Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

گذار از شوونیزم

$
0
0
شعارِ بی پایه " زبان فارسی عامل وحدت ایرانیان است" بهمان اندازه از اعتبار، مشروعیت، و انصاف و عدالت بر خورداراست که مثلاً برده داری ادعا کند که: "غلّ و زنجیر، عامل اتحاد بین من و برده هایم میباشد". البته کسی منکر اعتبار فیزیکیِ این عامل وحدت نیست. ولی همانگونه که در مورد " وحدتِ بردگان و برده دار" عملکردِ " زنجیر" را نمیتوان نا دیده گرفت...

 

آرام بودم و هیاهوی عقده گشائی های مدافعان سیطره زبان فارسی (بخوان ملت ستیزان و فرهنگ کشان) را با تاسف نظاره میکردم و میدیدم که:

ایمان  و امان  بسرعت  برق

میرفت که که مومنین رسیدند

روح کلام اینجاست که حضرات آنچنان خمار باده ساسانی پرستی و آریا مداری هستند که بر خلاف تمام گفته ها و نوشته هایشان، نه تنها از عمق نژادپرستانه و شوونیستی بیانات و نظرات خود شرم نمیکنند،  بلکه در تلاشند که در  این میدان نیز، گوی سبقت از همگنان بربایند.

مسئله بسیار ساده است.  هفتاد درصد مردم یک مملکت(متاسفانه) با احتیاط وهزاران مراعات، فعلاً به آرامی نجوا  میکنند که: "ما هم انسانیم وحد اقل حقوق انسانی خود را که خداوند متعال با خلقت بما عطا کرده است آرزو داریم"، همین.

فکر کنید در کشوری که داعیه تمدن و فرهنگ و عدالت دارد، بیش از پنجاه میلیون انسان میگویند ماهم انسانیم. و گروه معدودی، مست ازباده غرورِ یکصد ساله و سوار بر مرکب استعمار، نه تنها، از آنهمه بیعدالتی و حق کشی، تزویر و دسیسه،  و جنایاتی که اعمال شده، شرمنده نیستند،  بلکه به انحاء مختلف، به مقولات اتهام و افترا واهانت و تحقیر متوسل میشوند تا این فریاد عدالت خواهی را در گلو خفه کنند.

تفکر تمامیت خواه و شوونیست پارسی، سالها در گسترهِ حیطهِ بناحق وتحمیلی خویش، آنچنان گستاخانه عمل نموده وبدون  هیچ مقاومتی، سلطه گری کرده است، که بمانند اطفالِ متنعم، ناز پرورده و ننر، از روبروئی با واقعیات، وحشت میکند و طبیعتا از آن متنفر است، و این بسیار طبیعی است. آنجا که منطق، توطئه- عدالت، قوم گرائی– اصرار در حفظ وحدت، تجزیه طلبی، دموکراسی، نقشه اجانب– ملتها، اقوام– ملیّتها، محلی– زبان مادری، باستانگرائی– عشق به فرهنگ ،پان ترکیزمنام میگیرد و استعمار، وحدت– استکبار، عدالت– فرهنگ کشی، میهن پرستیجلوه میکند، انصافا بجاست  آنهائی که بر خوان نعمت "فرهنگستان زبان فارسی"نشسته وبدون رضایت ملت، در آمد ناچیز آنها را نه تنها در داخل، که در ورای مرزها هم، به توسعه زبان یک چهارم افراد مملکت مصروف میکنند، از شکستن خمار رویاها، وبر هم خوردن نشئه جام "ساسانی پرستی"آشفته شوند و هذیان بگویند.

