پیرامون درگیری مابین ارمنستان و آذربایجان (بخش دوم)
پترکیه و فرانسه
رابطۀ فرانسه بعنوان یک قدرت اروپائی دارای تاریخی طولانی در قفقاز می باشد. پیوند این کشور با قفقاز (آذربایجان و ایران) در رقابت با دولتهای بزرگ اروپا و روسیه، لیکن بیشتر، در تقابل با دولت عثمانی شکل گرفته است. در این مسیر یکی از ابزارهای مهم نفوذ فرانسه (همچون روسیه، انگلستان و آمریکا) فعالیتهای میسیونری و بکارگیری اقلیتهای دینی بر علیه دولت عثمانی بوده است. سیاست استراتژیک فرانسه در منطقه از سیاست عمومی و سنتی اروپا و آمریکا مبنی بر محصور کردن ترکیه در آناتولی و ممانعت از توسعۀ مرزهای روسیه به جنوب مجزا نبوده است. همین سیاست در رابطۀ امروز فرانسه با ترکیه در عراق ، سوریه و شمال آفریکا و خصوصاً لیبی نیز قابل رؤیت است. لیکن باید در نظر داشت که فرانسه با روسیه ، بر خلاف دیگر قدرتهای اروپائی (خصوصاً انگلیس)، همواره دارای روابط نزدیک و ویژه بوده است که انعکاس آن امروز نیز در رقابتهای منطقه قابل رؤیت می باشد.
شاید بتوان اختلافات امروز فرانسه با ترکیه در لیبی را در حمایت هر یک از آنها از ژنرال "خلیفه حفتر"و یا حکومت "فائز السراج"خلاصه کرد اما واقعیت این است که ریشه های اختلافات بسیار عمیق تر می باشد. امروز فرانسه با حمایت از خلیفه حفتر در لیبی منافع ژئوپلیتکی و ژئواستراتژیک خود در آفریکا را دنبال می کند و برای پاریس تفاوتی نمی کند که چه فرد یا نیروئی مجری این اهداف باشد. شاید بتوان اهمیت آفریکا برای فرانسه را در سخنان تاریخی "ژاک شیراک"رئیس جمهور سابق فرانسه خلاصه کرد که گفته بود: "اگر آفریکا نبود فرانسه به یک کشور جهان سوم تبدیل می شد."
فرانسه دارای نفوذ و روابط نزدیک با الجزایر و تونس (مستعمرات سابق) بوده و در "مالی"دارای پایگاه دریایی و نیروی نظامی می باشد. این کشور دارای روابط عمیق اقتصادی با نیجریه بوده و قسمت عمدۀ احتیاجات اورانیوم خود را نیز از کشور "چاد"تأمین می کند. فرانسه برای حفظ موقعیت خود در آفریکا، چه در گذشته و چه در ایام اخیر، بصورت گسترده به عملیات نظامی ، کودتا و حتی به قتل عامهای گسترده دست زده است. در یکی دو دهۀ اخیر بهانۀ اصلی فرانسه در راه اندازی عملیات نظامی در آفریکا (و حتی خاورمیانه) مبارزه با تروریسم بوده است. سیاستهای نئوکلونیالیستی آن کشور بشکل فزاینده ای نیز به نارضایتی عمومی در بین مردم آفریکا دامن زده است. اما موقعیت منحصر بفرد فرانسه در آفریکا طی سالهای اخیر با ورود کشورهای دیگر از جمله چین ، روسیه و اخیراً ترکیه، به عنوان بازیگران، جدید به خطر افتاده است. در این رابطه فرانسه بیشتر از چین و روسیه با حضور ترکیه به مخالفت برخواسته است. مقاومت در برابر ترکیه هم از نقش تاریخی آن کشور در شمال آفریکا (بعنوان بخشی از امپراطوری عثمانی) و هم از اشتراکات دینی و تاریخی-فرهنگی آن کشور با اهالی منطقه نشأت می گیرد. (7)
در دهۀ اخیر شرکتهای ترکیه بصورت تدریجی و بیشتر در بازسازی ساختارهای اقتصادی کشورهای آفریکائی در زمینه های بهداشت، راه سازی و پروژه های عمرانی فعال شده اند. دیدار اردوغان در ژانویۀ سال 2020 از کشورهای الجزایر، سنگال، گامبیا (یعنی مستعمرات سابق فرانسه) و گسترش روابط تجاری ، سیاسی و فرهنگی، با دیگر کشورهای آفریکائی، و هم چنین حضور مستشاران نظامی ترکیه در لیبی (بعد از انعقاد قرارداد تعیین خط مرز آبی ما بین ترکیه و لیبی) زنگهای خطر را بصورت جدَی برای پاریس بصدا در آورده است.
