حتما راهی هست!
اگر خیزش آبان نقطه عطفی در آرایش نیروهای اجتماعی در کشور باشد – که هست، بیانیه کوتاه مهندس موسوی را میتوان در کنار و در پیوند با برآمد اپوزیسیون جمهوریخواه، بخشی از نقطه عطف متناظر آن در فضای سیاسی دانست.
در پوکر سیاستمداران ایرانی، موسوی بسیار سنگین بازی میکند. از روزی که با ترک کاخ نخست وزیری، به کنج فرهنگستان رانده و به نوعی از میدان اصلی سیاست به تبعید فرستاده شد، تا ۸۸ که برای گرفتن سکان قدرت خیز برداشت، حدود ۲۰ سال طول کشید. کمتر بازیگری این همه صبر و تحمل دارد. موسوی، حریف خودش را میشناخت و میشناسد. او دنبال باز کردن دست رده دومیها نبود و نیست. در ۸۸ وقتی وارد صحنه شد، مطمین بود که مچ خامنهای را خواهد خواباند. در آن روزگار که خامنهای جز یکی - دو سرباز و شاهی بدقواره که در لباس رییس جمهور وبال گردنش شده بود، کارت برندهای در دست نداشت، موسوی با شعار حداقلی “اجرای بیتنازل قانون اساسی”، از منفذ انتخابات ریاست جمهوری وارد شد و بزرگترین وحدت و همدلی ملی را علیه اقتدار خامنهای سازمان داد و رنگ سبز را به رنگ هویت و افتخار ایرانیان در سراسر جهان بدل کرد. موسوی مچ حریف را چنان خواباند که فریادش به آسمان رفت و نه تنها زیر میز بازی زد، بلکه کافه را هم به آتش کشید.
خان بازنده، گرچه به کمک ایادی و قداره بندانش، حریف برنده را بار دیگر در بند و حصر کرد، اما هرگز نتوانست از زیر بار ضرباتی که در ۸۸ خورد، کمر راست کند و شاید هیچ شبی هم نتوانسته باشد از ترس “فتنه” سری به آرامش بر بالین بگذارد.
خان امیدوار بود که حریف، شرایط سخت حصر را تاب نیاورد و کمر خم کند. اما موسوی که در این میانه، به “میر” خیل دوستدارانش بدل شده بود، با شعار “صبر و استقامت”، مهر سکوت بر لب نهاد و نظاره گر صحنه ماند تا روز موعود فرا برسد و اینک که هیچ بودگان، هستی باختگان، تحقیر شدگان و قربانیان تبعیض و فقر به صحنه آمدهاند و دست حریف ورشکسته هم از هر زمان دیگری خالی تر شده است، به زعم موسوی، ظاهرا زمان موعود فرا رسیده است تا آرایش جدید اجتماعی را به زبان سیاست ترجمه کرده، به بازیهای خسته کننده و اغلب آزار دهنده مدعیان اصلاحات پایان داده، یک سر به سراغ حریف قدیمی برود و این بار نه با شعار دیروزین “اجرای بیتنازل”، بلکه با خواست محاکمه طرف به جرم ارتکاب جنایت، کارزارش را سازمان بدهد.
موسوی در بیانیه درخشانش نشان داد که فقط مرد استقامت و پاکدستی و نقاشی نیست و در سیاست هم کماکان جواهرساز قابلی است که قواعد بازی متمدنانه، زمان حمله و دفاع را خوب میشناسد ومی تواند در کمتر از 150 کلمه سندی پاکیزه، جامع و وحدت بخش تنظیم کند. سندی که ولی فقیه را جنایتکار مینامد و درکنار مردم محروم و معترض میایستد. از این نقطه تا بازنویسی و نو سازی منشور جنبش سبز راه چندانی نیست.
یکی از فرازهای مهم بیانیه موسوی - و شاید مهم ترین فراز آن، مقایسه شرایط ایام بعد از کشتار اخیر معترضین به جان آمده، با شرایط روزهای بعد از ۱۷ شهریور سال ۵۷ است. در این مقایسه یک ارزیابی و یک هشدار تعبیه شده است.
بعد از جاری شدن خون معترضین در میدان ژاله تهران، بسیاری از فعالین سیاسی،- به درست یا غلط - به این نتیجه رسیدند که شاه آخرین پلها ی میان حکومت و مردم را ویران کرده است و حکومت سقوط خواهد کرد. این ارزیابی متاسفانه به حقیقت پیوست. موسوی با اشاره به این برهه مهم تاریخی، در واقع اعلام میکند که حکومت دینی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه در سراشیبی سقوط است و به زبان لنینی، جامعه در آستانه “وضعیت انقلابی” قرار گرفته است و سپس به حکومت هشدار میدهد که به جای فرافکنی به عواقب کشتار میدان ژاله توجه کند.
بر مبنای چنین ارزیابی روشنی است که موسوی به میدان سیاست باز گشته و با تاکید بر نقش ولی مطلقه فقیه به مثابه آمر، خواستار محاکمه همه آمرین و مباشرین جنایت میشود.
هشدار موسوی، در عین حال بدان معنی هم هست که هنوز راه سازش و تسلیم به اراده مردم، بسته نیست و همه چیز به اراده طرف مقابل و در درجه اول شخص خامنهای بستگی دارد.
بر خلاف انتظار حکومت، سرکوب خیزش جوانان و بیچیزان، نتیجه معکوس داد. در بالا شکافهای جدی سر باز کردند و در بدنه جامعه، طبقه متوسط، معلمان، دانشجویان، هنرمندان، نویسندگان، روزنامه نگاران و.... خواستههای خیابان را در حوزههای تحرک و عملکرد جنبشهای مدنی پی گرفتند. کارگران هم مجددا وارد صحنه شدند و در درون حکومت نیز زمزمههای اظهارناتوانی، حتی میان سرداران سپاه هم، شنیده شد.