من، بیست سال پیش مقاله ای با عنوان"و زبان، مسئله ما اینست، نه یک حرف کم، نه یک حرف بیش"نوشتم و هنوز هم با غرور و افتخار بگفته و خواسته خویش معتقدم و هرگز مسیر ونیت خود را تغییر نداده ام. من آنجا "با نقل به مضمون"این چنین نوشته ام: "زبان، آن چیزی است که دشمنان هویت و فرهنگ ما، با شعور و آگاهی تمام، و با دسیسه و تزویر، از ما سلب کرده اند. لذا  امروز،  اهم  خواسته های ملت ترک ایران، و سرلوحه مبارزات یاران ما همانی است که از ما غارت کرده اند.  ما همان چیزی را میخواهیم که، آنها آگاهانه از ما گرفته اند و آن "زبان مادری"است که بقای ما، و ملت بزرگ ترکِ ایران بدان وابسته است. در فقدان رسمیت زبان مادری،دشمنان،   تاریخ ما را مجعول،  فرهنگ ما را مذموم، هویت ما را مخدوش، تبار ما را مغشوش، و اعتماد بنفس ما را مصدوم خواهند کرد. مرگِ، بر این زندگی که در واقع مرگ شرم آگین تدریجی است،هزار بار شرافت دارد. مگر ما پیروان مکتب حسین بن علی ومعتقدان آموزه های پیامبر اسلام نیستیم؟  بخدای کعبه سوگند، که مرگ شرافتمندانه، هزار بار براین چنین زندگی ننگ آلوده، برتری دارد".

من تحلیل حقوقی، مذهبی،تاریخی و فلسفی این امر را به متخصصان ملتمان که بحمدوالله کم نیستند وا میگذارم وبه طرح چند سئوال ساده و ارائه تکالیفی آسان اکتفا میکنم. باشد که این سئوالات، همانگونه  مد نظرمبارزان راستین باقی بماند.

مگر زبان بیش از پنجاه ملیون انسانِ زنده (سه چهارم افراد مملکت) مثلا زبان سانسکریت، پهلوی  یا سریانی است که حضرات فقط جوازِ "آموزشِ آن زبان"را صادر میکنند و "آموزش به آن زبان"را در صلاحیت صاحبان آن نمیدانند؟

این تفکرِ مذموم، خود یک قتل عام فرهنگی و  زشت ترین نوع فاشیزم نیست؟

شاید کسی مغرضانه بخواهد اعتراضات عدالت خواهی مرا به "فارسی ستیزی"تعبیر کند تا حقانیّتِ گفته هایم را با "انگی"  دیگر بی اعتبار کند ولی این اتهام "آب در هاون کوبیدن است"زیرا یک شاخه از تحصیلات من در زبان و ادبیات فارسی، و صنایع ادبی آن است و سالها در دبیرستانها  و دانشگاه بتدریس آن پرداخته ام. کتاب دستور زبان فارسی نوشته ام و سرگرمی من هنوز هم تحقیق در احادیث و آیات مثنوی مولوی است.  شاید از صدر نشینان و حقوق بگیران فرهگستان زبان و ادب فارسی که بحکم مناصب شغلی و حفظ اعتبار موقع خویش، شمشیر بر حقانیت میکشند و چشم بر منطق و عدالت میپوشند، بیشتر به زبان و ادب فارسی آشنائی دارم.

ولی تخصص و علاقه شخصی من، نه بر"نا حقّی"،  حقانیّتِ می بخشد و نه "حقّی"را، نا حق میکند. اینجا صحبت از عدالت و انصاف است،  نه تعلّق و احساس.

اینجا صحبت ازتمایل به تحمیل، توسعه و رشدِ غیر عادلانه زبان فارسی در تمامیت خواهی و سلطه جوئی "فرهنگستان زبان و ادب فارسی"است،  و مسلما،ً  بمصداق همین اتهام،  مدیران واعضایِ این فرهنگستان، طرف دعوا بوده، و آخرین مرجع صلاحیتدار برای اظهار نظر،  استناد، یا قضاوت در این مقوله میتوانند باشند.

