دموکراسی در تونس آیا تکثیر می شود؟
با پیروزی قیس سعید در انتخابات ریاست جمهوری تونس در روز یکشنبه ۱۳ اکتبر، شاهد شادی زاید الوصف تونسیان بودیم. اما احساسات یمنی ها، سوری ها و لیبیایی ها متفاوت و متناقض بود. از یک سو خشمناک از این که انقلاب های دموکراتیک شان با سنگ سخت استبداد به خون نشسته اند و از سوی دیگر شادمان از این که تونس روزنه امیدی است که موج های دگرگون سازش دیر یا زود، سرزمین هاشان را خواهد نوردید.
انقلاب سال ۲۰۱۱ تونس نشان داد، تئوری ظروف مرتبطه در باره جهان عرب صدق می کند زیرا که جوامع عرب به علت اشتراکات فرهنگی، زبانی و دینی از تحولات سیاسی یکدیگر تاثیر می پذیرند. سرچشمه بهار عربی با شعله های جان ستان محمد بوعزیزی در شهری دورافتاده در مرکز تونس فوران گرفت. اکنون نیز با انجام انتخابات دموکراتیک ریاست جمهوری، این رویداد، الهام بخش دل های حسرت زده استبداد زدگان دنیای عرب و خاورمیانه خواهد شد.
تونس تک ستاره ای در آسمان تیره جهان عرب
وقتی حبیب بورقیبه پس از استقلال تونس در سال ۱۹۵۶به ریاست جمهوری رسید برای برون رفت از دو پدیده گسترده فقر و بی سوادی بر دو مقوله کار و آموزش تاکید کرد. دستاوردهای دیکتاتور مصلح طی سی سال حکومت، توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تونس بود. این میراث باعث شد تا هم اکنون آزادی زنان و رواداری فکری و اجتماعی در جامعه تونس برتر از همه کشور های عربی باشد. اما کندی در توسعه سیاسی به کودتای سپید نخست وزیرش زین العابدین بن علی انجامید که او نیز پس از بیست و سه سال به همان سبب به سرنوشت بورقیبه دچار شد و پس از بیست روز تظاهرات و اعتراضات توده ای از قدرت کنار گذشته شد و انقلاب تونس با اندک خونریزی به پیروزی رسید.
در جایی که لیبی و سوریه گرفتار هرج ومرج، خشونت و چند پارگی اند و یمن در آستانه فروپاشی اجتماعی و اقتصادی است، مردم تونس، یک استاد دانشگاه را آزادانه و زیر نظر سازمان های بین المللی به ریاست جمهوری برگزیدند. او به آسانی و بی خونریزی، جای رییس جمهور پیشین را گرفت. نه شورای نگهبانی در کار بود و نه تقلب رهبری و کشتار خیابانی و نه - همچون سوریه - شهرهایی بر سر ساکنانشان آوار شدند تا خاندانی برای ابد حکومت کند.
چرایی انتخاب قیس سعید
در واقع یکی از دلایل عمده انتخاب قیس سعید، رویگردانی جوانان از حزب ها و طبقه سیاسی جامعه تونس است. آنان درپی شخصیتی خارج از این چارچوب بودند که گمشده خودرا در شخصیت مستقل او یافتند. نیز مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری تونس و رقابت میان قیس سعید و نبیل الغروی، جامعه سیاسی تونس را دو پاره کرد. جنبش النهضه - با گرایش های اسلامی اصلاح طلبانه اش – و نیروهای ناصریست، ناسیونالیست و سوسیال دموکرات از قیس سعید حمایت کردند و تنها حزب کارگران – با گرایش های کمونیستی اش – مرحله دوم را بایکوت کرد و هر دو نامزد را شایسته حمایت ندانست. اما این حزب، حتی یک نماینده در پارلمان تونس ندارد و اساسا حزب های یادشده که اکثریت پارلمانی را تشکیل می دهند باید با رییس جمهور جدید کار کنند.
با وجود تاکید قیس سعید بر مواضع مستقل اش از احزاب سیاسی، جنبش النهضه و رهبرش راشد الغنوشی می کوشند او را زیر مهمیز خود بیاورند. الغنوشی داعیه اسلامی اصلاح طلبی است که اندیشه هایی شبیه اندیشه های محمد خاتمی دارد. و این از ویژگی های جامعه تونس است که از گرایش های سلفی و افراطی در سپهر سیاسی تونس خبری نیست و حزب های سکولار و چپ، همین اسلامگرایان اصلاح طلب را نیز بر نمی تابند. اما به رغم، برخی گرایش های پوپولیستی و محافظه کارانه رییس جمهور جدید بعید است شاهد پدیده ای مشابه پدیده احمدی نژاد در ایران باشیم. اودر روزهای آینده وظیفه دشواری در ایجاد توازن در جامعه دو قطبی « سکولار- مذهبی» تونس دارد. از این رو انتظار می رود فاصله خودرا میان اسلامگرایان و سکولارها حفظ کند.
چالش های پیش روی تونس
تونس، افزون بر دشواری های اقتصادی با معضلی به نام شکاف میان سکولارها و اسلامگراها رو به روست که پیشتر به آن اشاره کردم. این شکاف گرچه آنتاگونیستی نیست اما دوستانه هم نیست و نیاز به مدیریت دارد. باجی قاید السبسی رییس جمهور پیشین تونس، این زیرکی سیاسی را داشت تا این دو اردوگاه متضاد را به خوبی اداره کند.
منبع عمده درآمدهای تونس از توریسم است که با عملیات ویرانگر گروه های تندرو و مسلح اسلامی کاهش فراوان یافته. نیز فساد اداری و مالی مزید بر علت است. یکی از شعارهای قیس سعید مبارزه با این پدیده ضد توسعه است و احتمالا این امر، دلیل عمده شکست رقیب سرمایه دارش نبیل القروی است که به علت پولشویی و فساد در زندان بود. بیکاری گسترده – از جمله بیکاری دانش آموختگان دانشگاه ها – پیامد پدیده های مذکور است.
قیس سعید که به عنوان نامزدی مستقل وارد عرصه پیکار انتخابات شد. او در برابر زندگی بورژوامنشانه نبیل القروی، زندگی معمولی و بی تکلفی دارد که باعث شد سیل آرای مردم روانه او شود و شکست سختی به رقیب اش وارد کند، و البته می توان نوعی از پوپولیسم را هم در رفتار سعید مشاهده کرد.
اساسا اختیارات رپیس جمهور در تونس محدود به دو عرصه مسایل دفاعی و سیاست خارجی است. او نخست وزیر را انتخاب و به پارلمان معرفی می کند. پارلمان و نخست وزیر اختیارات مهارکننده ای دارند. پرسشگری از شخص اول مملکت و دیگر مسوولان از دیگر پدیده های جامعه بعد از انقلاب تونس است.
قیس سعید گرچه اندیشه سیاسی محافظه کاری دارد و به عنوان مثال با برابری ارث برای زنان مخالفت می کند اما در عرصه اقتصاد، طرفدار تقویت بخش عمومی و در سیاست خارجی مدافع سر سخت حقوق فلسطینیان است. ملی گرای اش باعث شد تا طی مبارزات انتخاباتی از سفیر فرانسه بخواهد تا در امور کشورش دخالت نکند. بی گمان محافظه کاری سیاسی رییس جمهور جدید در جامعه آگاه و باز تونس نمی تواند همان کارکردی را داشته باشد که در جوامع بسته و نادموکراتیک عربی دارد. در اینجا جامعه مدنی نیرومند است و سازمان های مدافع حقوق زنان، گروه های حقوق بشر و نیروهای سکولار و چپ، نفوذی فراوان دارند.
چرا تونس توانست؟
اما راستی چرا تونس توانست اما سوریه و لیبی و یمن و مصر نتوانستند؟ چرا بهار عربی فقط در این کشور گل داد و دموکراسی به بار آورد اما در دیگر کشورها، در همچنان بر همان پاشنه قدیم می چرخد؟
در پاسخ به این پرسش می توان دلایل عمده زیر را ذکر کرد. یک، دوری و نزدیکی به کوره داغ و تاریخی بحران خاورمیانه. کشمکش فلسطین و اسرائیل و نقش ارتش ها در کشورهای همسایه اسرائیل در این کشمکش، از ارتش، پدیده ای صلب و سخت جان ساخته است که در برابر هر نوع تحول دموکراتیک مقاومت می کند. مصر و سوریه در این زمینه قابل ذکراند. در مصر، شراره های انقلاب این کشور به وال ستریت نیویورک هم رسید اما نظامیان به بهانه مبارزه با اخوان المسلمین، ویژگی دموکراتیک آن را از حیز انتفاع انداختند. در سوریه خودکامگی پنجاه ساله آل اسد ، کار را در این کشور به جایی رساند که خود شاهدیم.
دوم، نفت. در آمدهای رانتی همراه با سرکوب همیشگی هر گونه تحرک مدنی وسیاسی، دموکراسی را به کالای کمیابی بدل کرده است و این را آشکارا در همسایگان جنوبی ایران می بینیم. سوم، ضعف جامعه مدنی. بر خلاف بشار اسد و فرزندش بشار اسد که ریشه های هر نوع تحرک مدنی را از ریشه سوزاندند، جامعه تونس دارای یک اتحادیه کارگری بود به نام اتحادیه سراسری کارگران تونس که در آغازهای قرن بیستم و در زیر حاکمیت استعمار فرانس تاسیس شد و آن قدر ریشه دواند که سازمان های امنیتی حبیب بورقیبه نتوانستند بر آن کاملا چیره شوند. ضمنا در دوره زین العابدین بن علی، یک گروه فعال حقوق بشر و یک سازمان نیمه مستقل زنان در صحنه حاضر بودند. اما در لیبی قذافی، فقدان سازمان های مدنی، بافت قبیله ای جامعه و رانت نفتی و دخالت بیگانگان، آرزوهای تحول خواهانه مردم را به بیراهه کشمکش های عشایری و منطقه ای کشاند. در مراکش و الجزایر، شرایطی نسبتا مشابه تونس حکمفرماست اما در اولی به علت شخصیت در هم آمیخته ملی و دینی پادشاه و انجام اصلاحات سیاسی، تاکنون از انقلاب ها جان سالم به در برده است. اما در الجزایر، موج دوم بهار عربی هم اکنون این کشور را در معرض تحول سیاسی عمیقی قرار داده است. می توان تحولات سودان را نیز ثمره این موج دانست که در نقطه آغازین شاهراه دموکراسی قرار گرفته است.
بی گمان، عرب ها مدیون تونس اند. این کشور، هشت سال پیش آنان را برانگیخت تا جغرافیای استبداد را - از مراکش تا عمان - به لرزه در آورند و در پیاده روهای سرشار از خفقان تظاهرات کنند. اکنون همین کشور با انقلاب مسالمت آمیز صندوق های رای اش، رویاهای هم تباران خود را بر می انگیزد تا باور کنند که می توانند به این رویاها در خلق دنیای بدون دیکتاتور جامه عمل بپوشانند بی آن که تبدیل به بختک های رعب آور شوند. تونس بوی خوش بهار عربی را باز پخش می کند تا ثابت کند که می توان حکمرانی خوب را همچون دیگر ملت های آزاد و دموکرات بنا کرد. پایان