کاظم ثانی
آقای یونس شاملی راستش را بخواهید من با خواندن این مقاله * شعارگونه شما مو بر تنم سیخ شد! متاسفانه من از جنبه سیاسی تشابه خیلی زیادی بین مواضع شما در این مقاله با مواضع آقای ناصر کرمی می بینم. امیدوارم که اشتباه از من باشد. شما می نویسید که <احزاب سیاسی دمکرات فارسی نمیتوانند و نباید در مناطق ملی متعلق به ملیتهای غیرفارس فعالیت داشته باشند.> و بدتر از آن می نویسید که <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی که خود را شاخه زنجان آن حزب معرفی میکنند، بایستی به هر طریق از کل آذربایجان جنوبی بیرون رانده شوند.> به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که هر حزبی که در آذربایجان بخواهد فعالیت کند باید نام ملت یا خلق آذربایجان را به یدک بکشد و اگر اینطور نباشد باید ممنوع الفعالیت شود و باید آنها را تحت عنوان عمله های استعمار داخلی از آذربایجان بیرون ریخت. یعنی حتی احزاب و سازمانهایی هم که تحت نام احزاب سراسری می خواهند فعالیت کنند، اجازه فعالیت در آذربایجان را نخواهند داشت و ممنوع هستند و باید اعضا و هواداران آنها را از آذرباجان بیرون ریخت! این است آن دمکراسی که به مردم آذربایجان وعده داده می شود؟ همچنین نوشته اید که <فعالین مدنی و سیاسی ترک در آذربایجان جنوبی بایستی با تمامی توان سیاست استعماری جدید احزاب سیاسی فارسی به اصطلاح مخالف حاکمیت و اصطلاح طلب را در آذربایجان افشا کنند و تا حد ممکن مانع از فعالیت این احزاب در آذربایجان گردند.> این هم با این معناست که دگراندیشان در آذربایجان حق ندارند علیه حاکمیت مبارزه کنند، نه احزاب مخالف حاکمیت و نه اصلاح طلبان! هر کس می خواهد با رژیم مبارزه کند باید بیاید تحت لوای شما و حزب فقط حزب شما، مبارز هم فقط خود شما!!!؟؟؟
شما در مقاله خودتان چند حکم صادر کرده اید با کلمات مشخص و گویا: <<احزاب سیاسی دمکرات فارسی نمیتوانند و نباید در مناطق ملی متعلق به ملیتهای غیرفارس فعالیت داشته باشند.> و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی که خود را شاخه زنجان آن حزب معرفی میکنند، بایستی به هر طریق از کل آذربایجان جنوبی بیرون رانده شوند.> و <فعالین مدنی و سیاسی ترک در آذربایجان جنوبی بایستی با تمامی توان سیاست استعماری جدید احزاب سیاسی فارسی به اصطلاح مخالف حاکمیت و اصطلاح طلب را در آذربایجان افشا کنند و تا حد ممکن مانع از فعالیت این احزاب در آذربایجان گردند.> این کلمات در عالم سیاست معانی خاص خودشان را دارند. در شرایط سیاسی ایران ما با این احکام و نتایج آنها آشنا هستیم. یک حکم اینچنینی خمینی یا ملا حسنی و یا مدنی و... به آتش کشیده شدن دفاتر احزاب و سازمانها و کشته و مجروح شدن صدها نفر انجامیده است.
