تدریس زبان ترکی در مدارس یک بدعت در سنت آموزشی آذربایجان است
- سرور آرسام از هم میهنان آذربایجانی واز هموندان سازمان جوانان حزب پان ایرانیست می باشند.
تابستان سال ۹۵ (دقیقاً سه سال پیش چنین روزهایی) و چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ بود که خبر تأسیس رشته زبان ترکی در برخی از دانشگاههای ایران منتشر شد. با انتشار واحدهای درسی این رشته که حاوی آثاری از مناطقی چون مغولستان، قزاقستان و دشت قبچاق بود، جامعه فرهنگی ایران بیشتر در شوک فرو رفت. از محتوای دروس ارائه شده میشد فهمید که تأسیس چنین رشتهای حرکتی کاملاً سیاسی برای فریب افکار عمومی جهت تشویق مردم برای شرکت در انتخابات و رأی به اصلاح طلبان است. البته اظهارات متولیان این رشته در نشستهای نیمه خصوصی نیز بر درست بودن این گمانه صحه گذاشت. آن حرکت اما با هوشیاری جریان ملی خصوصاً فعالان ایرانگرای آذربایجانی که با تاریخ و فرهنگ آذربایجان آشنا بوده و با تکیه بر سنت ادبی آذربایجان در برابر چنین طرح ناشیانهای ایستادند، تقریباً ناکام ماند. اما این روزها مجدداً بعد از سه سال شنیده شد که قرار است از سال آینده زبان ترکی در مدارس آذربایجان نیز به دانش آموزان تدریس شود. پیش از تأسیس رشته زبان ترکی در دانشگاهها، این زبان به شکل اختیاری به متقاضیان ارائه میشد. امکانش بود که تعداد این واحدهای اختیاری افزایش پیدا کرده و متون ادبی بیشتر و حتی کلیه متون ادبی که به زبان آذربایجانی نگارش شدهاند در قالب همان واحدهای اختیاری ارائه شود. همچنانکه از دیدگاه کارشناسان آذربایجانی ادبیات آذربایجان را میتوان در دو الی سه ترم در دانشگاه تدریس کرد؛ اما نظام رویه دیگری را برگزید. با توجه به نزدیکی به انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ۹۸ میتوان حدس زد که این اقدام شتاب زده هم کارکردی همچون تأسیس رشته ترکی در دانشگاهها داشته باشد. به بیان دیگر دولت روحانی، جریان اصلاحات و بطور کلی نظام جمهوری اسلامی پس از شکست در سیاست داخلی و خارجی، به بن بست رسیدن برجام و حراج داشتههای ایران در معاهداتی چون برجام و کنوانسیون رژیم حقوقی دریاچه کاسپین، قرار است از کیسه ملت ایران برای فریب افکار عمومی جهت کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی و حتی «تاریخ سازی» و «جریان سازی» نیز خرج کند. به عبارتی همانطور که بارها متخصصین امر، جریان پانترکیسم را «حکومت ساخته» خواندهاند، حکومت میخواهد نوعی جریان مصنوعی را تقویت کرده و به این طریق دو هدف را دنبال کند. یک اینکه با قدرت دادن به فاشیستهای قومی، ایران دوستان و ملیگرایان را از خطر سقوط خود بترساند. دو دیگر اینکه با سست کردن پیوندهای طبیعی شکل گرفته بین ملت ایران در طول سدهها ایران را فدای ایدئولوژی امتگرایانه خود کرده و جغرافیای فرهنگی ایران را در امت اسلام ذوب کند.
در این فقره اما یک موضوع قابل تأمل است. چطور کسانی که مردم ایران را از فردای جمهوری اسلامی میترسانند و مدام خطر واهی تجزیه ایران در صورت سقوط جمهوری اسلامی را گوشزد میکنند، تاکنون در برابر چنین طرحهای کارشناسی نشدهای که نه تنها در تاریخ ایران، حتی در تاریخ آذربایجان هم نوعی بدعت محسوب میشود، سکوت کردهاند!؟