گذار از شوونیزم

آرام بودم و هیاهوی عقده گشائی های مدافعان سیطره زبان فارسی (بخوان ملت ستیزان و فرهنگ کشان) را با تاسف نظاره میکردم و میدیدم که:

ایمان  و امان  بسرعت  برق

میرفت که که مومنین رسیدند

روح کلام اینجاست که حضرات آنچنان خمار باده ساسانی پرستی و آریا مداری هستند که بر خلاف تمام گفته ها و نوشته هایشان، نه تنها از عمق نژادپرستانه و شوونیستی بیانات و نظرات خود شرم نمیکنند،  بلکه در تلاشند که در  این میدان نیز، گوی سبقت از همگنان بربایند.

مسئله بسیار ساده است.  هفتاد درصد مردم یک مملکت(متاسفانه) با احتیاط وهزاران مراعات، فعلاً به آرامی نجوا  میکنند که: "ما هم انسانیم وحد اقل حقوق انسانی خود را که خداوند متعال با خلقت بما عطا کرده است آرزو داریم"، همین.

فکر کنید در کشوری که داعیه تمدن و فرهنگ و عدالت دارد، بیش از پنجاه میلیون انسان میگویند ماهم انسانیم. و گروه معدودی، مست ازباده غرورِ یکصد ساله و سوار بر مرکب استعمار، نه تنها، از آنهمه بیعدالتی و حق کشی، تزویر و دسیسه،  و جنایاتی که اعمال شده، شرمنده نیستند،  بلکه به انحاء مختلف، به مقولات اتهام و افترا واهانت و تحقیر متوسل میشوند تا این فریاد عدالت خواهی را در گلو خفه کنند.

تفکر تمامیت خواه و شوونیست پارسی، سالها در گسترهِ حیطهِ بناحق وتحمیلی خویش، آنچنان گستاخانه عمل نموده وبدون  هیچ مقاومتی، سلطه گری کرده است، که بمانند اطفالِ متنعم، ناز پرورده و ننر، از روبروئی با واقعیات، وحشت میکند و طبیعتا از آن متنفر است، و این بسیار طبیعی است. آنجا که منطق، توطئه- عدالت، قوم گرائی– اصرار در حفظ وحدت، تجزیه طلبی، دموکراسی، نقشه اجانب– ملتها، اقوام– ملیّتها، محلی– زبان مادری، باستانگرائی– عشق به فرهنگ ،پان ترکیزمنام میگیرد و استعمار، وحدت– استکبار، عدالت– فرهنگ کشی، میهن پرستیجلوه میکند، انصافا بجاست  آنهائی که بر خوان نعمت "فرهنگستان زبان فارسی"نشسته وبدون رضایت ملت، در آمد ناچیز آنها را نه تنها در داخل، که در ورای مرزها هم، به توسعه زبان یک چهارم افراد مملکت مصروف میکنند، از شکستن خمار رویاها، وبر هم خوردن نشئه جام "ساسانی پرستی"آشفته شوند و هذیان بگویند.

من، بیست سال پیش مقاله ای با عنوان"و زبان، مسئله ما اینست، نه یک حرف کم، نه یک حرف بیش"نوشتم و هنوز هم با غرور و افتخار بگفته و خواسته خویش معتقدم و هرگز مسیر ونیت خود را تغییر نداده ام. من آنجا "با نقل به مضمون"این چنین نوشته ام: "زبان، آن چیزی است که دشمنان هویت و فرهنگ ما، با شعور و آگاهی تمام، و با دسیسه و تزویر، از ما سلب کرده اند. لذا  امروز،  اهم  خواسته های ملت ترک ایران، و سرلوحه مبارزات یاران ما همانی است که از ما غارت کرده اند.  ما همان چیزی را میخواهیم که، آنها آگاهانه از ما گرفته اند و آن "زبان مادری"است که بقای ما، و ملت بزرگ ترکِ ایران بدان وابسته است. در فقدان رسمیت زبان مادری،دشمنان،   تاریخ ما را مجعول،  فرهنگ ما را مذموم، هویت ما را مخدوش، تبار ما را مغشوش، و اعتماد بنفس ما را مصدوم خواهند کرد. مرگِ، بر این زندگی که در واقع مرگ شرم آگین تدریجی است،هزار بار شرافت دارد. مگر ما پیروان مکتب حسین بن علی ومعتقدان آموزه های پیامبر اسلام نیستیم؟  بخدای کعبه سوگند، که مرگ شرافتمندانه، هزار بار براین چنین زندگی ننگ آلوده، برتری دارد".

