اوضاع سیاسی، و مسئله حکومت کنندگان و حکومت شوندگان
اوضاع سیاسی جاری
روند سیاسی بین ایران و آمریکا و دوستانش در حالت «جنگ سرد با واکنش ارتجاعی ایران»ادامه دارد.
کل روند، حالت جنگ سرد، و حالتهای احتمالی قرار داد جدید، جنگ گرم، را در پیش رو دارد.
آمریکا سر گرم انتخاباتریاست جمهوری آینده است و ایران "سیاست جری تر شدن خود"را ادامه میدهد.
-در اپوزیسیون، تشکلهای سیاسی "متشکل ترمیشوند: شورای گذار، جمهوری خواهان، مشروطه خواهان و غیره. کم و بیش حساسیت شرایط را درک میکنند.
چپ ایران فاقد « جبهه مشترک» است گرچه حرکات کارگری برآمد قابل توجهی در جامعه دارند. چپ پراکندهدر توازن قوا تأثیر قابل ملاحظه ای نخواهد داشت.
کردها تشکلهای مطرح خود را دارند و هم در برخی تشکلها حضور دارند. بلوچها حزب مردم خود را مطرح می میکنند.
از « تشکلهای آذربایجان» خبر مهمی در میان نیست. انگار «غایب»اند.
"ملیت"تبعیض دیده، فاقد «جبهه ی سیاسی»خود است، و بدون تشکل کارا، در اوضاع سیاسی حال و آینده، به نظر نمی رسد موفق به « کسب حقوق » خود بشود.
ملیتها، چپ، آذربایجان از نظر « توان نیروی متشکل سیاسی» در موضع ضعفقرار دارند. در صورت تغییر حکومت، نیروهای « راست و میانه» ی متشکل شده، شانس پیروزی بیشتری دارند.
جهان و همینطور بخش بزرگی از اپوزیسیون ، به خاطر « زیان جانی و مادی» جبران ناپذیر بر جامعه و منطقه، از وقع جنگ نظامی وحشت دارند.
و عمدتاً این جنگ را « دامنه دار و طولانی» تصور میکنند.
در صورت وقوع جنگ( که ماشه آن در دست آمریکاست و نه در ید اپوزیسیون)، این تصور میتواند «درست» از آب در بیاید، و می تواند هم، درست درنیاید.
حتمیتی وجود ندارد. بعید نیست که وقوع «جنگ و حیزش مردم» به سرعت تومار حکومت را در هم پیچد.
به نظر میرسد استراتژی درست آن است که جنگ را فاجعه دید و به « خیزش جامعه» همت گماشت.
در این اوضاع احوال، جوامع با « حکومت گران و حکومت شوندگان» سروکار دارند. از آغاز تشکیل حکومتها،
انسان همیشه در تیره روزی زندگی کرده، یا قهراً نابود شده است. جا دارد به مسئله « حکومت گران و حکومت شوندگان» نگاهی داشته باشیم.
حکومت کنندگان و حکومت شوندگان، و مشکلات زندگی
نخست مد نظر داشته باشیم :
روابط : روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، حقوقی و غیره
مشکلات زندگی: مسایل زندگی فردی و اجتماعی ( از همه نوع)
زندگی بهتر: زندگی توام با رضایت و پیشرفت.
تشکلها: تشکلهای اجتماعی: انجمن، اتحادیه، شورا، حزب و غیره
فنومنهای "حکومت کنندگان"و "حکومت شوندگان"از آغاز پیدایش حکمرانی در جوامع بشری دیده می شوند. مانند جوامع دولت شهرهای میانرودان، و عیلام. و غیره.
با توجه به عناصر "شاه و روحانی"، صرف نظر از اینکه کدام عنصر در فرمانروایی دست بالا را داشته، « شاه و روحانیت» به عنوان حکومت کنندگان، ظاهر شده اند.
تاریخاً "شاه و روحانی"همواره لایه اجتماعی حکومت کنندگان را تشکیل داده اند. و باقی مردم، بخش اجتماعی"حکومت شوندگان"را.
جامعه با داشتن حکومت کنندگان و شوندگان، دارای فنومن های"مجموعه روابط "و "مشکلات زندگی"نیز می باشد.
فنومن های « روابط» و « مشکلات » پدیده های طبیعی زندگی اند. انسان برای حل مشکلات زندگی جهت بهزیستی در چهارچوب "روابط"قرار گرفته است.
حکومت کنندگان ( انتخابی یا با زور خود) حاکم شده اند، با این پیام که « ما با حل مشکلات زندگی، شما را راضی و خوشبخت میکنیم.»
"شاهان و روحانیان"حکومت کرده اند ولی « حکومت شوندگان» بجای زندگی بهتر، عملاً زندگی بدی را تجربه کرده اند.
در عصر جدید جای حکومت کنندگان قدیمی را« حزب یا احزاب»گرفته اند. باز پیام همان است که بود:«زندگی بهتر». و نتیجه هم باز همان : « نارضایتی عمومی».
شاه، روحانی، حزب، احزاب، برای چه آمده اند؟ جواب روشن است، برای «حکومت کردن». اینجا مردم برای چه وجود دارند؟ باز روشن است، برای « حکومت شدن».
بگذارید رویه حکومت کردن و شدن را برداریم ، اعمال سلطه، سلطه پذیری.
تا وقتی که رابطه « سلطه گری و سلطه پذیری» وجود دارد، نه « مجموعه روابط در جامعه» به صورت شایسته به سود زندگی بهتر تغییر می بابد، و نه « مجموعه مشکلات زندگی » در جهت زندگی بهتر به شکل رضایت بخشی حل می گردد. گول دروغ های« شاه و روحانیت و حزب و احزاب»، را نباید خورد. هرکس در جهت سلطه گری و سلطه پذیری باشد قانون "ستمگری و ستمدیدگی"را جاودانه میکند.
« مجموعه روابط» و «مجموعه مشکلات»که در زندگی مردمان جاری اند وقتی در جهت «زندگی بهتر»تغییر می یابند که « خود مردم در مورد چگونگی روابط و راه حل مشکلات، تصمیم گیرنده با شند."متخصص و غیر متخصص "در حل مشکلات « زندگی و روابط » تصمیم بگیرند و "راه حلهای نسبی و تکاملی و تغییر یابنده"را بعد از شکل "قانونی"یافتن، درجامعه اجرا نمایند.
تصمیم گیری ها( "متخصص + غیر متخصص ") در "محل کار و زندگی"به ضورت داوطلبانه می تواند صورت گیرد و "جمع آوری و جمع بندی شده و در مراکز قانون گذاری تصویت گردیده و اجرایی شود. یعنی مشارکت مردم در حل مشکلات تحقق یابد. شکل این مشارکت مهم است. تا حد امکان لازم از «مشارکت مستقیم »باشد.
هدف اساسی آن است که تضاد « سلطه گری و سلطه پذیری» رفع گردد. تا مردم بتوانند حاکم بر زندگی خود شوند و چگونگی آنرا خودشان تصمیم بگیرند.
در غیر این صورت هرحکومتی، تحت هر نامی، که ظاهر شود توان حل نسبی مشکلات زندگی را نخواهد داشت. چرا که قانون « سلطه گری و سلطه پذیری» در میانه حاکم است.
تشکلها در جامعه لازم اند، ولی برای حل مشکلات زندگی، نیازهست که، حکومت شوندگان خود بر خویشتن حکومت کنند. دموکراسی یعنی این. آزادی و برابری در عدم سلطه گری و سلطه پذیری.