جامعه شناسی دین و دانشگاه حوزوی
از همان ابتدا یکی از اهداف جمهوری اسلامی تخریب نهاد دانشگاه بمثابه یک نهاد مستقل و آکادمیک و تبدیل آن به ابزاری در خدمت حکومت دینی و جهت دادن آن به سوی الگوی حوزوی بود. انقلاب فرهنگی آیت الله خمینی و عبدالکریم سروش در خدمت این تغییر بود. اخراج استادان، استقرار بسیج، تصفیههای ایدئولوژیک، فساد بورس بگیران دولتی، تبدیل دانشگاه به حیاط خلوت نیروهای امنیتی، ستاره دار کردن دانشجویان معترض و غیر خودی، فقدان آزمایشگاه و کارگاه در سطح دکترا، تغییر مواد درسی، وارد کردن وصیتنامه خمینی در مواد درسی، حذف علوم انسانی و جامعه شناسی، از جمله نشانه های این تخریب بود. بعنوان نمونه از بین ۱۹ رشته علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی که مهمترین دانشگاه علوم انسانی ایران است، رشتههای روزنامهنگاری، علوم سیاسی، جامعهشناسی، تاریخ، فلسفه، روانشناسی، ارتباطات، علوم تربیتی، حسابداری، مدیریت، مدیریت برنامهریزی آموزشی، آموزش و پرروش کودکان عقبمانده ذهنی و پیشدبستانی و دبستان و علوم اقتصادی حذف شد. حذف علوم انسانی و جامعه شناسی هدفی جز ضدیت با خردگرایی و آزادی اندیشه و نقد فکری نداشت. در چنین شرایطی مقابله کردن با جامعه شناسی دین نتیجه طبیعی استبداد دینی بود. جامعه شناسی دین یک نیاز عمیق در جامعه ماست ولی ایدئولوژی آخوندی هرگز نمی تواند یک رشته انتقادی و علمی دانشگاهی را بپذیرد.
جامعه شناسی دین چیست؟ یکی از دهها رشته تخصصی در جامعه شناسی است. این رشته دربرگیرنده مطالعه در باره دین، تاریخ آن، وزنه اجتماعی آن، جایگاه آن در فرهنگ عمومی و زندگی در جامعه، تاثیر پذیری آداب و رسوم رایج مردم از دین، رابطه دین با رفتارهای روانی و اجتماعی مردم، رابطه دین با آموزش و سیاست و غیره می باشد. فلسفه در برابر دین بر عقل و خرد و پرسشگری تاکید می کند و تعبد را نقد میکند. تاریخ نگار دین سیرتاریخی رویدادهای دینی، تحولات اعتقادی مذاهب و تغییرات دین را در روند تاریخ و جغرافیا توضیح می دهد. جامعه شناسی دین تاریخ را به واقعیت باور دینی در جامعه پیوند می زند و احوال مردم و اعتقادات دینی را مورد تحلیل قرار می دهد. جامعه شناسی دینی باورهای دینی را جدا از ارزش گذاری ایدئولوژی و فکری، به تحلیل می کشد و نیرو و قدرت ناشی از دین در اجتماع را توضیح می دهد. دین نیروی مادی خود را در جنبش ها و سیاست ها و روش زندگی روزمره مردم نشان می دهد و جامعه شناسی دینی تحلیل گر ویژه این پدیده است. از نظر جامعه شناسی دین، دین توهم نیست بلکه یک نیروی مادی در کل جامعه است و اثر خود را در زوایای زندگی باقی گذاشته است. همیشه یک عامل ثابت و دائمی تحولات جامعه را تعیین نمی کند و گاه این عامل دین است که نقش قاطع می یابد.
متفکرانی که در باره پدیده دین نوشته اند مانند کارل مارکس، امیل دورکهم، ماکس وبر، مارسل موست، پی یر بوردیو، مارسل گوشه، لوئی التوسر، الیاد میرسا، کلودلوی استروس، ژرژ زیمل، ژان سگی، برونو اتیین، پی یر لاساو، توماس رومر، امیل پولا، آلبرت پی ات، روبرت کا مرتون، داوید مارتن، هانری دسروش، ژان کلود مونو،آتران اسکوت و دیگران، مجموعه ای از اندیشه های تحلیلی ویژه دین و عملکرد و نقش آن را در جامعه تولید نموده اند و نشان داده اند که نمی توان زندگی دینی را از داده های اجتماعی جدا ساخت. دین علیرغم جلوه عجیب و نامناسب و ناهمساز خود در گذشته و یا در این دوران، یک واقعیت اجتماعی است. امروز شاید برای بخشی فزاینده از اجتماع، دین کهنه و ناپسند به نظر میاید ولی در حقیقت امر دین بشکل انبوه در ذهن و رفتار جامعه و مردمان عمل میکند و هویت دهنده و محرکه طبقه های اجتماعی و گروهبندیهای انسانی است. از جامعه قبیله ای ابتدایی تا جامعه دیجیتالی کنونی، دین با قدرت تطبیقی خود و بازتولید شکل های جدید اعتقادی، به زندگی خود ادامه می دهد.