من تحلیل حقوقی، مذهبی،تاریخی و فلسفی این امر را به متخصصان ملتمان که بحمدوالله کم نیستند وا میگذارم وبه طرح چند سئوال ساده و ارائه تکالیفی آسان اکتفا میکنم. باشد که این سئوالات، همانگونه  مد نظرمبارزان راستین باقی بماند.

مگر زبان بیش از پنجاه ملیون انسانِ زنده (سه چهارم افراد مملکت) مثلا زبان سانسکریت، پهلوی  یا سریانی است که حضرات فقط جوازِ "آموزشِ آن زبان"را صادر میکنند و "آموزش به آن زبان"را در صلاحیت صاحبان آن نمیدانند؟

این تفکرِ مذموم، خود یک قتل عام فرهنگی و  زشت ترین نوع فاشیزم نیست؟

شاید کسی مغرضانه بخواهد اعتراضات عدالت خواهی مرا به "فارسی ستیزی"تعبیر کند تا حقانیّتِ گفته هایم را با "انگی"  دیگر بی اعتبار کند ولی این اتهام "آب در هاون کوبیدن است"زیرا یک شاخه از تحصیلات من در زبان و ادبیات فارسی، و صنایع ادبی آن است و سالها در دبیرستانها  و دانشگاه بتدریس آن پرداخته ام. کتاب دستور زبان فارسی نوشته ام و سرگرمی من هنوز هم تحقیق در احادیث و آیات مثنوی مولوی است.  شاید از صدر نشینان و حقوق بگیران فرهگستان زبان و ادب فارسی که بحکم مناصب شغلی و حفظ اعتبار موقع خویش، شمشیر بر حقانیت میکشند و چشم بر منطق و عدالت میپوشند، بیشتر به زبان و ادب فارسی آشنائی دارم.

ولی تخصص و علاقه شخصی من، نه بر"نا حقّی"،  حقانیّتِ می بخشد و نه "حقّی"را، نا حق میکند. اینجا صحبت از عدالت و انصاف است،  نه تعلّق و احساس.

اینجا صحبت ازتمایل به تحمیل، توسعه و رشدِ غیر عادلانه زبان فارسی در تمامیت خواهی و سلطه جوئی "فرهنگستان زبان و ادب فارسی"است،  و مسلما،ً  بمصداق همین اتهام،  مدیران واعضایِ این فرهنگستان، طرف دعوا بوده، و آخرین مرجع صلاحیتدار برای اظهار نظر،  استناد، یا قضاوت در این مقوله میتوانند باشند.

شعارِ بی پایه "زبان فارسی عامل وحدت ایرانیان است"بهمان اندازه از اعتبار، مشروعیت، و انصاف و عدالت بر خورداراست که مثلاً برده داری ادعا کند که: "غلّ و زنجیر، عامل اتحاد بین من و برده هایم میباشد". البته کسی منکر اعتبار فیزیکیِ این عامل وحدت نیست. ولی همانگونه که در مورد "وحدتِ بردگان و  برده دار"عملکردِ "زنجیر"را نمیتوان نا دیده گرفت، عیناً در مورد عامل وحدت بودن زبان فارسی، "سرنیزهِ حکومتها، بگیر و ببند عمال حکومتی، دسیسه هایِ استعمار خارجی، وهزینه اسرافی در آمد ملی شهروندان غیر فارس زبان برای توسعه و تحمیل زبان فارسی"، انکار کردنی نخواهد بود.

