گلوبالیسم و اتحادیه اروپا
گلوبالیسم چیست و از ان چه میدانیم؟ ایا این تصویری که مخالفان "جهانی شدن"در راس انها پرزیدنت ترامپ ارائه می دهند واقعی است؟ ایا توسعه و رشد اقتصادی و سیاسی تنها با درب های بسته ممکن است؟ ایا حقیقتا منافع ملی ما در تضاد با منافع ملل و دول دگر جای گیتی است؟ پاسخ به این سوالات بماند برای آینده و اما امروز در نظر دارم یکی از نمونه های مهم و موفق گلوبالیسم که "اتحادیه اروپا"نام دارد، را کمی باز کنم تا ببینیم ایا منافع ملی یک کشور لزوما ضد منافع دیگری است یا خیر.؟
شاید کمتر کسی در جهان در سال 1953 که پیمان همکاری داخلی در زمینه زغال سنگ و فولاد میان شش کشور اروپائی (فرانسه، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، المان غربی و ایتالیا) امضا شد، فکر می کرد که این قرارداد به یکی از مهمترین و موفق ترین سندهای همکاری جهان بدل شود که امروزه بعد از تغییرات و اصلاحات طی سالیان متمادی بعنوان "اتحادیه اروپا"شناخته شود. دقیقا 4 سال بعد در بیست و پنجم مارس در شهر رم 2 پیمان همکاری میان نمایندگان 6 کشور ذکر شده منعقد گردید و سال 1958 سراغاز تشکیل "اتحادیه اقتصادی اروپا"است، البته در همان سال نیز "EURATOM"یا سازمان انرژی اتمی اروپا هم تشکیل شد. اهداف اولیه پیمان رم انرژی پاک و مفید و بهبود وضعیت اقتصادی و رفاهی 6 کشور اروپایی بود که بدلیل جنگ جهانی دوم ضربه اقتصادی شدیدی خورده و با خاک یکسان شده بودند. این اتحادیه اقتصادی تمرکزش بر "بازار آزاد"بود و موانع رشد اقتصادی، گردش کالا و سرمایه را یکی پس از دیگری از بین برد. این بازی برد/برد هم به رشد اقتصادی منجر شد هم به رفاه نسبی و عدالت اجتماعی ، که در زمان جنگ سرد حقیقتا پدیده ای نوین بود و یکی از دلایل جلوگیری از نفوذ کمونیسم در اروپای غربی هم شمرده می شود. جایگزینی قوانین عادلانه تر گمرکی و از بین بردن تعرفه های داخلی کشورها بر واردات، قراردادهای همکاری در زمینه بهبود وضع دهقانان و کشاورزی، ترانسپورت، ارتباطات، قوانین مالیات و عوارض از هدفهای اصلی این قرارداد بود. در سال 1973 دانمارک، بریتانیا و ایرلند و تا سال 1981 یونان، پرتغال و اسپانیا هم به این اتحادیه پیوستند. سال 1992 پیمان استریخت امضا شد و اعضا ضمن ادامه اصول قبلی خود مبنی بر اقتصاد ازاد و عدم اخذ مالیات کالا، در ضمینه سیاست خارجی، امنیت، حقوق قضائی، پول واحد و مقررات آمد و شد نیز همکاری خود را شروع کردند. سر و شکل امروزی اتحادیه اروپا بعد از قرارداد فوق متحول شد، البته کشورهای حوزه بالکان و بازماندگان سقوط شوروی (قبرس،چک، استونی، مجارستان، لتونی، مالتا، لهستان، اسلوواکی، لیتوانی و اسلوونی) در سال 2004 به اتحادیه اروپا پیوستند و تعداد اعضا افزایش چشمگیری به 27 داشت. اتحادیه اروپا چندین نهاد مهم و اثرگذار دارد که از جمله مهمترین انها می توان به شورای اتحادیه اروپا، شورای اروپا، کمیسیون اروپا، دادگاه و پارلمان اروپا و بانک مرکزی اروپا اشاره کرد.
