خامنهای، اپوزیسیون و نبرد با زمان!
در مطلبی با عنوان ”ساعت صفر یا آشوب!” که در چهار ماه پیش تهیه کردم این فرضیه را مطرح نمودم که:
۱- با ورود خامنهای به دهه نهم عمرش، امر جانشینی دیگر به مساله روز تبدیل شده و بسیاری از معادلات قدرت را تحت تاثیر جدی قرار میدهد.
۲- هدف خامنهای آن است که بدون تغییر قانون اساسی، انتقال قدرت به فرزندش صورت پذیرد. اجرای این نقشه با موانعی روبروست که اوضاع به شدت نا به سامان کشور و بن بست در سیاست خارجی مهمترین آنهاست. این موانع میتواند بحران را تا جائی حاد کند که شیرازه حکومت در نتیجه جنبشها و شورشهای مردمی از هم بپاشد.. و کاخ آرزوهای رهبر را ویران کند.
۳- هم خامنهای برای برنامه انتقال قدرت به ترامپ نیازمند است و هم ترامپ برای ماندن در قدرت به خامنهای! از نگاه خامنهای، گذشت زمان به زیان ترامپ عمل میکند و هر چه به زمان انتخابات آمریکا نزدیکتر شویم، نیاز ترامپ به او بیشتر خواهد شد و بهترین زمان «معامله» آستانه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا ست.
آنچه در پی میآید، حاوی نگاهی به صحنه به شدت تحولیافته سیاسی کشور پس از خیزش آبان، در پرتوی همان فرضیه است که روندهای کلان سیاسی، زیر سایه نبرد بر سر جانشینی قرار دارد.
****
خالی شدن سریع خزانه و بستهشدن اکثر منافذ کسب درآمدهای ارزی، خامنهای را وادار کرد تا برای خرید زمان، دست در جیب مردم کند. او برای اینکه واکنشهای قابل پیشبینی مردم در مقابل این “جیببری” از کنترل خارج نشود، تاکتیک “ترور در تاریکی” را اتخاذ کرد و ضمن قطع اینترنت، فرمان آتش به اختیار صادر نمود. اما دو اتفاق محاسبات خامنهای را به هم ریختند:
نخست - گستردگی و عمق واکنش مردم در مقابل افزایش ۲۰۰ در صدی و شبانه بهای بنزین که به سرعت بیش از صد شهر را فرا گرفت، از اعتراض به افزایش بهای بنزین عبور کرد و در مدت چند روز هزینه اخلاقی و سیاسی قتل ۱۵۰۰ انسان، چند هزار مجروح و بیش از ۷۰۰۰ زندانی جدید را روی دست خامنهای گذاشت.
و دوم- بر خلاف محاسبات و انتظارات خامنهای و نیروهای سرکوبگر او، که در انتظار سکوت جهنمی بعد از سرکوب بودند، جامعه حتی یک روز هم دچار سکوت نشد و هر روز، گردان تازهای از درون جامعه مدنی راهی میدان مبارزه شد: معلمان، کارگران، نویسندگان، دانشجویان، هنرمندان، پزشکان، وکلا، بازنشستگان، گروهها و شخصیتهای سیاسی و در راس همه مادران و خانوادههای قربانیان نه تنها جنبشهای مطالباتی خود را بیش از پیش پی گرفتند، بلکه به خونخواهی قربانیان آبان هم برخاستند.
در سایه خیزش آبان واین دو اتفاق، صحنه سیاسی کشور کاملا دگرگون شده است:
۱- نیروهای برانداز خشونتطلب، بیش از هر زمان دیگری به پیروزی امیدوار شدهاند و ظهور مواردی از مقاومت مسلحانه، ضمن به صدا در آوردن زنگهای خطر، امید به استقبال از روشهای خشونت آمیز را افزایش داده است.
۲- اصلاحطلبانی که در بحران غرق شده بودند، در سایه مقاومت مردم و برآمدهای جامعه مدنی، فرصت مناسبی به دست آوردهاند تا در سایه آن بتوانند دست به سیاستورزی موثر بزنند.
۳- سردرگمی و اختلافات جدیدی در حکومت سر باز کردهاند. انتقال اطلاعات و جزییات جلسات تصمیمگیری به سهام نیوز و رویترز و اظهارات و اقدامات پر تناقض مقامات محتلف سیاسی، قضایی و امنیتی، نشانگر تشدید آشفتگی و سرگشتگی در حکومت است.
۴- بدنه نیروی سرکوب، در مواجهه با انسانهایی از جنس خودش، به شدت آسیب پذیر شده است.
در نتیجه این تحولات، خامنهای در شطرنج سیاسی با ترامپ، یک حرکت مهم عقب افتاده است و حالا این ترامپ است که میتواند زمان و دستور کار مذاکره را دیکته کند. شکست استراتژی منطقهای خامنهای بویژه در عراق، یمن، سوریه و افغانستان، که به آنها در گزارش محرمانه ظریف با صراحت اشاره شده است، دست خامنهای را از برگهای برنده مهم دیگری هم خالی کرده است.
در تعادل قوای جدیدی که به شدت به زیان خامنهای تغییر کرده است، بر اساس همان گزارش محرمانه ظریف، ترامپ از کاهش تحریمها، که وعدهاش را به رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر ژاپن داده بود، منصرف شد و سفر روحانی به ژاپن که با هدف دستیابی به تفاهم برای لغو بخشی از تحریمهای نفتی صورت گرفته بود، با شکست مواجه شد و این همه بدان معناست که نه تنها بهای دستیابی به حمایت ترامپ از جانشینی مجتبی، به مرتب زیادتر شده است، بلکه حفظ نظام روز به روز به مساله جدیتری بدل میشود و در روزها و هفتههای آینده، خامنهای ناگزیر به اتخاذ تصمیمات دشواری خواهد بود.
شکافهای درون حکومت، گسترش جنبشهای مدنی- مطالباتی، تداوم تحریمهای فلجکننده و به احتمال زیاد، تکرار خیزشهای گسترده خیابانی، میدان فراخی را برای حضور مجدد اضلاحطلبان فراهم میسازند.
آیا خامنهای به جلب نظر اصلاحطلبان به مثابه کمهزینهترین راه عبور از بحران روی خواهد آورد؟ سخنان تمجیدآمیز خاتمی در رابطه با خامنهای و فراخوان کروبی و خاتمی به “مشارکت پر شور” در انتخابات، شاید با اطلاع، و با این ارزیابی و به مثابه اعلام آمادگی برای تعامل با خامنهای صورت گرفته باشد.
سازش با حکومت، اگر دلایل قابل قبولی آنرا پشتیبانی کند، فی نفسه نه تنها نکوهیده نیست، بلکه میتواند در خدمت آزادی و دموکراسی نقش سازندهای هم ایفا کند. در شرایط کنونی تنها سازشی متضمن مقصود است که موارد زیر را تامین و تضمین کند:
- رفع بیقید و شرط حصر خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی، تامین و تضمین امنیت جانی و حق فعالیت سیاسی آزادانه آنها
- آزادی همه زندانیان سیاسی
- لغو سانسور و تامین آزادی بیان
- فعالیت سیاسی آزادانه احزاب و شخصیتهای سیاسی
- برگزاری انتخابات آزاد، بدون دخالت نهادهای حکومتی و زیر نظر هیتی قابلقبول برای همگان برای تشکیل مجلسی انتقالی که یگانه مرجع قانونگزاری و تصمیم گیری پیرامون آینده کشور و قانون اساسی باشد.
طبعا همه اصلاحطلبان با چنین پلاتفرمی کنار نخواهند آمد و بخش قابل اعتنایی از آنها که دیگر مرزی با اقتدارگرایان در قدرتطلبی و فساد ندارند، مخاطب این پلتفرم نیستند. اما اصلاحطلبان تحول خواهی که به اصول دموکراسی و حقوق بشر پایبند هستند، با تمرکز تلاش به منظور تخقق موارد فوق، میتوانند حمایت بخش بزرگی از ملیون، جمهوریخواهان، روشنفکران فقیر، طبقه متوسط و تودههای محروم را بدست آورند. آنها چه موفق به تحمیل این خواستهها به خامنهای بشوند و چه نه، به بخش موثری از نیروی دموکراسیخواه کشور بدل میشوند و بر فرض عدم موفقیت در تحقق گذار مسالمتآمیز نیز، در فردای بعد از خامنهای، حرف زیادی برای گفتن خواهند داشت و چه بسا بتوانند نقشه جانشینی مجتبی و موروثی شدن ولایت را هم نقش بر آب کنند.
خامنهای دیگر قادر به جنگ همزمان در چند جبهه نیست در نتیجه برای دوران انتقال احتمالات زیر در چشم انداز قرار دارند:
- پیروزی سیاست مشت آهنین، سازش با ترامپ وانتقال قدرت به مجتبی و تداوم استبداد فقاهتی
- کودتای بعثی – ایرانی سرداران و حکومت نظامیان
- گسترش اعتراضات و شورشها و فرا روییدن آنها به قیام و سرنگونی حکومت
- شورشهای گسترده، هرج ومرج و جنگهای داخلی
- گذار مسالمت آمیز، به این یا آن شکل، به جمهوری عرفی
تشکیل “جبهه وسیع برای انتخابات آزاد”، میتواند راه بسیج ملی، تحمیل توافق به حکومت و گذار مسالمتآمیز به دموکراسی را بگشاید و خامنهای را هم در موروثی کردن حکومت ناکام بگذارد. تا آن وقت اما، در کنار تلاش برای دستیابی به تفاهم ملی، نجات کشور در گروی تشدید و تعمیق مبارزاتی است که وارد فاز نوینی شدهاند. وقتی مردم در خیابانها زمین را زیر پای حکومت داغ میکنند، گسترش کار آگاهگرانه در میان پاسداران، بسیج، نیروی انتظامی، ارتش، روحانیون از مراجع تا امام جماعت روستاها، کمک به کارگران و کارمندان به منظور فرارویاندن مبارزات صنفی به اعتصابات سراسری و فلج کننده و جستجوی راههای خلاقانه حضور مستمر و کم هزینه مردم در خیابان از جمله وظایفی است که میتوانیم به انجامشان همت بگماریم. در کشور ما بیش از ده میلیون روشنفکر فقیر زندگی میکنند. انسانهایی که تحصیل کردهاند و امروز در لباس معلم، پرستار، کارمند، دانشجو، راننده و بیکار، زیر خط ققر روزگار میگذرانند. فردای ایران را این نیرو میسازد و امروز ایران در گروی متحد شدن آن حول پلتفرم ونقشه راهی است که تحقق گذار مسالمت آمیز را میسر سازد.
اپوزیسیون جهوریخواه هم، امروز با همآورد قدری به نام “زمان” دست به گریبان است. همآوردی که میآید و به سرعت میگذرد و اگر امروز نبض آن را در دست نگیریم و همپای او گام برنداریم، شاید فردا در شمار کسانی باشیم که زیر گامهای او له شدهاند.
احمد پورمندی
۲۷.۱۲.۲۰۱۹
apurmandi@yahoo.de