راه حلِّ مسئلهی اقوامِ ایرانی در تئوری و درعمل
راه حلِّ مسئلهی اقوامِ ایرانی
در تئوری و درعمل
تلاشِ برای همبستگی ملّی ایرانیان، آنجا که دشواری و سختی های سیاسی وتئوریکی خود را درجهت رسیدن به یک "همبستگی ملّی"، طی این چهل سالِ پس از حاکمیت ملّایان شیعه، ازسرگذراند، به یک دیوارسخت و آهنین برخورد نمود که سالها در گلِ آن ماند.
چرا که بخش بزرگی از جمعیتِ کشوَر در مناطقی است که اقوام ایرانی در آن زندگی میکنند و از درِ روزگارسنّی مذهب بوده، دارای فرهنگ زبانی ویژهی خویش می باشند.مانند آزربایجان، کردستان،
بلوچستان، ترکمنستان و مردم عرب اهواز و آبادان.
۹۵% از روشنفکرانِ سیاسیِ از دمِ تیغ نجات یافتهی به خارج پرت شدهی این اقوام، از هواداران چپ، بویژه حزب توده و فداییان خلق و پیکاری بودند. این روشنفکران سیاسی، پس از سرکوبی احزاب و سازمانهای کمونیستی، به دست رژیم ملّایان و کشته شدن و دستگیری همهی رهبران طراز اول خود، به ویژه پس از فرو ریزی دیوار برلین و شکستن پایه های دولتی سوسیالیزم و کمونیزم درجهان و بویژه شکستن نظام سوسیالیستی شوروی سابق، با شتابی غیر قابل تصور، به مسائل ملّی و قومی روی آوردند.
اکثر آنان با تلاش های فکری و سابقهی مبارزاتی رهبران و هواداران حزب دمکرات کردستان ایران، از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو، درهریک از کشورهای اروپایی و خارج از کشور، یک دیگر را یافتند.
با توجهّ به شکست سوسیالیزم دولتی نوع روسیه و جنگهای استقلال طلبانهی مردم در یوگسلاوی وتقسیم آن کشور به چندین دولتِ ملّی و ایجاد کشورهای نوینی در آن ناحیه، همچنین ایجاد نیمه دولتی مستقل در کردستان عراق، آتش اندیشه های ملّی دراین روشنفکران، بیش از پیش شعله ور گردید و به غلزتِ آن افزود. درهمین رویدادهای روزافزون و در تنورِداغِ چنین ایّامی بود که شعار:
"خودمختاری"حزب دمکرات کردستانِ ایران، به "فدرالیسم"بدل گردید.
این روشنفکرانِ از سوسیالزم برگشته و نجات یافتهی از زیر تیغ رژیم ملّایان، و روی آورده به مسائل قومی و ملّی، که از رویدادهای ملّی جهانی تاثیرات بیشتری گرفته بودند، پس از تماسهای بسیارو پیوندهای ژرفی با یکدیگر، زیر چتر تبلیغات و تلاشهای روز افزون فعالان فراوانِ دو حزب دمکرات کردستان و تا حدودی کومله، عاقبت در سال ۲۰۰۰ میلادی در لندن، نِشستی بزرگ ترتیب داده، پس از مشاجراتی دراز، که نام آنرا کنگرهی "ملتّها، ملیتها"و یا به پیشنهاد اسماعیل خویی کنگرهی "مردمان ایران"بگذارند عاقبت، برای عدم رنجش نیروهای سیاسی مرکزی، نام آنرا "کنگرهی ملیتهای ایران فدرال"که به مانای زیر ملّتباشد، نام نهادند.