در چنین شرایطی، خامنهای یک بار دیگر در مقابل یک انتخاب مهم تاریخی قرار دارد: تکرار تجربه ۸۸ و ایستادگی در مقابل اراده مردم و یا تن دادن به سازش و عقب نشینی. هم او و هم اطرافیانش میدانند که ۸۸ از جنس دیگری بود. در این ده سال فاجعه بار، در نتیجه تداوم سلطه استبداد فقاهتی، سیاست خارجی ضد ملی، نابخردی حکومتگران، تحمیل “فاجعه احمدی نژاد” به کشورو تحریمهای فلج کننده، فقر و فلاکت، حاشیه نشینی، بیکاری، اعتیاد گسترده و در یک کلام “بی آیندگی” دامنگیر جامعه شده است و به تبع آن، پتانسیل اعمال قهر به شدت افزایش یافته است. امواج بعدی جنبشهای اعترضی هستی باختگان، بسیارنیرومند تر، خشن تر و ویرانگر تر از موج آبان خواهند بود. حکومت پایگاههای بسیج، مراکز سپاه و نیروی انتظامی را به انبار سلاح و مهمات بدل کرده است. سقوط هر پایگاهی به معنی مسلح شدن صدها و هزاران نفر است و اگر کار تا آنجا بالا بگیرد، ۲۲ بهمن ۵۷ در مقابل آنچه اتفاق میافتد، بازیچهای بیش نخواهد بود.
از آن جا که دیباچه اعلامیه جهانی حقوق بشر(۱) طغیان انسان علیه بیداد و ستم را به عنوان آخرین چاره به رسمیت میشناسد، هیچ روشنفکر آگاه و خشونت پرهیزی که به این اعلامیه ملتزم باشد، در صورت طغیان مردم، در مقابل آن نخواهد ایستاد و در چنین شرایطی تمام مسولیت فاجعه متوجه حکومت خواهد بود. مستقل از همه بحثهای حقوقی و غیر حقوقی، یک نکته کاملا روشن است : این بازی برندهای ندارد و آنچه از ایران باقی میماند سرزمینی سوخته و کشوری ویرانه خواهد بود.
اینک موسوی با نگاهی نگران به متن جامعه، دستی برای کمک به رهائی کشور دراز کرده است و اگر خامنهای بخواهد، راه عقب نشینی آبرومندانه بسته نیست.
منشور جمهوریخواهی(۲) که در سال ۲۰۰۳ به امضای بیش از هزار تن از سرآمدان جنبش برای دموکراسی رسید، برگزاری انتخابات آزاد را به مثابه راه مسالمت آمیز عبوراز انسداد سیاسی و بحران حکمرانی، پیش نهاده است. این اندیشه راهبردی در آخرین همایشهای جریانات اصلی جمهوریخواه، مجددا مورد تاکید قرار گرفته است. جبهه ملی ایران نیز در آخرین بیانیه راهبردی خود (۳)، با تاکید بر ایجاد پیش زمینههای ضرور، خواستار برگزاری انتخابات آزاد، بدون دخالت نهادهای حکومتی و زیر نظر هیتی قابل قبول برای همگان شده است.
در شرایط کنونی مهندس موسوی تنها شخصیت سیاسی ملی و موجهی است که ظرفیت کسب مجدد اعتماد ملی و مدیریت گذار مسالمت آمیز را دارد. طبعا خامنهای به آسانی تن به عقب نشینی نخواهد داد و بعید نیست که برای خاموش کردن موسوی هم خیالات خامی در سر بپروراند. کسی با پروفیل موسوی یک ذخیره استراتژیک و یک “سرمایه نمادین” برای کشور بلا کشیده ماست. تامین امنیت او و ایجاد فضا برای آنکه بتواند حرکت کند، امروز مهم ترین وظیفه ما فعالین سیاسی در داخل و خارج از کشور است. تاسیس یک نهاد معتبر جمهوریخواه در خارج که بتواند این مهم را به همراه و درکنار نهادهای حامی موسوی پی بگیرد و با حضور موثر و مستمر در صحنه سیاستورزی، به انسجام تلاشهای روشنفکران فقیر، طبقه متوسط و طبقه کارگر یاری رساند، شانس عبور از بحران از طریق تحمیل سازش به خامنهای را افزایش خواهد داد.
حکام جمهوری اسلامی تعادل خود را بیش از دست دادهاند. رهبر نظام گفتمان مستضغفنوازی را که محور اصلی ج.ا به حساب میآمد، با تعویض جای مستضعف و مستکبر، ویران میکند. رییس جمهوری که قرار بود “سرهنگ” نباشد، در لباس سرجوخه و بازجو برآمد میکند. ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه و بازی “اصلاح طلب- اصولگرا” اعتماد مردم را از دست داده است. جامعه به هوای تازه و نیرویی با پروفیلی دیگر نیازمند است: پروفیل سبزی که یک بار امتحانش را پس داد و در دادگاه خلق نمره قبولی گرفت. راه سبز امید، راه گذار مسالمتآمیز با تکیه بر جنبشهای اجتماعی، به جمهوری و دموکراسی است. این راه بیش از هر کس و هرجریانی با موسوی شناخته میشود. بیموسوی و راه سبز او، به سیاهچاله میرویم، با او، به این یا آن شکل، حتما راهی هست!
——————————————
(۱) https://mypersianbooks.files.wordpress.com/2015/01/humanright.pdf
(۲) http://jomhouri.com/jomhouri/archives/198
(۳) https://www.facebook.com/jebhemelli/posts/2611908085527685?__tn__=K-R