چین در راه سلطه بر جهان، خیال یا واقعیت؟
اواخر پاییز 2019 یک « مرد کهنسال» در دستگاه سیاست خارجی آمریکا از چین دیدار کرد. درآنجا هنری کسینجر 97 ساله به میزبان خویش از خطر جنگی بزرگ بین آمریکا و چین هشدار داد. کسینجر گفت اگر چنین جنگی دربگیرد، بسیار وحشیانه تر از دو جنگ جهانی اخیر خواهد بود.
در میانه بحران کرونا در بهار، فرماندار نیویورک ، Andrew Cuomo ندا سرداد که: بجای آنکه همه بدنبال آن باشند که چگونه از چین خرید کنند، بایستی خودمان سرنوشت مان را کنترل کنیم.
در تابستان معلوم شد که نروژ در پنج سال گذشته نیم میلیارد کمک برای توسعه به چین داده است. وزیر کمک داگ اینگه اولستین(Dag Inge Ulstein) از حزب مردم مسیحی، بر این باور است که این کمک سیاستی درست است. اولستین به «نت آویس» می گوید که نروژ برای «ادارات محلی و کسب و کارها»، «ظرفیت سازی» می کند و می خواهد به چینی ها از طریق داده ها یا کمک به « تحول در پلاتفرم اطلاعات در اینترنت» یاری رساند.
این حکایت های متفاوت درباره چین آشکار می سازد که جهان بینی ها را منافع سیاست های همکاری شکل می دهند. برای فاصله گرفتن از غلبه مسلط چشم انداز های فعلی، می خواهم
چین را در برخی از مسیرهای طولانی تاریخ مورد توجه قرار دهم.
مدیریت دولت و رهبری ایدئولوژی
پس از یک سده که چینی ها به منزله «سده حقارت » به آن می نگرند و متاثر است از فروپاشی آخرین سلسله سلطنتی، رفتن به زیر کاپیتولاسیون بازرگانان تریاک انگلیسی و کاپیتولاسیون بیرحمانه ژاپن، در سال 1349 مائوتسه تونگ و حزب کمونیست چین قدرت را بدست گرفت.
از این تاریخ یک دوره غیر عادی ثبات در رهبری دولت چین آغاز شد. «جهش بزرگ به جلو» و انقلاب فرهنگی رویدادهای آشفته ای بودند، با میلیون ها کشته و مرده. اما هرج و مرجی که بوسیله حزب آفریده و کنترل شد، سبب گردید که در درازمدت دولت به یک دولت نا متعارف و غیر معمول تک حزبی ِ پر قدرت مبدل گردد.
انقلاب فرهنگی چین تجاوزی بیرحمانه به مخالفانش بود. از لحاظ ایدئولوژیک نیز انقلاب فرهنگی تسویه حسابی بود علیه کنفوسیوس گرایی (کنفوسیانیسم)، فلسفه ای با قدمت 2000 ساله و ثبات و هماهنگی بمنزله ایده آل و آرمان کنفوسیوسی.
تاکتیک «انقلابات مداوم» بیشتر علیه کسانی بود که زیر عنوان وابستگان به نظرات بورژوازی و کنفوسیوسی محکوم می شدند. مائو گویا به برادر زاده اش گفته بود، در آن روزی که حزب، پای کنفوسیوس را به میان کشد، فاتحه حزب کمونیست خوانده شده است.
منظور مائو شورش علیه اتوریته های مخالف خودش بود. آنچه سنت کنفوسیوسی به آن اهمیت می داد، آن بود که شاهزادگان شاهزاده اند و پادشاهان پادشاه اند، و نبایستی تلاش کرد آنچه را که طبیعی است سرنگون گردد.
تهدید علیه ثبات و هماهنگی
رییس جمهور شی جینپینگ در سال 2014 به مناسبت 2565 سالگرد کنفوسیوس سخنانی ایراد کرد. او اعلام کرد که اکنون حزب کمونیست میراث دار آن فیلسوف است. این سخنان رفتاری سمبولیک بود، و آشکار ساخت که تا چه اندازه حزب از مائوئیسم دور شده است.
هدف «شی» به عنوان رییس جمهور مادام العمر، ثبات و هماهنگی با دستگاه عظیم و گسترده دولت بمنزله یک ابزار است. به این ترتیب کنفوسیوس از کنج تنبیه تاریخ بیرون کشیده شد و عضو برجسته تیم پروپاگاندای حزب گردید.
اما، آیا چنین کردار رسمی ، مارکسیسم ملی، کنفوسیانیسم و یک دولت اتوریتر برای حفاظت از «ثبات و هماهنگی» در دراز مدت کفایت می کند؟
رهبران چین در برابر چالش های ژرف ساختاری که بوسیله خودشان ایجاد شده قرار دارند. رشد سریع چین بویژه مبتنی است بر بزرگترین مهاجرت تاریخ، حدود 150 میلیون از روستاها مهاجرت کرده اند. میلیون ها کارگر در مناطقی کوچک از شهرهایی که به سرعت رشد می کنند و شبکه امنیت اجتماعی محدودی دارند زیست می کنند. آنها می توانند تهدیدی علیه ثبات و هماهنگی باشند. بویژه به دلیل سیاست تک فرزندی .
در چین تقریبا بایستی مردان 40 میلیون بیشتر از زنان باشند. ترس از ایجاد انفجارهای اجتماعی به دلایل گوناگون باید رهبری این کشور را نگران کرده باشد. شورش های بزرگ احتمالی جایگاه چین را به عنوان کارخانه ای با نیروی کار ارزان برای جذب سرمایه های خارجی تضعیف خواهد کرد.
کمبود یگانگی و دوستان
تاریخ دراز چین متاثر از تضاد بین مرکز و نواحی بوده است. نیاز به دولتی نیرومند، بویژه برای آنکه بتواند رودها را کنترل کند، سبب گردید که چین نتواند فئودالیسم را مانند نظام فئودالیسم اروپا تکامل دهد.
تبت در سده هجدهم تحت سلطه سلسله کینگ (Qing ) درامد و رابطه پیچیده ای با پکن دارد. ناسیونالیست های تبتی عقیده دارند که آنها در سال 1950 تصرف شده اند. این سر زمین منبع آب چین محسوب می شود، زیرا مهمترین رودهای کشور از آنجا می آیند. برای پکن غیر قابل باور است که به خواست تبت برای خودگردانی واقعی تن دهد. سلسله کینگ، شیانگجیانگ (سین کیانگ/ ایغورستان) را نیز تصرف کرد، ناحیه ای که امروز به دلیل مقاومت ایغورهای مسلمان علیه پکن در جهان معروف شده است. در همین اواخر در 1911 بود که همه نواحی به آخرین امپراتور پشت کردند، و به سقوط نهایی سلسله کینگ یاری رساندند. اقتصاد و اکولوژی چین به شکل های خود ویژه ای مقید به آنند که نواحی بطور فشرده تحت قدرت مرکزی باشند. لذا چنین درگیری هایی پیامدهای ژرفی خواهند داشت.
نگرانی از نا آرامی پا برجا خواهد بود. و پکن می داند که این پاشنه آشیلی است که دشمن از آن سود خواهد جست. چین همچنین در محاصره کشورهایی است که منتقد بلند پروازی های جدید آن هستند، و به لحاظ تاریخی با چین درگیر بوده اند. این موضوع با عدم موافقت های امروزی در باره مرز دریایی و رودهای مهم و حیاتی که مورد استفاده چندین دولت هستند و از چین سرچشمه می گیرند، تشدید می گردد.
خود را برای غرب بزک می کند
کشورهای همسایه در عین حال علاقمند همکاری اقتصادی با چین هستند. اخیرا تایید شد که قراردادی بازرگانی بین 15 کشور آسیایی [ از جمله چین] منعقد گردیده است.
این می تواند منجر به همکاری های فشرده تر و اتحاد های نظامی در آینده گردد. اما فعلا قراین اندکی وجود دارد که بیانگر آن باشد که چنین چیزی در ابعادی بزرگ رخ دهد. فقط در 2020 مثال های فراوانی ضد آنرا نشان می دهد:
-نا آرامی در هنگ کنگ و تایوان
-برخورد بین هند و چین در مرزهای هیمالیا
-اختلاف بین ژاپن و چین برای کنترل جزایر غیر مسکون
-تقابل فزاینده بین چین و فیلیپین در مناطق دریایی که آنها را از هم جدا می کند.
ترس از چین از آینکه می آید و « ما را می گیرد» به دلایل نشانه های تاریخی باید تعدیل گردد: چین فاقد تجربه لشگر کشی جنگی به قاره های دیگر است و فقط در مناطق نزدیک به خودش مداخلات جنگی داشته است.
نشانه اندکی دلالت بر آن دارد که آن کشور بلند پروازی سیاسی و نظامی برای مبدل شدن به مرکز امپراتوری جهانی داشته باشد. آنها به بزک کردن خود برای گروهبندی های کاپیتالیست در غرب ادامه خواهند داد. رشد اقتصادی آن کشور شدیدا وابسته به آنهاست. آنها فعلا علاقمند ثبات در نظم کنونی جهان هستند، در عین حال تلاش دارند در مناطق نزدیکی که فکر می کنند متعلق به چین است کنترل یابند.
چنین معضلی است که مساله جنگ و صلح را در چارچوب منطقه ای مطرح خواهد کرد.
ماموریت آسمانی و تغییرات آب و هوایی و اقلیمی
در تاریخ طولانی چین شاخصی ساختاری وجود دارد که حتی رژیم جدید نمی تواند از آن دوری گزیند. این کشور برای تغییرات آب و هوایی و سیستم های آب آسیب پذیری های خود ویژه ای دارد. چندین سلسله در طول تاریخ در جریان فاجعه آمیز طغیان آب یا خشک سالی فرو پاشیدند. هنگامی که رودها و باران های موسمی «هماهنگی و ثبات» را نابود می کنند، نشانه ای می گردتد بر آنکه فرمانروایان «مانوریت آسمانی» شان پایان یافته است. در این صورت مردم حق شورش می یافتند.
حزب با صحنه سازی خودش را میراث دار امپراتور یو(yu) جا می زند، امپراتوری اسرار آمیز که 4000 سال پیش توانست با زه کشی و استفاده از بستر رودخانه ها چین را طوری بیافریند که قابل کشت گردد.
«رودخانه زرد» بیانی است از «مادر چین» و نیز « سوگ چین» و تعبیری است از دوالیسم(دوگانه انگاری). در همین اواخر در دهه 1930 همین روخانه به دلیل طغیان و گسست سد، جان نیم میلیون انسان را گرفت. هنگامی که حزب کمونیست سر انجام آنرا مهار کرد، آنرا به شکل هایی به [امپراتور] یو(Yu) ربط داد. جایگاه نیرومند امروزین رژیم بویژه پیوند دارد به اینکه برای کشاورزان آب بیشتر، برای صنعت انرژی بیشتر تامین گردد و صدها میلیون شهروند در مقابل خشونت رودها حفاظت شوند.
زیر رهبری شی جینپینگ رودها در ابعادی عظیم و بی سابقه کنترل می شوند و بویژه به نحوی رادیکال بین نواحی تقسیم می گردند. «دولت ِ آب رسان» رودها را کنترل می کند و آب را به روش مصنوعی به مناطق مختلف می فرستد. این امر متضمن آن می گردد که پروژه های فوق العاده عظیمی که برای رفاه و هماهنگی بسیار مهم هستند، مانند توپی در منازعات منطقه ای پرتاب گردند. علاوه بر آنکه آنها از تغییرات آب و هوایی نیز تهدید می شوند.
گویاترین آنها گسترده ترین پروژه آب در تاریخ جهان است. پنج درصد از رودخانه معروف یانگ تسه (yangtse) در سه آبراه مصنوعی تخلیه می گردد و 1800 کیلومتر بسوی شمال فرستاده می شود. دو رشته از این کانال ها در زمان پرزیدنت شی به بهره برداری کامل رسیده اند. حزب بر این باور است که این پروژه، توسعه چین را بیشتر تجدید پذیر می کند، به این طریق که بی عدالتی طبیعت بین جنوب« مرطوب» و شمال « خشک» را از بین می برد.
دیگر آنکه حفره آب زیرزمینی در دشت شمالی چین که بنظر می رسد در اثر گرمایش هوا وضع هشدار دهنده ای پیدا کرده از آب پر خواهد شد. علاوه بر این، رودخانه زرد که به جهت مصرف بیش از اندازه، هنگام رسیدن به دریا مرتبا میزانش کم و کمترگردیده است، باید نجات یابد، افزون بر آنکه شهرهای 40 میلیونی را هم باید آب آشامیدنی دهد.
دوران امنیت آب
در 1487 حکیم کوئینگجین آسیب پذیری پیچیده ترین پروژه مهندسی آن عصر- کانال امپراتور- را در قیاسی فشرده بیان کرد. آبراه دیگری نیز بین یانگ تسه و پکن وجود داشت، اما برای قایق های غذا و سربازان پایتخت. او نوشت:« [پروژه] قابل قیاس با گلوی مردی است که اگر فقط یک روز نتواند غذا را ببلعد می میرد».
بنای همان کانال 200 سال پیش بر اثر سرعت تغییرات آب و هوا از هم پاشید. [آن حادثه] چنان ضربه ای به سلسله کینگ وارد کرد که دیگر نتوانست از عهده آن برآید - در همان سال هایی که غرب صنعتی می شد و چین را به حاشیه می راند.
اگر پروژه «شی» بخواهد به همان سرنوشت دچار شود، چین آنگونه که ما می شناسیم، دیگر قادر نخواهد بود سرپا بماند. در اینجا ناسازه ای (پارادوکس)هست: رژیم هرچه بیشتر از رودها بهره برداری کند، تا همزمان برای خود مشروعیت بدست آورد، در آینده می تواند بیشتر از تغییرات آب و هوا و نوسان آب آسیب پذیر باشد.