انتظارِ این رهبران از "سوسیالیزم برگشته و دست برداشته از حکومت جهانی"و روی آورده به مبارزات ملّی که با شعار:
"حق تعین سرنوشت و فدرالیزم"پا به میدان گذاشته وچنین کنگره را ایجاد نموده بودند این بود که سازمانها و احزاب کلاسیک ایران، مانند توده ای ها، فداییان و چپ های ایرانی، برای دستیابی به
۲
یک همبستگی ملّی، به آنان شادباشی گفته و پیوندی برقرارنمایند. البته، این انتطارِآنان، بی مورد هم نبود. چراکه:
چنین شعاری را خودِ آن احزاب و سازمانها پایکوبانه، درآغاز انقلاب ملّایان، برای جلب روشنفکران سیاسی آن مناطق، برده بودند. امّا باقیماندهی نمایندگانِ سیاسی این احزاب و سازمانهای سراسری ایران در خارج از کشور، با دیدن و شنیدن و لمس کردن آتش سوزانِ جنش های ملّی جهانی، بویژه تقسیم یوگسلاوی بزرگ به چندین کشور و رویدادهای کردستان عراق، بیدارگشته، خطرِ تجزیه طلبیِ بزرگی را"زیرِ پوششِ حق تعین سرنوشت وفدرالیزم، شدیدااحساس کرده سکوت نمودند وهرگزدر
هیچ نِشست و کنفرانس و کنگره ای ازآنان، شرکت ننمودند.
انتظارِ این همکاری در جهت یک همبستگی ملّی از سوی کنگرهی اعلام شده، سالها به درازا کشید و "صندلی"احزاب و سازمانهای مرکزی و سنّتیِ مطرح ایران، خالی ماند وآین چنین علنا آنان را بایکُت نموده بودند.
امّا پس از سالهای ۲۰۱۵ میلادی، "حزب دمکراتیک ایران"آقای طبرزدی، نخستین حزب غیر قومی بود که همبستگی آنان را پذیرفته و با شرکت نمایندگانِ سیاسی او در اروپا، "شورایدمکراسی خواهان ایران"را ایجاد و آنرا طی برگزاری کنگره ای در کلن آلمان، اعلام داشتند.
کنگرهی ملیتهای ایران فدرال، که حزب دمکرات کردستان شاخهی آقای هجری بود، به دلیل حضورجداشدگان از حزب، یعنی حزب دمکراتِ"بدون واژهی پسوندی ایران"در کنگرهی آنان شرکت ننمود.
امّا همهی دیگراعضای کنگرهی ملیتهای ایرانِ فدرال، علیرغم عدم تایید حزب دمکرات شاخهی "هجری و شاهو حسینی"در شورای دمکراسی خواهان رفته، موسس آن کنگره گردیدند.
امّا نکته ای که پس از این رویدادها ارزش بازگویی و تاکید دارد و در خور اندیشه است و هرگز موردتوجّه و پرسش قرار نگرفت این می باشد که:
چرا روشنفکرانِ مناطق قومی، دیوانه وار و پایکوبان، یکپارچه، به احزاب چپ وسازمانهای سوسیالستی و کمونیستی بویژه در حزب توده، فداییان و پیکار پیوستند؟!
آیا گروهِ انبوه روشنفکری و جوانِ این مناطق، هرگز فرصت مطالعهی تئوریکی ویا کوچکترین و آشنایی ای با متون کمونستی و فلسسفهی سوسیالستی داشتند؟
پاسخ به طور قطع، منفی است. چراکه انتشار کتاب های کمونسیتی و تبلیغ چنین مرامی، حتّا در مراکز بزرگ شهری مانند تهران نیز ممنوع بود وبه دوراز دسترسی بودند، چه رسد به مناطقی چون بلوچستان؟!
