سرچشمهی ترس از فدرالیسم، در اپوزسیون سیاسی ایرانیان
سرچشمهی ترس از فدرالیسم، در اپوزسیون سیاسی ایرانیان
نمی دانم مثال "سالی که نکوست از بهارش پیداست"، را درین عرصه، میتوان"به یاری که نکوست از کلامش پیداست، بدل کرد یانه؟ و یا اینکه تا چه اندازه قبای برازندهی مطلبی است که من انگشت بر آن نهاده ام ؟ امّا به راستی محتوا و مضمون برخی از"نوشته ها، مقالات، سخـنان ، نام گذازیها و شعارهای بسیاری از دوستان فدرالیست اتنیکی ما، کُنه و جوهرهی "بهارِنیّت ، مراد و مقصد آنها را بر ملا می سازد.
هنگامی که می بینید، یک جریان سیاسی اتنیکی، در این شرایط "دشواراقتصاد عمومیِ کشور، و حتّا تهدیدهای جنگی"، در یک مقالهی سیاسی خویش که بیش از یکسد سطر می باشد:
۱ ـ از عنوان و مقدمهی آن مقاله گرفته تا شرح و بیان آن، حتّا برای یکبار، آنهم آگاهانه و از روی قصد، "کلمه و نام"ایران را در آن مقاله بکار نمی برد.
۲ ـ نام حزب یا سازمانش را آن چنان بر می گزیند که خواننده بطور کلی تشخیص نمی دهد سرزمین و خطهّ ای که وی در آن زندگی میکند و اکنون دارد از آن سخن می گوید، در ایران است یا در افغانستان و پاکستان؟
۳ ـ آگاهانه و از روی قصد، ازهیچ پسوند وپیشوندی که مفهوم و مضمون ایران را برساند بهره نمی گیرد.
۴ ـ سرتاسر مضمون مقاله، "درد و رنج و تبعیض و همهی انواع محرومیت های اقتصادی و اجتماعی"را فقط از خطهی مردمان خویش رقم می زند و به نوعی، محرومان دیگرکشور را غیر خودی قلمداد می نمایدو حتّا از آن همه تظاهرات کارگران بخش های گوناگونِ مردمِ دیگر مناطق ایرانی، بخاطر عدم پرداخت حقوق شان کلامی ذکر نمی کندــ
۵ ـ در چنین مقاله ای به آن حجم، هیچ سخنی از سرنگونی عاجل رژیم، بعنوان گرهگاه و سدّ نخست جبنش.چیزی نمی گوید ـــ
۶ ـ با وجودِ همهی آن سر نخ ها، وعدم استفاده از نام و کلمهی ایران، و خودی و غیر خودی کردن مردم کشور از یکدیگر، هنگامیکه حتّا مثلا از"اتحاد و همبستگی ملّی"سخنی میگویند، "مضمون، فهم و مانای"سرخ ترین و درجهی یک ترین شعارشان: در"حق تعین سرنوشت"این است که میگویند :
ای ایرانیان! اگر شما نیز مانند ما حقوق بشر را می فهمید و به آن باور دارید، پس هر چه زودتر بیایید برای"جداشدن ما از سرزمین تان "که ما از آن بیزاریم و نامش را هم حتّا در هیچ کجای نام سازمانی خود نمی گذاریم،"حق تعین سرنوشت کرده"و از اشغال خاک ما دست بردارید.
۷ ـ پس از طرح شعارسرخ "حق تعین سرنوشت"درهمان مقاله بلا فاصله، به جای بهره گرفتن ازواژه های قوم و اتنیک، از"ملّت"سخن گفته و مستقیما میگویند: به کمتر از"حق حاکمیت ملّی"
رضایت نخواهند داد و خواستار"دولت ملّی"می باشند.
در حالیکه می دانیم بار این کلمات و واژه ها امروز، دارای چه مفهوم ارزشی در فرهنگ لغت سیاسی می باشند، و به درستی برای هر نیروی آگاه به ویژه در کادرِ رهبریهای سیاسی روشن است که "ملتِ بدون دولت، و دولتِ بدون کشور"وجودندارد.
