در نقد پاره متن یک بیانیه با عنوان «نه! به جنگ، نه! به جنگ افروزان»،
لازم به توضیح است، این مقاله هر چند به بهانه انتشار «بیانیه جمعی برای امضاء» نوشته و تنظیم شده اما پیام نقدگونهاش از مرز نویسندگان و امضاء کنندگان بیانیه مذکور فراتر میرود. و سخن «بیانیه» را از منظر چیرگی و نفوذ ایدئولوژیِ پست مدرنیستهای وطنیِ ضد امریکایی که بر جان ذهن ایرانی خلیده و فضای سیاسی و فکری را به بند خود کشیده و دلیلی شده تا ایرانی پس از چهاردهه از تجربه فاجعه بزرگ جمهوری اسلامی، نتواند در یک همبستگی ملی، خود را از فضاحت این حکومت شیعی برهاند، میسنجد. در ضمن نوشته پیش رو، موضع و رفتار سیاسی امریکا را نسبت به جمهوری اسلامی سبک سنگین کرده و از خلال آن میخواهد نقص «بیانیه» را راجع به جنگ افروز خواندن امریکا در قبال حکومت ایران نشان دهد و نه بیش از این و نوع رابطه و رفتار امریکا را نسبت به کشورها و مناطق دیگر.
بیانیهای با عنوان «نه! به جنگ، نه! به جنگ افروزان» با امضاء گروهی از ایرانیان منتشر شد که حاوی بهم گوریده شده و گم بودهء سرنخهای دشمن اصلیِ ایران و ایرانی است. آنچه از موضعگیری سیاسی غالب بر این «بیانیه» آشکارا پیداست، بینش پست مدرنیستیِ وطنی حاکم بر بیانیه است که ظاهراً برای بیانیه نویسان گلزاری بوده مملو از غنچههای ضدامریکایی تا به وسیله آن بتوانند گُل وجود پرپر شدهء مبارزه «ضدامپریالیستی»شان را، از نو در فرم تازهاش شکوفا و بدین ترتیب باغ هویت تازه خود را از امریکا ستیزی عطرآگین کنند. لازم به ذکر است امریکا ستیزی پست مدرنیستی، ذهن ایدئولوژیک زدهء روشنفکر» یِ دینی و غیردینی ایرانی را میسازد و حاکمان شیعی با اصلاح طلبان دینیاش به نحو احسن از آن بنفع مطامع حکومتی /دینی خود سود میبرند. ادعای کذایی در مستقل دانستن جمهوری اسلامی از قدرتهای بزرگ، (بخوان جدا ماندن این نظام فرتوت و به آخر خط رسیده از جامعه جهانی و مقید نبودن به حقوق بشر)، از همین فضای آلودهء حاکمِ پست مدرنیستی وطنی مایه میگیرد.
در واقع نویسندگان «بیانیه»، لباس مندرس «ضدامپریالیستی» را هنوز از تن در نیاورده و دور نریخته که به لباس مندرس پست مدرنیست وطنی ضد امریکاییِ ملبس شدند. تو گویی بحران فزاینده و شکنندهء هویت «ضد امپریالیستی» خود را در پست مدرنیست وطنی «ضدامریکایی» بازیافته و لابد پنداشتند که با جاخالی از آن اولی و جایگیری در این دومی گام در پله ارتقاء روند هویت جدید خویش نهادند! نویسندگان و تنظیم کنندگان «بیانیه» با طبع امریکاستیزی که بخشاً معطوف است به نوع سیاستهای دولت امریکا نسبت به حکومت شیعی ایران، پنبه در گوش فرو برده و ظاهراً باب میلشان نیست تا بشنوند این شعار سنجیده و با معنای داخل ایران را که میگوید: «دشمن ما همینجاست دروغ میگن امریکاست». در هر حال، پاره متن بیانیه مذکور اینگونه میآغازد: «عفریت جنگی دیگر بر فراز ایران و منطقه بال گسترده است. دولت ایالات متحده امریکا در ادامهی تلاشهای خود برای دیکته کردن اراده خود بر همه کشورهای جهان از یکسو، و رژیم ارتجاعی و سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران با رفتار و سیاستهای فتنهانگیزانه و ماجراجویانه خود در ایران و کشورهای پیرامون از سوی دیگر، خلیج فارس را به انبار باروتی تبدیل کردهاند که به کوچکترین بهانهای آتش جنگی خانمانسوز از آنجا شعلهور خواهد شد.»