بنابراین به نظر من باید در مقابل چنین احکامی ایستاد تا فاجعه انسانی به بار نیاوردند. ایراد من هم به این احکام شما بود و شما با نوشتن مقاله بلندبالایی بعنوان کامنت، سعی می کنید که بحث را از این احکام مشخصتان به جاهای دیگری بکشانید. اگر من بخواهم در مورد تمامی آنچیزهایی که در کامنتتان نوشته اید بحث کنم، می شود یک کتاب و من پیرمرد چنین امکانی ندارم. ولی می خواهم به چند نکته اشاره کنم. شما تفاوت دید ما را در < مهتمرین خطای دید> مرا <ایران چند ملیتی در تقابل با ایران تک ملیتی> دانسته اید و بر همین اساس هم کلی نوشته اید. ولی شما در این مورد اشتباه می کنید. مهمترین تفاوت دیدی که ما داریم این است:
شما ایران را کشوری چندملیتی می دانید که ملتهای غیرفارسی تحت ستم ملی قرار دارند و استعمار داخلی در ایران حکمفرماست و به این معنی ملت فارس ملتهای دیگر را استعمار و غارت می کنند ولی من ایران را یک کشور چند ملیتی می دانم که در طول سالیان، ستم و تبعیض مضاعفی بر مناطق ملی غیرفارسی زبان اعمال شده (ولی این ستم و تبعیض ستم ملتی بر ملت دیگر نبوده است) و سیاستهای حاکمان بر این اساس بوده است که همه آن ملیتها را با آسیمیله کردن آنها در زبان فارسی و فرهنگی که آن را ایرانی می نامند، به توده همشکل و هم زبان و هم فرهنگی تبدیل کنند. اینکه آنها زبان فارسی و آن فرهنگ آریایی هخامنشی را انتخاب کرده اند، دلایل تاریخ و سیاسی دارد که از نظر کشورداری دیکتاتورمنشانه می تواند در شرایطی درست بوده باشد (امروزه حتی از این منظر هم درست نیست) ولی از نظر دمکراسی و انسانی همیشه نادرست و غیرانسانی و غیردمکراتیک بوده است و خواهد بود.
این خصوصیات، حاکمیت را به یک حاکمیت با تیپولوژی اتنیک فارسی تبدیل نمی کند. حاکمیت امروز ایران یک حاکمیت اسلامی سرمایه داری است که هیچ انتیکی را نمایندگی نمی کند.اگر همین حاکمیت فردا به این نتیجه برسد که برای بقای خود و حاکمیت اسلام و جیبهای خودشان باید فرهنگ ترکی و زبان ترکی را در مرکز قرار دهد، یک لحظه هم تردید نخواهد کرد و تندتر از همه به تاراندن احزاب غیرترکی مشغول خواهد شد. به نظر من چیزی به نام استعمار داخلی در ایران وجود خارجی ندارد. استعمار و استثمار حاکمان اسلامی در سرتاسر جغرافیای ایران حاکم است.
آقای شاملی اگر می خواهیم بحث سازنده ای داشته باشیم بهتر است که بر سر مسائل مشخصی که در نوشته ها وجود دارند، بحث کنیم. شما به من نسبت داده اید که: <شما این کشور را در نوشته خود به مثابه "یک واحد ملی"تلقی کرده و بر اساس آن به قضاوت نشسته اید> لطفا در جایی از نوشته من نشان بدهید که من از <واحد ملی> صحبت کرده باشم. معلوم است که شما متوجه جوهره نوشته من نشده اید.
شما در مورد احزاب سراسری و عدم لزوم فعالیت آنها در مناطق ملی کلی نوشته اید که من نمی خواهم در مورد تک تک آنها بنویسم و فقط درک خودم از شرایط ایران و احزاب سراسری و چگونگی فعالیت آنها را برایتان می نویسم تا از جانب من چیزی را مطرح نکنید که من روحم از آن خبردار نباشد. به نظر من ایران در حال حاضر یک جغرافیای مشخص است که تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد و با سیستمی متمرکز اداره می شود. ملیتهای مختلفی با زبان و فرهنگ خاص خودشان در آن زندگی می کنند که در این میان به این ملیتها ستم و تبعیض زیادی از هر نظر اعمال شده است. با وجود این، این ملیتها دارای خصوصیات مشترکی هم هستند و در طول قرنها، در هم تنیده شده اند و در مورد بسیاری مسائل ازجمله اقتصاد و سیاست، نمی توان آنها را به همین سادگی از هم مجزا کرد.
هر کدام از این ملیتها بنابر کنوانسیونها بین المللی و مهمتر از همه بر اساس حقوق اولیه انسانها از حق تعیین سرنوشت بر اساس ارده ملی خود برخوردارند. در این جغرافیای مشترک، ادامه در کامنت بعدی در این جغرافیای مشترک، احزاب و سازمانهایی وجود دارند و فعالیت می کنند که عرصه عمل آنها ملیتهای خاصی است و احزابی و سازمانهایی هم فعالیت می کنند که عرصه فعالیت خودشان را کل ایران قرار داده اند. هر کدام از این احزاب و سازمانها چه آنهایی که در عرصه ملیتی خاص فعالیت می کنند و چه آنهایی که در عرصه کل ایران فعالیت می کنند (که من آنها را احزاب و سازمانهای سراسری می دانم و شما هم آنها را احزاب و سازمانهای فارسی می دانید) می توانند احزابی دمکرات و با اهداف انسانی باشند و یا می توانند احزابی غیر دمکرات و ضد انسانی باشند. همین احزاب سراسری ممکن است که همان سیاست ایران یک ملت یک زبان را دنبال بکنند و ممکن هم است که سیاستشان متکی بر عدم تمرکز و احتمالا فدرالیزم یا اشکال دیگر سیستم غیرمتمرکز باشد و حتی از حق تعیین سرنوشت هم دفاع بکنند. از نظر دمکراسی، فعالیت همه این احزاب و و سازمانها در همه جای ایران باید آزاد باشد و مانعی در مقاپل آنها نباید ایجاد کرد. طبیعی است که فعالیت یک حزبی که عرصه فعالیت آن آذربایجان است، در بلوچستان مقبولیتی نخواهد داشت ولی اینکه آیا یک حزب ملی متعلق به یک ملیت خاص و یا یک حزب سراسری در مناطق ملی دیگر می تواند مقبولیتی کسب کند یا نه، این را باید به عهده خود مردم آنجا گذاشت و نباید آنها از آن منطقه <بیرون رانده شوند> و نباید < مانع از فعالیت این احزاب در > آن مناطق شد.
اینکه احزاب سراسری چه برنامه و سیاستی دارند و یا باید داشته باشند، چیزی نیست که ما محق باشیم که به آنها دیکته کنیم. ما یا آنها را قبول می کنیم و یا اینکه آنها را قبول نمی کنیم و برای تغییر آنها و دمکراتیکتر کردن آنها و مطابقت آنها با خواسته های خودمان سعی و تلاش می کنیم. این راه می تواند بسیار سختتر از <بیرون راندن> آنها باشد ولی اساس دمکراسی بر این است. *** آقای شاملی بحث من مشخصا در مورد <بیرون ریختن> احزاب غیرملی مختص آن منطقه متمرکز بود ولی شما مسائلی را مطرح کردید که مجبور شدم این مطالب را بنویسم. مسلما شما در کامنت بسیار طولانی تان به مسائل زیادی اشاره کرده اید که از بحث ما خارجند و در ضمن، در یک کامنت نمی توان همه آنها را بررسی کرد. پیشنهاد من این است که بجای مطرح کردن صد مسئله، که به جایی نخواهد رسید، بحث را بر سر همان یک مسئله یعنی <بیرون ریختن> احزاب غیرملی و <فریب خوردگان عمله های استعمار داخلی> و رابطه آن با دمکراسی محدود کنیم تا بتوانیم به نتیجه ای برسیم. مرا قانع کنید تا به جرگه شما بپیوندم و چماقم را برای بیرون راندن آنها بردارم!!! در ضمن توجه داشته باشید که نوشته های من در حد یک کامنت هستند و نه یک مقاله منسجم.
اینکه <احزاب سیاسی دمکرات فارسی> و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی> را باید از آذربایجان بیرون ریخت با اینکه <ترک تباران> را باید از ایران بیرون ریخت چه تفاوت ماهوی با هم دارند؟
من نه فقط امکان گرفتن امتحان ایدئولوژی از احزاب را ندارم بلکه به امتحان ایدئولوژی و تسویه ایدئولوژیک هم هیچ اعتقادی ندارم. دمکراسی حکم می کند که فعالیت همه احزاب آزاد باشد. من هیچ آشنایی با این حزبی که آقای شاملی گفته اند ندارم. کاری هم به آن حزب ندارم. موضوع اصل مطلبی است که آقای شاملی مطرح می کنند یعنی اینکه <احزاب سیاسی دمکرات فارسی نمیتوانند و نباید در مناطق ملی متعلق به ملیتهای غیرفارس فعالیت داشته باشند> و <فریب خوردگان و عمله های استعمار داخلی که خود را شاخه زنجان آن حزب معرفی میکنند، بایستی به هر طریق از کل آذربایجان جنوبی بیرون رانده شوند.> این یعنی ایجاد اختناق و دیکتاتوری. من آقای شاملی را <از جنبه سیاسی> شبیه آقای کرمی دانسته ام چونکه آقای کرمی هم معتقد است که باید تمام <ترک تباران> را باید از همه جای ایران بیرون راند. حرف آقای شاملی روی دیگر همین سکه است.
قهرمان قنبری
بنده هم باعرض معذرت فكر مى كنم،شما از شرايط عينى مبارزه را درك نمى كنيد وبيشتر به شعار گرايى مد نظر است،اينكه جناب احمد حكيمى پور نشريه اميد زنجان را انتشار مى داد،كه خود كارى در خور توجه بود در زمان خودش،اينكه حتى مخالفش هم باشيم افكار خودش را دارد،و ازاد است و مى تواند فعاليت بكند،اينكه نبايد در اذربايجان كسى فعاليت كند بجز كسانى كه معتقد به حق تعيين سرنوشت هستند،غير منطقى است و مبتنى بر اصول جمهورى اسلامى است بنظر من البته،وانگهى همه مى توانند فعاليت كنند،هر كسى بايد خودش را عرصه كند و در اخر تصميم را بايد خلق اذربايجان بگيرد،ديكتاتورى و فاشيسم اسلامى فارس مى گويد شما نبايد فعاليت كند چون در اتهام تجزيه طلب بودن هستيد و الان كه شما مى گوييد كسى حق ندارد به جز معتقدين به استقلال در اذربايجان فعاليت كند،هر كدام دو روى يك سكه اند.اصولا همه مى توانند ادعا كنند كه فلانى عامل است،ايا در عامل بودن يا فريب خورده يا هدايت شدن اينها سندى است؟عرض كردم كه اصولا همه الان با اين حربه به طرف مقابل حمله مى كنند،انها هم شايد شما را عامل يا فريب خوده مورد خطاب قرار دهند،و انتقاد به اين صورت كه اصولا مبتنى بر سندى نيست بيشتر بر تخريب مى ماند كه راه به جايى نمى برد، و البته اخلاقى هم نيست،يا فرقى با فاشيسم فارس پيدا نمى كند،اصولا ما نه تقليد كننده فاشيسم فارس ! بلكه بايد بر عكس اين فاشيسم حركت كنيم البته انتقاد حق شماست،ولى فعاليت و عرضه كردن هم حق هر كسى است،حتى مخالفتان هم،و ايشان مى تواند فعاليت كند ،و در اخر باز حق انتخاب با مردم است،باز تاكيد مى كنم كه شرايط موجود اذربايجان را درك نمى كنيد و بيشتر شعار را مد نظر داشته ايد،با تشكر.
