اخیرا دوستی از طریق ایمیل، خبر تشکیل «پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی» در کپنهاک را برایم فرستاده بود. طبق این خبر، موسسین این تشکل، بیانیه* اعلام موجودیت خود را 15 ماه مارس 2014، در سایت اینترنتی روزنامه جمهوری آذربایجان به نام «مساوات»، منتشر کرده اند.
موسسان این پارلمان موقت در تبعید، عبارتند از:
- فریدون پرویز نیا
- عبدالله امیر هاشم
- نور الدین قروی
- احمد اوبالی
- محمود علی چهرگانی
- ائلدار قاراداغلی
- محمد مشتاق
- ستار سئوگین
- صمد فرتاش
اما من به دلیل مشغله های زیاد، توجهی خاصی به این خبر نکرده بودم. تا این که در روزهای اخیر، از طریق دوستان و رفقایم در شهرهای مختلف آذریایجان که در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فعالند و همواره به مناسبات های مختلف با همدیگر تبادل نظر می کنیم، مطلع شدم که دو گروه اغلب در محافل خودشان، بر سر تاسیس به اصطلاح «پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی»، گرد و خاک به پا کرده اند: یکی خود موسسین و طرفداران پان ترکیست آن ها و دیگری پان ایرانیست ها. در واقع دو گروهی که گاه و بی گاه پشت خواسته ها و گرایشات «مردم» سنگر می گیرند و فضای آن چنانی به وجود می آورند که رنگ و بوی خشونت و درگیری می دهد و تداعی کننده جنگ داخلی یوگسلاوی سابق و ...، است.
از این که چرا موسسین این پارلمان «آذربایجان» را «آزربایجان» می نویسند و یا این که چرا «جنوبی» را آخر اسم خود اضافه کرده اند، می گذرم.اما آن چه که برای من به عنوان یک انسان و فعال سیاسی و فرهنگی، اهمیت دارد این است که چگونه گروهی به خود اجازه می دهد از سوی میلیون ها آذربایجانی ساکن ایران و در اتاقی در کپنهاک، پارلمان درست کنند و خود را نماینده مردم آذربایجان معرفی نمایند. در این که هر جمعی در هر گوشه ای از کره خاکی، دور هم جمع شوند تا دست به فعالیت متشکل بزنند و اهداف و سیاست های خود را به جامعه اعلام نمایند ایرادی وارد نیست و حق طبیعی و مسلم شان است. اما به لحاظ سیاسی و تاریخی، تاسیس پارلمان، حتی در تبعید هم، پیش شرط های خود را دارد. سازمان دهندگان چنین سیاستی، نخست اهداف و برنامه ها و کاندیداهای خود را تبلیغ و ترویج کرده و سپس در همان سطح نیز آرای علاقه مندان و طرفداران خود را جمع می کنند. یعنی از دل این تبلیغات و سمینارها و گردهمایی ها، نمایندگان پارلمان فرضی با آرای علاقه مندانش انتخاب می شوند. در حالی که تصاویری که آقایان موسس «پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی» منتشر کرده اند غیر از خودشان کس دیگری نیست و حتی برای نمونه یک زن هم در میان آن ها دیده نمی شود؛ در واقع یک تشکل کاملا مردانه و مردسالارانه است. آن ها، هم چنین بیانیه اعلام موجودیت خود را نیز از طریق یک نشریه جمهوری آذربایجان، منتشر کرده اند به سادگی وابستگی شان را به محافلی در این کشور، به نمایش گذاشته اند.
از سوی دیگر، پان ایرانیست ها، با هر صدای آزادی خواهی و برابری طلبی در جهت رفع ستم ملی در ایران، خصومت و دشمنی می ورزند و منکر ستم ملی در ایران می شوند. در حالی که در جامعه ما، همه زبان ها غیر از زبان فارسی، ممنوع است و فعالیت آزادی این عرصه نیز مانند عرصه های دیگر تحت تعقیب پلیسی قرار گرفته و شکنجه و حتی اعدام می گردند. همین مساله به سادگی نشان می دهد که در ایران، ستم ملی، ابعاد گسترده و تاریخی دارد.
علاوه بر این، حتی برخی روشنفکران جامعه ما، که سابقه چپ هم دارند از به کار بردن واژه «ملی» سخت ناراحت می شوند و خودشان نیز واژه «قومی» را به کار می برند. در حالی که واژه قوم به گذشته و به دوران فئودالی برمی گردد. اما در دوره مدرن و عصر سرمایه داری و جامعه طبقاتی، واژه «ملت» عمومیت دارد. جامعه ایران نه یک جامعه فئودالی، بلکه جامعه سرمایه داری است. در عین حال، اگر واژه ملت را در جایی مانند ملت ایران به کار ببرید همین روشنفکران ما نه تنها مخالفتی نمی کنند، بلکه خودشان هم به کار می برند و تایید می کنند. بنابراین، آن ها با به کار بردن «ملت» کرد و ترک و عرب مخالف دارند و این هم آشکارا موضع پان ایرانیستی را تقویت می کند. من شخصا با به کار بردن واژه «قوم» مخالفم. زیرا این واژه، معنی این را دارد که مردمی که قوم نامیده می شوند هنوز در دوران فئودالی گیر کرده و هنوز زندگی قبایلی دارند. در نتیجه سرنوشت «اقوام» را هم نه گرایشات سیاسی مختلف، سازمان ها و احزاب سیاسی و اجتماعی، نهادهای دمکراتیک و فرهنگی، جنبش های سیاسی - اجتماعی، بلکه روسای قبایل رقم می زنند؟! امیدوارم این بخش از روشفنکران جامعه ما، کمی در این مورد تعمق کنند شاید در این مورد تجدیدنظر نمایند. هم چنین روشنفکران ما، به جای سرپوش گذاشتن به مساله ستم ملی در ایران و بازی با واژه ها، در رابطه با فجایع تاکنونی و عواقب آتی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از ستم ملی، به خصوص ممنوعیت زبان های مادری در ایران، روشنگری کنند تا مردم عادی به دام و تله ناسیونالیست ها، شوونیست ها، فاشیست ها و تبلیغات تفرقه افکنان و خشونت طلبان گرفتار نشوند.
در تاریخ ایران، حکومت های ناسیونال فاشیستی پهلوی و هم حکومت اسلامی فاشیسی جمهوری اسلامی، نه تنها زبان های مادری غیر از زبان فارسی را در سراسر ایران ممنوع کرده اند، بلکه هر کسی هم خواهان آزادی زبان مادری اش در ادارات، سازمان ها، احزاب، نهادهای دمکراتیک، رادیو و تلویزیون، روزنامه و مجله، مدرسه و دانشگاه شده، به عنوان «تجزیه طلب» و به «خطر انداختن تمامیت ارضی کشور»، به وحشیانه ترین شکلی سرکوب و زندانی و شکنجه و حتی اعدام شده اند.
این رضاشاه بود که با سرکوب بی رحمانه دستاوردهای انقلاب مشروطیت، زبان های مادری مناطق مختلف ایران غیر از زبان فارسی را ممنوع کرد بدون این که حتی به آرای مردم مراجعه کند. بنابراین، در موضع گیری های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار مهم است که مردم فارس زبان مورد خطاب و نقد قرار نگیرند. چرا که آن ها در ممنوعیت زبان های مادری مناطق مختلف ایران، نقشی نداشته اند و تنها حاکمیت ها هستند که این جنایت بزرگ را در حق اکثریت شهروندان ایرانی مرتکب شده اند. به عبارت دیگر، مردم فارس زبان هم مانند همه مردمی که با زبان های دیگر تکلم می کنند متشکل از گرایشات مختلف سیاسی و اجتماعی است. همان طور که ما در جامعه ایران گرایشات سیاسی پان فارسیسم داریم گرایشات پان ترکیسم و پان عربیسم و غیره هم داریم.
پس از انقلاب 1357 مردم ایران تاکنون بیش ترین قدرت در حاکمیت جمهوری اسلامی، در دست آذری زبان هاست. اما این مساله چه ربطی به میلیون ها مردم آذری دارد. آیا این ها از آذری ها کم کشته اند؟ آیا این حکومت جانی، حقوق و آزادی های مردم آذری را به رسمیت شناخته است؟ بنابراین، نیروهای آزادی خواه و برابری طلب مخالف کلیت حکومت اسلامی ایران، جنگ شان با حکومت اسلامی است نه با مردم فارسی زبان! پس ستم ملی و ممنوعیت زبان های مادری در ایران، یک واقعیت تلخ غیرقابل انکار است و این مساله را به فارس زبان ها نسبت دادن، نه تنها غیر از این که به همبستگی انسانی و مبارزه متحدانه علیه کلیت حکومت اسلامی لطمه می زند، بلکه تاریخ و تجربه مردم کشورهای دیگر مانند یوگسلاوی سابق، رواندا و غیره نشان داده اند که تحریک احساسات ملی و برخوردهای خصمانه با مساله ملی، بسیار خطرناک است و نهایتا به درگیری داخلی و نسل کشی منجر می گردد.
اما تا آن جا که به موسسین «پارلمان موقت آزربایجان در تبعید»، برمی گردد آن ها تاکنون ده ها تشکل به وجود آورده اند و هر بار با تغییر سیاست ها در برخی کشورها، به خصوص جمهوری آذربایجان و ترکیه و حتی لابی هایی در حاکمیت آمریکا، از هم پاشیده اند و تشکل جدیدی را منطبق با سیاست های روز سرمایه داری این کشورها به وجود آورده اند.
برای نمونه، «احمد یوسفی سادات» معروف به «اوبالی» پس از ناامیدی از سازمانی به نام «داک»، اقدام به تشکیل یک سازمان دیگری به نام «گاماج» نمود که آن نیز شکست خورد.
«فریدون پرویزنیا» در سال 1374 به همراه حسن احسنگر، اژدر تقی زاده و بیوک رسولوند تشکلی به نام «باب یا آذربایجان واحد» را تحت حمایت «ایلچی بیک» اولین رییس جمهور پان ترکیست جمهوری آذربایجان، پس از شوروی سابق بود. آن ها، به «محمودعلی چهرگانی»، ماموریت دادند تا شعبه ای از آن را در تبریز تاسیس نماید.
گاموح یا (جنبش بیداری ملی آذربایجان جنوبی)، یک گروه سیاسی راست و پان ترکیست است که در سال ۱۹۹۵، توسط محمودعلی چهرگانی بنیان گذاری شد اما فعالیتش در ایران ممنوع اعلام شد. محمد علی چهرگانی، بعدها از این سازمان جدا شد.
در سال 1377 نیز یک تشکل سیاسی از طرف ناسیونالیست های ترکیه برای مقابله با حکومت اسلامی ایران، تاسیس شد که در آن دوره، حکومت اسلامی از «پ.ک.ک» حمایت می کرد. این تشکل که «میللی شورا» نام داشت در روز اول مهر 1377 در استانبول و با مدیریت بیوک رسولوند برگزار شد. در این جلسه، «فریدون پرویز نیا» (آراز) و «نورالدین قروی» (آذر) از آلمان شرکت داشتند. قروی در آلمان، «آنادیل، یا زبان مادری» را منتشر می کرد.
«محمد مشتاق»، که برخی ها حتی او را عامل پلیس مخفی ترکیه (میت) می دانند پیش از انقلاب 1357، ساکن ترکیه بود و مدتی قبل سردبیر بخش فارسی «تی.آر.تی» بود. او، در دومین نشست این تشکل در آبان 1378، به آن پیوست.
کنگره اول داک (کنگره به اصطلاح آذربایجانی های جهان)، در 1997 در «لس آنجلس» تشکیل شد و نورالدین قروی، فریدون پرویز نیا و...، در ان حضور داشتند.
در این کنگره، گرایشات متضادی وجود داشت اما در کنگره دوم احمد اوبالی و محمد مشتاق نیز به این جمع اضافه شدند و تقریبا یک گرایش یک دست پان ترکیست رهبری آن را به دست گرفت.
چهرگانی در انتخابات پارلمانی سال 1375، کاندید تبریز بود که رای آورد اما در رقابت ها جناحی و با فشار وزارت اطلاعات، مجبور به استعفا شد.
چهرگانی، جزو ۶۴ نفری بود که در ۱۵ خرداد ۱۳۷۷ طی نامه ای به محمد خاتمی رییس جمهور وقت حکومت اسلامی، نسبت به «زاد و ولد» و «مهاجرت» بی رویه کردها در آذربایجان غربی اظهار نگرانی کرده بودند و طی آن نامه خواستار تمهیداتی برای جلوگیری از آن شده بود.
بخشی از آن نامه، چنین است: «... در این گوشه از خاک عزیز کشورمان نحوست و شومی چندین دهه قبل پدرانشان را تکرار نمایند، که زادوولدهای بی حد و حصر و مهاجرت های بی رویه و نیز ادعاهای کذب و بی پایه و اساس یکی از نمایندگان مجلس و چند نویسنده دیگر که دولت باید برای آن تدابیری را اتخاذ نمایند شاهد این ادعای ماست...»
او، بعدها نیز مردم کرد را فقط مهمانان آذربایجان خوانده و طی اظهار نظری در سایت شخصی اش گفته است: «در حال حاضر ۵۰۰ هزار کرد در آذربایجان غربی زندگی می کنند که اگر رفتار عادی داشته باشند، هیج مشکلی نیست و گرنه همان طور که آمده اند باید بروند.»
او و گروهش بارها خواستار اشغال شمال عراق توسط ارتش ترکیه شده اند و کرکوک و موصل را «سرزمین تاریخی ترک ها که بدست عدهای کرد اشغال شده» خوانده اند. آن ها، شدیدا کشتار ارامنه توسط ترک های عثمانی را انکار می کنند و در سایت او، مطالب و پیوندهای نژادپرستانه بسیار زیادی در مورد ارامنه وجود دارد. او، در مصاحبه ای با سیانان ترکی، بارها از لفظ «سگ های فارس» استفاده کرده است.
حتی گفته می شود هنگامی که چهرگانی در آذربایجان معلم بود از موضع یک حزب الهی، با آن بخش از شاگرانش که حس می کرد مذهبی نیستند به شدت بدرفتاری می کرد. هم چنین او، گروه گروه شاگردانش به جبهه های جنگ ایران و عراق برده و قربانی اهداف غیرانسانی حکومت شان کرده است. بنابراین، چهرگانی مانند هر سیاستمدار راست و نژادپرست، نان را به نرخ روز می خورد و هر از چند گاهی رنگ عوض می کند تا از قافله هم فکرانش عقب نماند. در ادامه بحث مان، به حضور داوطلبانه چهرگانی در جبهه های جنگ ایارن و عراق، آن هم از زبان خودش برمی گردم.
در واقع محمودعلی چهرگانی، یکی از چهره های مذهبی نژادپرست است که سال ها در خدمت حکومت اسلامی بود؛ اما هنگامی که از «بارگاه خلیفه مسلمین» رانده شد ناگهان به فکر «ترک» بودن خود افتاد و اعلام کرد که آذری ها در ایران، تحت ستم هستند؟! گویا هنگامی که او و هم فکرانش در خدمت حکومت جهل و جنایت اسلامی و بسیج جنگی آن بودند این ستم وجود نداشت؟
او، از زمانی که از ایران خارج شده تاکنون به دنبال قدرت های جهانی است. او، حتی در دوره دوم انتخاب بوش به ریاست جمهوری آمریکا، با ارسال پیام شادباش به او، از جمله از او درخواست کرده بود که «مهری» را که شامل حال «کردهای عراق» نموده چرا شامل حال آذری های ایران نمی کنند. چهرگانی، جزو کسانی است که حدود یک دهه اخیر در لابی های آمریکایی جا خوش کرده و منتظر حمله آمریکا و متحدانش به ایران و یا راه انداختن «انقلاب نارنجی و رنگی» در این کشور بود.
اما با تغییر ریاست جمهوری در آمریکا و با آغاز مذاکره غیرمستقیم و مستقیم حکومت اسلامی ایران و آمریکا، عناصری هم چون چهرگانی سرخورده شدند به طوری که از سیاست های تازه حاکمیت آمریکا انتقاد می کنند. برای نمونه، چهرگانی در مصاحبه ای که فوریه 2013، با «VOA azari» داشت، گفت «به نظر می رسد قدرت های جهانی ما را از پروژه های بزرگی نظیر خاورمیانه بزرگ کنار گذاشته اند و آن توجهی که به کردها دارند را نسبت به ما ندارند.»
او، در پاسخ به پرسشی در خصوص «وضعیت سیاسی قومیت گراها در آذربایجان» نیز گفت: «من از وضعیت فعلی حرکت مان راضی هستم. اما متاسفانه آذربایجان در کانون توجهات قدرت های بزرگ نیست. به نظر می رسد قدرت های جهانی ما را از پروژه ها کنار گذاشته اند. مثلا در پروژه خاورمیانه بزرگ حساسیت و توجه به برخی قومیت ها (کردها) بسیار بالا است. اما چنین توجهی نسبت به ما وجود ندارد. نه آمریکا نه اروپا به ما توجه نمی کنند.»
چهرگانی، در ادامه مصاحبه با VOA azari، با انتقاد از دولت ترکیه نیز گفت: «در حالی که مقامات عالی رتبه دولت ترکیه در کشورهایی مثل مقدونیه به سرنوشت یازده هزار ترک تبار دقت نظر دارند، اما از سرنوشت چهل میلیون ترک در ایران صحبتی نمی کنند.»
او، هم چنین در پاسخ به سئوال خبرنگاری صدای آمریکا در خصوص اظهارات سال گذشته که «دانا رورباکر کنگرسمن آمریکایی در خصوص لزوم استفاده ایالات متحده از نیروهای تجزیه طلب در آذربایجان شرقی و اردبیل برای فشار به حکومت ایران»، گفت:
«من شخصا در این پانزده سال با نزدیک به 20 کنگرسمن آمریکایی دیدار داشته ام و این اظهارات نتیجه فعالیت های ما است. ما گزارش های شفاهی و کتبی زیادی به این کنگرسمن ها از جمله رورباکر داده ایم و من از او تشکر می کنم و ما به تماس هایمان با ایشان ادامه خواهیم داد.»
چهرگانی، هم چنین ناخرسندی خود را از حوزه جغرافیایی که رورباکر در نامه خود برای آذربایجان تعریف کرده بود را ابراز کرد. این سخنان چهرگانی، هم اکنون در سایت های اینترنتی به خصوص در سایت های آذری زبان، قابل دسترسی هستند.
اما در سال های اخیر، نیروهای جوان و موثر تشکیلات گاموح، چهرگانی را وادار کردند تا از رهبری این جریان کنار برود. نیروهای جدید این سازمان، شاید بیش از این اعتمادی به چهرگانی ندارند و یا شاید هم به نظریات جدید رسیده اند که با افکار پان ترکیستی و به غایت راست و کاریسماتیک چهرگانی مغایرت دارد.
محمود علی چهرگانی، در اوایل سال ۲۰۰۲ میلادی ایران را به قصد سخنرانی در اروپا، ترک نمود و اولین جلسه او در استکهلم برگزار شد. پس از پایان این جلسه و انتقاد من به او که چرا به حضار اجازه ندادند به طور شفاهی سئوالات خود مطرح کنند؛ هم چنین صحبت هایش جنگ طلبانه و علیه ارمنی ها بود، به علاوه مطلبی را که قبلا در نقد سیاست های او نوشته و منتشر کرده بودم خواستم به وی دهم؛ نخست با عکس العمل هیستریک او و سپس عقب نشینی و معدزت خواهی اش روبرو شدم. سرانجام این مساله، به رادیو همبستگی کشید. در میزگردی که در رادیو همبستگی تشکیل شد من و آقای علیرضا اردبیلی از برگزار کنندگان جلسه چهرگانی و هم چنین آقای حسن بهگر روزنامه نگار مستقل که آقای سعید افشار آن را اداره می کرد، شرکت داشتیم. من در این میزگرد از جمله به فراخوان خشونت طلبی و جنگ طلبی او که در سخنرانی اش با مشت بر روی میز می کوبید و می گفت: اگر این بار بین آذری ها و ارمنی ها جنگ دیگری آغاز شود دولت ما (جمهوری اسلامی)، باید ار برادران مسلمان آذری مان دفاع کند در غیر این صورت، ما ارس را می شکافیم و اگر اسلحه هم نداشته باشیم با سنگ به کله ارمنی ها می کوبیم و... او، هم چنین در این جلسه ادعاهای بی اساسی کرده و کارنامه دیگری از خود ارائه داد... این سخنان من با مخالفت علیرضا اردبیلی روبرو شد. برای این که من مستند جواب اردبیلی را بدهم نشریه شماره پنج ترییون را که خود او نیز عضو هیات تحریه سه نفره آن بود از کیفم درآوردم و گوشه هایی از گفتگوی چهرگانی با یک نشریه که در تریبون نیز چاپ شده بود را خواندم: «... تمام تلاشم این بود که آن را در چارچوب قوانین و احکام الهی بگنجام و با قوانین اسلامی و قرآنی آن را تطبیق بکنم. این حس در من با شروع جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده بود و بنده جهت ارضای آن تقریبا در طول جنگ تقریبا هر سال یک بار به جبهه اعزام می شدم و در وظایف ساده ای مثل تک تیرانداز، آرپیچی زن، راننده آمبولانس کار می کردم و دو بار نیز توسط خمپاره و تک تیرانداز عراق مجروح و یک بار نیز مصدوم شیمایی شدم... از 12 میلیون جمعیت تهران نزدیک به 8 میلیون آذربایجانی هستند که قریب به 7 میلیون آن ها بی سرمایه و بدون امکانات مالی است. بنده به این نتیجه رسیده ام که وضع اقتصادی آذربایجان وخیم است باید در چارچوب ایران و نظام اسلامی و قانون از آن دفاع نمود و حتی دست این سرمایه داران را بوسید و به آذربایجان برگرداند... در مناطقی که ناظران بودند اعلام کردند که شب رای شمرده شد شما دارای سه هزار رای بودید ولی صبح می دیدیم که رای خیلی شده و این عدد حدود 2/1 یا 3/1 به فرمانداری اعلام شده است. در هر حال شکایت هایی کردیم ولی گوش شنوایی نبود...» (منبع: دکتر چهرگانی در گفتگویی صریح و بی پرده، تنظیم از: آلتای؛ تریبون شماره 5، تابستان 1999، سولنا - سوئد، به نقل از هفته نامه مبین)
او، در ادامه اعتراض به دست کاری آرای خود، دستگیر و مدت کوتاهی زندانی شد. سپس او، به خارج کشور آمد و فعالیت سیاسی خود را در بده و بستان و معامله با لابی های ترک - آمریکا، پیش برده و هنوز هم می برد.