هنگامی که احزاب و سازمانهای چپ و کمونیستی ایران، به یارگیری پرداختند تا درمقابل حکومت ملّایان، به کرسیهای نمایندگی اولین پارلمانِ پس از انقلاب دست یابند، با درکِ عقب ماندگی شهری و مدنی این اقوام و نارضایتی روشنفکران آن مناطق، از حکومتهای مرکزی و خواستِ آنان برای شرکت در ادارهی کشور، شعار لنینی "حق خودمختاری"را با اعزام برجسته ترین کادرهای خود و
۳
باشتابی غیر قابل تصور، پایکوبانه و آتشین، در این پنج منطقهی کشور، کردستان، بلوچستان، آزربایجان ، ترکمن صحرا، و اهواز و آبادان، اعزام داشته، گوش هرجوان و نو جوان بر آشفتهی این
مناطق را در هر کوچه و خیابانهای هر کدام ازین مناظق، با شعار "حق تعین سرنوشت وخود مختاری"کر نمودند. این چنین شد که یک شبه و در دم، سد در سدِ همهی جوانان این سرزمین های قومی، بدون هیچ مطالعه و دانشی از ماتریالیزم، سوسیالزم و کمونیزم جهانی، ضد مذهب شده و به آنها پیوستند. حکومت اسلامی نیز، معطل نکرده، کردستان را بمباران نمود، رهبران سیاسی هوادار سازمان فدایی ترکمن را زیر پلی انداخته، شبانه به قتل رساند و نیروهای روشنفکری و نسل اول دانشگاهی بسیار محدودِ بلوچستان را یکسره و تقریبا به تمامی برچید.
به اهواز و آبادان یورش برده آنها را نیز ازمیان برداشت.
باقی ماندگانِ ازین یورشِ مناطقِ قومی در خارج، بدینگونه که گفته شد، با آن کینهی دودناکی که ازحاکمت مرکزی گذشتهی کشورداشتند، با کینهی افزونتری درین کشتارهای بیرحمانه، از سوی ملّایان، تا سر حدّ بمباران کردستان و کشتار ترکمن صحرا و دیگر مناظق، و با تاثیر پذیری بزرگ درگسترهی جهانی، "دفترِ مبارزات ملّی و فدرالیستی"را گشودند. با چنین تلاش پیگیرانه ای از سوی آنان، این مسئله سالها سدّی درمقابل همبستگی ملّی و رسیدن همه جانبه ای به یک توافق ملّی گردید.
جنبش ملّی و سراسری ایران، در جهت همبستگی گسترده ملّی خود، دراین سالها، موفق شد سختی ها و دشواری های تئوریکی را از سر گذرانده و به دست آوردهای بزرگی برسد.
همهی احزاب، از چپ و ملّی دموکرات و جمهوری خواهان گرفته، تا راست ها و شاهی پارلمانی ها، همه و همه، دست از سرمخالفتبا لیبرالیسم سیاسی برداشته، متفقا به "دموکراسی، حقوق بشر و حتّا جدایی دین و سکولاریزم"رسیدند.
هردو گروه شاهی و جمهوری خواه، مقام شاه و رییس جمهور آیندهی کشور را "نمادین"دانسته، ادارهی کشور را به "نخست وزیر، پارلمان و دادگستری مستقل"، محول نموده اند. امّا با وجود این، برای رسیدن به یک توافق ملّی با قومی ها، درمانده اند.
زیرا چنین توافقی امروز، بدون درنظرداشت خواست های حزب دمکرات کردستان، که سابقه ای هفتاد ساله و ریشه دار در مردم کردستان دارد و سرمنشاء رویدادهای تاریخی تلخی نیز در گذشته داشته و رویدادهای امروزین کردستان عراق و جنبش های ملّی جهانی دیگرهم اثربخشی بیشتری کرده اند، امکان ناپذیر است. بعلاوه که این حزب امروز، به یک لشکر کشی و یارگیری بسیار بزرگی نیزدرهمهی مناطق قومی دست یافته و کنگره ای یکپارچه را در خارج از کشور سامان داده و کشور نیز، با حاکمیتی شکننده و ناتوان، دست به گریبان است!
در چنین شرایطی، شعارهای"حق تعین سرنوشت و فدرالیسم"برای سازمانهای مرکزی و سنّتی کشورهیچ معنایی به"جزجدایی خواهی و تجزیه را نمی داد. با توجّه به طرح این شعارهای سنگین، حصول به یک توافق ملّی ضرورت تام و اهم پیدا کرد، امّا راه برون رفتی دیده نمی شد.