بنظر من آنهائی که زبان فارسی را عامل وحدت ایرانیان میخوانند سعی در بی اعتبار کردن دین مبین محمدی ونقش آن درایجاد تفاهم و وحدتِ امّتِ مسلمان ایران را دارند. چرا که زبان فارسی اگر برای ثلث مردم مملکت، زبان مادری و مقبول است، ضمناً برای دو سوم مردم مملکت،  عنصری بیگانه، تحمیلی و نا خوش آیندمیباشد. آنها  میخواهند با این شعار، از اعتبار این واقعیت که :"دین مبین اسلام موجب وحدت ایرانی است"بکاهند و "زبان فارسی"را در تقابل با "اسلام"،  پر رنگ تر جلوه دهند. همانطور که دیدیم در  موجی دیگر، ولی همدست و تبانی گر با همین تفکر، "جمهوری ایرانی"را در تعارض با "جمهوری اسلامی"قرار داده و آشکارا خواستار آن شدند. و خوب میدانیم که منظور اینها از "جمهوری ایرانی، همان جمهوری پارسی- ساسانیِ ضد اسلام، و دشمنِ ترک و عرب"است. نا گفته پیداست که  اینها هردو، از یک آبشخور سیراب میشوند و در اصل، دلسوختگان حکومت آتـش پرست ساسانی، و متاستاز های نوین شعوبیه اسلام ستیز و فرهنگ کشند، که سعی میکنند باایجاد شقاق و گسل در بین ملیتهای ایرانی و دمیدن بر آتـش نفاق ملی، به مقاصد خویش نزدیکتر شوند و آنچه را که خود و بدست خویش، قادر به انجام نیستند، بدست دیگران به ورطه عمل برسانند. غافل از اینکه ملت ترک مسلمانِ ایران، نگاهبان اسلامی است که  از حکومت اجدادی خویش، سلاجقه، بارث برده و میراث دار تشیّعی است که از روزگارنیاکانِ افتخار آفرینش،سلاطین صفوی، بدان مباهی و پایبند است.

نخبگان شوونیزمی که سعی میکنند با اشرفیّت بخشیدن به اقلیّتی محدود، از اکثریت آحاد ایران، کرامت انسانی را سلب کنند و با آنان در سرزمین خویش، و درکشور و حکومتی که بدست  خویش ساخته اند، بمثابه ملل مغلوب و تحت اشغال رفتار کرده و آنان را از هویت خدادادی و فرهنگی سلاخی کنند، باید بدانند که صحبت از وحدت ملی کردن، آنهم تحت لوای ابزاری که خود در وهله اول موجب همین"شقاق و گسل ملی"شده است،  کاری مزورانه  و عوام  فریبانه است.

امروز، در این برههِ خطیرِتاریخی، بر آتش نفاقهای موجود دمیدن، و نمک بر جراحات دیرین پاشیدن، جز دل دشمنان و بدخواهان ایران و اسلام را خوش کردن، و بکام و مراد آنان کوشیدن نیست.  حاصل چنین افزون خواهی ها و سلطه جوئی ها، میتواند، تصادمات ملیتی، تعارضات داخلی ونتیجتاً، برادر کشی را بدنبال خود بارمغان بیاورد. ملت ترک ایران اجازه نخواهد داد که تمامیت خواهان، با لجاج و عناد شرایطی فراهم آورند که استعمار، به بهانه"ممانعت از آشوب"ما را بجنگِ داخلی معروض، و به عذر "حفظ صلح"، کشورمان را به اشغال خود در آورد.

دکتر علیرضا نظمی افشار

بهمن ماه 1392

شعارِ بی پایه "زبان فارسی عامل وحدت ایرانیان است"بهمان اندازه از اعتبار، مشروعیت، و انصاف و عدالت بر خورداراست که مثلاً برده داری ادعا کند که: "غلّ و زنجیر، عامل اتحاد بین من و برده هایم میباشد". البته کسی منکر اعتبار فیزیکیِ این عامل وحدت نیست. ولی همانگونه که در مورد "وحدتِ بردگان و  برده دار"عملکردِ "زنجیر"را نمیتوان نا دیده گرفت، عیناً در مورد عامل وحدت بودن زبان فارسی، "سرنیزهِ حکومتها، بگیر و ببند عمال حکومتی، دسیسه هایِ استعمار خارجی، وهزینه اسرافی در آمد ملی شهروندان غیر فارس زبان برای توسعه و تحمیل زبان فارسی"، انکار کردنی نخواهد بود.

بنظر من آنهائی که زبان فارسی را عامل وحدت ایرانیان میخوانند سعی در بی اعتبار کردن دین مبین محمدی ونقش آن درایجاد تفاهم و وحدتِ امّتِ مسلمان ایران را دارند. چرا که زبان فارسی اگر برای ثلث مردم مملکت، زبان مادری و مقبول است، ضمناً برای دو سوم مردم مملکت،  عنصری بیگانه، تحمیلی و نا خوش آیندمیباشد. آنها  میخواهند با این شعار، از اعتبار این واقعیت که :"دین مبین اسلام موجب وحدت ایرانی است"بکاهند و "زبان فارسی"را در تقابل با "اسلام"،  پر رنگ تر جلوه دهند. همانطور که دیدیم در  موجی دیگر، ولی همدست و تبانی گر با همین تفکر، "جمهوری ایرانی"را در تعارض با "جمهوری اسلامی"قرار داده و آشکارا خواستار آن شدند. و خوب میدانیم که منظور اینها از "جمهوری ایرانی، همان جمهوری پارسی- ساسانیِ ضد اسلام، و دشمنِ ترک و عرب"است. نا گفته پیداست که  اینها هردو، از یک آبشخور سیراب میشوند و در اصل، دلسوختگان حکومت آتـش پرست ساسانی، و متاستاز های نوین شعوبیه اسلام ستیز و فرهنگ کشند، که سعی میکنند باایجاد شقاق و گسل در بین ملیتهای ایرانی و دمیدن بر آتـش نفاق ملی، به مقاصد خویش نزدیکتر شوند و آنچه را که خود و بدست خویش، قادر به انجام نیستند، بدست دیگران به ورطه عمل برسانند. غافل از اینکه ملت ترک مسلمانِ ایران، نگاهبان اسلامی است که  از حکومت اجدادی خویش، سلاجقه، بارث برده و میراث دار تشیّعی است که از روزگارنیاکانِ افتخار آفرینش،سلاطین صفوی، بدان مباهی و پایبند است.

نخبگان شوونیزمی که سعی میکنند با اشرفیّت بخشیدن به اقلیّتی محدود، از اکثریت آحاد ایران، کرامت انسانی را سلب کنند و با آنان در سرزمین خویش، و درکشور و حکومتی که بدست  خویش ساخته اند، بمثابه ملل مغلوب و تحت اشغال رفتار کرده و آنان را از هویت خدادادی و فرهنگی سلاخی کنند، باید بدانند که صحبت از وحدت ملی کردن، آنهم تحت لوای ابزاری که خود در وهله اول موجب همین"شقاق و گسل ملی"شده است،  کاری مزورانه  و عوام  فریبانه است.

امروز، در این برههِ خطیرِتاریخی، بر آتش نفاقهای موجود دمیدن، و نمک بر جراحات دیرین پاشیدن، جز دل دشمنان و بدخواهان ایران و اسلام را خوش کردن، و بکام و مراد آنان کوشیدن نیست.  حاصل چنین افزون خواهی ها و سلطه جوئی ها، میتواند، تصادمات ملیتی، تعارضات داخلی ونتیجتاً، برادر کشی را بدنبال خود بارمغان بیاورد. ملت ترک ایران اجازه نخواهد داد که تمامیت خواهان، با لجاج و عناد شرایطی فراهم آورند که استعمار، به بهانه"ممانعت از آشوب"ما را بجنگِ داخلی معروض، و به عذر "حفظ صلح"، کشورمان را به اشغال خود در آورد.

دکتر علیرضا نظمی افشار

بهمن ماه 1392


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>