بیش از یک سده سال پیش، در دنیای غرب جامعه شناسی دین بمثابه یکی از شاخه های جامعه شناسی و بمثابه یک رشته دانشگاهی شکل گرفته و آثار متعددی منتشر شده است. هر چند این آثار گاه از عرصه جامعه شناختی دین خارج شده و به تاریخ ادیان و علوم سیاسی و الهیات نزدیک می شود ولی در مجموع در سطح جهانی یک نظام دانشگاهی و روشنفکری را پایه ریزی نموده و دارای گفتمان ویژه و مستقل میباشد. شبکه جهانی استادان و پژوهشگران که در چارچوب «انجمن جامعه شناسی دین» سامان یافته، در کشورهایی مانند آمریکا و فرانسه و انگلیستان و آلمان و بلژیک و کانادا و ایتالیا و برزیل و اسپانیا و استرالیا و ژاپن و چین و هند و سوئیس عمل می کند. در فرانسه در کنار فعالیت «انجمن فرانسوی جامعه شناسی دینی»، نهادهای دانشگاهی مانند «مدرسه پراتیک مطالعات عالی» و «کالژدوفرانس»، نه تنها تاریخ ادیان و سیاست و دین را به عرصه های دانشگاهی تبدیل نموده اند، بلکه جامعه شناسی دین را بمثابه رشته آکادمیک عرضه می نمایند. در دوران معاصر پدیده هایی مانند انقلاب اسلامی ایران و انفجار برجهای دوقلو توسط تروریسم اسلامی و جنگ های دینی در خاورمیانه و رشد برخی ادیان در جهان، جامعه شناسی دین را نیروئی تازه بخشیده و نهادهای آکادمیک دانشگاهی و روشنفکری را به تلاش های نوینی برای درک پدیده دین کشانده است. براستی می توان گفت که جامعه شناسی دین یکی از عوامل برجسته در سکولاریزاسیون جامعه بشمار می آید.
بطور خلاصه تحلیل های فکری در جامعه شناسی ادیان را می توان به چهار مکتب فکری تقسیم نمود:
مکتب مارکسیستی: از نگاه این مکتب دین «افیون توده» است و پدیده ای روبنایی در مناسبات اجتماعی است. انگلس می گوید دین پوششی برای پنهان کردن منافع طبقاتی در روند مبارزه طبقاتی است. برپایه این نگاه دین تابع زیربناست.
مکتب تحلیلی محتوایی: این مکتب بر پایه افکار ماکس وبر و پارسون متکی است، دین را از دیگر پدیده های اجتماعی جدا نموده و برآنست که برای درک دین به دوگانگی و تقسیم پدیده ها باید توجه نمود. مرئی و نامریی، طبیعی و ماوراطبیعت، مادی و روحانی، انسانی و فوق انسانی، از جمله مقولاتی هستند که درک دین را آسان میکند و زمینه عملکرد آن را فراهم میسازد. از نظر ماکس وبر برخی ادیان مانند پروتستانتیسم نقش مهم در رشد سرمایه داری داشته است.
مکتب فونکسیونل و عملکردی: این دیدگاه برآنست که دین دارای یک فونکسیون بوده و به نیاز انسانی یا مشغولیات انسان در باره بدی و خوبی و مرگ پاسخ میدهد. جواب دینی برای برآوردن یک نیاز است و پیوند فرد را از طریق فونکسیون با کل جامعه تامین میکند.
مکتب دین هویت دهنده: همانگونه که «ایو لامبر» در کتاب خود «پیدایش ادیان: از پیش تاریخ تا ادیان یونیورسل» می گوید، دین با سه عامل اساسی خود را قابل تعریف می کند: دین متکی بر اعتقاد واقعیتی فرای واقعتیت مادی و آمپیریک است، واقعیتی که توسط انسان و علم قابل تشخیص نیست. دوم، انسان قادر است با پراتیک های سمبولیک مانند نیایش و نذر و دعا و آداب، با واقعیت فرای طبیعت پیوند داشته باشد. سوم، دین شکل جمعی پراتیک اعتقادی است و از افراد یک «کمونوته» یا «امت» میسازد. در اینجا، دین خود را هویت ساز می داند.