بنابراین، چهرگانی هم مذهبی و متعهد به نظام اسلامی، عاشق جنگ و کشتار و هم به حدی «محرم» حکومت اسلامی بود که به او اجازه داده بودند کاندید مجلس شورا اسلامی شود. به گفته خودش، حس خشونت و جنگ طلبی و انتقام جویی در وجودش به حدی فوران می کرد که او، برای کم کردن جوش و خروش آن، هر سال داوطلبانه به جبهه ها جنگ ایران و عراق می رفت تا با آدم کشی، این حس خود را کمی مهار کند. در مجموع می توان گفت بیش ترین اسامی که پای بیانیه اعلام موجودیت «پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی»آمده است سوابق سیاسی مبهم و معامله گر و خشونت طلب دارند. امیدوارم انسان هایی که دور و بر چهرگانی ها هستند در سیاست های تاکنونی خود، تجدیدنظر کنند و افکار آزادی خواهی و برابری طلبی را در پیش گیرند.
شکی نیست که جریانات «پان ترکیست» اعم از طرفداران «آتاتورک»، «گرگ های خاکستری»، طرفداران «الچی بیک»، و طرفداران «چهرگانی» و ...، اهداف و سیاست های خود را با اهداف و سیاست های خود را با لابی هایی در حاکمیت ترکیه، آمریکا، جمهوری آذربایجان و...، هماهنگ می کنند جایگاه چندانی در نزد مردم آذربایجان، به ویژه نیروهای آگاه جامعه ندارند. چرا که چنین سیاست هایی، نه تنها ربطی و نفعی برای مردم حق طلب و آزادی خواه آذربایجان ندارد، بلکه بسیار هم مضر و خطرناکند!
اما کارگران و کمونیست ها و به طور کلی همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جو، با مبارزه پیگیر و دایمی طبقاتی و اجتماعی و فرهنگی خود، تاکنون به این گرایشات راست و افراطی میدان نداده و بعد از این هم نخواهند داد.
امروز حکومت اسلامی حامی سرمایه، عامل اصلی همه بدبختی ها و محرومیت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیش از 90 درصد مردم ایران است. بنابراین، تنها از طریق حضور پیگیر در مبارزات محلی و سراسری می توانیم کلیت این حکومت جانی را سرنگون کنیم و یک جامعه نوین انسانی، آزاد و برابر به وجود آوریم.
در چنین شرایطی، باید نخست با صراحت و بدون اما و اگر حق تعیین سرنوشت همه ملل تحت ستم ایران را تا سر حد جدایی به رسمیت شناخت و سپس همه شهروندان ساکن کشور را به زندگی مسالمت آمیز و مشترک و برابر تشویق کرد. مردم ایران، تاریخ طولانی در کنار هم زندگی کرده اند و صدها عامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن ها را به هم پیوند داده است. اما، همواره حکومت های دیکتاتوری و ارتجاعی ملی و مذهبی، از دامن زدن به تفرقه و دشمنی بین مردم، به عناوین مختلف برای بقای حاکمیت خود سود برده اند. از این رو، باید هوشیار بود و به برابری و آزادی همه شهروندان ساکن ایران، و به این که همه مردم تحت ستم حق دارند به زبان مادری شان احزاب و سازمان ها، رسانه ها و هم چنین مدارس و دانشگاه های خود را داشته باشند و مستقیما بر سرنوشت خویش حاکم باشند تاکید کرد.
کارگران و کمونیست ها و مساوات طلبان جهان، که بیش از 150 سال است برای تحقق شعار «کارگران جهان متحد شوید!» و پایان دادن به استثمار انسان از انسان مبارزه میکنند، بر خلاف ناسیونالیست ها و فاشیست ها، شدیدا مخالف تبعیض، نابرابری، تفرقه و جدایی، جنگ و استثمار انسان از انسان هستند.
نهایتا حرکت آزادی خواهانه فعلی در مناطق آذری نشین ایران، رهبری واحد و حتی یک سازمان و حزب منسجمی که حقوق و مطالبات آزادی خواهانه، برابری طلبانه و عدالت جویانه اکثریت مردم آذربایجان را نمایندگی کند، ندارد، بلکه ما شاهد فعالیت گروه های متزلزل راست با رهبران ناپیگیری هستیم که منافع شخصی و گروهی برایشان برتر و مقدم تر از منافع عمومی مردم است. هم چنین با وجود این که اندیشه های سیاسی، تشکیلاتی آزادی خواهانه و برابری طلبانه و سوسیالیستی در بین آذری ها قوی تر و تاریخی تر است اما این گرایشات نیز متشکل و متحد نیستند. بنابراین، ضروری است که فعالین جنبش های اجتماعی حق طلب و عدالت جو و برابری طلب و کمونیست آذربایجان، خود را متحد و متشکل سازند و در همبستگی و اتحاد با جنبش های هم فکر خود در سراسر ایران، در جهت سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی بکوشند. فراموش نکنیم که آذربایجان تاکنون در رشد و گسترش جنبش های مترقی و پیشرو جامعه ایران، نقش مهم تاریخی ایفا کرده است و این نقش را نیز نباید نادیده گرفت. هم چنین تاریخ طولانی است که در برخی مناطق آذربایجان، کردها، ارمنی ها، آسوری ها و ...، با همدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته اند و بعد از این نیز باید داشته باشند. آن ها، برای مهمانی به آذربایجان نیامده اند که با فرمان چهرگانی ها خانه و کاشانه خود را ترک کنند. فراموش نکنیم که اگر این نظر و سیاست در جامعه ما غالب شود روزگار ما سیاه خواهد شد و ابتدا تهران با حدود 15 میلیون جمعیت که بسیاری از آن ها از خوزستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان، لرستان، کردستان، شمال ایران و غیره از نقاط مختلف کشور به آن جا نقل مکان کرده اند و با مردم فارس زبان این کلان شهر ادغام شده اند دچار جنگ داخلی و خونریزی و ویرانی قرار خواهد گرفت تا ارومیه، زاهدان، تبریز، اهواز، خراسان، رشت و...
به این ترتیب، ما، باید جامعه ای بسازیم که در آن، همه شهروندان و ساکنان ایران، بدون در نظر گرفتن جنسیت، ملیت و باورهای سیاسی و مذهبی و غیره از آزادی، برابری و حقوق یک سان برخوردار باشند. هم چنین همه زبان ها رایج در جامعه مان نیز به طور برابر در همه سطوح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از آزادی کامل و برابر برخوردار گردند. در چنین روندی، زبان فارسی نیز به عنوان زبان سراسری کشور در همه مدارس و دانشگاه و در مناطقی که زبان محلی مردم فارسی نیست به عنوان زبان دوم تدریس شود و زبان مشترک همه ساکنان جامعه ایران محسوب گردد.بی تردید در چنین جامعه ای، خلاقیت ها و ابتکارات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شهروندان شکوفا می شود و همبستگی انسانی نهادینه می گردد.
پنج شنبه هفتم فرودین 1393 - بیست و هفتم مارس 2014
* ضمیمه:
«پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی»، با ارسال نامه ای به سایت اینترنتی «مساوات»، نوشته است :
دوستان گرامی!
سالیان درازی است که در راه حق و حقوق ملتمان مبارزه می نمایید. در این راه خانه و کاشانه، دوست و اقربا و سلامتی و نزدیکان خود را در معرض خطر دشمن قرار داده اید. هیچ کس و هیچ تهدید و هراسی نمی تواند شما را از ادامه ی مبارزه تان وادارد. هر چند که دور از وطن خود زندگی می کنید امکا نام آزربایجان و حقوق انسانی مردم آن آمال و هدف زندگی شما گشته است.
