رژیم اسلامی ایران ترجیح میدهد همسایههایش ناتوان و درمانده باشند
جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، برای توجیه خارج کردن نیروهای کشورش از افغانستان گفته است که تجربه «سایگون» هرگز در کابل تکرار نمیشود، زیرا واشنگتن برای انتقال همکارانش به خارج از این کشور برنامههای دقیقی دارد. وی همچنان معتقد بود که نیروهای سازمان یافته افغانستان که ارتش ایالات متحده آموزش داده است، توان کنترل اوضاع و مقابله با هرگونه چالش و تحول را دارند. اما اندکی پس از این اظهارات، آمریکاییها اعلام کردند که بر اساس پیشبینی آنها، کابل ظرف ۹۰ روز سقوط میکند.
در واقع آنچه در عمل اتفاق افتاد، سریعتر از انتظارات آمریکاییها بود و در ۲۴ مرداد ماه جاری، کابل ظرف چند ساعت سقوط کرد؛ اشرف غنی پا به فرار گذاشت، جنگجویان جنبش طالبان وارد کابل شدند و به کاخ ریاستجمهوری رسیدند و پایتخت بدون هیچگونه مقاومتی به طالبان تسلیم شد. ارتش آموزشدیده افغانستان از هم فرو پاشید، افسران و سربازانش به کشورهای همسایه در شمال افغانستان فرار کردند و نیروهای مسلح افغانستان هم تمام تجهیزات جنگی، سلاحها، موشکها و مهمات ساخت آمریکا را در اختیار طالبان قرار دادند تا جنگجویان طالبان در پیشرویهای بعدی خود از آنها استفاده کنند.
در حالی که تصمیم جنگ در هیچ موردی تنها به فرماندهان نظامی واگذار نمیشود، بنابراین تصمیم خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان هم که به شعاری در کارزارهای انتخاباتی حزب دموکرات تبدیل شده بود، نمیباید در غیاب نظر ارتش و مشاوره کارشناسان نظامی و استراتژیستها اجرا میشد. البته هیچ کس نمیتواند به ایالات متحده که منافع خود را از همه بهتر میداند، راهبرد مشخصی دیکته کند؛ افزون برآنکه هیچ جنگی نمیتواند برای همیشه دوام داشته باشد؛ حتی اگر صدها سال طول بکشد. با این حال، خروج آشفته که بیهیچ موافقت سیاسی برای تضمین امنیت و بقای متحدان آمریکا در افغانستان که زمینه را برای بازگشت خطر تروریسم بینالمللی فراهم کرد، همان چیزی است ماهیت تصمیم شتابزده بایدن برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را زیر سوال میبرد.
واشنگتن بهخوبی میداند که توافق سال ۱۹۷۳ در پاریس با ویتکنگ را ویتنامیها نقض کردند و دو سال بعد از آن، هنگام فرار آمریکاییها از ویتنام، متحدانشان سعی کردند خود را به تنها بالگردی که از بام سفارت آمریکا در ویتنام جنوبی در حال حرکت بود آویزان کنند. اکنون نیز که دو سال از توافق دوحه در سال ۲۰۲۰ میگذرد، طالبان با به دست گرفتن کنترل استانهای افغانستان، توافق یادشده را پایان داده است. در حالی که جو بایدن میگوید آمریکا نبردی را که در افغانستان آغاز کرده بود، با موفقیت به پایان رساند و توانست اهداف موردنظر را برآورده کند.
در حالی که جو بایدن اعلام کرد که اکنون باید افغانها خود مدیریت بحران کشورشان را در دست بگیرند، طالبان توافقنامههای که برتری نظامی آن را تضمین میکرد، با شماری از کشورهای همسایه و منطقه مانند پاکستان، چین و روسیه که ضامن امنیت کشورهای آسیای مرکزیاند، امضا کرد. البته مهمترین توافق طالبان در این زمینه، پیمانش با رژیم تهران است.
از زمان آغاز حضور آمریکاییها در افغانستان، رژیم ایران با طالبان و بقایای گروههای القاعده و داعش و سایر جنبشهای تروریستی جهانی توافقهای محرمانه و متعددی امضا کرده است. تهران در این زمینه آنچنان سرعت و شتابزدگی از خود نشان داده است که برخی از روحانیون شیعه در قم و نجف هک مخالفت خود را با دستور خامنهای ابراز داشتند و از حمایت از طالبان که «دشمن واقعی شیعیان» به شمار میرود، ابراز تعجب کردند. این در حالی است که افراد طالبان در برخی از مناطق تحت کنترل خود در افغانستان پرچمهای عزاداری شیعیان را پایین آوردند و پرچم خود را در آن محل برافراشتند.