مسلّما اگر کَسی امروز مردم منطقهی خود را ملّت می داند، فردایش بدنبال دولتخواهد رفت و برای دولتشهم کشوریخواهد ساخت، ولَو با جنگ و کشتار. چرا می گویم با جنگ و کشتار؟ برای اینکه زبان، واژه ها و مصقاصداین دوستان، همه سرخ ، آتشین ، انقلابی و رنگین می نمایند و در هیچ کجای واژه ها و مقاصدشان، حتّا در گوشه ای از دایره طرح شان، برایسازش سیاسی، هیچ واژه ای دیده نمی شود.
علاوه بر آنچه درین باره گفته شد، روشن است با چنین طرح و منطق و استدلال و بکار گیری آن چنان واژه هایی، مسلّما مقصود سیاسی شان از شعاردادن موکد بر "حاکمیِت ملّی"،همانا:
پول، ارتش و وزارت کشور"نیز می باشد. چراکه این سه مشخصه، یعنی: واحدِ پول و ارتش و وزارت امور خارجه"ارکان ویژه و جدا ناپذیرِ "حاکمیت ملّی"میباشند. اینکهحاکمیت ملّی، بدون داشتن این "سه ارکان لازم"چگونه حاکمّت ملّی است؟ باید از آن دوستان پرسید تا خود تعریفی نوین از آن ارائه دهند؟!
به هر صورت، باچنین قلم و زبان، منطق و طرح ها و زاویه گیریهایی، تا حدّ پرهیز حتّا از نام بردن واژهی"ایران"بر نام سازمانی خود، بعلاوهی طرح شعارهای سرخ و آتشینی همچون:
"ملّت، دولت، حق تعین سرنشت، داشتن حق حاکمیت ملّی "و. و.
آیا با روی هم گذاردنِ همهی این مجموعهی سخنان، "شعارها و واژه های ذکر شده،"در ذهن هر نیروی میهن دوست، که خود را ایرانی می داند، هاله ای از ترسِ"جدایی خواهی"در آسمان ذهن شان نمی آفریند؟
تکرار روزانه و پیش کشیدن ِ پی همِ چنین "سخنان، گفتار ها و شعارهایی"طرح فدرالیسم"آنان را برای سایر نیروهای سیاسی و میهن دوست ایران، "شگِرد و پوششی برای رَد گم کنی"جدایی خواهی آنها تلقی نخواهد کرد؟ آیا مجموعه اینگونه عملکردها و شعارهای سرخی، چنین تداعی نخواهد کرد که آنان درموقعیتی ضغیف "پشت فدرالیسم "قایم شده تا در فراهم شدن کوچکترین فرصت سیاسی و بهره گیری ازرویدادهایی مانند تضعیف و ناتوانی دولت مرکزی ایران، بلافاصله علم و پرچم جدایی و استقلال طلبی را سردهند؟!
دوستان! آنچه من در مقالهی بهترین دوست بلوچِ همرزم سالیان دراز خود، جناب مهندس بندویی ازیز و گرامی خواندم، مرا نیز که خود شاعر و نویسندهی ناتوانی از جامعهی بلوچ ایرانی هستم و نام فامیلیم نیز بلوچاست می ترساند، چه رسد به آن هممیهن خراسانی، شیرازی و کرمانی که شعار روزانه اش از گهواره تا گور،:
"چو ایران نباشد تن من مباد "است و
"همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به کشور به دشمن دهیم".
دوستان! مقاله ای که در ایران گلبول با عنوان: نگاھى توضيحی در باره "حاکمیت ملی"؛ استراتژی حزب مردم بلوچستان"ـ ". پنجشنبه, اوت 16, 2018 - 02:08.
آمده بود، را اگر بخوانید، با این ویژگی، چنین در نظر بگیرید که آنرا یکی از معتدل ترین، والاترین و حتّا طبقاتی ترین نیروهای بلوچ، که خود ازخانواده ای کشاورز می باشد، و زمانی نیز در باورهای سوسیالستی بسر برده وخود را در انسان دوستی جهانی ، جهان وطنی می دانسته، اینچنین نگاشته است.