نباید از نظر دور داشت که این فرانسه (و انگلیس در قالب کشورهای ناتو) بود که با دخالت مستقیم نظامی حکومت "معمَر قذافی"را در سال 2011 با حمله های هوائی و پیاده کردن کماندو در لیبی سرنگون کرد. اقدامات فرانسه باعث شد تا لیبی درگیر یک جنگ داخلی شده، نقش روسیه دوباره در آن کشور جان گرفته و پای مصر، امارات متحدۀ عربی و عربستان سعودی نیز به لیبی باز شود. در سالهای اخیر کشورهای فوق با تشکیل جبهۀ واحد سعی کردند تا با حمایت از ژنرال حفتر تمامی قلمرو لیبی و منابع نفتی آن کشور را تحت کنترل خود در آوردند و حتی ماجرا تا بدانجا پیش رفت که تا اواخر سال 2019 نیروهای حفتر به دروازه های پایتخت لیبی در طرابلس رسیدند. اما تقاضای حکومت "فائز السراج"از ترکیه و دخالت آن کشور بصورت غیر منتظره ای معادلات و توازن قوا در لیبی را بکلی بهم زد. درعرض کمتر از چند ماه نیروهای خلیفه حفتر مجبور شدند تا دروازه های شهر استراتژیک"سیرته"عقب نشینی و نواحی نفت خیز نزدیک به "الجوفرا"در مرکز و شرق لیبی نیز در تیررس نیروهای وفادار به فائز السراج قرار گرفت. روند فوق برای فرانسه یک "فاجعه"و برای روسیه، امارات متحدۀ عربی، عربستان ومصر یک شکست به معنای کامل کلمه بوده است.
فرانسه در قالب یک آکتور سنتی در آفریکا هم اکنون علاوه بر موانع حقوقی (برسمیت شناخته شدن حکومت مرکزی السراج از طرف سازمان ملل و حتی خود فرانسه) امکانات و قابلیت عرضه اندام میدانی در ابعاد گسترده در لیبی را ندارد و اصولا همچون دخالتی می تواند صورت حساب بزرگتری را در رابطه با سود حاصل برای آن کشور در بر داشته و حتی شاید احساسات دینی کشورهای مسلمان منطقه علیه فرانسه را نیز به حرکت در آورد. بدین جهت این کشور تلاش دارد تا از مجرای امارات متحدۀ عربی، عربستان، مصر و حتی بکارگیری تضاد منافع روسیه با ترکیه شکست در لیبی را جبران و اهداف استراتژیک و ژئوپلیتیکی خود را مدیریت کند.
روشن است که ترکیه نیز به نوبۀ خودعلاقمند به تبدیل شدن به یک مرکز قدرت مستقل در جهانی را دارد که به سمت چند قطبی شدن قدم برداشته است و طبیعی است که با تفکرات غرب محوری فرانسه و اروپا تضاد منافع پیدا کرده است. ترکیه در تلاش است تا ساختارهای کنترل فرانسه (اروپا) بر ثروتهای منطقه را از میان برداشته و مانع ادامۀ نفوذ آن کشور در آفریکا شود. از این مجرا ترکیه می تواند هم منافع اقتصادی خود را تأمین کند و هم قدرت تأثیر گذاری فرانسه در سوریه، عراق ، قفقاز و مهمتر از همه شرق مدیترانه را علیه خود کاهش دهد.
ترکیه از نقش فرانسه در حمایت از تشکلات تروریستی و حضور واحدهای توپخانه ای آن کشور در صفوف PYD(PKK) در شمال سوریه (که فرانسه آنجا را به همراه لبنان جزو حوزۀ نفوذ تاریخی خود تلقی می کند) بهمراه آمریکا و انگلستان ناخرسند است. از سوی دیگر ترکیه از اقدامات فرانسه (و آمریکا) در نزدیک کردن گروههای مسلح در شمال سوریه (PKK) و حکومت بارزانی در ایجاد یک جبهۀ واحد علیه ترکیه نیز عصبانی شده است. در نتیجۀ به ثمر رسیدن تلاشهای فرانسه و آمریکا بود که ترکیه نیروهای نظامی خود را تحت نام عملیات "پنجۀ ببر"به شمال عراق فرستاد تا به بارزانی گوشزد کند که در صورت همکاری و یا شرکت در پروژه های اروپا و آمریکا حکومت او نمی تواند مدت زیادی دوام داشته باشد. فرانسه همچنین نقش کلیدی در اعلام استقلال بارزانی در شمال عراق را به عهده داشت و حتی در این رابطه وزیر خارجۀ سابق خود "کوشنر"را بهمراه "" مأمور تدارک آن رفراندم کرده بود. چهره های چون "هنری لئوی"هم اکنون نیز در حال ایفای نقش در شمال سوریه در صفوف PYD(PKK)، عراق و حتی اخیراً در لیبی شده است. روشن است که اقدامات فرانسه در سوریه و عراق آنهم در مرزهای ترکیه رابطۀ نا گسستنی با منابع نفت و گاز عراق و (کشورهای حاشیۀ خلیج فارس) و شاهراههای انتقال آن به دریای مدیترانه و اروپا از مجرای شرکت نفتی توتال فرانسه را دارد.
اما فرانسه تنها در آفریکا، سوریه و عراق با ترکیه درگیر نیست بلکه در شرق دریای مدیترانه (آغ دنیز) نیز با آن کشور روبروست. شرق دریای مدیترانه دارای ذخائر عظیم گاز طبیعی بوده و ذخایر اثبات شدۀ آن در سواحل قبرس، مصر و اسرائیل اشتهای فرانسه (و بسیاری از کشورهای اروپائی) را نیز تحریک کرده است. شرکت توتال فرانسه که دست بالا در قرار دادهای نفتی بسیاری از کشورهای آفریکائی را دارد در حال انعقاد قرارداد با یونان و برخی کشورهای ساحلی دریای مدیترانه از جمله قبرس، اسرائیل و مصر می باشد. فعالیتهای فرانسه (و یونان) در حوزه های نفت و گاز شرق مدیترانه (که ترکیه طولانی ترین سواحل آنرا در اختیار دارد) همراه با حوزه های متعلق به بخش ترک نشین قبرس عکس العمل ترکیه را بدنبال داشته است.