رشد چین از جهت بنیادی متکی بر آن است که جامعه با ثبات و هماهنگ باشد. و همچنین مبتنی بر آن است که نیروهای بزرگی که بر طبیعت فرمانروایی می کنند و بر آن تاثیر می گذارند، چنین باشند. دوره عدم امنیت آب منجر به آن می گردد که رهبران چین در آینده نیز در درجه اول باید به توسعه درونی و ثبات چین مشغول باشند.
با اقتصادی دایما قوی تر( هرچند نرخ رشد کاهش می یابد) اهداف گلوبال(جهانی) افزایش می یابند. اما آن اهداف برایشان « ماموریت آسمانی» تامین نمی کند. چین می تواند آتن را «بگیرد» و راه ابریشم جدیدیش را در قلب اروپا پایان دهد. با این وجود رهبری دولت، مانند سلسله های سلطنتی گذشته بیشترین توجهش را معطوف به کنترل داخلی، ثبات و هماهنگی خواهد کرد. با این وجود آینده همواره ادامه گذشته و الزاما همانی نیست که گذشته نشان داده است. در عین حال تصویری از چین بعنوان قدرتی خشن که در پی امپراتوری جهانی است ، در حال حاضر خیال پردازی است.
تصویرهایی از چین
من در این نوشته تنها برخی خطوط را از زمان گذشته و زمان حال مطرح کرده ام تا به برداشت هایی از تصویرهای چین قدرتمند در زمان خودمان روشنایی انداخته باشم. این موضوع بطور ژرف در کتاب تصاویر جهان، با گذشته چون آیینهمورد بحث قرار گرفته است. توصیف های غربی از چین عمدتا متاثر از پروژه های سیاسی بوده است تا تصویر واقعی از چین.
برای ولتر چین در سده 18 یک جامعه آرمانی(idealsamfunn) بود، زیرا چین فاقد کشیش های روحانی بود که او آنها را در فرانسه نمی پسندید. مونتسکیو چین را نا متمدن معرفی می کرد زیرا آن کشور فاقد تقسیم قوایی بود که مشغله فکری او بود و در پی تحقق آن در اروپا بود.
در آن هنگام که کاپیتالیسمی پوینده در اروپا سر برمی آورد، تصویر ذهنی از چین بگونه ای بود که اروپا نمی خواست آنچنان باشد. برای مارکس انقلابی و وبر (Weber) بیشتر محافظه کار، چین به ترتیب بیانگر اقتصاد راکد و ایستایی فرهنگی بود.
در آغاز سالهای 1900 در پیوند با شورش بوکسرها(Bokseropprøret) و مهاجرت به آمریکا، چین «خطر زرد» بود. در دهه های 1960 و 1970 تصویر از چین کاملا برعکس شد.
در آن زمان در گروههای بزرگ دانشجویی در غرب ، آن کشور به عنوان رهایی بخش تاریخ تلقی می گردید، و در راس مبارزه کشورهای فقیر علیه امپریالیسم غرب قرار داشت. در چین ِ مائو همبستگی نوین بشریت خلق گردید.
حالا چه؟
در چند دهه پیش، پس از مائو زدایی چین بوسیله دنگ شیائوپینگ، خیلی معمول گردید که چین بعنوان کشوری توتالیتر که بسوی آزادی و دمکراسی غربی می رود، توصیف گردد. آنگونه وانمود می شد که آنها(چینی ها) در پنهان،آمریکایی هستند. و اما امروز چه؟
ده سال رشد خارق العاده، صدها میلیون چینی را از فقر بیرون آورده است. همزمان حزب کمونیست تسلط اش را بر دولت و مردم تشدید کرده است. چین از سوی سیاستمداران آمریکایی از هر دوحزب مرتبا بعنوان دولتی خشونت گر و از حیث جهانی تهدیدی ذاتی علیه موقعیت آمریکا و خطری مرگبار برای آزادی و دمکراسی توصیف می گردد.
اکنون نیز بر سر اینکه «چین واقعی» چیست، آینده را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
داشتن بینش و آگاهی از مسیرهای دراز تاریخ موجب می گردد تا خطر تحت تاثیر تصاویر «معاصر» چین قرار گرفتن کاهش یابد. این موضوع در دهه های 1970 و 1990 نیز وجود داشت و در مورد امروز نیز صادق است. قطع نظر از اینکه این تصاویر از سوی یک وزیر نروژ ترسیم شود و یا از جانب رییس جمهوری از آمریکا.
نویسنده مقاله: تریه توت Terje Tvedt استاد تاریخ و علوم سیاسی
تیتر اصلی مقاله: Kina på vei mot verdensherredømme?
انتشار در Aftenposten 24 نوامبر 2020
مترجم: احمد تاج الدینی
تاریخ ترجمه: 4 دسامبر 2020/ 4 آذرماه1399