ایجاد مشکلات برای آمریکا در همهجا، جزو سیاستهای ثابت روسیه است
کشور روسیه همواره در سیاست بینالمللی نقش تأثیرگذاری داشته است؛ چه در زمان امپراتوری بودنش در دوران تزاری و دوران اتحاد جماهیر شوروی و چه در زمانی که به نام فدراسیون روسیه عرض اندام کرد، از دوران بوریس یلتسین تا دوران کنونی به رهبری پوتین. روسیه تزاری، پس از سقوط قسطنطنیه و فروپاشی امپراتوری بیزانس، در نقش حامی کلیسای ارتدکس در بالکان و خاورمیانه تبارز کرد و مسکو نه تنها در جایگاه «رم دوم» بلکه در جایگاه «اورشلیم اول» عمل کرد و از اینرو، وارد جنگها و قرار دادهایی با امپراتوری عثمانی و بازیهایی با قدرتهای اروپایی شد.
در سال ۱۷۶۸، کاترین کبیر، ناوگان جنگی روسیه را از راه جبلطارق به دریای مدیترانه فرستاد تا ناوگان جنگی عثمانی را درهم بکوبد. ناوگان روسی، بیروت را گلولهباران کرد و از کارزار ابراهیم پاشا و ظاهر العمر علیه عثمانیها در لبنان و سوریه پشتیبانی به عمل آورد و در نتیجه، امپراتوری عثمانی شبه جزیره کریمه در اوکراین را به روسیه واگذار کرد. در دوران شوروی، مسکو به «واتیکان چپ» در جهان مبدل گشت، اما ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب کمونیستی در طرح اقتصادی (نپ) یا سیاستهای نوین اقتصادی از آرمان هامر، بازرگان آمریکایی، کمک گرفت. استالین با تیتو رهبر یوگوسلاوی به مخالفت برخاست و دروازه مسکو را به روی سوسیالیستهای پیرو کمونیسم تحریف شده، بست و تنها به روی کمونیستهای اصیل باز گذاشت. نیکیتا خروشچف و جانشینانش با مائو تسهتونگ، رهبر چین، سر مخالفت گرفتند و از راستگراها در کنار همه انواع چپگراها پذیرایی کردند. اما پوتین آغوش مسکو را به روی سرمایهگذاران راستگرا باز کرد و نیروهای راست افراطی را در اروپا مورد حمایت قرار داد، ولی با وجود آن و به رغم داشتن نظام سرمایهداری مافیایی، کماکان از پشتیبانی نیروهای چپ بهرمند باقی ماند؛ چرا که چپیها از آمریکا متنفرند و بر هر قدرتی که در برابر آن بایستد، تکیه میکنند.
از سال ۲۰۱۵ به این سو روسیه به رهبری پوتین، نقش اول را در جنگ سوریه بازی کرد و با لبنان، عراق و اسرائیل همسایه شد و همسایگیاش را با ترکیه گسترش داد. از اینرو، طبیعی بود که نقش آن در خاورمیانه بیشتر شود. همزمان با آن نقش آمریکا در منطقه کاهش یافت و نقش ایران، ترکیه و اسرائیل فزونی گرفت، همچنان که حضور چین به دلیل پروژه راه ابریشم، پر رنگتر شد.
در لبنان چون سنت دیرینه در همه تحولات این بوده که هرگاه نیرویی با نقش جدید در منطقه تبارز کند، رهبران سیاسی برای نزدیک شدن با آن به مسابقه میپردازند، مدتی است شخصیتهای سیاسی لبنان از راست گرفته تا میانهرو و چپ، یکی بعد دیگری به مسکو میشتابند و هر کدام خواستار افزایش نقش روسیه و در ضمن افزایش نقش خودش در لبنان میباشد. اما صرف نظر از خواستههای آنان، باید پرسید که روسها چه کاری میتوانند در لبنان انجام دهند؟
البته این واقعیت را باید درک کرد که نهادن خار در راه آمریکا و ایجاد مشکلات برای آن، جزو سیاستهای ثابت روسیه است. هدف روسیه از این امر وادار کردن واشنگتن به پذیرش مسکو به عنوان یک شریک برابر و همتا در اداره نظام جهانی و نظامهای منطقهای است. از این جهت مسکو در هر راهی که واشنگتن به تنهایی میرود، خار میگذارد و در هر راهیکه با رعایت تعدد، دو قطبی یا چند قطبی می رود، گل میپاشد. پس بازی بسیار دقیق است و باید در تحلیلها مورد توجه قرار گیرد.