ترکیه اعلام کرده است که مصمَم است از منافع اقتصادی خود دفاع کند و در این رابطه هم اکتشافات نفت و گاز خود در دریای مدیترانه را آغاز و هم نیروی دریائی خود را برای محافظت از کشتی های اکتشافی روانه منطقه کرده است. فرانسه نیز (بهمراه آمریکا) اخیراً اقدام به ایجاد پایگاه نظامی در جزایر یونان (بغل گوش ترکیه) کرده و در تدارک ایجاد پایگاهی دیگر در بخش یونانی نشین قبرس می باشد تا بطور روشن حضور نظامی خود را به ترکیه گوشزد کند. علاوه بر آن فرانسه با متهم کردن ترکیه به نقض قوانین بین المللی تنها ناو هواپیما بر خود "شارل دوگل"را برای دیکته کردن اولویتهای خود در نزدیکی حوزه های نفتی مورد مناقشه و در نزدیکی قبرس مستقر کرده است. دخالت فرانسه در شرق مدیترانه، که نه مرز آبی با حوزه های نفتی داشته و نه یک کشور ساحلی شرق مدیترانه میباشد، هم موجب تحریک و تشنج در منطقه و از سوی دیگر موجب اقدامات تلافی جویانۀ ترکیه شده است.
طبیعتاً ترکشهای فعالیتهای فرانسه در عراق و سوریه و شرق دریای مدیترانه، علیه ترکیه، خود بخود به لیبی و شمال آفریکا یعنی پاشنۀ آشیل فرانسه برخورد کرده است و ترکیه نیز بیش از پیش تصمیم گرفته است تا رقیب را در "حیات خلوت"خود غافلگیر و با مشکل روبرو سازد. لازم به یاد آوری است که عایدات فرانسه از کشورهای آفریکائی بالغ بر 500 میلیارد دلار در سال است و در صورت اختلال در جریان این ثروت هنگفت به فرانسه معلوم نیست آن کشور با چه وضعیتی روبرو بشود. از سوی دیگر لیبی میلیاردها دلار پول (از دوران معمر قذافی) در بانکها و فوندهای فرانسوی و ایتالیا (و حتی انگلیس) به صورت سپرده و سرمایه گذاری دارد که مقدار آن به بیش از 350 میلیارد دلار تخمین زده می شود. روشن است که نه فرانسه و نه ایتالیا مایل به پرداخت و یا بازگرداندن این ثروت هنگفت به لیبی و مردم آن کشور نیستند و تمایلی نیز به برقراری یک دولت قانونی در لیبی که بخواهد روند باز پس گیری این ثروت را آغاز و یا بر منابع هنگفت نفتی کشور حاکم باشد ندارند. شاید یکی از دلایل حمایت فرانسه از یک ژنرال یاغی و کودتاگر (خلیفه حفتر) در مقابل دولت قانونی لیبی (فائز السراج) که فرانسه نیز آنرا برسمیت شناخته در همین امر نیز نهفته باشد.
اختلافات فرانسه با ترکیه (علاوه بر لیبی، سوریه، عراق و شرق مدیترانه) در قفقاز نیز انعکاس داشته است. همانطور که اشاره شد یکی سیاستهای سنتی فرانسه در تعرض به شرق استفاده ابزاری از اقلیتهای دینی و قومی در پیشبرد اهداف استراتژیک بوده است. فرانسه یکی از کشورهایی است که (همراه با آمریکا، انگلیس و اسرائیل) کنترل تعیین کننده ای بر روی بسیاری از گروههای سیاسی و مسلح منطقه ای از آن جمله دستجات مسلح کُرد و ارمنی دارد. در این میان دیاسپورای ارمنی نیز بطور سنتی نقش مهمی در سیاست فرانسه در قفقاز و در تقابل با ترکیه داشته و این کشور از مجرای آن تأثیر گذار جدَی در سیاست داخلی ارمنستان و قفقاز نیز می باشد. (8)
در سالهای اخیر فرانسه با استفاده دیاسپورای یاد شده و اقلیت ارمنی در گرجستان پروژۀ گسترش مرزهای ارمنستان به دریای سیاه را دنبال می کند. و هم اکنون بخش عمدۀ بنادر گرجستان در امتداد دریای سیاه نیز تحت کنترل "تجار"دیاسپورا و کادرهای ارامنۀ گرجستان در آمده است. این پروژه بنوعی از طرف آمریکا نیز حمایت می شود چرا که ترکیه مانع ورود آمریکا به دریای سیاه بوده و حتی در جریان اشغال بخشهایی از گرجستان توسط روسیه بسال 2008 این کشور با استناد به قرارداد "مونترو"از ورود کشتیهای جنگی آمریکا به دریای سیاه جلوگیری کرد. هدف فرانسه (از طریق شرکت نفتی خود توتال) سهیم شدن در ثروتهای نفتی حوزۀ دریای خزر و انتقال آن از مسیر ارمنستان، گرجستان از مجرای دریای سیاه (بدون گذر از ترکیه) به اروپا میباشد. بی جهت نیست که آمریکا هم خطوط نفتی موسوم به "نورد استریم"و همچنین اخیراً خطوط نفتی "تورک آخیمی"را علناً تهدید به تحریم کرده است تا بنوعی جذابیت خطوط آلترناتیو را بیشتر کند. فرانسه هم چنین تلاش دارد تا در قفقاز جنوبی یک جبهۀ متشکل از ایران، ارمنستان و گرجستان در برابر ترکیه و آذربایجان بوجود آورد که به علت دو دستگی در ارتش و دستگاه دولتی گرجستان فعلاً یک پای این پروژه می لنگد.
در این رابطه ایران نیز بعنوان یک آکتور تأثیر گذار در قفقاز در کنار فرانسه (اروپا) بوده و در طول تمام دورۀ اختلافات ارمنستان با آذربایجان در خفا و یا آشکارا از ارمنستان دفاع کرده است. اصولاً یکی از علل عدم فروپاشی اقتصاد ارمنستان باز بودن درهای ایران به تجارت با آن کشور بوده و ایران دارای سرمایه گذاری در بخش انرژی، راه سازی و مواد غذائی ارمنستان بوده و همواره بازار خود را نیز برای کالاهای آن کشور باز نگه داشته است. بر کسی پوشیده نیست که بطور سنتی بخش مهمی از تجارت ایران نیز در دست ارامنه بوده و کشورهای اروپائی (خصوصاً فرانسه) در روابط تجاری خود با ایران ، همیشه و در وحلۀ نخست ، تجارارمنی را مخاطب قرار می دهند، و از این مجرا و با تمرکز ثروت، جایگاه آنها در اقتصاد و سیاست ایران را تقویت می کنند. اصولاً نفوذ دیاسپورای ارمنی در دستگاه سیاسی و دولتی ایران را نباید دست کم گرفت خصوصاً با به حساب آوردن این واقعیت که ارامنه بدون اینکه دارای وزن جمعیتی در ایران باشند لیکن همواره در مرکز سیاست ایران یعنی مجلس آن کشور حضور و نقش فعال داشته اند. از آن گذشته ایران تنها کشور جهان اسلام می باشد که یاد بود "قتل عام"برای یک کشور مسیحی در اراضی خود بر پا داشته و هرساله نیز ارامنه را در 24 آپریل تشویق به راه پیمائی بر علیه ترکیه و ترکان می کند.
با جمعبدی مطالب ذکر شده و قرار دادن فاکتهای موجود در کنار هم می توان به این نتیجه رسید که روابط فرانسه (اروپا) با ترکیه در بسیاری از جبهه ها به یک نبرد ژئوپولیتیک گسترده و عمیق تبدیل شده است که حتی اختلافات ترکیه با روسیه را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است. شمال آفریکا و شرق دریای مدیترانه مرکز این اختلافات می باشند که در آن لیبی یک منبع حیاتی برای فرانسه و شرق دریای مدیترانه شاهرگ تجاری ترکیه با جهان خارج می باشد. بنابراین با در نظر گرفتن دامنۀ اختلافات و تضادهای فرانسه با ترکیه و نقش فرانسه در قفقاز و ارمنستان دور از ذهن و منطق نخواهد بود که فرانسه را به عنوان یکی از مظنونین، و یا حتی بیشتر، محرکین اصلی حوادث تووُز در مرزآذربایجان در نظر داشته و یا معرفی کرد. فرانسه همانند روسیه هم از مجرای دیاسپورای ارمنی و هم از کانال روابط دیرینۀ خود با قفقاز امکانات وسعیی در تأثیر گذاری بر رهبری سیاسی، بوروکراسی، فضای اجتماعی، رسانه ای و آکادمیک و حتی ارتش ارمنستان را دارا می باشد. (9)
آمریکا، روسیه، ترکیه و امارات متحدۀ عربی
در اینجا خارج از موضوع نخواهد بود که بطور مختصر به نقش آمریکا ، در رابطه با حوادث قفقاز نیز اشاره کرد چرا که آمریکا درگیر یک بازی ژئوپلیتک با روسیه و ترکیه در مقیاس بزرگ بوده و بدون در نظر گرفتن نقش این قدرت جهانی تحلیل حوادث اخیر بنوعی ناقض و نیمه تمام خواهد بود. در کنار آن ایران نیز یک کشور تأثیر گذار در قفقاز جنوبی، عراق و سوریه بوده و امارات متحدۀ عربی نیز بالحاظ قدرت مالی کم و بیش در این مناطق فعال می باشد.
ابتدا یاد آوری این نقطه لازم است که بعد از انقلاب مخملی ارمنستان در سال 2018، و روی کار آمدن پاشینیان، ایالات متحدۀ آمریکا تلاشهای زیادی برای تشویق سرمایه گذاریهای خارجی در اقتصاد ارمنستان کرده تا با تقویت اقتصاد آن کشور روند فاصله گیری از روسیه را آسانتر نماید. در این رابطه امارات متحدۀ عربی و عربستان سعودی نیز تشویق به سرمایه گذاری (خصوصاً در بخش کامپیوتر و توسعۀ برنامه های مجازی) در ارمنستان شده اند. این امر باعث شده تا کشورهای فوق علاوه بر ایجاد بندهای تجاری با چهره های کلیدی ارمنستان، از جمله خود پاشینیان، بتوانند ارتباطات جانبی با برخی سران ارتش و رهبران سیاسی نیز برقرار کنند. همین امر امکانات آنان برای تأثیر گذاری در سیاستهای داخلی ارمنستان را نیز بصورت محدود فراهم آورده است.
گذشته از آن ایالات متحدۀ آمریکا همراه با انگلیس (و اسرائیل) یک جبهۀ عربی برهبری عربستان سعودی، مصر و امارات متحدۀ عربی بر علیه ترکیه ایجاد کرده اند. این جبهه هر چند دارای محرکهای بظاهر ایدئولوژیک می باشد لیکن در اساس بر پایۀ حرکتهای ژئوپلیتکی این سه کشور و در خدمت به منافع آنها عمل می کند. بدین جهت هر جا منافع آنها با کشوری در تضاد قرار می گیرد بلافاصله کشورهایی چون امارات متحدۀ عربی و عربستان در مقابل آن سبز می شوند. کشیده شدن پای کشورهایی چون امارات متحدۀ عربی و عربستان سعودی به قفقاز را نیز باید در این چهارچوب و در رابطه با بازیهای ژئوپلیتک خصوصاً رابطۀ آمریکا-انگلستان و اسرائیل با روسیه، ترکیه وایران ارزیابی کرد.
همانگونه که قبلاً نیز گفته شد ایالات متحدۀ آمریکا در رقابت با شاخه های تجاری تنیده شده به الیگارشی مالی روسیه در ارمنستان از این کشورها (و حتی شرکتهای آمریکائی-چینی و اروپائی) برای بیرون راندن روسوفیلها و تجار وابسته به روسیه استفاده می کند و تصمیم دارد با تضعیف بندهای اقتصادی ارمنستان با روسیه وابستگی آن کشور به خود را بیشتر کند. در واقع مدلی را که آمریکا در گرجستان پیاده کرده در حال پیاده کردن در ارمنستان است. فعالیتهای فوق در مقیاس استراتژیک رابطۀ مستقیم با تلاشهای آمریکا در جهت نفوذ به دریای سیاه و حوزۀ نفتی دریای خزر (آسیای مرکزی) دارد. چرا که آمریکا منطقۀ "اروآسیا"را جغرافیای ژئوپلیتک و استراتژیک ارزیابی میکند که تسلط بر آن حاکمیت بر جهان را می تواند تضمین کند. از سوی دیگر از نظر استراتژیستهای آمریکا (نظیر برژینسکی و کیسینجر) قدرتهای رقیب آمریکا در آینده نیز ضرورتاً از این منطقه بر خواهند خواست. (10)
بنابراین نباید تعجب کرد که ایالات متحدۀ آمریکا فعالیتهای مشابه نظیر آنچه در ارمنستان و گرجستان دارد در آذربایجان نیز داشته باشد. از آن گذشته یکی از مهمترین علل افزایش فعالیتهای این کشور در قفقاز جنوبی خصوصاً آذربایجان مربوط به تلاشهای آن کشور در تحت کنترل گرفتن راههای تجاری و انرژی نیز می باشد. چین در چهارچوب پروژۀ "یک کمربند و یک راه"در تلاش فعال سازی شاهراه تجارتی از آسیای مرکزی و از کانال قفقاز به دریای سیاه و اروپا می باشد و تلاش فوق باعث شده تا آمریکا انرژی بیشتری را صرف کنترل قفقاز و مسدود کردن راههای تجارتی چین کند.
اگر آمریکا موفق شود یک پایگاه محکم در آذربایجان ایجاد کند می تواند بساده گی هم روسیه و هم ایران را تحت تأثیر قرار دهد. و با در نظر گرفتن تنشهای آمریکا با حکومت ایران دور از انتظار نیست که آمریکا بتواند مشکلاتی برای حکومت ایران در آذربایجان جنوبی نیز ایجاد کند. چرا یکی از اهداف محوری آمریکا و اروپا (فرانسه، انگلیس و آلمان) متصل کردن مرزهای ترور از شمال سوریه و عراق (با پاکسازی اتنیک استان آذربایجان غربی) به ارمنستان است! (11)
ایالات متحدۀ آمریکا (با حمایت اروپا) توانست از مجرای "داعش"و PYD(PKK) شمال سوریه را از بیشتر جمعیت عرب و ترکمن بطور مؤثر پاکسازی کرده و بصورت دفاکتو یک حکومت تحت کنترل خود برقرار کند. اخیراً نیز با آشتی دادن PYD(PKK) با "حکومت"بارزانی بدنبال ایجاد یک حکومت واحد، تحت نظارت PYD(PKK) درآن منطقه (شمال سوریه و عراق)، می باشد. قرار دادن قسمت عمدۀ منابع آب سوریه، سد های کلیدی برای تولید برق، قسمت عمدۀ زمینهای حاصلخیز کشاورزی و 90 % از منابع نفتی سوریه در اختیار PYD(PKK) زیر چتر حمایتی نظامی آمریکا (فرانسه، انگلیس و آلمان) باید بحد کافی گویای تحقق این پروژۀ بین المللی باشد. در این رابطه اخیراً آمریکا حتی از طریق یک شرکت نفتی خود، و بر خلاف تمام موازین بین المللی، بصورت رسمی اقدام به انعقاد یک قرارداد نفتی با PYD(PKK) کرده است که نه تنها موجب اعتراض دولت سوریه بلکه مورد انتقاد روسیه و ترکیه نیز قرار گرفت. این قرار داد رسمی در اصل اعلام تقسیم سوریه است که آمریکا و اروپا سالهاست در پی آن می باشند.
روشن است که تلاشهای آمریکا (و اروپا) در قفقاز با منافع آذربایجان، ترکیه و حتی روسیه در تضاد قرار گرفته است. دولت ترکیه با بازخوانی تلاشهای ذکر شده بخوبی می داند که در صورت تسلط آمریکا (و اروپا) بر قفقاز جنوبی همان وضعیتی برای ترکیه در قفقاز بوجود خواهد آمد که هم اکنون آن کشور شاهد آن در شمال سوریه می باشد. در جلوگیری از این پروژه ترکیه، آذربایجان، و بخش بزرگی از جهان اسلام و شاید به درجاتی حتی روسیه، می توانند منافع مشترکی داشته باشند چرا که یکی از اهداف آن پایان دادن به ایزوله شدن اسرائیل از مجرای ایجاد "اسرائیل دوم و مسلمان"است. و هدف نهایی نیز تبدیل اسرائیل دوم به "ارمنستان بزرگ"است.
روشن است که در پروسۀ رقابتهای ژوئوپولیتیک روسیه و ترکیه از موقعیت بهتری نسبت به ایالات متحدۀ آمریکا در آذربایجان برخوردار هستند. روسیه بصورت سنتی دارای نفوذ بسیار قدرتمند در آذربایجان بوده و قدرت خود را علاوه بر اهرم ارمنستان (بحران قره باغ) از مجرای روسوفیلهای آذربایجانی و اقلیت روس، که تعداد آنها به صدها هزار نفر می رسد، اعمال می کند. بی جهت نیست که روسیه طی سالهای اخیر بصورت وسیعی در پخش پاسپورتهای روسی و دادن تابعیت به اقلیت روس و روسوفیلهای آذربایجانی فعال شده است. شکی نیست که در صورت تهدید پایه های نفوذ روسیه در آذربایجان (و یا قفقاز) این کشور از دخالت مستقیم نظامی نیز ابائی نخواهد داشت و رسوفیلهای آذربایجانی همراه با اقلیت روس (و یا اهرم ارمنستان) می توانند بهترین دستاویز و یا "ستون پنجم"روسیه در این زمینه بحساب آیند. یادآوری این نکته دور از اهمیت نیست که همزمان با حوادث تووُز روسیه به یک مانور نظامی گسترده در دریای سیاه و خزر دست زد که بنوعی پیغام و اعلام آماده گی آن کشور در دفاع از حوزه های تحت نفوذ خود بحساب می آمد. روسیه هم چنین بلحاظ اقتصادی و فرهنگی در آذربایجان فعال و در بوروکراسی و دستگاه دولتی آن کشور نفوذ قابل توجهی دارد و در این رابطه با ترکیه، و تا حدودی ایران، نیز در رقابت می باشد.
اما نقش ترکیه در آذربایجان بعد از حوادث مرزی تووُز و خصوصاً با حمایت و قرار گرفتن سریع آن کشور در کنار آذربایجان بصورت بی سابقه ای افزایش یافته است. در این مسیر ترکیه با همکاری حکومت آذربایجان حتی اقدام به اعزام نیروهای نظامی به نخجوان و مناطق اطراف منطقۀ تووُز کرده و دست به مانور مشترک نظامی با ارتش آذربایجان زد. ترکیه میلیاردها دلار در منابع انرژی و خطوط نفتی آذربایجان سرمایه گذاری کرده و هرگز حاضر نخواهد شد که به ساده گی منافع خود را تسلیم، ارمنستان، روسیه، آمریکا و یا فرانسه بکند. متقابلاً آذربایجان نیز بزرگترین سرمایه گذار خارجی در ترکیه بوده و تجار آذربایجانی نقش فعالی در حیات اقتصادی ترکیه ایفا می کند. حوادث تووُز فشار افکار عمومی آذربایجان در تصمیم قاطع حکومت علی یف در رابطه با نزدیکی به ترکیه را نیز بیشتر کرد. اما ایران، همچون گذشته، با قرار گرفتن در کنار ارمنستان مسیحی (در جریان تعرض به تووُز) انزجار افکار عمومی و مردم آذربایجان را علیه خود تحریک و موقعیت خود در را بیش از پیش تضعیف کرده است.
در خاتمه باید یادآوری کرد که در قفقاز، شرق آناتولی، غرب عراق و شرق سوریه این تنها منافع سیاسی- اقتصادی و رقابتهای آمریکا، اروپا با ترکیه و روسیه نیست که ایفای نقش می کند بلکه برافراشتن "پرچم بیزانس"و تسلط بر اراضی ما بین نیل و فرات (سرزمین موعود) نیز آرزوئی است که با سماجت دنبال می شود.
جعمبندی و نتیجه گیری
با نگاهی کوتاه به حوادث منطقۀ تووُز می توان به جرأت به این نتیجه گیری قطعی رسید که تحرکات نظامی در مرزهای آذربایجان یک درگیری سادۀ مرزی نبوده و پیامدهای احتمالی آن قبلاً مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته بوده است. اهداف این تحرکات نظامی، علاوه بر مختل کردن و یا قطع شاهرگ حیاتی اقتصاد آذربایجان، تحریک و یا وادار کردن ترکیه به عکس العمل در دفاع از منافع تجاری و اخلاقی خود (قرابت اتنیک با ترکان آذربایجانی) در قفقاز، و از مجرای آن، رو در رو قراردادن، گسترش دامنۀ مناقشات، و یا درگیری نظامی روسیه با ترکیه بوده است.
با در نظر گرفتن تنشها وتحریمهای سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپا و آمریکا علیه روسیه و درگیری های میدانی آن کشور با ترکیه در سوریه و لیبی، گشودن یک جبهۀ جدید از مجرای ارمنستان در قفقاز (علیه ترکیه و آذربایجان) نمی تواند با منطق سیاسی- نظامی، تجربه و یا عقل دولتی روسیه همخوانی داشته باشد. از سوی دیگر به سختی می توان باور کرد که روسیه بتواند در شرایطی که در گیر یک مناقشۀ جدَی با رهبران سیاسی ارمنستان می باشد اراده و یا توانائی مدیریت یک حرکت ارگانیزه شده با ابعاد بین المللی را نیز در آن کشور داشته باشد.
روسیه مایل است تا با استفاده از اختلافات ترکیه با آمریکا و اروپا (خصوصاً در ناتو) آن کشور را وادار به فاصله گیری از غرب کرده و از این مجرا تهدید عمومی علیه خود را کاهش دهد. ترکیه نیز متقابلا برای حفظ امنیت ملی خود (در سوریه و عراق) و منافع اقتصادی (در شرق مدیترانه) در تقابل با غرب نیازمند نزدیکی به روسیه بوده و تمایلی به رویاروئی نظامی با روسیه ندارد. ترکیه بخوبی از توان نظامی و اقتصادی خود آگاه بوده و می داند که درصورت یک درگیری همه جانبه با روسیه کشورهای غربی و یا ناتو هرگز از آن کشور حمایت میدانی نکرده و حیات خود را بخاطر ترکیه به خطر نخواهند انداخت..
با بررسی روابط ترکیه با دو کشور فرانسه و روسیه می توان به این نتیجه گیری کلی نیز رسید که مضمون و ماهیت اختلافات فرانسه با ترکیه دارای ریشه های عمیق تر نسبت به روابط تنش آمیز آن کشور با روسیه بوده و فرانسه در عرصه های حیاتی تری درگیر رقابت و یا مبارزه با ترکیه می باشد. اختلافات فرانسه با ترکیه، خصوصاً در شرق دریای مدیترانه و لیبی، در عمل به یک مبارزه آشتی ناپذیر ما بین آن دو کشور تبدیل شده که هر لحظه امکان شعله ور شدن آن محتمل می باشد. در این رابطه فرانسه اهداف استراتژیک خود را از مجرای جهبه ای متشکل از کشورهای یونان، مصر، امارات متحدۀ عربی، عربستان، قبرس (بخش یونانی) و نیروهای خلیفه حفتر مدیریت کرده و همچون روسیه مایل به درگیری نظامی مستقیم با ترکیه نمی باشد.
با جعمبندی مطالب فوق می توان به این نتیجه گیری نهایی رسید که فرانسه بیش از روسیه انگیزه های لازم برای درگیر کردن ترکیه در قفقاز (از مجرای تحرکات نظامی ارمنستان در حوادث تووُز) را داشته است. روشن است که حکومت ارمنستان نیز بدون مشوقهای اقتصادی و یا گارانتی امنیتی نمی توانسته وارد یک ماجراجوئی مسلحانه با آذربایجان شود آنهم در شرایطی که آن کشور در آستانۀ فروپاشی اقتصادی قرار داشته و بلحاظ نظامی نیز درموقعیت ضعیف تری نسبت به رقیب قرار دارد.
با در نظر گرفتن روابط خصومت آمیز امارات متحدۀ عربی با ترکیه دور از ذهن نیست که این کشور نیز در تأمین منابع مالی حوادث تووُز در جبهۀ ارمنستان و فرانسه (اروپا) شرکت داشته باشد. در این رابطه شواهدی نیز در دست است که نشان می دهد امارات متحدۀ عربی بارها برای درگیر کردن ترکیه با روسیه تلاشهای میدانی (خصوصاً در سوریه) داشته و خود آن کشور نیز مستقیماً در بمباران پایگاه هوائی ترکیه ("الواتیَه") در لیبی شرکت داشته است. (13)نقطۀ مهم در رابطه با نقش امارات متحدۀ عربی در حوادث تووُز این امر مهم است که حضور و یا شرکت غیر مستقیم این "کشور"را باید به معنای انگشت "رضایت"آمریکا و انگلیس در حوادث مرزی تووُز تلقی کرد. ایالات متحدۀ آمریکا و انگلیس بهمراه فرانسه و آلمان چهار آکتور ژئوپلیتک در منطقه می باشند که با تمام توان کوشش دارند تا روسیه و ترکیه را به درگیری نظامی با یکدیگر تحریک و تشویق کرده و با تضعیف هر دو پیروزمندانه میدان دار صحنۀ رقابت باشند.
م. ائینالی
09آگوست 2020
پانویس ها
(7)بخشی از مردم شمال آفریکا خصوصاً لیبی نواده گان ترکان دوران عثمانی و یا حکومت مملوکها (در مصر) می باشند که در شمال آفریکا با حفظ هویت خود پراکنده شده اند. هم اکنون برخی از واحدهای نظامی حکومت السراج در لیبی نیز متشکل از برخی عشایر کوچک ترک می باشد که توسط دولت مرکزی در ارتش ادغام و یا مسلح شده اند. معمر قذافی رهبر سابق لیبی نیز تحصیل کرده آدکادمی نظامی در ترکیه بود. قذافی و ارتش لیبی در جنگ قبرس در جبهۀ ترکیه بر علیه یونان در سال 1974 قرار داشته و ترکیه را بلحاظ سوخت هواپیما و ادوات جنگی در آزاد سازی قبرس شمالی یاری رسانده بود. مصطفی کمال معروف به آتا تورک نیز بعنوان یک افسر جوان داوطلب، کمی قبل از جنگ جهانی اول، در لیبی بر علیه اشغال ایتالیا در لیبی جنگیده وحتی زخمی شده بود.
