کودتا در میانمار! یک جنگ طبقاتی در میانمار در جریان است!
چه اتفاقی افتاده است؟ قدرت دست کدام نیرو بود و چه جابجایی واقعی انجام شده است؟ موقعیت طبقه کارگرو شهروندان معترض به ستم وتبعیض میانمار این وسط چیست؟
میانمار (برمه سابق)، کشوری است با جمعیت ۵۵ میلیونی که حقوق ابتدایی شهروندانش بعد از استقلال از انگلستان به مدت نیم قرن تا سال ۲۰۱۱ زیر چکمه نظامیان بیرحم لگد مال شده است. در طول این مدت نظامیان و ارتش به بزرگترین سرمایه داران میانمار تبدیل شده اند. صدها هزار هکتار زمین کشاورزی را به زور تصرف کرده اند و جمعیت عظیمی از محروم شدگان از امکانات معیشتی آواره شهرها شده اند و به بیرحمانه ترین شکلی به خدمت سرمایه داران حاکم در میانمار در آمده اند. به کارگرانی تبدیل شده اند که شیره جان و زندگیشان در معادن و صنایع تنباکو و کشاورزی و توسط کمپانیهای غول پیکر از چین وهند گرفته تا دول غرب مکیده میشود. فقط در صنعت نساجی میانمار بیش از نیم میلیون کارگر زن در بدترین شرایط و با بیحقوقی کامل تحت سیاستهای ریاضت اقتصادی برای طبقه حاکم میانمار ثروت خلق میکنند در حالیکه خود از محرومترین بخش طبقه کارگر جهان محسوب میشوند. زنان کارگر بخش مهمی از این طبقه تحت ستم هستند که اتفاقا در مقابله با کودتا نقش مهمی ایفا کرده اند.
طبقه حاکم میانمار و در راس آن ارتش در دهه های گذشته بارها با اعتراضات گسترده کارگران و مردم میانمار و با بحرانهای سیاسی مواجه شده است که همیشه با سرکوب و کشتار بیرحمانه پاسخ داده است. آخرین بار در سال ۲۰۱۰ بود که در آستانه تبدیل بحران سیاسی به یک بحران حکومتی جدی، طبقه حاکم میانمار، ارتش و اپوزیسیون حکومتی و دول غرب دست در دست هم گذاشتند و برای کنترل بحران و ممانعت از رادیکالیزه شدن اوضاع به محدود کردن نقش ارتش، انجام "انتخابات"و تقسیم قدرت میان نیروهای سیاسی مختلف چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون حکومتی تن دادند. اما با اولین فرجه های سیاسی که در این شرایط فراهم شد، رهبران و فعالین کارگری که توانسته بودند از چنگ نظامیان حاکم در دهه های قبل جان سالم بدر ببرند فورا به تجدید سازماندهی کارگران دست زدند و در فاصله کوتاهی صدها اتحادیه و تشکل کارگری شکل گرفتند که صدها هزار کارگر را نمایندگی میکردند. فقط در صنعت پوشاک و لباس دوزی بالای نیم میلیون کارگر مشغول هستند که توانسته اند یکی از قویترین اتحادیههای کارگری را سازمان دهند.
در متن چنین شرایطی بود که به یک چهره اصلی در اپوزیسیون حکومتی نیاز بود که نقش اصلی را در کنترل اوضاع سیاسی و تقسیم قدرت ایفا کند. آنگ سان سوچی مناسبترین شرایط را داشت و طبق معمول توسط دول غرب و نهادهایی مثل نهاد صلح نوبل برای چنین نقشی مهندسی شد. او دختر ژنرالی بود که در انتهای دهه چهل میلادی در مذاکره استقلال برمه از انگلستان نقش اصلی داشت؛ زن بود و لباسهای رنگارنگ میپوشید و گل به سر میزد؛ کسی بود که با پیام "اتحاد، نظم، عشق"که ظاهرا از اعتقاد عمیقش به آیین بودا الهام گرفته بود به میدان آمده بود و بالاخره جایزه صلح نوبل را زیر بغلش گذاشته بودند و از طرف عفو بین الملل "سفیر وجدان"نام گرفته بود و در نتیجه همه اینها و تلاشهای آگاهانه بین المللی به عنوان"فرشته نجات"به نجات طبقه حاکم برای خروج از بحرانهای سیاسی وقت شتافت تا همراه نظامیان کمک کند بحران سیاسی رفع شود و طبقه کارگر میانمار به نام دمکراسی و حقوق بشر به قربانگاه ریاضت اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هدایت شود. انتخابات ۲۰۱۵ کاتالیزور این تقسیم قدرت شد. به این ترتیب بود که آنگ سان سوچی در راس حزب "اتحادیه ملی برای دمکراسی"دست در دست نظامیان حاکم دور جدیدی را برای طبقه حاکم میانمار فراهم کردند. یکی از جلوه های خونین و غم انگیز این همفکری و همکاری و اتحاد جهانی طبقات حاکم در جهان برای پیش بردن سیاستهایشان در میانمار نسل کشی در استان راخین بود.
