خود دولتی جامعه
خود دولتی جامعه:
خود دولتی جامعه، به عنوان آلترناتیو دولتهای «دیکتاتوری» و «دموکراتیک چند حزبی» مطرح میشود. چرا؟ در مقاله سه دولت گفتیم «دولت دموکراتیک چند حزبی» در جوامع پیشرفته تجربه شده و نتیجه اش « بردگی نوین» مردم جامعه بوده است. دولت دیکتاتوری نیز همین نتیجه را داده است. تفاوتهای دو نوع دولت در « سختی و نرمی بردگی»،خود را نشان داده که اجرای بردگی نرم را از آن دولت دموکراتیک چند حزبی به حساب آوردیم.
سئوال پیش میاید : کی و چگونه میتوان راه خود دولتی جامعه را آماده کرد؟ برای توضیح «خود دولتی» گفتیم:
«جامعه خود دولت» جامعه ای ست که در آن « اداره امور جامعه » را «خود مردم، صاحبان اصلی امور» از راه «مشارکت داوطلبانه» به عهده دارند و قانوناً هر کس در قبال مسئولت خود « پاسخگوست». در انجمها و اتحادیه ها و کانونها و شوراها و غیره و غیره. در تمام زوایای جامعه. جامعه ای ست که« اداره امور» آن به شیوه مشارکت« عمومی » صورت میگیرد. دولت و نمایندگی دائمی و مجالس و ارتش کلاسیک وجود ندارند. و احزاب حکومت نمیکنند بل احزاب نقاد جامعه اند. همه نهاد ها شکل و ساختار جدید می یابند . کار مردم به خود آنها سپرده میشود. سیاست به امر همگانی تبدیل شده و از حیطه ی گروهی «قدرتگیر و ثروت اندوز» خارج میشود . یعنی«اداره ی امور جامعه به صاحبان اصلی امور -که خود افراد اند-محول میشود». دریک جمله: « قدرت در دست همه نهادهای مدنی»ست. یعنی در دست کل جامعه.
**
وقتی دولتهای امتحان شده پاسخ مثبت نداده اند، «روند خود بخودی جامعه» عواملی خلق میکند که اجتماع، راه پیش روی خود را بیابد. انسانها برای همیشه نمی توانند به بردگی نوین در جامعه ی مبتنی بر «سلطه گری و بهره دهی» ادامه دهند.
انسان میخواهد آزاد زندگی کند، تحت سلطه نباشد، کسی به سود جیب خود از او بهره کشی نکند. از حد اقل رفاه و «عدم شئی» شدگی برخوردار باشد. و « در تعیین چگونگی زندگی و سرنوشت خود» نقش قاطع و مستقیم و رضایت بخشی داشته باشد. این خواسته ها در دولت دیکتاتوری جهان سوم و حتی در دولت چند حزبی دموکراتیک مانند دولتهای اروپایی و آمریکا و غیره متحقق نشده است. انسان در این جوامع تبدیل به برده نوین شده . در این شرایط ، جامعه چه اهرمها و فنومنهایی برای رهایی از این وضعیت در درون خود تولید کرده است؟
مردمان برای «زندگی بهتر» در جوامع مختلف شروع به ساختن « نهاد های اجتماعی مختلف و مستقل از دولت»در عرصه های گوناگون نموده اند. مانند انواع و اقسام کانونها و انجمنها و شورا ها و تشکلهای مختلف و غیره و غیره. این نهاد ها بخشی از کارهای اجتماعی را انجام میدهند اما « تصمیماتی» که میگیرند در کل از سوی دولت ها مورد توجه واقع نمیشود چرا که دولتها و احزاب شان « برنامه»های دیگری برای اجرا دارند. در جوامع دیکتاتوری نیز آنها را سرکوب و نابود میکنند یا محتوایشان را خالی کرده و وابسته به حکومت میسازند.
برای نمونهکانون وکلاء، انجمن معلمان، اتحادیه کارگری،انجمن زنان، کانون نویسندگان، نهاد های دانشجویی، جوانان، بیکاران، انجمن خانواده، مدرسه ، انجمن و شورای روستایی و غیره و غیره را در نظربگیرید. این نهادهای اجتماعی خود پدید آمده در جامعه برای چیست و چه میخواهند؟
بدیهی ست که میخواهند:
1- در کار و زندگی خود و محیط ، جهت بهزیستی «تصمیماتی»بگیرند، و آنها را با نهادهای دیگر به مشورت بگذارند و به یک سری «برایند مشترک تصمیمات»برسند و آنها را قانونی و «قابل اجرا»نمایند.
2- میخواهند خود «آزادانه تصمیم»بگیرند بدون اینکه نهاد و ارگانی اعمال نفوذ کند یا مانع آزادی آنها شود.
3- میخواهند با « کار»شان احساس بیگانگی نکنند و «ابزار »کسی و چیزی نباشند. بین کار و خودشان «علاقه» وجود داشته باشد.
4- میخواهند کار و تلاش مورد علاقه یشان در جامعه ارزشمند باشد و حداقل رفاه مادی و معنوی و احساسیرا برایشان فراهم کند. در عین حال که به خود و جامعه خدمت میکنند آینده یشان نیز تأمین باشد. و کسی به سود جیب خود آنها را ندوشد.
5- در کل آنها میخواهند در چگونگی کار و زندگی خود و تعیین سرنوشت شان شرکت کنند و تصمیمات لازم را بگیرند.
6- نمیخواهند صغیر به حساب آیند و قیم داشته باشند یا کس دیگری برای « کار و زندگی و احساس و علاقه و آزادی»شان تصمیم بگیرد.
7- کوتاه : میخواهند « خودشان حاکم بر زندگی خود باشند».
این پدیده های اجتماعی که به عنوان « نهاد های اجتماعی گوناگون و بسیار» شناخته شده اند، در کنار جنبشهای اجتماعی دیگر« پایه ها و اهرمهایی» هستند که به سوی « خود دولتی و خود حکومتی» جامعه میروند و در شرایط مناسب با حمایت و گسترش و استحکام میتوانند موفق شوند.
با توجه به این نکته که در جهان معاصر تقریبا همه چیز و همه روابط فرم جهانی پیداکرده و پدیده های تغییر دهنده را نباید تنها در یک جامعه دید که ابعاد جهانی دارند. اینها ریشه های خود حکومتی جامعه اند . لازم است توجه کرد که در شرایط نامناسب میتوانند بخشکند. یا به زایده حکومت ها و احزاب قدرت طلب تبدیل شوند. نباید فنومن خاص را عام کرد و نتیجه کلی گرفت که « جامعه تنها از این راه به خود دولتی» خواهد رسید.نه! راههای زیادی میتواند پیش آید که اکنون شاید به دیده نیایند. این فقط یکی از امکانات است.
تضاد بین حکومت و خود حکومتی یکی از تضادهاست. تضاد کار و سرمایه را نیز داریم. تضاد بین تبعیضگری و تبعیض دیدگی نیز هست. و همینطور نضاد بین دیکتاتوری و دموکراسی. تضادهای مسایل داخلی و خارجی نیز هست. در شرایط خاصی تضادی یا تضادهایی میتوانند عمده شوند و مردم جامعه را پیرامون خود گردآورند. لازم است برخورد به همه این تضادها در جهت زندگی بهتر مردم و تحکیم اراده آزاد و مترقی آنان باشد.
تاکنون دولتها برجوامع حکومت کرده اند. و سرنوشت وحشتناکی برای مردمان خود رقم زده اند. راه درست آن است که جامعه به خودش حکومت کند. نه هیچ فرد و ارگان و دولت و حزبی.
حاکمیت متعلق به خود جامعه است. نمی توان آنرا به کسی یا ارگانی به عنوان اینکه « نماینده» خودم است، سپرد. قدرت متعلق به خود جامعه است و عملا نیز « غیر متمرکز» است. در هزاران نهاد اجتماعی ، و دهها میلیون انسان تقسیم میشود. وقتی به دولتی سپرده میشود خواه ناخواه فرم متمرکز مییابد. حتی در جوامع فدرال نیز در وجود حکومت مرکزی چنین است. قدرت با شیوه نمایندگی یک قدرت متمرکز است و متضاد با عدم تمرکز قدرت که خصلت طبیعی خود جامعه می باشد.
در مورد نظام اقتصادیدر جامعه خود دولتی و خود حکومتی توجه کنیم که بهترین راه، انتخاب خود جامعه است به صورت برایند همه ی پیشنهادها و نظریات و بحثها.
چگونگی «نظام اقتصادی عمومی و خصوصی» را لازم است جامعه با تصمیم جمعی خودش تعیین کند.
اقتصاد کلان عمومی و اقتصاد خرد خصوصی میتواند باشد. که میزان و چگونگی استفاده از آنها را قانون تعیین بکند. در شرایطی که جامعه خود دولتی ست. و دولتی ماورای جامعه وجود ندارد.
آغاز زمان و مکان فعالیت و استحکام نهاذهای مستقل مردمی، هنگام حاکمیت دولت دیکتاتوری و دموکراتیک چند حزبی ست. در این شرایط ضروریست نهادهای مدنی و مردمی شکل گیرند و مستحکم شوند.
نباید به هیچکس و هیچ ارگانی اجازه داد که به نمایندگی از سوی ما ، چگونگی سرنوشت و زندگی ما را تعیین کند. قدرت جامعه باید برایند مشترک و مستقیم و مشارکتی تصمیمات همه ی افراد جامعه باشد. و این کار ممکن است. و عملی. و عدالتخواهانه و برابری طلبانه و دموکراتیک و آزادیخواهانه.
در جامعه ایکه « سلطه گری و بهره کشی» حاکم است، و انسان تبدیل به شئ شده و بیگانه با خودش است، آزادی و اختیار و زندگی نیز حقیقاً مسخ شده است. اینجا دیگر زندگی نیست و بردگی نوین جاریست.
--در پیوند: