یک زخم باز تاریخی در میانه سیاست های ژئو پولیتیک جهانی و منطقه ای
۱- همیشه در شرایط جنگ، پروپا گانداها و تبلیغات بر واقعیت ها سایه می اندازد و حقایق از افکار عمومی پنهان میماند. منازعه قره باغ نیز از این قاعده مستثنی نیست. قاعده جنگ روانی، متهم کردن طرف مقابل است. در این پروپاگاندای رسانه ای، آذربایجانی ها در طرف ضعیف تری قرار دارند. دیاسپرای ارمنی در کشورهای غربی بدلیل جمعیت مهاجر پر رنگ و جا افتاده در کشورهای مهم اروپائی و روسیه و آمریکا از فرصت های تبلیغاتی وسیعتری برخوردارند و در بسیاری از کشورهای غربی، مثل آمریکا و فرانسه و یونان، دیاسپورای پرصداتر ارمنی به تظاهرات علیه جمهوری آذربایجان برخاستند که معنائی جز حمایت از اشغال سرزمین های آذربایجان و بی خانمانی یک میلیون انسان رانده شده از خانه و زندگی خود نداشت. قابل فهم است که در ایران در شهرهای تبریز و زنجان و اردبیل و ارومیه و آذربایجانی های ساکن تهران بدلیل مشترکات اتنیکی و فرهنگی و تاریخی خود، همبستگی خود را با مردم جمهوری آذربایجان ابراز دارند. این تظاهرات، در عین حال اعتراضی بود علیه سیاست یک جانبه جمهوری اسلامی در حمایت از دولت ارمنستان. فراموش نباید کرد که قره باغ کوهستانی، خاستگاه برجسته ترین هنرمندان و موسیقی دانان و شاعران آذربایجان است، و تفاوت هست بین اعتراض علیه اشغال و سیاست یک جانبه یا حمایت از اشغال. در هر جنگی، معمولا احساسات اتنیکی در هر دو طرف تحریک می شود که فقط میدان را برای دشمنی های بیشتر و بهره برداری افراطی ترین و مرتجع ترین قشرها باز می گذارد که قربانیان آن کسی جز مردم عادی نیستند.
۲- برای اینکه مواضع خود را روشن تر و بی ابهام بیان کرده باشیم، باید به صراحت بگوئیم که ما هرگونه شعار علیه مردم یک کشور و یا کلیت یک گروه اتنیک را، هر چند بصورت پراکنده و از زبان هر فردی را، نژادپرستانه و فاشیستی میدانیم. بر آن اساس ما شعارهای ضد ارمنی و ضد کرد و فارس را که توسط افرادی پراکنده داده شده است، قویا محکوم می کنیم. به باور ما، این شعارها بنا به تجربه از طرف عناصر امنیتی سازمان دهی می شود. نمونه های آنرا ما در جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ در اعلامیه ها، نوشته ها و بیانات عناصر معلوم الحال شاهد بوده ایم که هدفشان دامن زدن به تنش های اتنیک و سرگرم کردن آنها به دشمنی با همدیگر است، تا مانع از بهم پیوستن جنبش اعتراضی علیه حاکمیت شوم اسلامی شود. بنابراین خطا و نسنجیده است که این عناصر را (که فقط در یک محله و از طرف چند نفربوده) با مردم تبریز و یا آذربایجانی ها یکی گرفت.
۳- بازتاب های جنگ در قره باغ می تواند تاثیرات منفی درکشورما به جا بگذارد، بویژه آنکه سیاست های نابخردانه جمهوری اسلامی در بیش از چهار دهه، که خواسته است با دامن زدن به دشمنی بین خلق ها برای خود فرصت حکومت و بقای بیشتری بخرد که می تواند با تحریک احساسات اتنیکی زمینه های انفجاری در تمام مناطق کشور بوجود آورد، و این نگران کننده است.
۴- منطقه قفقاز بطور تاریخی، محل زیست اقوام و مذاهب و فرهنگ های مختلف در کنار هم بوده است. در جابه جائی امپراتوری ها، هر امپراتوری جدید با استفاده از ضعف های قدرت در حال افول، خواسته است بنا به منافع و مصالح خود از چند گانگی و این تنوع قومی بهره برداری کند. زمینه های جنگ جاری در قره باغ به گسترش امپراتوری روسیه به مناطقق قفقاز در قرن نوزدهم، جنگ بین دو دولت عثمانی و روسیه، و مهمتر از آن به آغاز جنگ جهانی اول و صف آرائی دولت ها در برابر هم ،و بهره برداری از عامل اتنیک و مذهب در درون هر یک از امپراتوری های درگیر جنگ بر می گردد. بهمین دلیل، جنگ قره باغ کوهستانی، محدود به خود نیست و بخشی از رقابت های ژئوپولیتیک را منعکس می کند. در این صف آرائی ژئوپولیتیک،روسیه با پایگاه های نظامی، حضور ۵۰۰۰ نیروی ارتشی و پیمان نظامی مشترک در کنار ارمنستان و ترکیه بدون پیمان نظامی مشترک و بدون حضور نظامی ترک، در کنار آذربایجان قرار دارد. جمهوری اسلامی نیز سیاست خود را در نزدیک به سه دهه با روسیه تنظیم کرده است و بظاهر از حق حاکمیت آذربایجان و در عمل همسو با جمهوری ارمنستان بوده است. دکتر الهه کولائی، نماینده سرشناس اصلاح طلب در دوره مجلس ششم و رئیس مرکز مطالعات «اورو-آسیا» در دانشگاه تهران نیز به خبرگزاری ایرنا گفته است که «نوعی ائتلاف یا بلوک بندی، ایران را در کنار ارمنستان و روسیه قرار می دهد».[۱] همین سیاست طرفداری از دولت ارمنستان را صادق خرازی، نماینده سابق ایران در سازمان ملل می نویسد: «جمهوری اسلامی در یکی از واضح ترین نشانه های رویکرد عملی در سیاست خارجی، بطورکلی در این مناقشات از ارمنستان مسیحی در قبال جمهوری آذربایجان با اکثریت شیعه حمایت کرده است». علی مطهری نیز می گوید «در گذشته، در مورد موضوع مورد اختلاف آذربایجان و قره باغ با آنکه حق با آذربایجان بود، به خاطر ملاحظات قومی در مجموع ما طرف ارمنستان را گرفتیم» [۲].ترجمه ساده این سیاست، جز حمایت از اشغال، و خصومت علیه همان «قومی» نیست که بخش مهمی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند؟ این یک پارانوئی حکومت مرکزی نسبت به آذربایجانی هاست که از زمان سلطنت نیز وجود داشت.
۵- این سیاست جمهوری اسلامی تصادفی نیست و بر سه محور عمده استوار است که روسیه و جمهوری اسلامی و دولت ارمنستان را در کنار هم قرار می دهد. نخست اینکه هم روسیه، هم جمهوری اسلامی و هم دولت ارمنستان خواهان یک آذربایجان ضعیف هستند تا آسان تر بتوانند در آن اعمال نفوذ کنند. در مورد ارمنستان، این سیاست با توسعه طلبی ارضی همراه است یک دولت قوی در آذربایجان مطلوب هیچ یک از این سه دولت نیست. ولی هم ارمنستان، و بویژه ایران از یک دولت قوی و سکولار در آذربایجان احساس خطر می کنند. محور دوم، شکست تلاش جمهوری اسلامی برای گسترش نفوذ هلال شیعه یا همان «عمق استراتژیک» خود در آذربایجان است و بهمین دلیل در طی چند دهه از طرف سازمان های اطلاعاتی خود سعی کرده است که درجمهوری آذربایجان به گرایشات ارتجاعی و مذهبی دامن بزند و تلویزیون «سحر» جمهوری اسلامی، یک شبکه تبلیغاتی علیه جمهوری آذربایجان است. محور سوم، خط لوله گاز از آذربایجان، به گرجستان و ترکیه به اروپاست که به ضرر موقعیت اقتصادی روسیه و ایران و ارمنستان است.
۶- بر این نکته باید تاکید داشت که این جنگ در خاک جمهوری آذربایجان جریان دارد و نه در خاک دولت ارمنستان. این جنگ ادامه سیاست «ارمنستان بزرگ» و بر توسعه طلبی ارضی استوار است که از طرف رهبران برسر قدرت همواره دنبال شده است و به سرزمین های اشغال شده در آذربایجان محدود نمی شود. دولت ارمنستان مدعی بخش هائی از آناتولی ترکیه و یا بخش های ارمنی نشین در گرجستان نیز هست. حضور دیاسپورای ارمنی در کشورهای مختلف که رقم آنان بین ۷ تا ۸ میلیون ارزیابی می شود، و حضور نظامی و سیاست رسمی دولت روسیه درحمایت از ارمنستان، که چتر حفاظتی برای آن بوجود می آورد، بر این سودای ناسیونالیستی خطرناک دامن میزند. در میانه این جنگ ویرانگر، ارسال سلاح های روسی به ارمنستان که از طریق پل هوائی بین روسیه و ایران می گذرد، شاهد زنده ای بر آنست. زیرا روسیه مرز مشترکی با ارمنستان ندارد و گرجستان اجازه حمل جدید سلاح های روسی به ارمنستان را نداده است و ناگزیر از حریم هوائی ایران استفاده می کند. البته روسیه به هر دو طرف آذربایجان و ارمنستان اسلحه می فروشد، با این تفاوت که معامله با آذربایجان به دلار آمریکاست و با ارمنستان با روبل کم ارزش روسی. روسیه بعنوان رئیس «گروه مینیسک» علاقه ای به حل بحران قره باغ و سرزمین های اشغالی ندارد و مایل است این زخم باز همچنان گشوده بماند که از آن هم بهره مالی میبرد، هم خود را بعنوان داور نهائی نگهمیدارد و هم بر فرصت های مانوور خود بسته به اوضاع می افزاید.
۷- این جنگ از طرف دولت ارمنستان و ارامنه قره باغ تحت پوشش بظاهر حق به جانب شعار «حق تعیین سرنوشت» پیش برده می شود. به اعتقاد ما مطابق با معاهدات بین المللی این تفسیر نادرستی از اصل حق تعین سرنوشت است. دو تفسیر از حق تعیین سرنوشت در تاریخ جدید وجود داشته است. ایده اصلی و بنیادی که با انقلاب فرانسه وارد نظریه حقوق سیاسی شده است، و آن عبارتست از حق کنترل دموکراتیک مردم، و به تعبیر فرانسوی ها حق کنترل ملت، بر دستگاه سیاسی دولت، که در آن مشروعیت قدرت سیاسی برپایه این کنترل دموکراتیک از طریق مشارکت سیاسی و نظارت شهروندان برآن می تواند تحقق یابد. نظریه دوم که در آوایل قرن بیستم از طرف بالشویک ها، و چهارده اصل وودرو ویلسون، رئیس جمهور وقت آمریکا مطرح گردید که شعار ورودی آمریکا به صحنه سیاسی بین المللی و با هدف تجزیه قدرت های امپراتوری در اروپا، از جمله امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری بریتانیا، فرانسه و عثمانی بوده است. این شعار، چه از طرف بالشویک ها (حق تعیین سرنوشت خلق ها تا حد جدائی) و چه از طرف آمریکا و بقیه کشورهای غربی، بنابر مصالح و منافع آنها بصورت یک ابزار سیاسی بکار گرفته شده است تا وفاداری به حق کنترل دموکراتیک مردم بر دستگاه سیاسی. در حقیقت در تفسیر ابزاری نظریه حق تعیین سرنوشت، اصل اولیه به پشت صحنه رانده شده است.
۸- منشور سازمان ملل، بر حق حاکمیت دولت ها در مرزهای تعریف شده تاکید دارد. این اصل، ریشه در معاهده وستفالی در ۱۶۴۸ دارد که ناظر بر حق حاکمیت پادشاهان در مرزهای تعریف شده بود. در انقلاب فرانسه، ایده حق حاکمیت پادشاهان، به مردم یا ملت انتقال یافت. در این ایده، حق حاکمیت مردم در چهارچوب مرزهای تعریف شده، مستقل از اینکه چه ترکیب اتنیکی دارد، تجزیه ناپذیر است و بهمین دلیل، روبسپیر، حتی ایده فدرالیسم را نیز نمی پذیرفت. در این تعریف، در وجه درونی، حاکمیت عبارتست از حق مشارکت و کنترل دموکراتیک تمامی نهادهای قدرت توسط مردم، و در وجه بیرونی، برابری همه کشورها در برابر هم. سه شعار «آزادی، برادری، برابری» انقلاب فرانسه منعکس کننده درهم تنیدگی حق حاکمیت و حق تعیین سرنوشت بود.
۹- در منشور سازمان ملل، و نحوه تدوین آن، اصل مقدم، حاکمیت دولت ها در چهارچوب مرزهای معین و تعریف شده خود است و می توان گفت که حق تعیین سرنوشت به معنی حق جدائی، جنبه تبعی نسبت به اصل حاکمیت دولت ها دارد. تنها در شرایط ویژه ای، نظریه حق تعیین سرنوشت، نظیر پاک سازی سیستماتیک نژادی یک اتنیک یا واحدی از جامعه، ممکن است در صورت داشتن ظرفیت حیات مستقل سیاسی، حق جدائی و تشکیل دولتی مستقل تفسیر شود.
۱۰- واقعیت های جاری در قره باغ کوهستانی، درست روایت وارونه ای را نشان می دهند. تا ۱۹۲۳، آذربایجان مرکب از بیست خان نشین، و از جمله خان نشین قره باغ و مرکز آن بنام خان کندی معروف بود و منطقه «خود مختار»ی بنام قره باغ در خاک آذربایجان وجود نداشت . [۳] ایجاد مناطق خودمختار، بخشی از سیاست های دولت شوروی برای داشتن اهرم های فشار بوده است. ایجاد منطقه خودمختار، زمانی که استالین مسئول ملیت ها در حزب بالشویک ها و سرگی کیروف دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان بود، بدون مشورت با آذربایجانی ها و بمنظور برهم زدن بافت دموگرافیک در وسط سرزمین آذربایجان گرفته شد. تصمیم به ایجاد منطقه خودمختار بر اساس قطع نامه فلیکس اوژنیکیدزه گرفته شده بود و نریمان نریمانف، رئیس جمهور بالشویک آذربایجان با آن موافق نبود و در نامه به هیات رئیسه حزب کمونیست آذربایجان نوشت که قانون اساسی شوروی، پیش بینی های لازم در مورد «داغلیق قره باغ» با حق خودگردانی با یک کمیته ایالتی را بعنوان جزوی جدائی ناپذیر از خاک آذربایجان را تضمین کرده است و نیازی به ایجاد یک واحد جداگانه نیست. ولی در کمیسون سه نفره آن برای تعیین حدود این واحد خود مختار، مرکب از خود سرگی کیروف، و میرزابگیان و آرمیتاگ نیکیتیج کراکزوف (که هردو ارمنی بودند) هیچ آذربایجانی حضور نداشت. نرمان نریمانف در نامه خود به کمیته مرکزی حزب کمونیست نوشت: «من کوچکترین تردیدی ندارم که حزب کمونیست روسیه و شخص استالین به ما اطمینان ندارد و سرنوشت آذربایجان را بدست داشناگ های ارمنی سپرده است».[۴] بعد از فروریزی شوروی نیز اوکراین و آذربایجان تنها کشورهای جدا شده از اتحاد شوروی بودند که اجازه استقرار نیروهای روسی در کشورهای خود را ندادند و قره باغ می توانست اهرم اعمال نفوذ روسیه باشد. در حقیقت مساله قره باغ، در صفحه شطرنج سیاسی به شکلی یک مساله روسیه در آذربایجان و بازی با مهره هائی دیگر است.
۱۱- نه مهاجرت ها و نه وجود بناهای تاریخی مذهبی، حقانیت سیاسی برای حق جدائی نمی دهد. کلیساهای ارمنی در مناطق مختلفی از فرانسه، از جمله در شهر مارسی که بخش قابل توجهی از ارامنه در آنجا زندگی می کنند [۵]، و در شهرهای لیون و آونیون نیز، کلیساهای تاریخی ارمنی وجود دارد. در کشور گرجستان، نزدیک به ۲۲۰هزار ارمنی زندگی می کنند و ۲۴ کلیسا و صومعه دارند. به همین ترتیب، دو میلیون و نیم ارمنی در روسیه ساکن هستند و شهروند روسیه بشمار می روند و تحصیل کرده تر و مرفه تر از ارامنه در دولت ارمنستان هستند. در هیچیک از آنها به غیر از گرجستان، دولت ارمنستان خواهان حق تعیین سرنوشت برای آنها نشده است و دولت روسیه نیز چنین حقی را در مورد آنان برسمیت نمی شناسد.
۱۲-تابلوهای آماری نشان می دهند که آذربایجانی ها، هیچ گروه اتنیکی را پاک سازی نکرده اند. حال آنکه تغییر در ترکیب جمعیتی در شهر ایراوان ، یعنی پایتخت ارمنستان، تصویر دیگری را بدست می دهد. طبق آمار، جمعیت شهر ایراوان در سال۱۸۳۰، به ترتیب زیر بوده است:
آرامنه، ۳۵،۷ درصد ، آذری ها ۶۴،۳ درصد و بقیه ، ۱،۷ درصد. ترکیب جمعیتی ایروان در۱۹۳۹ اینگونه تغییر پیدا کرده است: آرامنه ۸۱،۱ درصد ، آذری ها ۳،۳ درصد، روس ها ۷،۵ درصد و بقیه ۱، ۲ درصد. درسال ۲۰۱۱ ، دیاگرام جمعیتی بصورت زیر بوده است: ارامنه ۹۸،۹۴ درصد، روس ها زیر نیم درصد و آذری ها کمی بیشتر از نیم درصد. بقیه، صفر. [۶]
بنابر این دیاگرام تغییر در ترکیب جمعیتی، سیاست یکسان سازی اتنیکی در جمهوری ارمنستان را نشان می دهد. همچنین ترکیب جمعیتی در سرزمین امروزی دولت ارمنستان در ۱۸۹۷ طبق سرشماری دولت تزاری بشرح زیر بوده است:
آرامنه، ۴۴۰۰۰۰ نفر ، و آذربایجانی ها ۳۱۳،۱۷۶ نفر. یعنی سرزمینی با اکثریت نسبی جمعیت ارمنی.
در مقابل، تغییر ترکیب جمعیتی در قره باغ در هنگام اعلام آن بعنوان یک منطقه خودمختار, و بعد از آمدن مهاجرین جدید ارامنه از ایران و ترکیه، در ۷ ژوئیه ۱۹۲۳ به شکل زیر بوده است:
آرامنه ۷۵ درصد، آذربایجانی ها ۲۳ درصد و بقیه گروهای قومی ۲درصد. این ترکیب در ۱۹۹۴، با وجود اینکه قره باغ در مرکز جمهوری آذربایجان قرار داشت، بااندک افزایش جمعیت ارمنی همراه بوده است. [۷] این بدان معنی است که آذربایجانی نه تنها هویت اقلیت اتنیکی ارامنه را در داخل سرزمین خود حفظ کرده اند، بلکه بر خلاف دولت ارمنستان، سیاست پاک سازی اتنیک و یکسان سازی جمعیتی را درپیش نگرفته اند.
۱۳-با فروریزی شوروی، و به قدرت رسیدن جبهه خلق به رهبری ایلچی بیگ، آذربایجان در یک هرج و مرج و آشفتگی سیاسی فرو رفت. تمام نهادهای پیشین دولت فرو ریختند. جنگ قره باغ در چنین فضائی رخ داد و دولت ارمنستان با وجود جمعیتی کمتر از یک سوم جمعیت جمهوری آذربایجان، با حمایت واحد های نظامی روسی مستقر در ارمنستان، آذربایجانی ها را از قره باغ کوهستانی بیرون راندند و بیست در صد خاک آذر بایجان به تصرف جمهوری ارمنستان در آمد و نزدیک به یک میلیون آذربایجانی، یعنی جمعیتی بیشتر از شش برابر قره باغ، از خاک دولت آذربایجان بیرون رانده شدند و هنوز بصورت بی خانمان در جمهوری آذربایجان زندگی می کنند. حدود سی هزار نفر در جنگ بین ارامنه و آذربایجانی ها کشته شدند. گروه مینیسک، مرکب از روسیه، فرانسه و آمریکا، که برای برقراری صلح و حل بحران از طریق دیپلماتیک بوجود آمده بود، در طی ۳۰ سال گذشته عملا هیچگونه اقدامی نکرد و راه را برای جنگ باز گذاشت. در طی این مدت، دولت ارمنستان، با آوردن مهاجرین جدید و تعویض نام شهرها و روستاهای جمهوری آذربایجان، به سیاست اشغال ادامه داد.
۱۴- واکنش بین المللی اساسا در محکوم کردن دولت ارمنستان بوده است. ولی جمهوری اسلامی هرگز اشغال آذربایجان را محکوم نکرد. در ۵ ژوئیه ۲۰۰۵، مجمع پارلمانی شورای اروپا ، طی قطع نامه ۱۴۱۶ خود، پاک سازی اتنیکی آذربایجانی ها توسط ارمنستان را محکوم کرد. در ۱۴ مارس ۲۰۰۸، مجمع عمومی سازمان ملل، طی قطع نامه ۶۲/۲۴۳، خواهان عقب نشینی فوری و بی قید و شرط نیروهای ارمنی از خاک جمهوری آذربایجان شد. سازمان کنفرانس اسلامی نیز در نشست ۳۴ وزرای خارجه کشورهای خود بین ۱۵-۱۷ ماه می در ۲۰۰۷، اشغال و تعرض به سرزمین های آذربایجان را مصداق جنایت علیه بشریت نامید. بهمین ترتیب در ۲۰ ماه می ۲۰۱۰، پارلمان اروپا در استراسبورگ، و نیز مجمع پارلمانی شورای اروپا در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۶ طی قطع نامه شماره ۲۰۸۵، اشغال قره باغ و مناطق اطراف آن توسط ارمنستان را که برای شهروندان آذرایجانی دشواری های انسانی و زیست محیطی بوجود آورده است و همچنین پاک سازی اتنیکی آذربایجانی ها را محکوم کرده و خواهان عقب نشینی فوری نیروهای ارمنی از تمامی سرزمین های جمهوری آذربایجان گردید.
۱۵- در ۲۹ ماه می ۲۰۰۷، وزیران خارجه «سازمان امنیت و همکاری های اروپا» در نشست خود به پیشنهاد فرانسه برای حل بحران قره باغ و پیشبرد صلح بین آذربایجان و ارمنستان، خواستار گروه مینیسک به ریاست مشترک «آمریکا، روسیه و فرانسه معروف به «اصول مادرید» گردید و پیش نویس اولیه ای تدوین گردید که روسای جمهور آذربایجان و ارمنستان بر روی آن توافق کردند که بر اساس آن، دولت ارمنستان باید نیروهای خود را از پنج منطقه اطراف قره باغ بیرون می کشید و در مورد دو منطقه لاچین و کلبه جر، باید بطور جداگانه ای مذاکره می کردند. با وجود این که متن «اصول مادرید» برای چندمین بار بروز شده است، ولی دولت ارمنستان به هیچ یک از آن ها پایبند نماند و زمینه همچنان برای نزاعی تازه باز ماند. [۸]
۱۶- قره باغ زخم بازی است، و می تواند بازتاب های منفی در کشور ما نیز داشته باشد و در همان حد باقی نماند. شعار حق تعیین سرنوشت شعار قابل تعمیم به هر جا و مکانی نیست. در دنیای امروز، بین ۵ تا ده هزار واحد قومی و ملی وجود دارند و برپایه چنین نظریه ای باید حد اقل ۵ هزار دولت جدید بوجود آید که این نه عقلانی است و نه قابل تحقق. ارامنه قره باغ می توانند به نسبت جمعیت خود و در چهارچوب دولت آذربایجان از حق مشارکت سیاسی در ارکان مختلف قدرت سیاسی و مدنی برخوردار شوند.
۱۷- شروع مجدد جنگ، بویژه با دست بالاتر آذربایجان، و تظاهرات آذربایجانی ها در ایران در چندین شهر مهم، جمهوری اسلامی را غافلگیر کرد و ناگزیر از عوض کردن ماسک برصورت خود شد، بی آنکه سیاست تاکنونی خود را تغییر دهد. نمایندگان ولی فقیه در آذربایجان ناگهان کشف کردند که بیست درصد از خاک جمهوری آذربایجان – به تعبیر این فقهاء «کشور اهل بیت!»- اشغال شده است و بر تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان تاکید ورزیدند بی آنکه کلمه ای بگویند کدام دولتی و با پشتیبانی مستقیم کدام دولت ها این سرزمین ها را اشغال کرده است و فرمودند که اگر «عنایات» جمهوری اسلامی در بدو اشغال نبود، اشغال تا باکو ادامه می یافت!
محمد آزادگر- هدایت سلطان زاده
شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ – ۱۷ اکتبر ۲۰۲۰
[۱] آلهه کولائی : ایران ظرفیت مناسبی برای تاٍیر گذاری بر تحولات قره باغ دارد.۲۵ مهر ۱۳۹۹
[۲] مطهری در مصاحبه خود با اقتصاد نیوز، ۲۵ مهر ۱۳۹۹
[۳] در این مورد مراجعه شود به کتاب « ملت های امروز» : دولت های بالتیک وقفقاز» به ویراستاری «جان بوشان» و نقشه آذربایجان در۱۹۲۳.این کتاب قبل اعلام منطقه خود مختار قره باغ در ۱۹۲۳ منتشر شده بود.
The Nations of Today. The Baltic And Caucasian States . Ed.by John Buchan .1923.Hodder And Stoughton.London.
[۴] رجوع شود به :
Audrey L.Alstadt ,Central Asian Survey,Vol.7 ,No.4.1988
[۵] بین ۲۵۰ تا ۷۰۰هزار ارمنی در فرانسه زندگی می کنند .بخشی از آنها در اواخر قرون وسطی و بخش عمده بعد از کشتار ارامنه در ۱۹۱۵ توسط دولت عثمانی به آنجا مهاجرت کرده اند .
[۶] https://worldpopulationreview.com/world-cities/yer...
[۷] https://en.wikipedia.org/wiki/Ethnic_minorities_in_Armenia#/media/File:Comparison_table_of_armenian_azeri_kurdish_population_of_armenia.jpg