مبارزه، صحنه ی خودنمایی نیست
جنبشی را که به تعبیری، جناحی از رژیم بر علیه جناحی دیگر آغازاند، (گیریم که چنین بود) چند روزه از کنترل خارج شد و علیه تمام جناحهای رژیم قد کشید (سند این ادعا، نوع تظاهرات و شعارهای شرکت کنندگان است)، نمی توان انکار کرد که این جنبش بیش از هر عامل دیگر، برآمده از فشار اقتصادی بر فرودستانِ مالی و رانده شدن سریع طبقه ی متوسط به میان تهیدستان است. در گوشه و کنار ایران، نارضایتی ها به فرمهای مختلف مدتها است که آغاز شده، از جمله اعتصابات متشکل کارگری. و ابلهان ندانستند که در آتشکده ی نارضایتی ها، کْنده های زیر خاکستر را به گونه ای خاکستربرداری می کنند.
بنظر می آید، اعتراضات اکنون خودجوشند و در مرحله ی اولیه. رهبریِ جنبش، اقتصاد است که هنوز در شکل سازمان یا فردی متبلور نشده که مقاومت و مبارزه را سازماندهی کند تا در جهتی که باید، نیرویش را به کار گیرد و از هرز نرفتن آن در جهات فرعی یا غلط، کوشش نماید. بر خلاف ادعادهای بی تجربگان، نقش رهبری مسئولانه و سازماندهی، هنوز مهمترین فاکتور مبارزه و به ثمر نشاندن آن است (و درست به همین دلیل، رژیم بیش از هر مخالفتی، از سازماندهی و تشکل سازمانیافته در هراس است و بیشترین کینه توزی را نسبت به سازماندهندگان می ورزد و حکم اعدام را برایشان اگر بتواند، عملی میکند، رژیم حتی از وبلاگنویسی و هنر نیز بدین دلیل هراسان است که افکار را در جهتی مخالفِ منافع رژیم سازمان می بخشند، سازماندهی ذهنی که در آخر نیز غالبن به عمل می انجامد).
مهمترین وجه کشورداری امریکا و دیگر کشورهای پیشرفته، چه در جنبه ی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و چه در دیگر جنبه ها، سازماندهی علمی و هدفمندانه است و می بینیم که سالهای سال است که چه موفق کشورداری می کنند و بهترینها را از کشورهای بی سیستم و رهبران خائن و بی مسئولیت کشورهای عقب افتاده نیز می گیرند. از جمله، در سیستم بانکی و مالی امریکا که مهمترین سازمان بنیادی کشور است، با مدلهای پیچیده ی دینامیک تمام داده ها و ممکنات را با معیار به هدف رسیدن ارزیابی می کنند و بر اساسِ نتیجه ی مدلهای پیچیده ی مالی، روش و سیستم انتخاب می کنند و بر اساس روش، نیروهای مالی و انسانی موجود را سازماندهی می کنند تا در کوتاه ترین مدت با کمترین بها به بهترین نتیجه برسند، در کشورهای پیشرفته از این روش، در کوچکترین تصمیمگیری نیز استفاده می کنند. اگر مبارزه نیز چون دیگر پدیده ها، علمی است که پارامترها و فرمولهای خود را دارد، باید با آن به روشی علمی با استفاده از پیشرفته ترین تکنیکها برخورد کرد. مبارزه، علمی است بسیار پیچیده، که میلیونها فاکتور در فرمولها و مدل آن نقش دارند و پارامترهایش بسیار دینامیک و گاه غیر قابل کنترل هستند و روزانه تغییر می کنند. آنها که می توانند (تجربه و استعداد و دانش مبارزه را نه تنها داشته و دانسته، بلکه آنرا نیز درک کرده اند) و می خواهند که در این مبارزه نقشی ایفا کنند حتمن دریافته اند که اکنون آغاز کار است و چه بسا این اعتراضات در ظاهر بزودی فروکش بکنند، اما در اصل از سطح به عمق می روند، پایان ظاهری این اعتراضات، آغاز سازمانیافتگی و مبارزه ای شاید طولانی مدت و اصولی است که باید با آن با در نظر گرفتن نیروهای موجود، بسیار حساب شده و مسئولانه برخورد کرد. صحنه ی اعتراضات و جان باختن مبارزان شوریده، صحنه ی خودنمایی دیگران نیست، هر نظریه و پیشنهاد، عملی و تئوری، باری از مسئولیت را باید بهمراه داشته باشد. و چه افسوس که نشریات اپوزیسیون در این دوره بسیار مقالات سطحی پر از اغتشاشِ اندیشه ای و یا کلیشه شعاری همراه با خودنمایی و گاه هذیانگویی را منتشر کردند (البته و مقالات خوب، اما کم)، غافلگیر شده اند؟ یا سر درگم؟ شهریاران را چه شد؟ (منظور پسر شاه، رهبر غایب جنبش نیست) و دیده می شود که شهرت طلبان، بازاری یافته و بسیار غیرمسئولانه برای بازار بخصوص خارجه نشینِ جنجال طلب، بیسوادی خود را با اعتماد به نفس در قالب واژه می ریزند و یک شبه صاحب نظر و رهبر میشوند.
از نظر تاریخی و نسبت به کشورهای دیگر، گذشته از ادعاهای عوامانه و بیمایه ی چندین سال اخیر که خودمان برای دلخوشی خودمان می سازیم (نسبت دادن تمام فرآورده های علمی دنیا به دانشمندان ایرانی و تراشیدن سمبلهای مهر و روشنی و عشق و دوستی و بافتن گذشته ای از تشعشعات فرهنگی علمی و غیره)، ایرانیان غالبا مردم میهن دوستی نیستند، چه در داخل و چه در خارج از ایران. در داخل، فرهنگ حاکمان سودطلب و دروغگو و شیاد، فرهنگ روزانه ی مردم شده (گیریم برای حفظ بقا) و کسی به تلاشیِ نهایی کشور از جنبه های مختلف از جمله فرهنگی توجه ای ندارد، در خارج از کشور، نیز فراوان می بینیم که گروه های مختلف برای باصطلاح نجات ایران، دست به سوی کثیفترین رژیمهای جهان دراز می کنند، و اگر که این گروه ها بدانند که در پشت پرده، این رژیمها چگونه آنها را به ریشخند می گیرند و حتی در چشم خود آنها چگونه بیگانه پرستی خوار است، شاید کمی به خود می آمدند.
در رسانه های اینترنتی در جریان اخیر، جناحی از خارجه نشینان از طرف خود به نامِ مردم مبارز ایران از رژیم حاکم امریکا و بخصوص سمبل آن، ترامپ، با التماس می خواهند که به یاری شان بشتابد و امکانات مبارزه را در اختیار آنها بگذارد، بر خلاف تمام فرهیخته گان امریکا و جهان، اسم ترامپ را حتمن با لقب "پرزیدنت"همراه می کنند، از واپسمانده ترین جناحها و شخصیتهای امریکایی می خواهند که در ازای پول برایشان سخنرانی بکنند و با دستمزد ساعتی دهها هزار دلار، از آنها پشتیبانی نمایند (البته که در خفا این گونه کارها را تاکتیک سیاسی می نامند که با نبوغی پیچیده تصمیم گیری شده). چندین شخصیت سالم سیاسی اجتماعی از جمله برنی سندرز نیز از این جنبش حمایت کردند که ایرانیان هیچ استقبالی از پشتیبانی او ننمودند و در جایی نیز منعکس نشد. در بعضی از تظاهرات اخیرِ کشورهای خارجی، شاید بیشتر در امریکا، پرچم امریکا را با مفهومی جدید در