تردیدی نیست که رژیم تهران با دو جنگ و لشکرکشی آمریکا در منطقه که در نهایت به نفع رژیم جمهوری اسلامی تمام شد، از ایالات متحده سپاسگزاری میکند. نخست حمله به افغانستان و تضعیف طالبان که باعث شد طالبان در ازای یافتن فرصت پناهندگی به اعضای بلندپایه و خانوادههای آنها و تامین سلاح و مهمات از طریق مناطق مرزی، با سیاستهای منطقهای ایران به گونهای همسویی نشان دهند و به آن امتیاز بدهند. دوم، حمله به عراق و سرنگون کردن رژیم بعث در آن کشور که همواره دشمن درجه یک رژیم تهران به شمار میرفت؛ در نتیجه، رژیم جمهوری اسلامی توانست از هر دو لشکرکشی آمریکا به نفع برنامهها و سیاستهای منطقهای خود بهرهبرداری کند. با این حال، آمریکا با پایان دادن به ارتش سابق افغانستان و انحلال ارتش پیشین عراق و تجدید ساختار آن مباهات و فخرفروشی میکند.
از سوی دیگر، در سوریه نیز اتفاق مشابهی افتاد و پس از تضعیف ارتش رژیم سوریه، سپاه پاسداران ایران، حزبالله لبنان، لشکر فاطمیون و زینبیون ناگزیر شدند به منظور از دفاع منافع تهران خود را جایگزین ارتش سوریه کنند.
شکی نیست که مردم لبنان بهخوبی میدانند که هنگام شدت گرفتن بحرانهای داخلی و افزایش تنشها و درگیریها در کشور، ارتش لبنان بیشترین آسیب را متحمل میشود و تحولات و چالشها بر وحدت و کارایی آن تاثیر میگذارد.
در طول جنگهای داخلی لبنان، ارتش این کشور به گروههای نظامی متعددی تجزیه شد. (در دهه ۸۰ ارتشهای متعددی از جمله «ارتش لبنان عربی»، «ارتش خطیب»، «ارتش احدب»، «ارتش لحود» و «ارتش عون» شکل گرفت. در نتیجه، ارتش واحد لبنان بهطور کامل فروپاشید و بقایای آن به گروههای مسلح مانند سایر گروهها شبهنظامی تبدیل شد که با خشونت بیشتری با مردم رفتار میکردند و حتی در برخی از موارد به کشتار غیرنظامیان و بیگناهان میپرداختند)
در اینجا، پرسشی بدیهی مطرح میشود مبنی بر اینکه چه کسی از درگیریها منطقه که از کابل تا بیروت و با گذر از بغداد، دمشق، یمن و حتی نوار غزه و کرانه باختری ادامه دارد سود میبرد؟ فروپاشی ارتشها و بازگشت افسران و سربازان به محیط رقابتهای فرقهای مذهبی و نژادی به سود کیست؟ در پاسخ میتوان گفت رژیم ایران که بهطور علنی اعلام میکند که «همسایگان ضعیف و درمانده، نسبت به همسایگان قوی و در حال رشدی که ایران را تهدید کنند، برای جمهوری اسلامی بهترند»، تنها دولتی در منطقه است که از فروپاشی ارتشها و بازگشت فرماندهان و سربازان به محیط تنگ و محدود تنشهای داخلی بهره میبرد.
آری، تردیدی نیست که تهران از ویرانی کابل، بغداد، دمشق، بیروت، صنعا، رامالله و غزه سود میبرد اما توافق ضمنی بین واشنگتن و تهران و اتحاد منافع پنهانی که رژیم ایران از آن آگاهی دارد و برای اجرای سیاستهای توسعه طلبانهاش در ازای امضای برجام، آمریکا و کشورهای غربی به آن چراغ سبز نشان داده بودند (همانگونه که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۵ اتفاق افتاد)، واقعیتی است که در ظاهر تحولات منطقه، تناقض و مغایرت دارد. در آن زمان، آمریکاییها برای رسیدن به توافق هستهای با ایران، در قبال سیاست منطقهای رژیم جمهوری اسلامی ایران سکوت اختیار کردند، اما از آن زمان تاکنون مردم منطقه و متحدان آمریکا ناگزیرند هزینههای سنگین ناشی از توافق اعلام نشده بین واشنگتن و تهران را متحمل شوند.