نسل کشی در روهینگیا!
راخین استانی در غرب میانمار است که بیشتر از یک میلیون مردم در آن زندگی میکردند. مردمی که در تقسیم بندی قومی و مذهبی طبقات حاکم در میانمار مهر "مسلمانان روهینگیایی"نام گرفته اند. این منطقه با صدها روستایش اکنون دیگر ویران شده اند و خالی از سکنه هستند. طبقه حاکم میانمار دهه هاست که هویت مردم این کشور را قومی و مذهبی تعریف کرده است و تلاش کرده است روی اختلافات و نفرتهای قومی، قدرت و ثروت و چپاول خود را سازمان دهد. میلیونها مردم روهینگیا با مهر "مسلمانان روهینگیا"تیره روز ترین بخش این سیاست شنیع تقسیم جامعه به اقوام ومذاهب بوده اند. مردمی که سابقه حضورشان در منطقه به صدها سال برمیگردد، کارگران مهاجری که استعمار انگلستان از مناطق مختلف هند و بنگلادش به این مناطق کوچ داده بود و انسانهایی که بعد از استقلال برمه توسط دولت جدید غیرقانونی اعلام شدند و ٣٥ سال پیش با یک چرخش قلم نظامیان حاکم رسما شهروندیشان لغو شد و علنا از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم شدند. آنها دومین جمعیت جهان هستند که شهروند هیج جایی از این جهان نیستند!
چهار سال پیش، نظامیان حاکم یکی از تکاندهنده ترین قتل عام قومی و مذهبی، یک نسل کشی تمام عیار علیه این مردم به راه انداختند. نظامیان حاکم همراه با دسته های فاشیست بودایی به روستاها حمله کردند، تا میتوانستند دهکده ها و خانه را به اتش کشیدند، به زنان تجاوز کردند، کشتند و مثله کردند و غارت کردند و آنها که توانستند زنده بمانند، یعنی قریب یک ملیون انسان، زن و مرد و پیر و جوان کودک و بیمار آواره مناطق مرزی بنگلادش شدند و نهایتا بازمانده های این هولوکاست نظامی - قومی – مذهبی در کمپهای مرز میان میانمار و بنگلادش در فجیعترین وضع گرفتار شدند.
در این جنایت سازمانیافته، بالهای خونین آنگ سان سوچی، این "فرشته نجات"را می بینید که که زیر یک بالش جایزه صلح نوبل را حمل میکرد و زیر بال دیگرش عنوان "سفیر وجدان"عفو بین الملل را. کسی که همزمان با کشتار و نسل کشی توسط نظامیان و باندهای آدمکش بودایی در دادگاه لاهه و خطاب به رسانه های جهانی این جنایت را اینچنین توجیه میکرد: "به نظرم عبارت پاکسازی قومی قوی تر از آن است که برای توضیح وقایع آنجا مناسب باشد"!
چرا کودتا شد؟
نظامیان که تا همین دیروز در کنار و به کمک "اتحادیه ملی برای دمکراسی"به رهبری "فرشته نجات"باهم حکومت میکردند میگویند که کودتا کرده اند چون در انتخابات اخیر تقلب شده است. اما واقعیت چیست؟
کودتای اخیر هم زمینه سیاسی داخلی و هم زمینه سیاسی جهانی دارد. اینجا هم مثل خیلی از تحولات سیاسی در کشورهای منطقه، ترکیبی از فاکتورهای جهانی و داخلی باهم و در کنار هم عمل میکنند.
در داخل میانمار، در واقع همان نیروهایی که بعد از بحران سیاسی ۲۰۱۱ و انتخابارت ۲۰۱۵ قدرت را میان خود تقسیم کرده بودند، مجددا وارد جنگ قدرت شده اند. نظامیان برای حفظ ترکیب دو مجلس به نفع باند خودشان در ساختار سیاسی و همچنین حفظ حضور پرقدرتشان در نهادهای اصلی قدرت مثل وزارت دفاع و خارجه و داخله دست به اقدام نظامی زده اند و انتخابات اخیر محمل سیاسی جنگ قدرت جدید و تقسیم قدرت جدید شده است. کودتای اخیر ابزار یک جناح از طبقه حاکم به رهبری نظامیان برای حفظ برتری خودشان در ساختار سیاسی حاکم است.
اما این اتفاق فقط مربوط به منازعات و کشمکشهای داخلی نیست. اینجا هم مثل موارد مشابه در جهان فاکتورهای جهانی، بخشا اقتصادی و بخشا سیاسی و البته هر دو در کنار هم و با در هم تنیدگی پیچیده ای عمل میکنند.
میانمار جمعیت وسیعی دارد. نفت و گاز و صنایع چوب و معادن و کشاورزی و صنعت نساجی در کنار یک طبقه کارگر وسیع جاذبه قدرتمندی برای طبقه سرمایه دار غرب و شرق و به این اعتبار دولتهای متبوعه هستند که در داخل میانمار و ازنظر سیاسی روی باندها و جناحهای مختلف سیاسی از حاکمیت گرفته تا اپوزیسیون حساب میکنند. از کمپانیهای غول پیکری مثل Adidas, Zara, H &M تا سرمایه گذاریهای وسیع توسط سرمایه داری افسارگسیخته چین و هندوستان فقط گوشه هایی از منافع اقتصادی قطبهای قدرتمند جهانی هستند که در همه جای دنیا برای گسترش قلمرو نفوذ اقتصادیشان رقابت میکنند. برای چین، خط لوله نفت و گاز که از میانمار میگذرد و چین را به خلیج بنگال و از این طریق خلیج فارس و دریای عمان و همچنین به دریای سرخ و کانال سوئز و دریای مدیترانه وصل میکند از اهمیت فوق العاده ای هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی برخوردار است. حفظ قدرت نظامیان به عنوان متحد داخلی دولت چین در میانمار از این جا منشاء میگیرد. بی دلیل نیست که در شورای امنیت سازمان ملل، دولت چین در کنار روسیه مهمترین دولتی بود که با هر نوع قطعنامه علیه کودتاچیان و دقیقا برای حفظ منافع خود و توازن قوا به نفع خود در میانمار در مقابل قطبهای رقیب اروپا و آمریکا مخالفت کرد.
هم انتخابات ۲۰۱۵ و عروج "فرشته نجات"سرمایه داری و طبقه حاکم در میانمار و هم کودتای فوریه جلوه هایی از تلاش طبقه حاکم در میانمار و قدرتهای رقیب جهانی برای حفظ نظام حاکم در کشور و تنظیم توازن قدرت میان قدرتهای جهانی در منطقه است.
نقش طبقه کارگر در مقابله با کودتا!
آیا اصولا طبقه کارگری در میانمار هست؟ اگر تصویرتان از اوضاع میانمار را فقط از رسانه های رسمی جهانی سر به دول حاکم بگیرید تصور میکنید در این کشور اصولا کارگری وجود ندارد یا اگر هم وجود داشته باشد روستایان از زمین کنده شده سربزیری هستند که برای کمپانیهایی چین و هندوستان و دول غرب و طبقه حاکم خود میانمار بدون کوچکترین اعتراضی ثروت تولید میکنند! رسانه های رسمی سر به دولتها – همان دولتهایی که در همه جهان از جمله در میانمار برای کنترل اوضاع سیاسی باهم رقابت میکنند –از طبقه کارگر میانمار و موقعیت و نقش این طبقه در مقابله با کودتا چیزی به شما نمیگویند. ارائه چنین تصویری از این کشور و کودتایش دقیقا بخشی از تلاش طبقه حاکم برای مهندسی اوضاع سیاسی بدون حضور طبقه کارگر است. همان کاری که در انتخابات ۲۰۱۵ و عروج "فرشته نجات"انجام دادند و امروز دارند به شکلی دیگر ادامه میدهند.
اما واقعیت چیست؟ همچنانکه بالاتر طرح کردم کودتای اخیر بخشا مربوط به رقابتهای باندهای مختلف طبقه حاکم در داخل میانمار و و بخشا مربوط به رقابت قطبهای جهانی سرمایه داری است. اما یک وجه مهم همه تحولات میانمار از جمله تقسیم قدرت در سال ۲۰۱۵ و کودتای اخیر مقابله با طبقه کارگری است که در گزارش رسانه های رسمی سرمایه داری جهانی خبری از آنها نیست. طبقه کارگری که اتفاقا در مقابله با کودتا در صف اول است و نقش بسیار قدرتمندی ایفا میکند.
در باره موقعیت و نقش طبقه کارگر میانمار و تلاش متحد طبقه حاکم و دول سرمایه داری جهانی برای خاموش کردن این طبقه لازم است جداگانه و مفصل بحث کرد. اما اینجا و در فرصت کوتاه و به عنوان فقط یک جلوه از حضور میلیونها کارگر میانمار در اوضاع کنونی باید به این اشاره کرد که به دنبال کودتای فوریه این اتحادیههای کارگران لباس دوزی بودند که در صف مقدم اعتراض به کودتا قرار گرفتند و در صف مقدم این اعتراض هم زنان کارگر نساجی بودند که در ۲۲ فوریه ۲۰۲۱ با اعتصاب عمومی و سراسری کارگران کارخانههای لباس دوزی مبارزه را به اوج رساندند. فقط در یک منطقه صنعتی به نام "هالینگ ثاریار"با ۳۰۰ کارخانه، تقریبا همه کارگران در راهپیمایی اعتراضی علیه کودتا شرکت کردند. در متن این اعتراضات بود که در ۲۰ فوریه، "کمیته عمومی اعتصاب"تشکیل شد که در آن تشکهای کارگری نقش مهمی داشتند. هدف اصلی تلاش این کمیته اعتصاب چه بود؟ پایان دادن به حاکمیت نظامیان وشکست کودتا، آزادی تمام زندانیان سیاسی، لغو قانون اساسی ۲۰۰۸ که توسط نظامیان و برای تثبیت حضورشان در قدرت به جامعه تحمیل کرده بودند و استقرار نظامی که حقوق همه شهروندان را تضمین کند! در ۲۲ فوریه و به فراخوان کمیته اعتصاب بیش از یک میلیون نفر در اعتراض شرکت کردند که بزرگترین بسیج سیاسی علیه کودتا بود.
گرچه در جریان تنشها و شکافهای میان جناحهای مختلف طبقه حاکم در سال ۲۰۱۱ و بعدا گاو بندی انتخاباتی ۲۰۱۵ طبقه کارگر از فرصت استفاده کرد و توانست متشکل شود و به عنوان یک نیروی طبقاتی و سیاسی جدی در صحنه حاضر شود، اما هنوز نتوانسته است از محدوده تشکل یابی کارگری و سندیکایی فراتر برود. بعنی هنوز نتوانسته است در صف یک حزب سیاسی علیه اتحاد کل طبقه حاکم، از نظامیان چکمه پوش گرفته تا "بانوی گل به سر"، یک حزب سیاسی که آمال و آرزوهای این طبقه برای رهایی خود و کل جامعه را نمایندگی کند ایجاد نماید. جناحها و احزاب متنوع طبقه حاکم در میانمار از سازمانیابی طبقه کارگر میانمار در حزب سیاسی با پرچم آزادی، برابری، رفاه و حقوق شهرندی برای همه شهروندان واهمه دارند و علیرغم اختلافهای باندی و جناحی در مقابل پیشروی طبقه کارگر به چنین موقعیتی متحد هستند. مثل همه کشورهای منطقه، پایان دادن به موقعیت فرودست اکثریت ۹۹ درصدی شهروندان میانمار، پایان دادن به تکرار نسل کشی شبیه روهنگیا تماما در گرو این است این طبقه و میلیونها شهروند معترض میانمار بتوانند خود را در چنین حزبی متشکل کنند و دست احزاب رنگارنگ طبقه حاکم میانمار را از گاوبندی علیه حرمت و معیشت اکثریت مردم کوتاه کنند.
اجازه بدهید مطب را با سخنان یکی از زنان کارگر سازمانده مبارزه علیه کودتا به نام ماموی ساندار مینت به پایان برسانم:
"مبارزه ما علیه کودتای نظامیان به این سبب نیست که بخواهیم قدرت یا مقامی برای خود دست و پا کنیم. کارگران میدانند که چگونه تحت فشار زندگی کنند و چگونه با بی عدالتی مبارزه کنند. ما نمیتوانیم تحت سلطه حکومت نظامیها زندگی کنیم. ترجیح میدهیم بمیریم تا زیر ستم زندگی کنیم. ... دیدن مرگ افراد معترض، به ویژه جوانان دلخراش است. من به عنوان یک مادر که در حال مبارزه هستم این درد را با شدت هر چه بیشتری با پوست و گوشت خود حس میکنم. هر چه بیشتر رنج مردم را میبینم، بیشتر میخواهم علیه بی عدالتی و ستم مبارزه کنم. حتی به بهای جانم. مردم معترضی که در معرض مرگ قرار دارند شکست ناپذیرند."
آری، "مردم معترضی که در معرض مرگ قرار دارند شکست ناپذیرند."این سخن فعال کارگری زنی که در مقابله با کودتا نقش مهمی ایفا میکنند را باید به پرچم مبارزه با کودتا، مبارزه با طبقه حاکم در میانمار، مبارزه با همه احزاب و شخصیتهای طبقه حاکم از ژنرالها گرفته تا آنگ سان سوچی گل به سر تبدیل کرد! *** پایان