(8)در این رابطه باید در نظر داشت که ارمنستان فاقد یک اقتصاد بزرگ و متکی برتولید بوده و بخش عمدۀ اقتصاد کوچک آن نیز امروز از مجرای در آمدهای حاصل از ارامنۀ ساکن روسیه، آمریکا ، فرانسه و کارگران غیر قانونی ارمنی در ترکیه تأمین می شود. بنابراین نقش دیاسپورا و ارامنۀ خارج از ارمنستان خود بخود در سیاست و اقتصاد ارمنستان محوری شده است. دیاسپورای ارمنی در فرانسه شامل بیش از نیم میلیون ارمنی می باشد که (با حمایت دولت فرانسه) در بسیاری از پُستهای حساس سیاسی و تجاری فرانسه (همچون مورد روسیه و آمریکا) نیز قرار گرفته اند. قدرت گیری دیاسپورای ارمنی در کشورهای یاد شده پیوند ناگسستنی با معادلات و سیاستهای استراتژیک و ژئوپولیتیک این کشورها در منطقه داشته و دارد. ادامۀ همین سیاست حمایتی را امروز می توان در مورد دستجات نظیر PKK نیزمشاهده کرد بطوریکه حضور آنها در پارلمانها ، فضای رسانه ای و بروکراسی کشورهای اروپا و آمریکا بطرز غیرمتعادلی برجسته می شود.
(9)در این رابطه یادآوری این نقطه لازم است که در جریان حملۀ روسیه به گرجستان این فرانسه بود که با استفاده از نفوذ دیرینۀ خود در قفقاز یک آتش بس پایدار ما بین گرجستان و روسیه برقرار کرد در حالی که بیشتر کشورهای اروپائی در عمل نه مایل به دخالت و نه حتی دارای امکانات میانجیگری در آن جنگ بودند.
(10)بی جهت نیست که ایالات متحدۀ آمریکا هم اکنون در ایراوان بزرگترین سفارتخانۀ خود در جهان (حتی بزرگتر از چین) با بیشترین پرسنل را ایجاد کرده که قابل مقایسه نه با یک سفارتخانه بلکه با یک قصبه است. این سفارتخانه که بزرگی آن قابل رؤیت با گوگل Earth است همچون مورد کوچکتر آن درعراق نشان می دهد که حضور آمریکا در قفقاز و ارمنستان تا چه حدی برای آن کشور مهم و دارای اهمیت است.
(11)در تحقق این پروژ بخشی از دستگاههای امنیتی رژیم ایران ( بازمانده از دوران پهلوی و خصوصاً دست پرورده های حسین فردوست)، زبده های سیاسی ناسیونالیست، ضد ترک و طرفدار غرب (در درون حاکمیت ایران) و حتی بخشی مهمی از اپوزیسیون رژیم ایران نیز شرکت دارند. در اینجا نظر خواننده گان را به سایتها و رسانه های فارسی زبان کشورهای انگلیس، آلمان، آمریکا، فرانسه، اسرائیل و عربستان و آندسته از "اپوزیسیون"رژیم جمهوری اسلامی (چپ و راست) جلب میکنم که سالهاست با "روژوا"می خوابند و با "روژوا"بیدار می شوند و تصمیم دارند این پروژه را با سماجت در حلقوم مردم صلح طلب منطقه فرو کرده و بقبولانند. بیشتر پروژه های زیست محیطی استان آذربایجان غربی از جمله خشک کردن دریاچۀ ارومیه، انتصاب مدیران غیر بومی، باز گذاشتن مجرای قاچاق از شمال عراق به ایران و مظلوم نمائی برای "کولبران"و دستجات مسلح و تروریست، اسکان سازماندهی شدۀ غیر بومیان، بالا بردن میزان غیر متعارف مالیاتها، حذف و یا عزل فرماندهان نظامی آذربایجانی تأثیر گذار در تحولات نظامی آینده منطقه (در درون نیروهای امنیتی) و نابودی نمادهای تاریخی و فرهنگی این منطقه تماماً در جهت هدف یاد شده بوده و امری اتفاقی نمی باشد.
(12)مثلاً فرانسه در جریان تهدید به بازرسی یک کشتی باری ترکیه در دریای مدیترانه روش تحریک آمیزی نسبت به ترکیه در پیش گرفت.این کشورهنگامی که موفق به تحقق اهداف خود نشد تلاش کرد ، با ارجاع موضوع به ناتو، آن کشور را از مجرای ناتو به عقب نشینی در لیبی وادار کند. اما ناتو عملکرد فرانسه را بحق ارزیابی نکرد. در نتیجه "ماکرون"ناتو را به "مرگ مغزی"و ترکیه را به "بازی خطرناک" (در لیبی و مدیترانه) متهم کرد. در این رابطه حتی ارتش فرانسه از شرکت در یک مانور مشترک نظامی ناتو بعنوان اعتراض خودداری کرد.
(13)این فعالیتها به درجاتی بوده است که وزیر دفاع ترکیه (حلوصی آکار) متقابلاً اقدامات امارات متحدۀ عربی را (با ذکر نام) مورد حمله قرار داده و تلافی تحریکات آن را به "زمان و مکان"مناسب حواله کرد. بی جهت نیز نبود که بعد از حوادث تووُز امارات متحدۀ عربی بطور رسمی از مواضع ارمنستان در مقابل آذربایجان دفاع کرد.