امپریالیسم یا ببر لیزری به مثابه اولین مرحله مدرنیسم
امپریالیسم یا ببر لیزری به مثابه اولین مرحله مدرنیسم
حسادت شدید پانروسیسم موجب اختراع لولوی امپریالیسم توسط لنین گردید که این عامل دیوار کشی با کشورهای مترقی و مدرن جهان گردید و عملا کار دست روسها داد، و بازتاب آن بشکل اسلامی بشکل بعثی و یا اسلام سوسیابیستی صدام و قذافی حافظ اسد و بشکل خمینی حزب اللهی و ضد استکبار داد و لنین با دیدگاههای حسادت پانروسیستی یک لولو جهانی و سکتاریستی آنرا در مغز و مخ هواداران غیر مذهبی و مذهبی فرو کرد، که نترسید بروید جلو امپریالیسم بیر کاغذی است، هر کسی که با تئوری ببر کاغذی لنین پا جلو گذاشته خونین و مالین شده و حالا نوبت پانفارسیسم ایران است که به امپریالیسم و یا بعبارتی با لهجه آخوندی استکبار جهانی بگوید با دم شیر بازی نکن، و گرنه با موشکهائی که با حلبی ساختیم البته بیشتر برای ژست و پوز دادن و برای چشم هم چشمی، منطقه را با این موشکها و تنگه هرمز را به حلبی آباد تبدیل می کنیم
این ببر کاغذی لنین خیلی ها را در سطح دنیا بالای چوبه دار فرستاده اینبار نوبت ایران و سران پانفارسیست است که به جنگ ببر کاغذی بروند، و با پیشرفته ترین سلاحهائی که تا حالا آزمایش عملی نشده مواجه شوند و بعد از نابودی هر چیزی که در آن سیم الکتریکی مصرف شده برگردند به عصر بربریت
تا کی می خواهید زیر بغل مردم هندوانه بدهید و شیرش کنید؟ و بفرستید جلو ببر کاغذی، بعد سرشان که رفت بالای دار، تازه بفهمند که این لنین با آن کتاب "امپرياليسم به مثابه بالاترين مرحله ی سرمايه داری"چه دسته گلی بدستتان داده، کدام ببر کاغذی؟ این ببر، ببر روبوتی و لیزری است که اگر اذیتش کنی، خیلی خطرناکتر از ببر واقعی است و پدرت را در می آورد.
احتمالا صمد هم کتاب امپریالیسم لنین را که آنموقعها در قحطی ارتباطات و اطلاعات در سایز کاغذ آ ۳ ریز چاپ تا کرده به ابعاد ۲×۳ سانتی متر را با ذره بین خوانده و ایده ماهی کوچلو را از آن گرفته بوده، صمد بهرنگی هم بدست ماهی سیاه کوچلو خنجری داد، تا قدم در راه بی برگشت بگذارد تا ببیند رنگ آسمان همه جا همین رنگ است یا نه، تا شکم مرغ ماهی خوار یا سرسپرده گان امپریالیسم را بدرد، و در قحط الرجال سیاسی آنموقع خنجر تبدیل به کلاشینکف شد و صدها جوان با شعار راه صمد راه ماست عازم میدانهای تیرباران شدند، و هنوز هم که هنوز بود، امامزاده سازی از صمد در بین چپهای سنتی و غیر سنتی فروکش نکرده بود و گفتن کوچترین انتقاد معادل شرک و ارتداد و خیانت به خلق قهرمان محسوب می شد، کسی که بخاطر بلد نبودن شنا در رود آراز غرق شده بود و جلال آل اجمد و دکتر غلامحسین ساعدی و دار و دسته آل احمد سانان با شارلاتانیسم و با زیر پا گذاشتن ابتدائی ترین حقوق بشر و اتلاق شهید برای جاودانه ساختن صمد عملی فوق العاده هولناکی مرتکب شدند، فرهنگ تشیع و شهید سازیشان گل کرده و با بهتان زدن به فرد بیگناهی بنام همزه او را که بهترین دوست صمد بود، منفور عام و خاص کردند، و با فتوای بایکوت او توسط رفیق جزنی در زندان برایش زندان مظاعف در داخل زندان درست کردند.
ای فلک ای طبیعت تو شاهدی که چندین هزار جوان احساساتی بی تجربه که در آرزوی ماهی سیاه کوچلو شدن و رفتن به دریای آزاد راهی جوخه های اعدام شدند؟ نتیجه اش چه شد؟ هیچی!!!
انگیزه نگارش این چند سطر، نوشته:
دوازده سالم بود که بخاطر از دست دادن پدرم می بایست تابستانها از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب در جلوی آفتاب سوزان در کوره خانه آجرپزی بعنوان کودک کار بردگی کنم، در سر کلاس که زرنگترین شاگرد کلاس بودم، ولی پسر صاحب کوره خانه که همکلاسم مرتبا با کلماتی چون گارگرمان تحقیرم می کرد، و دقیقا در این شرایط برادر، بزرگم که قیمومیت ما را داشت و معلم بود، کتابهای احمد کسروی و کتابهای نفرین زمین و غربزدگی آل احمد را خریده و با حرص و ولع می خواند که قیمت آن کتابها معادل دو هفته دستمزد من می شد، وقتی که بزرگ شدم و غربزدگی را با دقت مجددا خواندم با افکار ضد مدرنیستی آل احمد مرتجع مواجه شدم و دورانی که بعنوان کودک کار در کوره خانه کار کرده بودم با سرتاپای وجودم درد خستگی استحوانهایم را دوباره احساس کردم و این نوشته برای آن روشنفکرانی است که هرگز مزه کودک کار شدن را نچشیده اند، ولی با کلماتشان می خواهند هر معترضی را به بلعند.
روشنفکرانی که کار نکرده و گارگر و پرولتاریا نشده می خواهند برای کسب قدرت و با شعار عدالت اجتماعی از زحمتکشان سواری بگیرند،
آنها نمی دانند که این بوی کباب نیست، دارند خر داغ می کنند،
در جوامع با حاکمیت کمونیستی و اسلامی از بس کلمات انتزاعی لغتهائی که انتهای آنها به "ات"ترکی یعنی گوشت ختم می شود ضرب المثل بوی کباب نیست، دارند خر داغ می کنند، در ذهن آدمی تداعی می شود، لغاتی مثل، عدالت، صداقت، شرافت، مساوات، شجاعت، قناعت، صمیمیت، رفاقت و الاخر، چون در روسیه و ایران اینقدر این لغتها را برای فریب مردم بکار بردند و لوث کرده اند، که حالا هر کسیکه از این لغتها در صحبت هایش استفاده می کند، همه به او به چشم شک و تردید نگاه می کنند، و بلافاصله دست شان را می گذارند روی کیف پولشان، این جریان دقیقا شبیه کلمه پیشوند حاجی می باشد، همانطور که در گذشته کسی که به مکه می ر فت و حاجی می شد احترام خاصی در جامعه داشت و همه به حاجی اعتماد می کردند ولی امروزه وضع عوض شده و پیشوند حاجی در جامعه معادل دزد، محتکر و کلاهبردار تلقی می شود،