ویژگیهای متمایز و متشابه ایران و عراق در رابطه با حمله آمریکا،
در هیچ جنگی هیچ پیروزی وجود ندارد، و همه جنگها فاجعهآمیز هستند، و در هر جنگی بزرگترین ابعاد فاجعه، متوجه مردم بوده و هست و خواهد بود.
نظر بسیاری از کارشناسان نظامی، سیاسی، و اقتصادی دنیا این است که، حمله به ایران، 'بزرگترین اشتباه'امریکا خواهد بود. امریکا به کنار، برای پیشبینی اینکه در نتیجهٌ این 'بزرگترین اشتباه'چه بلایا و خطراتی متوجه میهن ما خواهد بود، کافی است که نگاهی به عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و.... بیاندازیم که بعضی از افراد و گروههای آن کشورها، برای حل مشکل استبداد و دیکتاتوری، به قدرتها مراجعه نمودند.
افرادی که بیشتر از دیگران، خودشان خیلی بهتر میدانند که انقدر خوار و بیمایه هستند و در توان خود نمیبینند که با رژیم ولایت مطلقه فقیه، در کنار مردم، مبارزه کنند و دست به دامان این و آن قدرت هستند، فرومایگی و پستی را به حدی رساندهاند که زیر پرچم ترامپ و نتانیاهو سینه میزنند و برای ارتش امریکا دعوتنامه میفرستند و برای قشون خارجی برای آمدن به ایران و تجاوز به مام وطن، فرش قرمز پهن کردهاند.
چند نکته متمایز عراق و ایران، در رابطه با حمله به ایران
۱- عرق ملی میهنی ایرانیان با توجه به تاریخی که دارد (مطالعه جدید در مورد کشورهایی که تاریخ طولانی دارند) بعد از فروپاشی عثمانی، کردها مایل بودند به ایران باز گردند ولی با توجه به ضعف و فساد دولت ایران و با دخالت انگلیس کشور عراق خلق شد و کردها هم قسمتی در ایران، عراق، ترکیه، و سوریه تقسیم شدند.
۲- جمعیت ایران ۸۲-۸۵میلیون است و جمعیت عراق ۲۶میلیون بود
۳- وسعت ایران نزدیک به چهار برابر عراق است.
۴- تعداد نظامیان مورد نیاز امریکا برای جنگ با ایران نزدیک به دو و نیم میلیون نفر تخمین زده شده است. این محاسبه بر اساس جنگ در بالکان و نیز تجربه امریکا در حمله به عراق است. بر اساس شهادت ژنرال امریکایی در کنگره امریکا قبل از حمله این کشور به عراق، حدود ۸۰۰هزار نظامی مورد نیاز بود، ولی دونالد رامسفلد، وزیر جنگ، مخافت میکرد و اصرار داشت که بیش از ۱۰۰هزار نیرو لازم نیست و ادعا میکرد که کار جنگ بیش از شش ما طول نخواهد کشید. ولی پال برمر که ریاست حکومت ائتلاف موقت عراق پس از حملهٔ امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ را به عهده داشت بعدها گفت که ما هیچوقت به اندازه کافی در عراق قوای نظامی نداشتیم.
در حال حاضر تعداد نظامیان امریکا ۲،۱۴۱،۹۰۰ نفر است که ۱،۲۸۱،۹۰۰ نفر آنها کادر دائمی و بقیه افراد ذخیره هستند.
۵- عدهای از قدرتپرستان، مسحور و مفتون قدرت نظامی امریکا هستند و چرا که بودجه نظامیامریکا، برابر با جمع مجموعه بودجه نظامی ده کشور بعدی در دنیاست. ولی این زورپرستان به این واقعیت را در نیافتهآند که آنچه که سرنوشت جنگ را تعیین میکند، اسلحه نیست، بلکه انسانها و افراد رزمنده هستند که پیروزی و یا شکست را رقم یزنند. آنها باید قبل از اینکه در فاجعه تجاوز به ایران و خشونتگستری در منطقه، بیشتر نقشآفرین باشند، بیاد بیاورند که امریکا گرچه ارتش رسمی عراق را شکست داد و مثلا چهار لشکر تانک مجهز آن کشور را کاملا از بین برد، ولی 'بزرگترین ارتش تاریخ'از وقتی به دردسر افتاد که مقاومت عراق، شکل ارتش غیررسمی و میلیشیایی و صورت جنگهای نامنظم به خود گرفت. و در افغانستان هم وضعیت بهتر نیست، چرا که بعد از گذشت ۱۸ سال از تجاوز امریکا به آن کشور و آغاز به قول خودشان 'عملیات صلح پایدار'امریکا برای خود چارهای جز مذاکره با طالبان نمیبیند که این ساخت و پاخت البته که نه 'صلح پایدار'بلکه چیزی جز خشونت و فساد پایدار ببار نخواهد آورد.
