چیز دیگری جز تقسیم کار نیست!
دعواهای درون جمهوری اسلامی میان پایوران رنگارنگ آن و واقعیت جناح بندیهای درون این نظام را جملگی نمایش نامیدن و تقسیم کار شمردن، مسلماً خطایی است برخاسته از نگاه “دایی جان ناپلئونی” که خطر ساده اندیشی در سیاستورزی بهمراه دارد. نظام اسلامی از بدو زایش خویش متنوع بوده، عمر خود را در منازعات درون سیستمی گذرانده و در گسلهای هر دم فزایندهاش هم است که از این سرزمین رخت بر خواهد بست. اما نوشتن هر کشاکش در جمهوری اسلامی به حساب شکاف، یا از سر طنز است و یا کشف میشود تا که گره از کار فروبسته مشی اصلاح نظام بگشاید! اختلافات سر جای خود، تقسیم کار در آن را هم اما باید دید.
یک نمونه این تقسیم کار، بحران در رابطه با امریکاست
این واقعیت دارد که نگاه حسن روحانی رئیس جمهور اسلامی و اصلاح طلبان اعتدالی همدست او به بحران در مناسبات جمهوری اسلامی و امریکا و نیز سر چگونگی برون رفت از آن، همانی نیست که خامنهای و حواریونش و جمع موسوم به اقتدارگرایان در سر دارند. لجاجت بیشتر این یکیها در جلوگیری از رفع بحران کاملاً هویداست. با اینهمه اما، ملاک را آنی باید دانست که در واقعیت جریان دارد. همگی آنان اکنون کارگزاران رویکردی واحد در رابطه با همین بحراناند. روحانی و حامیان اصلاح طب وی، اعضای ارکستری هستند در کار اجرای نوحه سیاسی برخاسته از اراده ولی فقیه. خامنهای بود که برداشتن گام چهارم در سمت خروج از برجام را تصمیم گرفت و به روحانی ماموریت داد تا همان را اعلام کند. ظریف وزیر امور خارجه و سلیمانی فرمانده سپاه قدس را دو بال یک سیاست باید دانست که در آن، اولی موظف به نواختن نی برای لالایی است و دیگری عهدهدار کوبیدن بر طبل “هل من مبارز”.
سخنان و اجراییات هر کارگزار حکومتی را باید بخشی از پازلی فهمید که پهن بر روی میز حکومتی است و چیدهشده از سوی کل نظام و راس آن. در یک تقسیم کار، هر مهرهای طبعا نقشی را باید ایفاء کند که موجودیتش در سیستم دقیقاً وابسته به میزان تواناییهای او در اجرای همانست. نقش آفرینیها همواره در رابطه با کل منظومه فهم پذیرند. از نقشهای منفرد در آن، لزوماً نمیتوان و نباید در هر مورد شکاف و بدتر از آن حتی تقابل سیاسی را نتیجه گرفت. خامنهای در راستای سیاست کلی نظام در نزاع با ترامپ، باید هم تیز بگوید که نباید با او مذاکره کرد و روحانی هم ژست بگیرد و بفرماید که اگر به ترامپ می شد اعتماد داشت آنگاه جاداشت آدم به گفتگو با او بنشیند! این در اساس، یک سیاست در دو بیان است و نه که دو بیان باشد به نشانه دو سیاست! این تفسیر که روحانی در سخنرانی اخیرش در یزد و بعدش در کرمان گویا غیر مستقیم با خامنهای مخالفت کرد، صرفاً بیانگر ساده اندیشی است و ادامه رسوبات تفکر هنوز هم ناظر بر “قدرت دوگانه” در ساختار حاکم که اینجا متجلی در دوگانگی سیاسی است!
هم این برداشت از نوع سخن گفتنهای این هفته روحانی گمراه کننده است که فکر میکند وی ترامپ را آدرس داد تا غیر مستقیم با خامنهای خط و مرز بکشد و هم این تفسیر که او خالیبودن صندوق دولت به رخ خامنهای کشید بلکه وی را اندکی وادار به نرمرفتاری کند! حال آنکه او اولی را در همآهنگی با خامنهای گفت تا بتوان از زهر “گام چهارم” در حلقوم اروپای به واکنش برخاسته در برابر “گام چهارم” بکاهد تا فعلا مقابله جویی اروپا را از سر بگذراند و از پیامدهای آن پیشگیری کند. دومی را هم گفت تا برای اقدام دولت جهت افزایش ناگهانی و بسیار زیاد قیمت بنزین زمینهسازی بشود. این تدبر به منظور رفع معضل از بحران حاد در کسری عظیم بودجه جاری و بودجه سال آینده نیز با این توجیه که دولت برای برنامه یارانهای به خانوارهای کمدرآمد نیازمند تنخواه گردان مالی است. او اگر درد مردم داشت و نه درد تعلق خاطر به نظام و اطاعت از خامنهای، تامین پشتوانه برای پرداخت یارانهها را از محل بودجه تخصیصی سرسامآور نهادهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی و نیز از بودجه برای انواع ریختوپاشهای نهادهای انگل ایدئولوژیک و بذل و بخششهای حکومت به بازوهای نظامی و سیاسی خویش در کشورهای منطقه تامین میکرد. او اما چنین نمیکند زیرا نه در برابر بحران عمده درگیرکننده کشور، بلکه دقیقاً در کار کارگزاری مدیریت انواع بحرانهای زیردستی ناشی از اصل بحران است. او برآنست تا به هزینه فشار بیشتر بر مردم زحمتکش، سیاست “مقاومتی” خامنهای را پیش ببرد. اسم این، چیزی جز تقسیم کار نیست!
نمونه دیگری از این تقسیم کار
روحانی، از مکارترین پایوران این نظام است و متکی بر تجربه اندوخته خویش در کوره سه دهه کار امنیتی کلان و نیز کارکشتگیها در عرصه دیپلماسی حکومت مبتنی بر صدور انقلاب اسلامی، آدم کاربلدی در پیشبرد سیاستهای جمهوری اسلامی است. او بی هیچ آزرم سیاسی سخن از جنس اپوزیسیونی میراند تا سیاست پوزیسیونی پیش ببرد! هر حرفی که میزند و هر عملی که از او سر میزند فقط و فقط در خدمت حفظ و موقعیت پوزیسیونی خود اوست و برای حفظ نظام متبوعش! واقعیت تلخ اما آنست که بیش از آنی هم که خود او زیرک باشد، دل بستهها به تبلیغاتهای توخالی وی هستند که دچار خاماندیشیاند. فریب هم میخورند، چون دعواهای درون جمهوری اسلامی را در متن وحدت آن بر نمیرسند و از هر تفاوت حرف، دنیایی تفاوت بیرون میکشند!
حالا که باز موسم انتخاباتی در جمهوری اسلامی فرارسیده است، روحانی نیز دوباره دست اندرکار برنامهای شده که در دو انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات دور پیش مجلس بکار گرفت و انصافاً نان چربش را هم خورد. اینجا نیز، با برداشتهای بی مبنایی از تعرضات غیرمستقیم اخیر این شخص به قوه قضاییه چونان کانون اصلی اقتدارگرایان، جریان احمدی نژاد و سپاه مواجه هستیم. برداشتی که دعواهای انتخاباتی بر سر تقسیم کرسیها را، اصلیتر و فراتر از نیاز کل حکومت به این انتخابات ارزیابی میکند. اگر رقابت میان جناحها واقعیت دارد، حساب باز کردن زیادی روی آن اما ساده انگاری محض است. بکش بکشها هست و انکار ناپذیر، مهمتر از آن اما خود نمایش انتخاباتی است که نظام به “پرشور” کردن آن در مختصات کنونی نیازی ویژه دارد. دغدغه روحانی اینست که نکند از دل انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی ترکیبی دربیاید که کار وی در یک سال و اندی مانده به پایان ریاستش را مشکل بکند. مسئله او اما بیشتر آنست که خود برنامه انتخاباتی داغ بشود. در حال حاضر، نظام احتیاج مبرم به “مشروعیت” نمایی و نشان دادن پایگاه “مردمی” خود در برنامه انتخابات آینده دارد تا تواند به نام مردم برنامههای هستیسوز خود را ادامه دهد. روحانی هم خوب میداند و با همه وجودش نیز آن را میپذیرد که این برنامه انتخاباتی، حلقهای مشخص در زنجیره “سیاست مقاومتی” جمهوری اسلامی است. روحانی اینجا هم قبل از هرچیز نقشه رهبر نظام را اجرا میکند. این نیز، تقسیم کار دیگری است البته با پیچیدگیهای خاص خود و امید که اپوزیسیون هوشیار وظیفه خود برای روشنگری آن را درست پیش ببرد.
بهزاد کریمی ۲۴ آبان ماه ۱۳۹۸