Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

جامعه "کثیرالمله"و رگه های سیاست تک قومی

$
0
0

جامعه "کثیرالمله" و رگه های سیاست تک قومی

 

 جامعه ی ما از باستان زمان به علت چگونگی تاریخ خود به قول قدما "کثیر المله"است. یعنی بعد از تجارب بسیار در مورد  دولت-شهرهای مختلف، امپراتوری ها، کوچها، جنگها و حملات، تلاشی ها، اکنون حاصل و چکیده ی روند گذشته، شده یک جامعه  کشوری کثیرالمله. بعد از مشروطیت را در نظر آوریم، با دولت پهلوی ها و جمهوری اسلامی، همیشه یک« سیاست تک قومی» از سوی حاکمان پیاده شده است. این سیاست یک قومی دولتی بوده و هست و در کل آنرا نمی توان سیاستی اعمال شده از سوی کل مردم قوم مشخصی دانست. واقعیت آن است که سیاست یک قومی از سوی حاکمان پیاده شده بدون اینکه  قوم مشخص ( فارسی زبان) آنرا در میان خود به صورت دموکراتیک انتخاب کرده و اجرا نموده باشند.
 
سیاست تک قومی دولتی، حاکمیت تک فرهنگی را ببار آورده و در اقتصاد و اداره ی کشور راه تبعیض و استبداد و دیکتاتوری پیموده است. تاریخاً کارو فرمانروایی  پهلویها و جمهوری اسلامی چنین روندی را طی کرده است. 
اعمال سیاست تک قومی موجب تبعیضات مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، جنسیتی و غیره شده. 
برخورد و موضع جناح حاکم (حکومت و دولت) روشن است. موضع جناح راست سیاست در جامعه نیز مانند حکومت تک قومی ست. موضع «جناح چپ و دموکرات سیاست» در ایران هم کلاً سه گونه است:
1-کثیرالمله دیدن جامعه، ارائه ی راه حل فدرالیسم. 2- یک پارچه دیدن جامعه، باپذیرش تنوع قومی،  و ارائه راه حل « اداره شورایی کشور». 3- ترکیب این دو، و  ارائه راه حل سوم: قدرت غیر متمرکز( فدرالیسم اداری-حقوقی)، اداره کشور توسط تشکلهای مدنی جامعه( شوراها و انجمنها و احزاب و غیره)، از راه دموکراسی مستقیم و نمایندگی. با داشتن پارلمانها و دولت های محلی. و دولت دموکراتیک مرکزی. 

با حضور این سه تئوری در فضای سیاسی، جناحها کلا به دو بخش راست و چپ تقسیم میشوند. جناح حاکم و جناح طرفداران سیاست تک قومی « جناح راست» و جناح مخالف آن « جناح چپ سیاسی» جامعه را تشکیل میدهند.
اینکه راست سیاسی مانند پهلویها و جمهوری اسلامی از سیاست تک قومی به اشکال مختلف دفاع میکند اینجا مورد بحث نیست. نوشته « رگه های سیاست تک قومی در سیاست جناح چپ جامعه» را مطرح کرده و مورد توجه قرار میدهد. چرا که
رفتار جناح چپ سیاست در جامعه «کم و بیش، خواه ناخواه» صورت و رگه هایی از سیاست تک قومی را که به آن آلوده است، نشان میدهد. و هدف روشن کردن این نکات است.  من تز سوم را « فدرالیسم دموکراتیک - با واحد فدرال های دموکراتیک» می نامم.

رگه های راست روی: «مردم» و « مردمان»:

وقتی به جای واژه مردمان کلمه مردم را به کار می بریم خواه ناخواه به ورطه سیاست تک قومی سقوط میکنیم. چون کثیرالمله بودن جامعه عملاً فراموش میشود. این روند در مورد مقولات دیگر و در کل یک تحلیل و تاکتیک و استراتژی مبارزه نیز ادامه می یابد. در شرایطی که ضرورت دارد «سیاست جدا کردن تبعیض دیدگان از جناح راست» را پیش برد. 

 حس ناسیونالیستی حفظ ایران:
 عدم توجه به سیاست جدا کردن تبعیض دیدگان از جناح  راست، عملاً افتادن به ورطه راست است.
با این فکر  که: « در صورت حمله نظامی به ایران کشور نابود میشود، اول نجات کشور، بعد سرنگونی حکومت. وقت طرح مسایل تبعیض دیدگان و ملیتها نیست. و تحریمهای اقتصادی و فشار سیاسی بر حکومت از سوی "امپریالیسم آمریکا"صورت میگیرد به زیان مردم و کشور است. و به نفع راست»، شخص نه تنها در کنار حکومت قرار میگیرد بل  سیاست جدا کردن تبعیض دیدگان از راست، را نیز نفی میکند. سیاست درست اینجا، نفی حکومت و نفی جنگ، به کارگیری امکان فراهم شده برای طرح 
« حکومت غیر متمرکز دموکراتیک» است. با مشخصاتی که در بالا گفتیم. عملاً «فشار اقتصادی-سیاسی  دولت آمریکا و خارج» به  «حکومت حاکم» وارد میشود. این فشار دو قطبی ست. هم به حکومت وارد میشود و هم به جامعه. پدیده ای ست مثبت - منفی  . عملاً ممکن نیست که بتوان جامعه را از آن فشار معاف کرد. خواه ناخواه شرایط ی ست که تحمیل میشود، نباید به بهانه هایی «در کنار حکومت» قرار گرفت. این فشار بیشتر به زیان حکومت است. فشار اقتصادی-سیاسی خارج عمدتاً رژیم را مورد هدف قرار داده است. و عملاً ممکن نیست که جامعه از آن معاف شود. 

