حاشیەنشینها از دوست بە دشمن
جامعەشناسان ایرانی، جمعیت حاشیەنشین کشور را ١٩ میلیون نفر برآورد می کنند، و طبق نظر آنان این جمعیت تا سە الی چهار سال دیگر بە بیشتر از ٢٣ میلیون نفر افزایش می یابد.
از طرف دیگر، کارشناسان، عمدە پایگاە اعتراضات اخیر را همین جمعیت حاشیەنشین کشور ارزیابی می کنند. جمعیتی کە اساسا منشا روستائی دارد و در اثر کمبود آب و بیکاری بە شهرها بە امید تحقق یک زندگی بهتر روی آوردەاست. جمعیتی کە بعلت ساختار بیمار اقتصاد ایران جذب بازار کار نشدەاست و بنابراین بسیار سرخوردە و خشمگین است.
علی میرسپاسی در کتاب 'تاملی در مدرنیتە ایرانی'، درخصوص دوران پهلوی می نویسد کە "جمعیت شهری ایران کە در سال ١٣٢٠، ٢،٣٠٠،٠٠٠ نفر بود در سال ١٣٥٠ بالغ بر ١٥،٧١٠،٠٠٠ نفر می شود."ص (١٤٠) البتە رشد جمعیت شهرنشینی در آن زمان اساسا بعلت تحولات دهە چهل شمسی، یعنی انقلاب سفید بودەاست، انقلابی کە بافت سنتی روستائی را شکست و آنان را بعنوان نیروی کار جذب شهرها نمود.
او در ادامە معتقداست کە این تغییر در بطن مدرنیزاسیون ناقص پهلوی کە در آن فاصلە طبقاتی در حد اعلای خود است اتفاق می افتد. در واقع سیل عظیمی کە بە شهرها روی آوردەاند بخش اعظم جامعە فقیر شهری را تشکیل می دهند. بە گفتە این نویسندە، از طریق نقل قولی کە می آورد، می گوید این بخش عمدتا از ساختار جدید ناخشنود هستند و "حسی از انزوای اجتماعی و نابسامانی را تجربە می کنند." (همان صفحە) اقتصاد پولی، ساعات کار منظم، فقدان کانون گرم خانوادگی، افزایش تماسهای غیرشخصی با انسانهای دیگر، آن روابط جدیدی هستند کە آنان در محیط جدید تجربە می کنند. او در ادامە می گوید "بەنظر می رسد کە برای آنها زندگی بەناگاە همە معنای خود را از دست دادەاست. تنها چیزی کە از بیزاری آنها از محیط شهری می کاهد، پیوندهای آنان با نهادهای دینی است." (ص ١٤٠ و ١٤١)
و اینچنین در بطن حضور مدرنیزاسیون بدون مدرنیتە، و در شرایط سرکوب نیروهای سیاسی مدرن جامعە (لیبرالها و چپها)، این جمعیت عظیم ناخشنود و معترض، جذب اسلام سیاسی جهت تغییر در شرایط زندگی دشوار خود می شود.
بە نظر می رسد بعد از دهەها داستان دوبارە دارد در خطوط عمدە خود تکرار می شود. افزایش جمعیت شهرها از طریق هجوم روستائیان بە حاشیە آنها ما را تقریبا با همان پدیدە دوران پهلوی روبرو می کند. جمعیتی کە درست مانند آن زمان ناخشنود و معترض است و خود را رهایافتە و بە دست حوادث سپردە احساس می کند، جمعیتی کە باز در نبود مدرنیتە و فواصل شدید طبقاتی، احساس از خود بیگانگی آن شدیدتر از هر زمان دیگری است.
حال این سئوال مطرح است اگر در زمان شاە اسلام سیاسی بود کە در غیاب نیروهای مدرن سرکوب شدە توسط شاە بە پناە و سلاح این جمعیت برای اعتراض تبدیل شد، در غیاب نیروهای مدرن و در شرایطی کە خود اسلام سیاسی بانی چنین شرایطی سختی برای آنها است، این خیل عظیم برای تحقق خواستەهای خود بە کدام نیرو پناە خواهدبرد؟ یا بهتر بگوئیم چە نیروی عملا این امکان را دارد کە بە جذب این جمعیت اقدام ورزد؟
بە نظر نمی رسد جواب چنین سئوالی آسان باشد. تجربە اعتراضات اخیر نشان می دهد کە این خیل اعتراضی دارای نیروی متشکل سیاسی نمایندە خود نیستند و بنابراین بشدت متفرق و متشتت هستند. اگر در زمان شاە، سیاستهای مداراگونە شاە با محافل مذهبی امکان پیوند مردم با نیروهای اسلامی را مهیا ساخت، حال در ایران هیچ نیروی تحول خواهی از چنین شرایطی برخوردار نیست.
جالب است کە جمهوری اسلامی بعد از چهار دهە درست با همان معضل زمان شاە روبرو شدەاست! رژیمی کە برای نجات کوخ نشینان آمدە بود حال خود بە کاخ نشینان مورد تنفر کوخ نشینان نوین تبدیل شدەاست. نیروئی کە زمانی هستە اصلی قدرت او بویژە در نیروهای نظامی و امنیتی بودند حال بە پاشنە آشیل آن تبدیل شدەاست.