ایران گرچه ۵۰۰هزار پرسنل کادر نظامی دارد ولی یک و نیم میلیون هم بسیجی دارد. به غیر از اینه، شمار مردمی که داوطلب دفاع از میهن خواهند شد، از تخمین خارج است.
۶- افکار عمومی:
الف- ایرانیان در ایران و در سراسر دنیا، (صرف نظر از عده حقیری خودفروخته و سرسپرده که از امریکا دعوت میکنند به مام وطن تجاوز و حمله کند)، مخاف جنگ هستند و علیرغم مخالفتشان با رژیم ولایت فقیه، حتی حاضرند با رغبت به دفاع از میهن برخیزند.
ب- افکار عمومی منطقه و دنیای اسلام: مسلمانان دنیا، بخصوص مسلمانان شیعه (در پاکستان، عراق و سوریه و افغانستان و.... دهها میلیون شیعه هست)، ساکت نخواهند ماند.
ج- افکار عمومی دنیا: جورج بوش در سال ۲۰۰۳ توانست حمایت افکار عمومی دنیا را برای حمله به عراق موافق کند ولی الان ترامپ در دنیا منفور و امریکا منزوی است و در صورت حمله به ایران، این نفرت و انزوا بیشتر خواهد شد.
۷- کشورهای دنیا: با توجه به عملکرد روسیه در سوریه و در برزیل، و با توجه به تلاش روسیه برای پیدا کردن نقش بیشتری در سلطه در دنیا، روسیه بیکار نخواهد بود و این خود عامل دیگری است که باعت گسترش جنگ و خونریزی در منطقه و افزایش ابعاد فاجعه در طول زمان و در عرض جغرافیای میهن خواهد بود.
چند نکته متشابه عراق و ایران، در رابطه با حمله به ایران:
۱- هم در ایران و هم در عراق و هم در تمام دنیا، خشونتگستران و مستبدان، با هم در داشتن منافع مشترک تشابه، و بلکه یکسانی دارند. گرچه در ظاهر باهم جنگ و منازعه دارند، در باطن، برای ادامه استبداد و یا خشونتگستری خود، به یکدیگر نیازی حیاتی دارند. جشن گرفتن نتانیاهو به خاطر 'انتخاب'احمدینژاد در جلسه هیئت وزیرانش فقط یک مثال است. در این روزهایی که خطر حمله امریکا، ایران را تهدید میکند، وزیر خارجه ترکیه رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران را 'مرغ تخم طلای امریکا'خواند و اینکه ترامپ به این دلیل به ایران حمله نخواهد کرد. خوب که بنگری، برای امثال ترامپ و نتانیاهو، چه بهتر از ولایت مطلقه!؟ این را هم به یاد بیاوریم که هر وقت خطر و فشار خارجی بر ایران کمتر شده، جنبشهای مردمی فعالتر شدهاند، و هر وقت و به هر درجه امثال ریگان و بوش و ترامپ تهدید و تحدید و تحریم را برعلیه ایران زیادتر کردهاند، همان وقت و به همان درجه رژیم ولایت فقیه هم خفقان و سرکوبها زیادتر کرده است، و باز همان وقت و به همان درجه، فعالیتهای اعتراضامیز مردم کمتر شده است.
۲- مشاوران خشونتگستر و جنگطلب کاخ سفید، اکثرا در شرکتهای نفتی مشغول به کار هستند و رد پای اینگونه افراد در حکومتهای قبلی امریکا هم دیده میشود، و از آن جمله دیک چینی و جورج بوش هستند. کسانی که به ترامپ مشورت میدهند، از جمله جان بولتون است که در جلسات گروههایی که وابستگیشان واضح است، حاضر میشوند و گفته شده است که از آنها وجوهاتی هم دریافت میکنند. ویژگی مشترک گروههای «ایرانی» وابسته به قدرتها، جنگطلبی است. هرچه میزان سرسپردگی و وابستگی بیشتر است، میزان جنگطلبی آنها هم بیشتر است.