گلوبالیسم علیه ناسیونالیسم
ایده اتحادیه اروپا دشمن اصلی ناسیونالیسم است، اما نه دشمنی از نوع کمونیستی که اشکارا مخالفت می کند بلکه دشمنی است که با پنبه سر ناسیونالیسم را می برد! در قرن بیستم پول ملی، سرود ملی، پرچم ملی، مرزهای کشوری و... جزو "مقدسات"و خط قرمزهای یک ملت محسوب میشد، دیگر در قرن بیستم چنین نیست. اتحادیه اروپا با جایگزینی و تثبیت واحد پولی یورو، پولهای ملی که عکس های شاهان و فلاسفه کشور بر خود داشتند را حذف کرد، با پیمان لغو روادید "شنگن"مرزهای کشورها و مرزبانی را بی اهمیت کرد، با پیمان "دوبلین"و تصویب قوانینی برای پذیرش مهاجرت ناسیونالیستها و راستهای افراطی را قلع و قمع کرد و مهاجران (اغلب رنگین پوست) را به کشورهای عضو اتحادیه اورد و پناه داد که باعث شده جوامع با "چند فرهنگی"اشنا شوند. این خود قدمی مهم در "تحمل دیگری"همزیستی، تساهل و مبارزه با نژاد پرستی در این منطقه شد. پارلمان که عصاره اصلی انقلابها و نماد دموکراسی کشورهاست را تضعیف کرده و عملا قوانینی که در پارلمان اروپا وضع می شود بالاتر از قوانین داخلی کشورها قرار گرفت و برای همه اعضا لازم الاجرا شد. این اتحادیه قوانین قضائی مختص خود را دارد که متر و معیار تمام دادگاهها و قضات داخلی و محلی است و همگی بایستی ان را بعنوان مرجع اصلی دنبال کرده و نیز در تمام منطقه تحت سلطه این اتحادیه لازم الاجراست. قوانین سخت برای صیانت از حقوق بشر، مبارزه با فساد، پولشویی و دیگر جرایم، که دست اوردش رفاه و امنیت بیشتر برای باشندگان این اتحادیه است.
اتحادیه اروپا معنا و مفهوم کشور و میهن را نیز دگرگون کرده. مثلا طبق قوانین بازنشستگی اتحادیه، یک فرد سوئدی که بازنشسته شده می تواند براحتی در ایتالیا یا اسپانیا اقامت گزیند و تا اخر عمر در ان کشور زندگی کند و از دولت متبوعش تسهیلات و حقوق بازنشستگی اش را دریافت کند. قوانین کار اتحادیه نیز رفت و امد، پرداخت مالیات و دریافت مزایا و بیمه را انقدر تسهیل کرده که کارگر یا دانشجوی ایتالیایی براحتی می تواند برای کار یا تحصیل به نروژ رفته، مشغول شود و به حیات اش ادامه دهد.
چالش ها و برنامه های اتحادیه اروپا برای اینده؟
اتحادیه اروپا با 446 میلیون جمعیت بعد از امریکا و چین بزرگترین اقتصاد جهان را دارد، این قدرت باعث شده که در معادلات بین المللی آرای این اتحادیه از اهمیت خاصی برخوردار باشد. برنامه های خوبی برای اینده این اتحادیه وجود دارند تا ضربه خروج انگلستان و بحران کرونا را جبران کنند. اولین قدم امضای یک قرارداد تجاری عادلانه و بدون مالیات با شریک پیشین (انگلستان) پس از برگزیت بود. انگلیس مدت 47 سال عضو این اتحادیه بود و در سال 2016 در همه پرسی ناباورانه و بسیار نزدیکی رای بر جدایی از این اتحادیه دادند. بسیاری از کارشناسان در زمان رفراندوم برگزیت بر این باور بودند که این اتحادیه "دست چپ"خود را از دست داد و ممکن است در اینده ای نه چندان دور، در صورت رشد و قدرت گیری ناسیونالیسم یا پوپولیسم در اروپا کاملا از هم بپاشد. بحران ها و چالش های پیش روی این اتحادیه غیر قابل انکار هستند و تنها زمان مشخص خواهد کرد چگونه با انها مقابله خواهند شد.
ایده هایی که در اینده ممکن است اجرا شوند: 1."ارتش متحد"این برنامه ای است که سالها مورد نظر رهبران اتحادیه بوده که اگر اجرایی شود این اتحادیه همانند قدرت اقتصادی اش، قدرت سوم نظامی جهان را هم از ان خود خواهد کرد. 2. پایان دادن به سوخت های فسیلی. این اتحادیه قصد دارد نفت، بنزین و زغال سنگ را ممنوع کند، بسیاری از اعضا در پارلمانهای خود تصویب کرده اند که تا سال 2025 تردد خودروهای گازوئیل سوز و تا سال 2030 تمام خودروهای بنزینی ممنوع شود که نویدی برای خودروهای الکتریکی است. 3."تغییرات اقلیمی"یکی از مهمترین و حیاتی ترین مباحث امروز بشری است، کمیسیون محیط زیست و انرژی این اتحادیه برنامه های مهمی برای "سبز"کردن اروپا دارند. استفاده از انرژی تجدید پذیر، کاهش گازهای گلخانه ای، جایگزینی نفت و گاز با برق هدف اصلی این کمیسیون است. 4. "توسعه پایدار"چین، چین و بازهم چین! ابرقدرتی که هر روز بزرگ تر می شود و بازارهای جهان را در نوردیده. جدای رشد اقتصادی دیوانه وارش نه محیط زیست می فهمد نه به ارزش های دموکراتیک پایبند است.باید دید آیا برنامه های آتی اتحادیه می تواند "توسعه سبز"رقم بزنند؟ بدین معنا که همزمان هم جلوی چین قد علم کنند و هم نیم نگاهی به محیط زیست و گازهای گلخانه ای داشته باشند. یا اینکه چنین چیزی بعید است و توسعه و رشد اقتصادی همواره با ویرانی محیط زیست همراه خواهد بود؟
کلام اخر
انچه که کوتاه از تاریخچه این اتحادیه و این همکاری مهم طی چندین دهه اوردم، نشان می دهد منافع را می توان بازتعریف کرد. ما می توانیم منافع خود را در یک تیم 11 نفره فوتبال، در محله خود و با ایجاد یک فضای سبز، در شهر خود با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و کمک به پاکی هوا، در کشور و بوسیله هموطنان خود و برای بدست اوردن برابری و عدالت بیابیم، یا حتی فراتر از ان منافع خود را در مقیاسی بسیار بزرگ تر، کره زمین همراه با ساکنانش علیه گرمایش زمین و نابودی بشر جستجو کنیم. جهانی شدن فرایندی است ضروری برای توسعه و پیشرفت و ما خودمان میزانش را با توجه با نیازها/معیارهای سیاسی، فرهنگی، مذهبی یا امنیتی مان تعیین می کنیم
گلوبالیسم هرگزعلیه استقلال مملکت نیست و این تصویری که از ابرشرکتها یا شرکتهای چند ملیتی بعنوان "غول همه چیز خوار"ارائه می شود نادرست است. ابرشرکت ها تحت قوانین کشورهای میزبان فعالیت می کنند و اگر تصور می کنید که این شرکت ها در حق مردم مثلا امریکای جنوبی تبعیض قائل شدند بخاطر ضعیف بودن قوانین مالیاتی و محیط زیستی ان کشورهاست. به هر روی گلوبالیسم مانند هر پدیده دیگری فواید و مضرات خودش را دارد، برای هزاران نفر ایجاد شغل می کند و اقتصاد کشور را دگرگون می سازد. اما در مقابل هم در بعضی موارد ممکن است باعث فرار مالیاتی و اسیب زدن به محیط زیست و پولشویی شود که امیدوارم در فرصتی دیگر بدان نیز بپردازم.
نیما عیسی پور