من از مهندس بندویی گرامی، بعنوان یک سوسیال دموکرات، سخت در تعجبم که درین مقاله،حتّا تلاش ورزیده بود در جنبش سیاسی مردم بلوچستان "نبرد طبقاتی را تا جایی کمرنگ"نماید که در بلوچستان امروزی، اصولا چنین چیزی به هیچ روی دیده نمی شود. چونکه همهی فرزندان نیروهای بالایی و فوقق طبقاتی جامعهی بلوچ، روشنفکر شده و مرزهای طبقاتی، با روشنفکر شدن آنان درهم شکسته شده است.
از ایشان می پذیرم که آری! درین مرحله ازجنبش، در سیستان و بلوچستانِ عشیره ای قبیلهی ما، طبقاتی عمل نمیکنیمو همهی اقشار اجتماعی حتّا سران نظام فئودالی، خوانین و سران تیره ها و طوائف بلوچ، حتّا بخشی ازآن ملّایان، که دین را از سیاست جدابدانند، شریک اند. و خود من از مقاومت آقای سردار لاشاری در مقابل حاکمیت استبدادی ملّایان ستایش نمودم. بسانی که در کلّ ایران نیز امروز چنین میکنیم و یک کمونیست، حتّا همهی اقشار اجتماعی و سرمایه داران را نیز بر علیه نظام استبدادی فرا می خواند. امّا یادمان نرود که در حکومت ملّی کردستان عراق ،هنوز چه مشکلاتی قومی و تیره ای و پسر عمو بازی های خاندانی و طایفه ای در جریان است!
همچنین باید در نظر داشت که:
در جنبش سیاسی مردم بلۆچستان ایران، درهمین اکنون، دارای نیروهای افراطی فراوانی هستیم که از مبارزهی مردم بلوچ درین زمان، دیدگاه های بسیار تند روانه و افراطی دارند. بویژه مردم عادی که با تحریکات بخش جدایی طلب جنبش نیز، مواجه گشته اند و دچار تضادهای دینی با حاکمیت کنونی شیعه نیز می باشند. برخی از دوستان ما درین سازمانهای قومی، چنین استدلال میکنند که ما
این شعارهای چپ روانه را برای این پیش می کشیم که میخواهیم مرکز گرایان ضد فدرالیسم را "به مرگ بگیریم تابه تب"راضی شوند.این استدلال، ازناباورییآنان، به رشد سیاسی مردم و بویژه نیروهای سیاسی و رهبریهای کنونی جنبش سرچشمه میگیرد. چرا که هیچ ایرانی دمو کرات و حقوق بشری نیست که فدرالیسم را برابر با درک منشور جهانی حقوق بشر، یکی از دموکراتیک ترین سیستم های سیاسی در هر جغرافیای حتّا غیر قومی نداند.
امّا بسانی که گفتم، "زبان، بهره گیری واژه ها"و شعارهایی مانند:
ملّت، دولتِ ملّی، حق تعین سرنوشت، حاکمیت ملّی، و پافشاری افراطی بر "فدرالیسم قومی"و.و ، بنیاد وموجبات"ترس از فدرالیسم"را دردل سایر هم میهنان مرکزگرا،انداخته است. چنین ترسی، نه تنها در دل آنها، که دلِ منِ بلوچِ را نیز میلرزاند و هالهی جنگی خانمانسوز را در برابر چشمانم بر پا می دارد. امروز درواقع همهی نیروهای رشد یافته و حقوق بشری، احزاب و سازمانهای دموکراتیک ایرانی هیچ مخالفت و ترسی با سیستم فدرالی نوع آمریکا، آلمان و هندوستانی ندارند.
"مادر و منشا چنین ترس و مخالفتی" را در "زبان، واژه های بکار گرفته، طرح های افراطی و ایران گریزی"خودِ این گروه ها باید دانست.