کنار پرچم ایران به اهتزاز در آوردند و با شعارهایی از موضعی فرودستانه از پرزیدنت ترامپ نام بردند، امروز، هشتم ژانویه که ترامپ به آتلانتا سفر می کند، گروهی از ایرانیها به نمایندگی لابد همه ی ما به استقبال او می روند تا از او به خاطر پشتیبانی اش از جنبش مردم ایران تشکر کنند! لابد بر اساس فرضیه ی ساده لوحانه ی، دشمنِ دشمن من دوست من است، رهبر لات نیمه دیوانه ی امپریالیست امریکا دوست طبقه ی تهیدست ایران شده. رژیمی که هر روز علیه مردم فقیر خود، قانونی ظالمانه می گذراند، دوست ستمدیدگان ایران است؟ انگار که اینگونه به اصطلاح مبارزین، به اشخاص کار دارند نه به اصول. فکر می کنند که در اساس، ترامپ از خامنه ای متفاوت است، رژیم صد مردمی یک کشور بهتر از رژیمی مشابه در کشور دیگری است، اگر که از سطح قضاوت فرقِ کت و شلوار با عمامه ژرفتر می رفتیم، شاید اینگونه نمی اندیشیدیم، آزادی در کشورهای غربی، دستآورد مردمان غرب است، نه حکومتهایشان. "پرزیدنت"ترامپ هر وقت که دستش برسد، در صدد بر می آید تا قانونی علیه آزادی مردم امریکا بگذراند، بروید و ببینید برگزاری اخیر یک کمیته ی عقیدتی علیه کارکنان "سازمان حفاطت زیست"را که میهن دوستانه علیه قانونهای ضد محیط زیستی سازمان محیط زیست (اکنون به مدیریت دست نشانده ای از ترامپ) اعتراض می کنند.
شکی نیست که باید تمام پشتیبانی های جهانی را جذب کرد تا جبهه ی مبارزه را قوی نمود، این تاکتیک در همه ی مبارزات در جهان به کار گرفته شده، اما با کوتاه نیآمدن از اصول مبارزاتی و با وقاری مبارزاتی و نه بدینگونه که اینروزها می بینیم. اگر امریکا از اعتراضات ما پشتیبانی کرده است، آنرا باید با سپاسی هوشمندانه مطرح نمود و بس. نباید از ترامپ پدری دلسوزساخت و به آن دل بست. باید در حد یک موضعگیری موقت سیاسی به آن بها داد، مبارزه ی مردم ایران مبارزه ای است مستقل که مانند هر مبارزه ی دیگری بدنبال جذب افکار عمومی مردم دنیا و بخصوص مبارزین دیگر کشورها و پشتیبانی بدون طمع کشورهای خارجی است، نه بدنبال وابستگی. این موضعگیری ذکر شده در برابر ترامپ، انگار که کودتایی را از او یا دیگر ترامپها طلب می کند. اینجا ست که باید غرور ملی را سنجید و به آن ارج نهاد، نه با آویزان شدن از افسانه های عجیب و غریب و ساختن رزومه ای دروغین از تشعشعات و سروری ملیتی و آفریدن گذشته ای بی اساس از خود.
این جنبش به ما می آموزد که وقت آن رسیده تا اپوزیسیون به سازماندهی عملی بپردازد، سطح شعور کلی و سیاسی را ارتقا بدهد، و مبارزه ای موثر و چه بسا طولانی مدت را پایه گذاری کند تا اینهمه انرژی در جهتِ ساختن ایرانی عادلانه، مستقل، آزاد، و یکپارچه به کار گرفته شود و هرچه سریعتر ایران از دست رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و الیگارشی مالی آن نجات یابد. اگر تظاهرات خیابانی سرکوب بشوند (که می شوند) مبارزان به مرحله ای جدی تر پای می نهند، سازماندهی مخفی برای شکلی دیگر از مبارزه، مرحله ای ژرفتر.