پس همانطور که از مضمون عبارت فوق و نیز تیتر «بیانیه» پیداست «دولت ایالات متحده امریکا در ادامه تلاشهای خود برای دیکته کردن اراده خود بر همه کشورهای جهان»، جنگ افروزی میکند یا جزء «جنگ افروزان» است.
معطوف و مربوط به این سخن «بیانیه» نویسان در بیان «دیکته کردن اراده خود به همه کشورهای جهان»، ایران جمهوری اسلامی هم بایست مشمول «دیکته کردن» امریکا واقع شده باشد. «دیکته کردن» امریکا هم دو وجه دارد یکی تحریک ایران (انگار ذات شیعیِ جنگ افروزانه حکومت اسلامی نیازمند تحریک دیگری بوده) و دیگری «جنگ افروزی» امریکا و از حیث این دو وجه، هر دو رفتار دولت امریکا و حکومت اسلامی را به اندازه هم به مخاطب خویش «جنگ افروزان» القاء کردن. بی آنکه نویسندگان بیانیه توانسته باشند حتا یک مورد از رفتار «جنگ افروزانه» دولت امریکا را نسبت به حکام ایران نشان دهند.
بعبارت دیگر، «بیانیه» القاء میکند که اگر مابین ایران و امریکا جنگی در گیرد به دلیل جنگ افروزی هر دو طرف است و نه صرفاً جنگ افروزی حکومت شیعی ایران که چهل سال است پرچم امریکا را میسوزاند، خواهان محو یک کشور عضو سازمان ملل است، برای اشتهای سیری ناپذیر شیعه گستری خود، به دست تروریستهای شیعی در کشورهای مسلمان پول و مهمات میرساند، و نیز بر منافع امریکا حداقل در منطقه خاورمیانه ضربه وارد میکند تا از این وادی امر، خود نیز به نان و نوای صدور انقلاب اسلامی خویش برسد. اما با همه این جنگ افروزیهای شیعه منشی حکومت اسلامی از فراز کوه عُجب خویش به مدت چهار دهه، میبینیم دولت ایالات متحد امریکا دوازه مورد از مسائل را در جهت رفع اختلاف فی مابین به ایران پیشنهاد میکند که همگی خواست مبرم مردم ایران نیز میباشند. اما بیانیه مذکور و بطورکلی جمهوری خواهان و چپ ایران تا کنون ترجیح دادند تا در خصوص این موارد پیشنهادیِ صلح خواهانهء امریکا در قبال ایران لام تا کام سخن نگویند تا مبادا از جرگه اصلاح طلبان دینی بیرون رانده شوند. وقتی دل در گرو اصلاح حکومت دینی باشد و نه صرفاً اصلاح دین (که برآیند آزادی غربی نافی آن اولی بود و در وفاق با این دومی) بتبع آزادی بایست به مسلخ حکومت دینی رود و مسخ گردد.
اگر در ویرانه ساختن سوریه، جمهوری اسلامی نقش داشته در ویرانه ساختن ایران از سوی این نظام، همین بس که ما را از ملت شدن به امت تبدیل کرد و جامعه را به شبه جامعه. ایران پیش از «سوری زاسیون» خود به ویرانه تبدیل شده بود و با تداوم ویرانگی در همه جهات و ابعادش و ادامه تحریکات جنگ طلبی جمهور اسلامی در وضعیت کنونی، اگر جنگی در گیرد معنایش این خواهد بود که جمهوری اسلامی برای بقای خود و جان سالم بدر بردن از دست اکثریت قاطع مردم ایران که مطالباتشان در تضاد عمیق با آنهاست، به هر منجلابی از جمله «سوری زاسیون» کردن کشور تن خواهد داد. آیا سزاوار است تا بجای تلاش برای فرو کردن زهر مطالبات مردم در حلقوم حکومت دینی، که این مطالبات در دوازه مورد پیشنهادی امریکا به ایران نیز کاملاً منعکس و مشهود است، دولت امریکا را شریک جرم جنگ افروزیهای جمهوری اسلامی معرفی یا به مخاطب خود القاء کنیم؟ به حتم و یقین نمیتوان منتقد برخی سیاستهای مخرب امریکا در قبال کشورها نبود اما ببینم آیا این امریکا بود که در جنگ داخلی سوریه رفتار و «تلاشهای خود را» به ایران دیکته میکرد و اراهاش را تحمیل یا روسیه؟ آیا این امریکا بود که از جیب کشور لته پاره و داغان شدهء ایران در جنگ با سوریه هزینه میکرد یا روسیه؟
آیا این عبارت که نوشتید: «ادامه تلاشهای خود برای دیکته کردن بر همه کشورهای جهان» (از سوی امریکا)، که موردش را در خصوص ایران، بایست در رابطه با جنگ احتمالی میان امریکا و ایران فهمید، پس چرا به جای عنوان «ایران» نوشتید «همه کشورهای جهان»؟ غیر از این است که برای گمراه کردن مخاطبتان در قبال رفتار و سیاست امریکا نسبت به ایران که پیشنهاد دوازده مادهای به ایران اهم آن است، بوده؟ و مگر نه، این میتوانست موضوع «دیکته کردن» امریکا به رژیم ایران را بیمورد و بیهوده جلوه دهد به دلیل اینکه دوازده مورد پیشنهادی امریکا به جمهوری اسلامی خواست مبرم مردم ایران نیز هست و در اعتراضات روزانهشان به روشنی بیان میشود؟ فشار جامعه جهانی بر ایران برای تن دادن به خواست جامعه جهانی یک واقعیت صلح طلبانه است و خارج شدن از «برجام» و پیشنهاد دوازده مادهای امریکا نیز اهم آنست که در صورت به نتیجه رسیدن میتواند به روند و تثبیت صلح و دوری جستن از خشونت زبانی و رابطه حسنه میان ایران و امریکا منجر شود. آیا شما میتوانید یک نمونه که نشانگر بیان «دیکته کردن» امریکا به ایران باشد، یا جنبهای که حاوی «جنگ افروزی» امریکا در قبال ایران باشد، ارائه کنید؟ اگر خارج شدن امریکا از «برجام» را حمل بر «جنگ افروزی» یا «دیکته کردن» امریکا به ایران تلقی کنید و به همین مقنع باشید، خطا رفتهاید چونکه ارائه دوازد مورد پیشنهادی دولت امریکا به جمهوری اسلامی کاملاً جنبه مذاکره برای حل و فصل اختلافات فی مابین دارد. وقتی زورتان نرسد تا خواست مبرم مردم ایران منعکس شده در آن دوازده مورد را از طریق تلاش برای ایجاد یک نیروی سوم سکولار در حلقوم حکومت اسلامی فرو کنید بدیهی ست که یقه حریفاش را بگیرید.
اما واقعیت دیگر و مهم اینست: چپ ایران بر اثر ضربه جانانه به هویتِ بخشاً «ضد امپریالیستی»اش که مدتها وی را به خمودی و خبط دماغ کشانده بود، با ظهور اصلاح طلبی دینی در حاکمیت شیعی، تلاش کرد تا جهت بیرون آمدن از این خمودگی و سرگشتگی، مستقیما خویش را در چاه بینش پست مدرنیست محافظه کارانهء وطنیِ ضد امریکایی سرنگون کند. و با سابقهء دیرینهء ذهن بارور شدهاش به «تئوری توطئه» فرهنگی، مناسب با همین پست مدرنیست محافظه کارانه ضد امریکایی، «ترامپیسم» را بزاید. امضاء کنندگان بیانیه مذکور نیز در خویشاوندی آشکار و نهان خویش با «روشنفکران» و اصلاح طلبان دینیِ پست مدرنیست درون و بیرون از حاکمیت اسلامی، در داماش گرفتار آمدند.