شما به همهی منشورهای احزاب و سازمانهای دمو کراتیک و مترقی ایرانیان، حتّا حزب مشروطهی لیبرال پادشاهی خواهان ایران هم نگاهی بیندازید، حتّا این حزب پادشاهی خواه نیز، همهی آنچه را که احزاب و سازمانهای قومی در فدرالیسم از قبیل: خود گردانی اداری، انتخاب مقامات دولتی و اداری مانند استانداران، فرمانداران و شهرداری ها و حتّا حق رییس جمهوری شدن کشور را به آن مردم و مناطق کشور داده اند. مهندس حسن شریعتمداری در خارجاز کشور ونیز مهندس کورش زعیم، نمایندهی جهبهی ملّی در داخلکشور، همچنین شاهزاده رضا پهلوی، بارها مسئلهی زبان قومی، انتخاباتِ مقامات دولتی و خود گردانی امور اداری را بدون دخالت دولت مرکزی، به آن مردم و مناطق اعلام نموده اند.
شخصیتی سیاسی و مطرح کشور، چون زنده یاد داریوش همایون، بارها و بارها مصرّانه اعلام نمود: تا با اقوام ایرانی به "یک تفاهم ملّی نرسیم"هرگز به یک امنیت همیشگی و مسمترّ دسترسی نخواهیم یافت.
با چنین باورِدموکراتیکیِ ژرف و عمیقی است که ایشان و همهی مرکزگرایان دموکرات و حقوق بشری، به چنین امری باورمند بوده و راه حلّ نهایی را"سیستم عدم تمرکز و تقسیم قدرت دولتی"دانسته و اعلام نموده اند.
آنچه درین شرایط، میهن دوستان دموکرات و حقوق بشری مرکزی را در عدم پذیرفتن نام"فدرالیسم"قرار داده است، نه ترس از سیستم فدرالی است ، بلکه منطقِ بس افراطی و همان واژه های بکار گرفته ایاست که نهایتا به آنجا می انجامد که نیروهای سیاسی قومی حاضر نیستند تا :
"ایران یک ملّت یک کشور"را در ادبیات سیاسی شان بکارگیرند.
پس به درستی باید منشاء "ترس از فدرالیسم"را، در خود نیروهای قومی مطرح شده در ایران باید جُست. اگر کسی به این گفته ها و استدلال هایی که پیش کشیدم باور ندارد، به مقالهی گرامی ترین و بهترین دوست دوران مبارزاتی چهل ساله ام، جناب مهندس بندویی که یکی از معتدل ترین نیروهای در حزب مردم بلوچستانِ"منهای نام ایران است" و از بهترین امیدهای من در میان بلوچهاست، مراجعه نمایید و یکی دو بار آنرا به ژرفایی بنگرید و بیندیشید.
امّا در بارهی آن دوستان بلوچی که مرا به خاطر پذیرفتن سیستم"عدم تمرکز و تقیسیم قدرت سیاسی"
ضد فدرالیسم دانسته اند، باید بگویم که : آری! منملّا نقطه اینیستم و در مجلس صلح بین"ویتنام و آمریکایی ها"در دوران جنگ، به"شکل میز"که "گِرد باشد یا مربع مستطیل"، به طبل جنگِ باخودی ها، و ادامهی دیکتاتوری ملّایان نمی پردازم. به گفتهی دکتر قاسملوی جاودان، "حقون مردم در مناطق ملّیداده شود، نامآنرا "زهر مار"بگذارید. من بعنوان یک انسان ایرانی بلوچ، بنا بر منشور جهانی حقوق بشر که سیستم فدرالی را بهترین شکل ادارهی امور در چنین کشورهایی دانسته است، باورمند بر فدرالیسم بوده و هستم. امّا در شرایط فعلی و با توجه به زبان و منطق افراطی سیاسیون قومی و در توافق نهایی با همهی احزاب و سازمانهای سیاسی که "مضمون فدرالیسم"را در"سیستم عدم تمرکز و تقسیم قدرت"گنجانیده اند، به توافق می رسم و "راه جنگ با رژیم "را در گفتگویی افراطی و غیر لازم، سد نمی کنم.
با سپاس ازیز دادیار ـ بلوچ ۲۶ فبرواری ۲۰۱۹