۳- تولید بحران و الغای ترس، همیشه ابزاری در دست قدرت جبار بوده است برای به قدرت رسیدن، در قدرت ماندن، و منویات خود را پیش بردن و به اجرا گذاشتن. باز هم در این مورد در ترامپ و نتانیاهو و جرج بوش... از یک طرف، و صدام و خامنهای و روحانی و... از طرف دیگر، شباهتهای جالبی دارند.
۴- زیر بار فشار افکار عمومی، خشونتگستران و جنگطلبان، همیشه تلاش دارند که اول یک 'دشمن'پیدا کنند و اگر نداشتند، یک 'دشمن'بسازند و دوم اینکه 'دشمن'را وادار به عکسالعمل شدن بکنند. در این باب، تبحر آقای خامنهای از آقای خمینی کمتر نیست و بدین شکل در دام واکنشهای زنجیرهای میافتند و همیشه در نهایت 'جام زهر'را مینوشند (بخوانید به حلقوم مردم فرو میکنند!) گاهی این 'جام زهر'را یکباره سرمیکشند (مانند آتشبس در جنگ صدام) و یا گاهی کمکم مینوشند (مانند آزاد کردن گروگانهای امریکایی و قرداد برای حل بحران اتمی). کنش و واکنش تروریست خواندن سپاه پاسداران ایران و ارتش امریکا هم از همین نوع افزودن بر تنشها است که در نهایت دودش، بیشتر از همه، در چشم مردم ایران (تا وقتی که در این انفعال بمانند) میرود.
۵- چرخهٌ ابلیس و قدیس هم قابل توجه است. هر قدرتمداری برای ادامه جنگطلبی و خشونتگستری، نیاز دارد که به در افکار عمومی، خود را پاک و منزه و قدیس، و در عین حال طرف مقابل را چرک و فاسد و ابلیس بنمایاند. مغرشویی و پروپگاندای رسانههای رژیم صدام از یک طرف، و رسانههای بوش (پدر و پسر) از طرف دیگر در آن زمان را با رسانههای خامنهای و ترامپ در زمان حاضر مقایسه نمایید.
۶- حقنه کردن کلمات کلیدی با معنایی معکوس. مفاهیمی چون 'دموکراسی'و 'حقوق بشر'و 'آزادی'و 'استقلال'و 'نظم'و 'منافع'و 'جمهوری'و 'اسلام'و 'جهاد'و 'جهادیست'و 'ترور'و 'تروریسم'و 'تروریست'و.... فقط چند مثال از کلیدواژههایی هستند که که در رسانههای قدرتپیشه، با حقههای روانشناسانهٌ رسانهای به صورت نیشبانگ (soundbite) ، چرخانده (spin) میشوند و در پیچاپیچ و گردونه تفتیش و ممیزی و همرنگی و خاموشی، معانی اصلی و حقوقی خود را از دست میدهند و به زور روانشناسی رسانهای به مردم باورانیده میشود، و یا در سیاهچاله اختناق مدفون میشوند.
۷- در این ساهچالهٌ خفقان، افراد و گروههایی که سازشان در مخالفت با جنگ و خشونت کوک شده است، با برچسبهای مختلف، حذف و منزوی میشوند. بزودی و به سرعت، دیوارهای سانسور و خودسانسوری در اطراف آنها برافراشته میشوند و صدایشان به جایی نمیرسد.
۸- اعمالی که دقیقا نه فقط مشابه، بلکه یکسان هستند، توسط مستبد و قدرت، تعاریف متضاد به خود میگیرند. صدام در زمان حمله به ایران در رسانههای قدرتپیشه پاک و منزه و بلکه قهرمان مصور است، ولی در زمان حمله امریکا به عراق، در همان رسانهها و توسط همان رسانهگران، لات و دغل و تروریست، و..... به تصویر در میآید.
۹- روشهایی که برای شکستن زندانیان سیاسی توسط قدرتمداران مرسوم است، برای شکستن و منفعل کردن مردم هم بکار میرود. آقایان صدام و خامنهای، در استفاده از این جنایتها و تجاوزات به حقوق، با هم مسابقه داشتند و حالا آقای خامنهای گوی سبقت را از هر دو آنها برده است.