کنگرهی پنجم حزب لیبرال دمکرات مشروطهی ایران وتفاهم ملّی:
۴
نخستین شخصیت سیاسی و دولتمردِ باقیمانده از حاکمیت گذشته، یعنی بزرگترین روزنامه نگار و نویسنده، وزیراطلاعات و جهانگردی رژیم شاه، جاودان داریوش همایون، نخست، با نقدِ منطقی
ازکارهای منفی و مثبت رژیم گذشته، با نوشتن چندین آثر آموزنده در بارهی انقلاب ایران و تجزیه تحلیلی قوی از مشروطه تا امروز، همراه با شکیبایی فراوان"گفتمانی گسترده"را با نمایندگان سیاسی چپ و دموکرات، راه انداخت و"سنگرکینه ورزیها و نفرتهای سیاه تلنبارشدهی گذشته را شکست.
سپس، هنگامی که در اندیشهی ساختن یک حزب لیبرال دمکرات برآمد، به این نکتهی بس مهم، فیلسوفانه، محققانه و سیاستمدارانه پرداخت. زیرا می دانست تا حزبی در "ایرانِ چند قومی و چند فرهنگی"، پاسخی برای حلّ این مسئلهی کارپایه ای و بنیادین نداشته باشد، حزب نخواهد شد.
لذا با وسواسی بس درخور و جدّی، با خوانش و کنکاشی تجربی از رویدادهای فدرالیستی در اروپا و بویژه آمریکا، آنرا طی نوشتارهایی بیشمار و گفتارها و انتریوهای پیوسته، در رسانه های صوتی و تصویری، بمیان کشیده و به تشریح انواع سیستم های فدرالیستی جهان نو پرداخت.
او ضمن تایید کارکرد و کارآیی های سیستم فدرالیستی جهان، آنرا برای کشور ایران در چنین شرایطی، واقع بئینانه ارزیابی نکرده در مقابلِ شعارهای بویژه حزب دموکرات کردستان و سایر نیروهای گردآمده بر حق تعین سرنوشت و فدرالیسم پیش کشیده از سوی آنان، با استدلال هایی علمی، محکم ایستاد.
او درین ایستادگی محکم خود، منفی بافی نکرده، خواستهای برحق و شدنی این نیروهای برخاسته را کاملا"حقوق بشری"دانسته، بی پاسخ نگذاشت و آنچه را که هدف نهایی و مضمونی چنین خواست هایی بود، پاسخِ داد. او با تلاشی اندیشمندانه و کنکاشی بزرگ، برای رسیدن به یک فرمول سیاسیِ منطقی و شدنی، چنین فرمولی را یافت و برای اهمیت و ارزش دادنِ به آن، کنگرهی پنجم حزبش را به نام :
"تفاهم ملّی و سیستم دولتی عدم تمرکز و تقسیم قدرت دولتی"نام گذاری کرد.
آنچه او درین"پاکت سیاسی"به نام عدم تمرکز"تقدیم به حزب دموکرات و دیگر نیروهای قومی نموده است، برای البته هر"ایرانی"وهرانسان سیاسی منصف و حقوق بشری ای، خشنودانه می باشد. مگرآنکه، کسی بخواهد در"پوشش فدرالیسم"نقبی و نغمه ای، به جداخواهی بزند.
در مرحلهی پس از"سفرِ درازِ داریوش همایون"وخیزش جنبشِ رو به جلوی سیاسیوین درخارج ازکشور، یارو یاورِ دمکرات ودانشورسیاسیِ او دربخش جمهوری خواهی، یعنی چهرهی ملّی و خوشنام جنبش، مهندس حسن شریعتمداری، مرحلهی عملی آن تئوری داریوشی را که درکنگرهی
پنجم حزبش، آنرا به درستی تشریح کرده بود، با مطالعات دانشورانهی خود درهم آمیخته، مداوم در گفتمانهای خود با نمایندگان اقوام پیش کشید و تلاشی گسترده و همه گیر را برای رسیدنِ به یک توافق ملّی آغاز نمود.
او نیز با پذیرفتن اینکه شیوهی ادارهی فدرالیستی در یک کشور، هم حقوق بشریستو هم بهترین پاسخگویی بر دموکراسی است، می گوید:
۵
از آنجاییکه این نام و واژه، با مخالفت قطعی و تردید سایر نیروهای مرکزی مواجه است، شیوهی "عدم تمرکز و تقسیم قدرت دولتی"، اکنون و در این شرایط، بهترین و منظقی ترین راهِ حلّ برای رسیدن به یک توافق ملّی است.