از این رو مسکو در سوریه با نیروهای مختلف و متعدد مانند رژیم حاکم، مخالفین، ایران، ترکیه، اسرائیل و آمریکا، بازی میکند. در خاورمیانه تلاش میورزد خود را به جایگاه پیشینش در لیبی، مصر و یمن باز گرداند. همچنان کوشش دارد پایگاهی را در سودان و در سواحل دریای سرخ تأسیس کند، توافق بر سر تأسیس این پایگاه در رژیم گذشته سودان صورت گرفته بود، اما خارطوم که در شرایط کنونی زیر فشار آمریکا به یک نیروی «ایستا» تبدیل شده است در حال عقبنشینی از توافق یادشده است.
اما بزرگترین چیزی که مسکو از آن در هراس است، «انقلابهای مخملی» است، نظیر آنچه در اروپای شرقی که شامل اردوگاه سوسیالیستی بود رخ داد. از اینرو مسکو در برابر آنچه «بهار عربی» نامیده شد و در برابر انقلاب لیبی ایستاد و در سوریه مداخله نظامی کرد تا از سرنگونی رژیم سوریه جلوگیری کند. در زمان کنونی روسیه نگران این است که لبنان فرو بپاشد و سوریه و عراق را زیر تأثیر قرار دهد و در نتیجه نقش ایران و ترکیه، به ضرر نقش روسیه افزایش یابد. در عین حال، خروج نیروهای آمریکایی از شرق فرات، خواست جدی روسیه و یکی از دغدغههای اصلی ولادیمیر پوتین است. از سوی دیگر، نشست ژنو که قرار است میان ولادیمیر پوتین و جو بایدن برگزار شود، در راه است و مردم جهان منتظر آنند، اما کسی به یقین نمیداند که این دو رهبر بر سر چه مسائلی به توافق خواهند رسید، ولی همه میدانند که آنها نقاط اختلاف زیادی دارند و بدون اینکه از رقابت دست بر دارند، کاستن از میزان دشمنی و تنش و جلوگیری از برخورد و تصادم، به نفع هر دوی آنها است.
در شرایط فعلی تمرکز دولت جو بایدن بیشتر بر کشمکش، رقابت و همکاری با چین و روسیه و تحرک به سمت خاور دور، اقیانوس آرام و اقیانوس هند است. دولت بایدن میخواهد از مسئولیتهای خود در خاورمیانه بکاهد، اما تا کنون استراتژی روشن و مدونی در این باره در دست ندارد. در حالی که خاورمیانه منطقهای است که آمریکا از آن ناگزیر است و هر قدر از آن دوری گزیند، باز هم دامنش را رها نخواهد کرد.
این در حالی است که کرملین در چارچوب یک بازی راهبردی میان مثلث آمریکایی – روسی – چینی، بیشتر بر خاورمیانه تمرکز دارد. اما سیاستهایش در این منطقه هماهنگ شده و بلندمدت نیست، بلکه واکنشی و مقطعی است. بنابراین، سیاست آن در خاورمیانه به گفته خانم لودمیلا شکفاریا، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه دوستی مسکو، قادر به خلق اهداف بلند نیست.
البته معادله روشن است؛ آمریکا با وجود تواناییهای عظیمش از نقش بزرگی که در صحنه بینالمللی دارد خسته شده است، چین نقش کمتری نسبت به پتانسیل بزرگ خود دارد، در حالیکه روسیه نیز نقشی بزرگتر از تواناییهای محدودش دارد و در نتیجه، جهان در هرج و مرج و بی نظمی بسر میبرد!