ما اگرچه منتسب به گروه ها و تشکل های متفاوتی هستیم اما آنچه که ما را متحد می سازد تنها یک چیز است، آزربایجان. امروز آزربایجان جنوبی بیش از همه نیازمند اتحادمان است. و تا زمانی که ما نیستیم و نیروی خود را متحد نمی کنیم نمی توانیم حقوق مان را کسب نماییم و مشکلات هم میهنانمان لاینحل می ماند.
حوادثی که در منطقه رخ می دهد ما را به سوی اتحاد بیشتر سوق می دهد. هر کدام از ما ضمن تداوم خدمت در تشکیلات هایی که عضو آنها هستیم بایستی به نام آزربایجان به اتحاد بزرگتری نایل شویم.به عنوان هیات مسئول از تمامی مهاجرین سیاسی درخواست می نماییم که اندیشه ی پارلمان موقت در تبعید را حمایت نمایند و از شما دعوت می نماییم تا به عنوان مولفین و بانیان یک تفکر در کنارمان باشید.
ما بی نهایت نیرومند هستیم اما به شرطی که به نام آزربایجان در کنار هم بایستیم ، متحد شویم و میهن خود را به صاحبان اصلی آن برگردانیم.
زنده باد آزربایجان جنوبی
---------------------------------
همچنین بیانه ی این تشکل تازه تاسیس نیز به صورت زیر آمده است :
ضمن آنکه قسمت اعظمی از سرزمین های ایران معاصر را اراضی تاریخی آزربایجان تشکیل می دهد انکار وجود مردم تورک در این اراضی نیز ناممکن می باشد.
اگرچه این حقایق از دیده ی جهانیان دور نگاه داشته می شود لیکن دیگر برای بسیاری معلوم شده است که در اراضی جایی که ایران نامیده می شود میلیونها نفر تورک آزربایجانی زندگی می کند و سالیان مدیدی است که حقوق مدنی و سیاسی آنان توسط رژیم فارس گرای تهران به صورت سیستماتیک مورد تخدی و تعرض قرار می گیرد. و ده ها هزار نفر از آنان بدلیل تضییع حقوق ملی شان مجبور به جلای وطن می شوند. آنان به صورت کاملا تعمدی از حق زندگی ، برابری ، زبانی ، مختاریت و حقوق ملی شان محروم می شوند.
تورکان آزربایجان در طی تاریخ اقتدار خود بر ایران حقوق و برابری همه ی خلق ها را محترم بر شمرده است و هرگز به نابرابری های قومی امکان نداده، دست دوستی خود را به تمامی ملل و گروههای قومی دراز کرده است.
اما در نهایت تاسف لازم به ذکر می دانیم که در طول دهه های متوالی افرادی که در راس قدرت در جایی که ایران نامیده می شود بوده اند، حقوق و آزادی ملتمان را نادیده گرفته و خصمانه بر حقوق ملی ما تاخته و سیاست برتری جویی قومی را در دستور کار خود قرار داده اند. در این راستا حقوق مدنی، سیاسی، ملی ملتمان از آنان به یغما برده شده دهها هزار نفرشان قربانی شده اند و میلیونها تن از آنان از اراضی تاریخی و میهن خود مجبور به جلای وطن شده اند.
اگرچه در طول تاریخ مردم آزربایجان جنوبی برای کسب حقوق سیاسی خود بسیار تلاش نموده اند اما این همت آنان با خون ملت رنگین شده است، دهها هزار انسان جان باخته و مجبور به ترک دیار دیرین شده اند. اگرچه در طول تاریخ مکررا حقوق آنان تضییع شده است اما اجماع جهانی و نهادهای بین المللی و دول مختلف در این مورد سکوت نموده تا بانگ این ملت که حقوقشان از کف رفته است را نشدیده اند و یا نخواسته اند تا بشنوند.
با در نظر گرفتن همه ی مسیرهایی که این ملت پیموده است ، تاریخ مبارزات و خواست و تمنای ملت در تاریخ 15 مارس 2014 و در پایتخت دانمارک، کپنهاگ به عنوان مهاجرین سیاسی گرد هم آمدیم تا تاسیس پارلمان موقت در تبعید آزربایجان جنوبی را اعلام نماییم و مسئولیت تایین وضعیت حقوقی دولت آزربایجان جنوبی و پارلمان در تبعید را بر دوش می کشیم.»