تنها میتوان نوشت « نمی خواهیم به مردم فشار وارد شود. » دولت آمریکا به چنین سخنانی توجهی نمی کند. بخشی از جناح چپ « مخالف فشار دولت آمریکاست». و موافق آن است که « فقط خود مردم حکومت را تحت فشار قرار دهند یا سرنگون کنند». این دوستان توجه ندارند که « دولت آمریکا به عنوان یک عامل مهم وجود دارد و نفع خود را هم دنبال میکند». مگر می توان این عامل را حذف کرد یا رفتارش را به میل و به نفع مردم تغییر داد؟ بنابرین این تز که « فقط خود مردم حکومت را تحت فشار قرار دهند یا سرنگون کنند»، با واقعیت خوانایی ندارد. واقعیت آن است که هم جامعه و هم دولت آمریکا حکومت را تحت فشار قرار داده اند. نمی توان دچار خیال پردازی شد و  تنها یک عامل( جامعه) را دید. دوستان، دولت آمریکا را می بینند ولی عملاً « حذف اش میکنند، نمی بینند، یا دوست ندارند ببینند»  اینکه بگوییم « فقط خود مردم حکومت را تحت فشار قرار دهند، یعنی سرنگون کنند» معنی عملی اش آن است که چشم خود را به « وجود و عملکرد یک عامل واقعی دیگر » ببندیم. دولت آمریکا در جامعه ما حضور دارد، و عمل میکند، به نفع خودش. 

این که بگوییم: راحتمان بگذارید، با دخالت شما مخالفیم، ما خودمان کارمان را انجام میدهیم»، بله میتوان گفت. همانطور که دوستانی هم « فراخوان داده و گفته و نوشته اند». ولی این سخنی ست که نه مشکل ما را حل میکند و نه دولت خارجی به آن گوش میدهد. یعنی سیاست نیست.  دولت آمریکا همیشه با سیاست « گؤتور-قوی» -یعنی رژیم ببر، رژیم بیاور، مشغول بوده  و هست. سیاست درست آن است که:« در کشمکش دو طرف، عجله کنی رژیم جدید را خود جامعه جایگزین کند نه دولت آمریکا، که میخواهد یک ارتجاع را ببرد و  ارتجاع دیگری را دوباره حاکم کند».  لازم است از امکانی  که کشمکش ایجاد کرده به نفع جامعه استفاده کنی، و جایگزین را مهیا سازی. به کشمکش به عنوان « یک امکان» بنگری. نه اینکه با  فرض احتمال نابودی ایران و «منفی دیدن کشمکش » به «سیاست فقط مردم» روی بیاوری، و رژیم را عملاً ( البته در تئوری) از فشار عامل دوم نجات بدهی. و کل فشار وارده به حکومت را مثلا نصف کنی. 

 کشمکش یک پدیده عینی ست. و « امکان حاصله» هم پدیده ی عینی دوم. چه بخواهیم ، چه نخواهیم. واقعیت چنین است. سیاست درست مهیا ساختن یک جایگزین مترقی برای رژیم در میان این کشمکش است. در عین حال که نتیجه ی منفی حمایت دولت آمریکا از راست، و ماهیت ارتجاعی حکومت، روشنگری میشود. این یعنی استفاده از امکان حاصله. و اتخاذ راهی که میتوان آنرا چنین خلاصه کرد: 
« نه به حکومت( سیاست خارجی و داخلی و وجودش- با شرکت و پشتیبانی از مبارزه ایکه در جامعه ادامه دارد)، نه به آلترناتیو راست( سکولار و مذهبی – از راه روشنگری)، آری به شناخت امکان حاصله از کشمکش دو دولت( شناخت دقیق و استفاده از آن برای آلترناتیو خود جامعه-در مسیر قدرت غیر متمرکز- اداره امور محلی)، نه به جنگ و عمل آلترناتیوسازی آمریکا (روشنگری در مورد آن- که میخواهند توسط راست یک قدرت متمرکز و امنیتی را حاکم کنند ).

تکیه بر ساختن فرهنگ و قدرت فدرالی مشترک، براساس عدالت اجتماعی و برابری و آزادی حقوقی، نقد و دوری جویی از فرهنگ و سیاست تک قومی، آن سیاست درستی ست که میتواند کشتی جامعه را به ساحل تأمین حداقل زندگی انسانی برساند. 
تنها تحمیل ناسیونالیسم یک قوم به جامعه کثیرالمله (به قول قدما)، میتواند آن را متلاشی کند. از این فکر و سیاست لازم است اکیداً صرف نظر کرد. چه در سیاست جناح راست و چه در سیاست جناح چپ جامعه.
عدم توجه به صورتها و اشکال مختلف رگه های سیاست تک قومی در سیاست جناح چپ، کمر کوشش های آن را می شکند و عملاً تبدیل اش میکند به سکویی برای پرش جناح راست به قدرت. جناحی که اگر به تنهایی به قدرت برسد، اعمال دو رژیم پیش از خود را در مورد قلع و قمع جریان دموکراتیک جامعه تکرار خواهد کرد. جناح راست لازم است توسط  حضور قدرتمند و متحد جناح چپ جامعه، تحت فشار قرار بگیرد و  معیارهای همزیستی و تلرانس و اعتدال و دموکراتیک و حقوق بشری را رعایت کند. 
 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>