۱۰- نداشتن پایگاه مردمی، وجه مشترک دیگر رژیم ولایت مطلقه صدام در عراق و رژیم ولایت مطلقه فقیه در ایران است.
۱۱- هم رژیم صدام و هم رژیم خامنهای، هر دو نیازی حیاتی دارند که رژیم خود را مشروع تبلیغ کنند، و هر دو نیازمند برگزاری 'انتخابات'هستند، و هر دو نیازمند 'روشنفکرانی'هستند که مردم را در زندان 'انتخاب'بین بد و بدتر محبوس کنند و آنان را با ترس به پای صندوقهای 'رایگیری'بیاورند. (از هم اکنون، استمرارطلبان، مشغول فراهم آوردن زمینه روانی جهت بسیج مردم برای 'انتخابات'بعدی هستند)
یک سوال ساده، پاسخ میطلبد:
آیا واقعا امریکا، یا اسراییل، یا شوروی، یا چین، یا عربستان سعودی، یا..... خواستار برقراری دموکراسی در میهن ما هستند؟
آقای پهلوی، خطر تجاوز امریکا را به سکوت گذرانده است و در عین حال با نشست و برخواستهای خود در جلسات متعدد با جنگطلبان و لابیهای خشونتگستر اسرائیلی با صدای بلند موافقت و پشتیبانی خود را نسبت به حمله خارجی به میهن ابراز میکند. این «سرمایه ملی!!» قبلا هم در مورد فدرالیسم در ایران گفته بود «چه اشکالی دارد!!!» ...... و میدانیم که به علت مخالفت و مقاومت هموطنان کورد و عرب و آذری و بلوچ و.... در مقابل تجزیهطلبان، این خائنان به وطن، دیگر جرات نمیکنند به صراحت بگویند که تجزیهطلب و یا جادییطلب هستند و اکنون خود را، در مقابل افکار عمومی، و از جمله و به خصوص افکار عمومی هموطنان کورد و عرب و آذری و بلوچ و.... مجبور میبینند که در بوق 'فدرالیسم'بدمند.
آقای رجوی در به قدرت رسیدن، از بعضی دیگر بیشتر عجله داشت و آرزو داشت که قبل از غوره شدن مویز شود! او و فرقه او، با تمام توان خود را به خدمت صدام، دشمنی که علنا و عملا در حال جنگ با میهن بود، گذاشتند. آنها مدتها است که سرنوشت همه وابستگان به قدرت را پیدا کردهاند که آنرا پایانی جز مرگ سیاسی و اجتماعی، و حتی مرگ فیزیکی، نیست. سیاستهای این فرقه مدتها است که آنها را در خدمت اسرائیل و عربستان سعودی و تندروترین دست راستیهای آمریکا و اروپا قرار گرفته است.
آقای مصطفی هجری هم در زمانی که جورج بوش به عراق حمله کرد، از او خواست که به ایران هم حمله کند و گفت که «چند میلیون پیشمرگه» خود را در اختیار وی خواهد گذاشت. و این از چشم هموطنان کورد ما یک خیانت است.
با اینکه برنامه صدام این بود که مساله کوردها را با کشتار حل کند، وقتی به حضور آقای عبدالله مهتدی در واشنگتن و راهروهای وزارت خارجه امریکا اعتراض کردم، بدون هیچگونه عار و آزرمی، به فریاد گفت: «.... این که چیزی نیست... ما به عراق هم رجوع کردیم.... ما به صدام در زمان جنگ هم مراجعه کردیم....» و این از چشم هموطنان کورد ما یک خیانت است.
در دوران بهار انقلاب، اریک رولو به بنیصدر گفته بود که شما که در فرانسه بودید مدافع کردها بودید، حالا این اختلافات چیست؟ بنیصدر جواب داد که اینها مسالهشان هموطنان کورد ما نیستند، بلکه به دنبال قدرت هستند و در همان کردستان پایگاهی ندارند و در اقلیت مطلق هستند. اریک رولو به کردستان رفت و با سرکردگان احزاب کرد به مصاحبه نشست و وقتی برگشت، به بنیصدر گفت، شما درست میگفتید، و بعد هم وقتی به فرانسه برگشت، یک مقاله مفصل در افشاگری آنها و برضد رهبران کورد (و در واقع به دفاع از هموطنان کورد)، در لوموند انتشار داد.
اینها دغدغهٌ هموطنان کورد ما را ندارند، مساله اینها این است که هرچه زودتر و با هر وسیلهای و به هر شکلی به قدرت برسند و در قدرت بمانند، یعنی تعریفی که در علوم سیاسی غرب از مفهوم 'سیاست'میشود. بعد از حمله گروههای وابسته کورد به پادگان سنندج و شکست مفتضح آنها، مدارک به دست تیمسار فلاحیان افتاده بود که به آقای بنیصدر نشان داد که حتی به تقسیم غنائم پرداختند که مثلا ۳ سهم به حزب دموکرات، و سه و نیم سهم به کوموله و..... قرار بود برسد.
خوب که بنگری، فرق زیادی بین آقایان پهلوی و رجوی و هجری و مهتدی، یافت نمیشود. هرگاه هرکسی در راه وابستگی و سرسپردگی، وارد شود، خروج از آن راه دیگر دست او نیست. اگر گوش به فرمان قدرت نباشی و میزان سرسپردگی را هرروزه افزایش ندهی، حذف خواهی شد!
دولت امریکا، بخصوص در زمان بوش و بعد از حملات ۱۱ سپتامبر به امریکا، بعضی دولتها را دولت (rouge) لات و دغل خواند.... ولی الان بیشتر از سابق، طبق همان تعریفها، خودش حکم یک دولت لات و دغل و جاهل را پیدا کرده است. این توصیف، برازنده دولت اسرائیل هم هست، و آقای ناتانیاهو، لات و دغل و جاهل، بر سر چار سوق خاور میانه قمه به دست دارد و عربده میکشد و نفسکش میطلبد!! آن وابستگان بیچاره و بدبخت را ببین که از سر استیصال و واماندگی، به این لاتها و دغلها و جاهلهای بینالمللی روی میآورند، و برای رسیدن به قدرت به هر دری میزنند و به راحتی حاضرند به عنوان مخارج راه رسیدن به قدرت، ایران و ایرانیان را خرج کنند و جنگ و تجاوز و تجزیه و جدایی فدرالیسم و... را به خانهٌ ما بیاورند.
ولی، علیرغم تمام پروپاگاندا و مغزشوییها و تلقینها، و علیرغم همه سانسورها و خودسانسوریها و خودزنیها، در چهار گوشه میهن، عشق به وطن و هموطن، و همبستگی و یکپارچهگی و عرق ملی، به وضوح نمایان است. نمایشی که خود را در زلزله ۱۳۹۶ در استانهای غرب کشور، و در سیل و طوفان ۱۳۹۸ در حداقل ۲۵ استان شکوفا نمود. این شکوفایی عشق به میهن و هممیهن است که به تحقیق و تعبیر کارشاسان غرب، وضعیت ایران را از سایر کشورهای منطقه متمایز میکند، تمایزی که ایران را از خطر 'سوریهای'شدن محفوظ نگاه داشته است.
مهم دیگری که بسیار درساموز است، نتیجه تحقیقات جدید دانشگاه هاروارد در علوم سیاسی است که دو سه هفته قبل منتشر شد و حاکی این حقیقت ملموس است که شانس پیروزی مبارزات غیرخشونتامیز، دوبرابر مبارزات خشن است. صاحب این قلم به تکرار پیشنیاز تغییر خشونتزدا از استبداد به مردمسالاری را 'مشارکت یک حداقل لازمی از مردم در جنبش خودجوش فعال'ذکر نمده است و این تحقیق جدید دانشگاه هاوراد آن را به عدد در آورده است و آن عدد حدود سه و نیم در صد جامعه است.
با ادامه حیات این رژیم، حیات ملی ما هرروز در خطر بیشتری است.
با هرروز ادامه حیات این رژیم، خطر سوریهای شدن ایران بیشتر میشود.
آیا وقت آن نرسیده است همه هموطنانی که تا این زمان رویه استمرارطلبی گزیدهاند، و نیز شما هموطن خواننده این سطور، با اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، برای ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر، منتظر عمل دیگران نشویم، و من و شما و همه هرکدام از ما، در جنبشی خودجوش و خودانگیخته و خشونتزدا، فعال شویم و میهن را از خطر قدرتهای داخلی و خارجی نجات دهیم؟
گذار خشونتزدا از این رژیم به نظامی مردمسالار، فردا سختتر از امروز، و فردا چه بسا خیلی دیر است!