در واقع داریوش همایون، طرح "عدم تمرکز و تقسیم حکومت و قدرت دولتی"و شناخت حقوق قومی را آنچنان جدی، مهم وبا اهمیت قلمداد کرد که کنگرهی پنجم حزب را به نام
"عدم تمرکز و تفاهم ملی"نام نهاد.
سپس، مهندس شریعتمداری، همدوش و همسنگری که با او، نخستین همکاری سیاسیبا شاهی ها و جمهوری خواهان را در خارج از کشور، بنیاد نهاده بودند وارد شد که اکنون دارد با تلاشی پیگیرانه راهِ عملی و اجرایی آنرا به ثمر می رساند. او هم اکنون، تنها نمایندهی جدّی دریک گفتمان سیاسی با نیروها و نمایندگان سیاسی اقوام است. نمایندگان سیاسی این اقوام نیز، او را بهترین همدل و همزبان سیاسی خویش تلقی میکنند.
دراین راه، بسیاری از نیروهای بویژه پادشاهی خواه گاه حتّا پادشاهی پارلمانی خواه نیز، به اهمیت این توافق ملّی با نیروهای قومی پی نبرده اند. حتّا گاهی مهندس شریعتمداری را به دلیل پیشبرد این توافق ملّی با آنان، نا صادقانه، فدرالیستی و جدایی خواه می شناسانند. چنین قضاوتی، نه تنها سخت غیر منطقی، غیر رئالیستی و خصمانه است، بلکه ایران دوستیِ خود آنان را نیزمورد پرسش قرار می دهد، چراکه اگر کسی بگوید:"میهن دوست تراز انسانی چون داریوش همایون و مهندس شریعتمداری است، یقینا :
کاسهی داغ تر از آش شده، عرصهی سیمرغ را جولانگاه خود کرده،عِرض خود می برد و زحمت ما می دارد.
راهِ رسیدن به یک توافق ملّی، درست همان است که راه مدیریت گذار و مهندس شریعتمداری آنرا صادقانه و با وسواسی جدی در منشورِ "شورای مدیرت گذار"پیش کشیده اند. که خلاصهی مانای آن:
۱ ـ ایران یک ملّت یک کشور
۲ ـ حاکمیت ملّی تقسیم ناپذیراست
۳ ـ قدرت دولتی و حکومت، تقسیم پذیرمی باشد.
۴ ـ انتخابات مقامات و گردانندگیِ امور اداریِ مناطقی با ویژگی های زبانی و فرهنگی، در اختیار خود مردم آن مناطق خواهد بود.
۵ ـ زبان کشوری، فارسی است و زبانهای آن مناطق، بعنوان سرمایه های معنوی همهی کشور دانسته شده، در کنار فارسی که زبان کشوریست، آموزش داده میشود.
باری این چنین، دو نیروی دانشورجنبش سیاسی و ملّی کشور، که یکی طرفدارسیستم شاهی نمادین پارلمانی و دموکراتیک و لیبرالی، دیگری جانبدارسیستم نمادین جمهوری و پارلمانی و دموکراتیک، راهگشای مسئلهی بزرگ و پیچیدهی جنبش سیاسی کشور گردیدند. امیدواریم که حزب بزرگ و
۶
تاریخی کردستان ایران و سایر نیروهای سیاسی قومی دیگر نیز، به اهمیت آن پی برده، در شرایطی کاملا دموکراتیک، دست در دست شورای مدیریت گذار که در آینده ای بسیار نزدیک، با همراهی و
همیاری شاهزاده، تبدیل به "کنگرهی ملّی ایران"زمین خواهد شد، ملّت بزرگ ایران و کشور تاریخی شان را به شکوه تاریخی خویش بازگردانند.
راه شان پیروز و سربلند باد.
ازیز دادیار ۲۰ ماه مه ۲۰۱۹