در ایران ما از مکتب فکری جامعه شناسی دین نمی توانیم صحبت کنیم زیرا ما فاقد سنت دانشگاهی جامعه شناسی دین هستیم. هم اکنون هیچ استادی مشغول تدریس این رشته علمی نیست و آنجایی که از دین صحبت میشود جز ستایشگری تبلیغاتی و غیرعلمی از اسلام چیز دیگری موجود نیست. روشن است که در ایران کتابهایی در باره جامعه شناسی ترجمه شده است و اغلب ترجمه ها نارسا و نامفهوم هستند. ولی منابع آکادمیک ایرانی مناسب برای تدریس جامعه شناسی دین و استادان ماهر و آکادمیک در این زمینه وجود ندارد. چهل سال حکومت و آموزش اسلامی بزرگترین ضربه ها را به تدریس آکادمیک علوم انسانی وارد ساخته است و دین اسلام خود فاقد عنصر تعقل آکادمیک است. در چنین بستری از تروریسم فکری و حاکمیت دینگرایی مطلقه، شکل گیری علمی جامعه شناسی دین ناممکن بوده است. افزون بر مناسبات استبدادی و دینی حاکم، استادان لایق و با جسارت و با دانش تربیت نشده و بنابراین دانشگاه های ایران دستخوش نادانی و عقب ماندگی می باشند. جامعه شناسی دین مستلزم روش علمی و آزادی پژوهش و تدوین گزارش های اجتماعی و بررسی های آماری و سنجش های میدانی می باشد. در جامعه ای که حکومت و افراد اداری و حوزوی و دانشگاهی اش به منکوب فکری مشغول اند و در جامعه ای که بررسی و نقد دین اسلام و قران و شیعه گری یک تابوی بزرگ و یک عرصه ممنوعیت مطلق است، جامعه شناسی دین بمثابه یک رشته آکادمیک ناممکن است.
جامعه شناسی دین چه میگوید؟ بعنوان نمونه یک بررسی جامعه شناسانه می طلبد تا شهروند ایرانی در بستر تاریخی و در روند دین گرایی و اسلام گرایی مورد بررسی قرار گیرد، ذهن و ناخودآگاه او بررسی شود، وزنه خرافه گرایی و نوع آن تحلیل شود، سمبول های قدسیت و تمام آداب و رسوم دینی ارزیابی گردد، بازتولید دین و نقش دستگاه حکومتی و مدل های خانوادگی و آموزشی و نقش رسانه ها مورد بررسی قرارگیرد، نقش امامزاده ها و نهادهای دینی و اسطوره گرایی شیعه و تاثیر جنگ های دینی تحلیل شود، تعبدگرایی قرآنی و جعل دینی و روایات دینی و میزان اعتقاد دینی و تغییرات آن در نزد مردم بررسی گردد، رابطه رقابتی ادیان گوناگون در جامعه و پیدایش ادیان جدید در جهان و بحرانهای ناشی از آن مورد تحقیق قرار گیرد، محتوای برنامه های دینی رسانه ای و روزنامه ها و دستگاه های تبلیغاتی تحلیل شود، وزنه واژه های دینی در گفتمان روزمره اندازه گیری شود، بحران دین و لائیسیته و شکل سکولاریسم دولتی مورد بحث قرار گیرد، طرح حوزوی کردن دانشگاه مورد بررسی نقادانه شود. حال آیا اینگونه بررسی های جدی در ایران میسر است؟ آیا دانشگاهیان ایران قادر به انجام این بررسی های کیفی و آماری هستند؟ متاسفانه جواب منفی است. دانشگاه ایران در زمینه علوم انسانی در وضعیت تراژیک و فاجعه آوری هستند و روش حوزوی و غیرمتهورانه آن و سلطه تکنوکراتهای وابسته آن، هرگونه پویایی روشنفکری را منهدم ساخته است. در ایران جامعه شناسی دین وجود ندارد زیرا دانشگاه زیر سلطه ایدئولوژیک آخوندیسم است.
در نظامی دینی ایران حاکمان و مبلغان دین و مدیران نظام دانشگاهی خواهان «بومی کردن» علوم انسانی هستند. چنین امری در تناقض با تمام معیارهای علمی بین المللی است زیرا علم به جغرافیا محدود نمی شود و هرتلاشی از اینگونه بسوی سقوط جهت دارد. علم به تجربه و روش و تحقیق و آزادی پژوهش بستگی دارد و ادعای علوم اجتماعی «بومی» یک ارتجاع فکری بشمار میاید و خواهان خفه نمودن اندیشه است. این استراتژی دینی ولایت فقیهی خواهان خارج کردن نقد اندیشه و افکار از میدان تبادل نظر است تا احکام و سلطه گری اعتقادی اسلامی را به جامعه تحمیل کند. جامعه شناسی دین از روند تحقیقاتی و دانشگاهی غرب بیرون آمده است و نمی تواند پیوند ارگانیک خود را با سرچشمه فکری نابود کند. جامعه شناسی یک علم است و ادعای «جامعه شناسی اسلامی» یک بیخردی مطلق است. حال روشن است که نظام حاکم هرگز نمی تواند جامعه شناسی دین را بپذیرد زیرا رژیم مخالف فرهنگ و تمدن غربی سکولار است. در کشور ما این جامعه شناسی به همه ادیان و بطور مشخص به اسلام و شیعه و روایات و امامزاده ها و امام زمان و رفتار دینی ایرانیان می پردازد. رژیم هر سال میلیاردها دلار برای پخش ایدئولوژی دینی پخش میکند تا اعتقاد مردم را در دگماتیسم دینی نگه دارد. بنابراین رژیم رشد نقد و بررسی آزادانه دین در جامعه را در تناقض با مشروعیت خود میداند. افزون بر آن، در شرایط فقدان آزادی کدام استاد در ایران می تواند با شفافیت نظریه خود را تدوین نموده و پخش کند؟ هنگامیکه ما آثار یرواند آبراهامیان، حسین بشیریه، مجتبی صداقتی فرد، مقصود فراستخواه، ناصر فکوهی، محمد امین قانعی راد، و دیگران را نگاه میکنیم به یک فصل جدی در مورد جامعه شناسی دین برخورد نمی کنیم.
جامعه شناسی دین در ایران بناگزیر اسلام و شیعه گری را در مرکز توجه خود قرار می دهد و از بیرون به پدیده دینی نگاه میکند. این جامعه شناسی بطرز پویا و با دقت و بدور از هرگونه تقدس، عواطف، مناسک، تجربه ها، روابط، اعمال، مراسم، شهادت طلبی، ایدئولوژی اسطوره ای، اخلاق دینی، اربعین، مراسم حج، عاشورا، نگرشها، باورهای مردمی را به بررسی دقیق می کشاند و معنای آنها را بدون پنهانکاری عرضه می کند. یک استاد شیعه در دانشگاه ایران نمی تواند به جامعه شناسی علمی بپردازد زیرا پیوسته باور خود را بجای تحلیل علمی می نشاند. روش علمی و بیطرفی در پژوهش می طلبد که دین همچون یک پدیده تحقیقاتی نگاه شود و دوری و نزدیکی انسانها بطرز ژرف ارزیابی شود و قصد جانبداری از اسلام بروز نکند. بسیاری از کسانی که در ایران ادعای جامعه شناسی دین را دارند در واقع در باره مسائل روزمره باور دینی شیعه سکوت می کنند. گاه آنها آنچنان کلیاتی در باره دین مطرح می کنند که فاقد شفافیت است. آنها به درگیری با مطلب مشخص در اجتماع نمی پردازد و احساس عمومی خود را با ابهام و تردید القا می کنند. افزون برآن، استادانی طرفدار الهیات و اسطوره حسین پرستی بسیارند و آنها جمکران و خرافه پرستی و جادوگری اسلامی و قدرت پرستی حوزه و ایدئولوژی آخوندی را برای نقد از یاد می برند. در دانشگاه ایران استادان اسلامگرایی هستند که تفسیر نهج البلاغه را جامعه شناسی علمی دین جا می زنند. این افراد از جاعلان هستند و از هرگونه شعور و دانش بدور می باشند.
کتابهای من «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی» و «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن» (چاپ نشر مهری) و نیز مقاله های متعدد من مانند «مدرنیته ناقص و اسلام زیانبار»، «اسلام فاقد معنویت است»، «جامعه شناسی خرافات»، «دین و مدرنیته در ایران»، «جامعه بیمار از اسلام»، «معجزه و جادوگری در اسلام و در جامعه»، «جامعه ایران از اسلام دور می شود» و غیره، فصل های مهمی از جامعه شناسی دین در ایران است. اینگونه مباحث باید وارد نظام آموزشی ایران شود تا دانشجویان بیاموزند و پژوهش علمی دامنه یابد. متاسفانه با وجود نظام دینی ایدئولوژیک حاضر چنین تحولی میسر نیست. این بن بست نشانه مشخصی از بن بست عمومی فرهنگ دانشگاهی و سقوط آموزشی در ایران است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه