آقای حسن جداری در نوشته ایی تحت عنوان "قاجارها یا پهلوی ها"تلاش کرده اند به نوشته کوتاه من تحت عنوان "یک تفاوت اساسی دولت قاجار ها با دولت پهلوی ها"نظری نقادانه ارائه کنند. در این نوشته آقای حسن جداری با نگاهی ارزشی و ایدئولوژیک به مسئله، جنبهء حقوقی تغییر دولت از قاجار به پهلوی را از نظر دور داشته اند و لذا استنتاجاتشان خارج از موضوع نوشته من است. در عین حال نقد آقای جداری اساسا بر حدسییات ایشان استوار است تا نوشتهء من. حال اندکی درباره موارد قابل ذکر.
یک:آقای حسن جداری مینویسد: "در بخش نخست جوابیه شاملی به مقاله یداله کنعانی، چنین استدلال میشود که بر افتادن سلطنت دودمان ترک قاجار ... و به قدرت رسیدن حکومت فارس پهلوی، شکستی برای "ترکهای ایران"محسوب میگردد. اگر"دولت ترکی قاجار"در قدرت باقی میماند، "خلق ترک در ایران مورد تحقیر و تبعیض قرار نمی گرفت." البته در نوشته شاملی، اختلاف و تضاد طبقاتی آشتی ناپذیر بین "خلق ترک در ایران"در نظر گرفته نمی شود." (پایان نقل قول)
من در نوشته ام تغییر دولت از قاجارها به پهلوی ها را به مثابه "شکستی"برای "ترکهای ایران"قلمی نکرده ام، و تنها به تفاوت تیپولوژی اتنیکی آن اشاره کرده ام. اما این واقعیتی انکار ناپذیر است که از نقطه نظر "منافع ملی"خلق ترک، تغییر دولت قاجار به دولت پهلوی یک شکست فاحش برای ملت ترک ساکن در آذربایجان جنوبی و ایران تلقی میگردد و نتایج فاجعه بار این تغییر (انکار خلق ترک، تحقیر این ملت در افواه عامه، تبعیض علیه زبان و فرهنگ ملی ترک و اعمال سیاست آسیمیلاسیون و...) را نیز امروزه میتوان به عینه دید. و دقیقا به همین خاطر من به این نکته اذعان کرده ام که اگر دولت قاجار برسرکار میبود، خلق ترک ساکن در آذربایجان و ایران نمیتوانست در معرض سیاست سیاه انکار، تبعیض و تحقیر، حداقل در این سطح، قرار بگیرد. در ایران امروز، به دلیل تیپولوژی فارسی دولت ایران، یک فارس (یا ملت فارس) به خاطر فارس بودن مورد حقارت و تبعیض قرار نمیگیرد، هرچند که ملت فارس تحت سیطره یک دولت استبدادی (دینی) زندگی خود را سپری میکند. اما یک ترک (یا ملت ترک و دیگر ملتهای غیرفارس) همان استبداد دینی را تحمل میکند، در عین حال به خاطر ترک بودن و تعلق ملی اش مورد رزیلانه ترین تحقیرها، تبعیض ها و سرکوبهاست.
نوشته من از جهت حقوق ملی ملت ترک ساکن در آذربایجان جنوبی و ایران تحریر شده است. و لذا توجه به مسئله تضاد طبقاتی موضوعی خارج از نوشته من است. در عین حال که دولت های قاجار و پهلوی هردو رژیم های طبقات برتر بودند و موضوع نوشتهء من تنها اشاره به یک تفاوت اساسی میان آن دو دولت، یعنی تفاوت در تیپولوژی اتنیکی آنها بود و نه چیز دیگر.
آقای حسن جداری مینویسد: "نتیجه این کودتای امپریالیستی که منجر به تغییر سلطنت از قاجارها به دودمان پهلوی گردید، از دید شاملی صرفا عبارت از شکست ترکها و زبان ترکی و پیروزی فارسها و زبان فارسی می باشد" (پایان نقل قول)
از نظر من، انکار، تبعیض و تحقیر خلق ترک در آذربایجان جنوبی و ایران و تبدیل آن به یک ملت محکوم ریشه در تغییر دولت قاجار و برچیده شدن آن دارد. و صد البته که با کودتای رضا خان ناسیونالیسم افراطی فارس فرصت آن را یافت که با سیاستهای تبهکارانه زبان فارسی را به مثابه تنها زبان در ایران بر کرسی تحمیل و رسمیت بنشاند و زبانهای دیگر را با ممنوعیت آنها از حیطه استفاده بدور نگه دارد. حاصل این سیاست حقیر شمردن ملیونها انسان متعلق به ملتهای غیرفارس در ایران بود. به قدرت رسیدن رضا شاه تبعیض و تحقیردر عرصه اتنیکی را تا حد یک فاجعه در سراسر کشور گسترش داد و این نیز یکی از نتایج اسفبار شکست دولت قاجار و به سریر قدرت رسیدن رضاشاه و دولت فارسی در ایران کثیرالمله بود. اگر آقای جداری از نگاه اکونومیستی فارغ شوند، میتوانند بی عدالتی، تبعیض و تحقیر خلقهای غیرفارس را با تغییر تیپولوژی اتنیکی دولت در ایران از قاجار (ترک) به پهلوی (فارس) بهتر دریابند.
دو:آقای حسن جداری مینویسد: "آقای شاملی قاجارها را به پهلوی ها ترجیح میدهد تنها به این دلیل که قاجار ها ترک تبار بودند و به زبان ترکی حرف میزند و در مورد ماهیت طبقاتی شاهان این خاندان که توده های زحمتکش آذربایجان و دیگربخشهای ایران را بیرحمانه استثمار میکردند، سخنی به میان نمی آورد." (پایان نقل قول)
همچنانکه عنوان کردم ماهیت طبقاتی این دو دولت موضوع نوشته من نیست، هر چند که این هر دو دولت طبقات فوقانی در کشور را نمایندگی میکردند. موضوع نوشته من تیپولوژی اتنیکی این دو دولت است. و صد البته که وقتی مسئله تیپولوژی اتنیکی دولت مطرح باشد من قاجارها را ترجیح میدهم. ترجیح قاجار نادیده گرفتن بافت طبقاطی آن دولت نیست. بلکه این ترجیح من علت اش کاملا مشخص است، این ترجیح ریشه در فاجعه ملی برای خلق ترک و موقعیت پست تر (ملت محکوم) در آذربایجان جنوبی و ایران دارد. جالب اینکه آقای حسن جداری خود اذعان دارد که در آن دوره زبان فارسی از موقعیت بهتری برخوردار بود. در آن زمان زبان ارتش و دربار ترکی بود، زبان اداری فارسی و زبان علم نیز عربی بود. حداقل اگر در دولت قاجار تبعیضی در عرصه زبانها مطرح نبود، وضعیت بسیار بهتر از دولت فارسی پهلوی ها و امروز جمهوری اسلامی را داشت. در عین حال انقلاب مشروطیت روند دمکراتیزاسیون در کشور را تسریع میبخشید، وجود دولت دمکراتیک در کشور را حفظ میکرد. این درحالیست که رضا شاه به عنوان عامل سیاستهای دولت انگلیس موفق شده علیه انقلاب مشروطیت کودتایی ایجاد کند و روند دمکراتیزاسیون در دولت و جامعه ایران را با شکست فاحشی مواجه سازد و دوباره اسبتداد سلطنتی دیگری را بر جغرافیای سیاسی ایران برقرار سازد.
سه:درنهایت آقای حسن جداری در مورد تعریف از ملت و دولت- ملت مسائلی نوشته اند که بسیار غیردقیق و نارساست. برای آشنایی از نظر من خوانندگان را به خواندن یکی از نوشته هایم "تفاوت تعریف از ملت در کجاست؟"دعوت میکنم.
20131224
منبع: