از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم تاجیکستان بخش هشتم
از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم
تاجیکستان بخش هشتم
بر بلندای تخته سنگی مشرف بر دره ای زیبا در پامیر ایستاده ام .همه چیز ساکن و آرام است ، هیچ صدائی شنیده نمی شود جز خش خش علف ها.
رود خانه"پنج"بسان نواری از نقره در انتهای دره در خود می پیچد ، بالا می آید گرد تو حلقه می زند، ترا با طبیعت جفت می کند و همراه خویش تا دور دست ها می کشاند .
به امتداد رود به امتداد این دره عظیم می اندیشم که تا آنسوی مرز تا دور دست ها کشیده می شود و سر انجام در افغانستان سر از دره ای مه گرفته در می آورد"دره یمگان "جائی که تبعیدی یمگان را سال ها در خود جای داد و سر انجام به درون خود کشید .
به خانه کوچکی فکر می کنم با چند اطاق محقر تاریخی با دیوارهای سنگی که لعابی از آهک آن را پوشانده است .حیاطی ساده و صمیمی! ساکت و خفته در تنبلی یک روز تابستانی با گل های خر زهره و گاو زبان که از گوشه کنار دیوارها سر کشیده اند.
خانه ای که جسم بی جان "ناصر خسرو قبادیانی "قرن هاست آرام درآن خفته است.خانه ای با فضای روحانی که رشته های نا مرئی تاریخ از آن می گذرد و ترا درزمان معلق می کند . زمانی که لا متناهی است .
هنوز بعد قرن ها حضور اورا در پیچ راهه ها ،در گوشه گوشه این حیاط قرار گرفته بر بلندای صخره هاحس می کنی.
خود اوست خیره شده بر چرخ نیلوفری که قصد به زیر کشیدن آن دارد.مردی که تمامی زندگیش در مبارزه با جهل گذشت ،در مبارزه با بی خردی.
"چون که نشوئی به خرد روی جهل
بر نکشی از سرت اهریمنی ..
روی به دانش کن و رنجه مکن
دل به غم این تن فرسودنی
تا نشود جانت به دانش تمام
فخر نشایدکه کنی نه منی
مرد خردمند به حکمت شود
تو چه خردمند به پیراهنی ."
بر بیست و پنج سال تنهائی و تبعید طاقت آورد اما هرگز مدح حاکمان و جاهلان نگفت ،تملق بد گوهران نکرد وقیمتی در لفظ دری در پای خوکان نریخت. پیش از آن که تنش را تخته بند دره های یمگان کنند رنج سفر کشید سال ها در راه ها پای فشرد و نوشت ! نوشت تا وسعت جهان وسعت انسان را آشکار کند .
سفری طولانی شهر به شهر کشور به کشور !
"از سنگ بسی ساخته ام بستر و بالین
واز ابری بسی ساخته ام خیمه و چادر
گهی جوینده و پوینده همی از این شهر بدان شهر
جوینده همی گشتم از این بحر بدان بحر."
نهایت "سفر نامه ناصر خسرو "
به آرامگاه ساده او می اندیشم به مدفن کوچکی که بحری عظیم در زیر آن خفته است به با ارزش ترین گنج نهان شده دردل این کوه های خاموش و مه گرفته .
گنجی که نه در زمانه خود و نه در زمان های بعد دیده نشد و تنها به عنوان یک شاعر بزرگ پارسی گوی و یا رهبر قومی مورد ستایش قرار گرفت .شاعری غریب و تنها در کوه ها !
کوه هائی که هنوز یکی از قدیمی ترین واصیل ترین بخش تاجیک ها را در دل خود جای د اده اند.متاسفاته منجمد شده در همان ادوار. عقب مانده از قافله تمدن ! بخش زیادی از عقب ماندگی تاحیکستان از ناحیه همین بکری و دست نخوردگی آن هااست .
نیروئی ساده و شکل نگرفته در مختصات زمان حال .آن ها چه در شکل مذهبی و چه در شکل کمونیستی عناصری یک بعدی ، متعصب و از همین روخطرناکند !در هر طرف دعوا که قرار گیرند جنگ و ویرانی می آفرینند وبر خشونت دامن می زنند. تلخی درد آوری که در این جنگ های خانگی خود را به نمایش گذاشت .
با کاروان رفته بر می گردم . فوند آقا خان نخستین سرمایه چهل میلیون دلاری را برای بهبود حال فرقه اعلام می کند .قرار است نخستین محموله غذائی هفته آینده روانه این سر زمین آبائی شود.
امام نازل شده از آن سوی اقیانوس ها به آن سوی اقیانوس ها بر می گردد و قوم گرفتار در بندتعبد به تولیت داری خود ادامه می دهد.
سخنان امام قادر به کم رنگ کردن تعصب وجذبه مذهبی آن ها نمی شود!امام بر مدنیت و عقلانیت که لازمه زمان حال است تاکید می کند .امام مکلا وخوش پوش سخن از زمان معاصر می گوید از اینکه قوم بسته او باید در سیمای عصر جدید ظاهر شود و خاروغ این شهر زیبا و باستانی به یک مرکز اقتصادی و توریستی مبدل گردد .
او به گنجینه های فرهنگی اشاره می کند.تصویر جهانی او فراتر از دو اطاق و چند بالش فراتر می رود . او اقتصاد گسترده ای را ترسیم می کند که در چهار چوب چوپانی وکشتکاری محدود خانگی نمی گنجد .او از تحصص می گوید و تخصص را بر تعبد افسر می داندو خواهان این می شود که پیروان او خود را به سیمای انسان مدرن ارتقا دهند .
هر چند که ارتقا به چنین سیمائی می تواند درجه عبودیت آن را کمتر سازد اما او کیفیت متمدن و متخصص ر ا بر کمیت انبوه عقب مانده در دره های تاریخی ترجیح میدهد.
او بزرگ شده یک فرهنگ اروپائی است که هومانیسمی ملایم آن را مطبو ع تر می سازد .
او برعکس اجداد خود عقل و منطق سلیم را بر منطق فولاد آبدیده ترجیح می دهد و امامت را بسان دیگر امامان دستاویزی برای تحمیق پیروان خود نمی داند. از این رو ساختن یک مرگز بزرگ فرهنگی در خاروغ را در دستور نخستین کارهای خود قرار می دهد .
ادامه دارد
ابوالفضل محققی