باستانگرایان چگونه ایران را تجزیه می کنند؟!
وقتی محمدرضا پهلوی، در جشن های 2500ساله شاهنشاهی، کوروش را مورد مخاطب ساخت و خود را نگهبان میراث او خواند هرگز تصور نمی کرد این رویکرد او هزینه ای گزافی چون پایان سلطنت 53 ساله پهلوی برایش رقم بزند. این سویه محمدرضا پهلوی در تمرکز بر باستانگرایی را می توان در تفکرات پدرش، رضاخان جستجو کرد.
با آغاز سلطنت رضاخان ، همزمان با برنامه های گسترده برای سامان اداری و اقتصادی، فرهنگ جانشینی را برای طی دوره انتقال از فرهنگ خودی به تمدن غرب پی ریزی نمود. مهم ترین رویکرد فرهنگ این دوره، انتخاب هویت باستانی به عنوان فرهنگ جانشین بود که تبعات این راهبرد هنوز بر ایران سایه گسترانیده است.
برخورد قهرآمیر رضاخان با مظاهر اسلامی و تبلیغ تز فرهنگ ایران باستان، اولین حرکتی بود که اسلام و ایران را روبروی هم قرار می داد. کشف حجاب، منع روضه خوانی، لباس متحدالشکل، کلاه پهلوی، کشتار مسجد گوهرشاد و ده ها اقدام دیگر از جمله سیاست های یک بعدی رضاخانی برای تغییر فرهنگ آن زمان به فرهنگ و «هویت باستانی» است.
با مرگ رضاخان و انتقال پادشاهی به محمدرضا فرزند ارشد خانواده، سیاست رویارویی نمادهای ایرانی با اسلام قوت گرفت، هرچند با توجه به بازخورد منفی این اقدام در زمان سلطنت پدرش، بسیار محتاطانه صورت می پذیرفت به گونه ای که شاه جوان حتی در ظاهر به زیارت قبور ائمه شیعه رفته و راهی حج می شود. با این حال، اوج فعالیت رویارویی عناصر ایرانی و اسلامی محمدرضا پهلوی، جشن های 2500ساله شاهنشاهی بود که با بهانه ارج نهادن به تمدن و تاریخ کهن ایران، سعی در تکمیل پروژه انتقال فرهنگ باستانی به ایران داشت.
در طرف دیگر اما، تاکید بیش از حد شاه برروی نمادهای باستانی نقطه عطفی برای انقلابیون و مخالفان نظام حاکم بود. مخالفان شاه علاوه بر اعلام مخالفت با سیاست های دیکتاتورمآبانه محمدرضا پهلوی با دستاویز شدن به دوگانه ایران- اسلام به تقابل نمادین با شاه می پردازند و نمادهای اسلامی را که دربرابر نمادهای باستانی مورد غفلت محمدرضاشاه بود را مورد توجه قرار می دهند. جالب آنکه این نمادسازی انقلابی از اسلام محدود به انقلابیون مسلمان نبود و حتی مخالفان کمونیستی چون خسرو گلسرخی در دادگاه به امام سوم شیعیان تمسک می کند و او را شهید بزرگ خلق های خاورمیانه توصیف می کند.
شاید اصلی ترین دلیل پیروزی انقلاب اسلامی همین رویکرد شاه و پاسخ متقابل انقلابیون بود. با این حال همچنان دوگانه ایران- اسلام قبل از انقلاب، به بعد از سال 57 نیز کشیده شد. در این دوره برخی انقلابی های تندرو در واکنش به برجسته سازی عناصر باستانی در دوره قبل، اقدام به تخریب آثار باستانی و تاریخی می نمایند. صادق خلخالی به عنوان یک چهره برجسته انقلابی ، بارها سعی می کرد تا آرامگاه رضاخان را تخریب کند. حتی تخت جمشید نیز از گزند تخریب توسط انقلابی های افراطی در امان نبود اما با مخالفت آیت الله خمینی روبه شد و این تقابل بی ثمر از سوی برخی تئوریسین های انقلاب اسلامی مانند مرتضی مطهری مردود شمرده می شد.
با این حال حرکت یک طرفه برخی نیروهای تندروی جمهوری اسلامی و اختلاف دیدگاه بر اولویت ایران بر اسلام یا برعکس، باعث شد تا هویت ایران بدون اسلام کمتر مورد توجه قرار بگیرد و زمینه را برای اپوزیسیون مخالف نظام فراهم آورد. دقیقا استفاده از همان تاکتیک ایجاد تقابل ایران- اسلام که در انقلاب 57 مورد توجه انقلابیون قرار گرفت، اینک ابزاری برای مخالفان نظام شده است.
این توجه یک جانبه اپوزیسیون باعث شد تا خوانش این گروه ها از تاریخ ایران، صرفا به قبل از اسلام بازگشته و مدینه فاضله خود را در مبدا شکل گیری حکومت پادشاهی کوروش جستجو کنند. در همین رابطه نیز با مناسبت سازی های غیرعلمی و مقدس سازی غیر واقعی در چند سال اخیر شاهد حرکت های افراطی بعضا نژادپرستانه و ساختارستیز بودیم.
به عنوان نمونه، آنچه که در 7 آبان در ده سال اخیر تحت نام «روز کوروش» توسط باستانگرایان معرفی می شود بیش از آنکه یادآور شعار بارز ایرانیان، یعنی «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» باشد، نوعی گردهمایی فاشیستی، با شعارهای دین ستیز، نژادپرستانه و بعضا ضدقومیتی است.
جالب اینکه در بررسی بازخورد اینگونه حرکت های باستان گرایانه، علاوه بر واکنش اسلام گرایان، ما شاهد عکس العمل گروه های قومی و اتنیکی هستیم . محدود کردن ایران باستان، به قوم پارس و نادیده گرفتن قومیت هایی چون ترک، کرد، لر، بلوچ، ترکمن و عرب باعث شده تا تحرکات نژادپرستانه باستانگرایان، باعث اختلافات قومیتی شود و ایشان را به سمت تجزیه طلبی و تکه تکه شدن ایران سوق دهد.
تکرار خطای گفتمانی تقابل ایران و اسلام که از دوره پهلوی آغاز شد، جز افراط گرایی و در نتیجه، تجزیه ایران، هیچ دستاورد دیگری ندارد. نگاه تک بعدی به کشور و نادیده گرفتن گزاره های فرهنگی چون دین و گزاره های جغرافیایی چون قومیت، باعث ایجاد هرج و مرج و از بین رفتن وحدتی می شود که تا امروز، ایران مشتکل از فرهنگ های متکثر را یکپارچه نگه داشته است. آوازه کوروش بعد از 2500 سال تنها به یک دلیل جهانی شده و آن توانایی تبدیل کثرت های قومی، نژادی، سرزمینی و دینی به وحدت کشوری به نام ایران بود. تحرکات امروز باستانگرایان، اوج بی خردی ایشان است که به اسم کوروش، تیشه به ریشه میراث او، یعنی ایران یکپارچه می زنند.