- «من فقط به این دلیل اعتراف کردم که کابل نزنند و شکنجه ندهند. من را روی تخت دراز میکردند و تا میتوانستند با کابل میزدند. با خنده میگفتند که پاهایت اندازه کلهات شده. روز اعتراف تلویزیونی نمیتوانستم راه بروم. دو نفری زیر بغل من را گرفتند و روی صندلی جلوی دوربین نشاندند. خودشان هر چه میگفتند من باید عین آن را تکرار میکردم. تهدید کرده بودند که اگر عین آن حرفها را نگویم، آنقدر میزنند که گوشت روی استخوان پاهایم نمیماند. مادرم اعتراف من را در تلویزیون دید سکته کرد و هنوز به حالت س
↧