نوشته متاسفانه تصوير ديوى كه فاشيسم نسبت به فعاليت ازاديخواهانه خلقهاى غير فارس نسبت مى دهد ،بنوعى تىوريزه مى كند،خلقهاى تحت ستم را از موقعيت مظلوم،بناحق ظالم به تصوير مى كشد،و اين به نوعى خدمت به سيستم فكرى فاشيسم فارس مى باشد،اينكه كسى به جز افراد مورد تاييد نبايد در اذربايجان يا در مناطق غير فارس فعاليت كنند،به جز شوراى نگهبان،به چيز ديگرى شبيه نيست،مثال اورده ايد كه احزاب كوردى يا توركى نمى توانند در بلوچستان عمل كنند،اصولا چرا نمى توانند، يعنى يك نفر براى دفاع از اذربايجان نمى تواند فارس يا كورد يا عرب باشد،جلال ال احمد كه از حقوق انسانى خلق اذربايجان دفاع مى كرد تورك بود؟يا اسماعيل بشيكجى كه از حقوق خلق كورد در توركيه دفاع مى كند كورد است؟اين حق هر كسى است كه در هر كجا كه إمكان قانونى است فعاليت كند، و اين حق انتخاب خلق بلوچ است كه برنامه چه كسى را براى اينده خودشان انتخاب مى كنند
برنامه احزاب صرف بلوچى يا فارسى يا توركى و كوردى را. در ثانى هنوز جناب حكيمى پور خود اولا اهل اذربايجان هستند،دوما به مسله ملى اذربايجان واقف هستند(نشريه اميد زنجان را منتشر مى كردند كه هنوز در خاطره مردم هست)سوما اعتقاداتى دارند،كه اتفاقا پان ايرانيستى هم نيست،برنامه هايشان را عرضه مى كنند،شما هم حق داريد كه انتقاد كنيد و برنامه هاى خود را عرضه كنيد نه اينكه نه به دار است و نه به بار،حكم ممنوعيت و قدغن با صورتى ترسناك را صادر كنيد،اصولا حركت ملى اذربايجان در داخل از هر فرصتى حتى به اندازه باريكه روشنايى براى طرح خواستهاى خود استفاده مى كند و اتفاقا از بيشتر سياسى جو اذربايجان خوشحال مى شود،و اگر جناب حكيمى پور امده حزبى تشكيل داده و از اذربايجان شروع مى كند،شايد فرصت خوبى هم باشد كه خلق اذربايجان بتواند هم صداى مظلوميت خود به گوش ديگران برساند و هم اينكه اتفاقا تمرين رقابتى براى احزاب مركز گرا و مركز گريز باشد كه بى شك نفع اصلى را خلق اذربايجان خواهد برد،چون كه براى جلب توجه و راى خلق اذربايجان مجبور خواهند كه خواسته هاى خلق اذربايجان را نمايندگى كنند يا مقابل خواستهاى خلق اذربايجان سر فرو بياورند،و در اخر باز همان خلق سرنوشت خود را تعيين مى كند،شما نمى توانيد كسى را ممنوع يا تكفير كنيد،شما برنامه هايتان را بايد عرضه كنيد تا ويترين شما جذاب تر از ويترين انها باشد،اينده اذربايجان با قدغن و ممنوعيت ها رقم نخواهد خورد،چنانچه اينده هيچ جايى با ممنوعيت و تكفير عاقبت به خير نشده.
اکبری
گفته اند آذربایجان ایران نیست. پارلمان آذربایجان تشکیل شده است. اکنون هم آقای شاملی بر این پایه نوشته احزاب غیر آذربایجانی، و آذربایجانی آسیمله شده، یعنی مانقورتی ، حکومتی، و نگفته واضح است که چپ سراسری، و شاید فدرالیست ها، حق فعالیت سیاسی در آذربایجان ندارند. یعنی فقط گروههای انتخاب شده از طرف خط سیاسی معین که در راستای خط پارلمان و خط آقای شاملی است حق فعالیت دارند. معنای این حرف آن است که آزادی برای احزاب خودیست، و غیر خودیها ممنوع فعالیت اند .آدم یاد وضعیت ایتالیا و آلمان در سالهای جنگ دوم جهانی میافتد که عین همین حرفها را حزب نازی و موسولینی میزدند. فرقش آن است که آنها در جریان قدرتگیری و سرقدرت چنین میگفتند و آقای شاملی دری به تخته نخورده این خط و نشانها را میکشد. اما خوب است خط های سیاسی ماهیت خود را عیان میکنند. تشکر از ایرانگلوبال که این امکان را فراهم آورده است.
Anonymous
در مورد بحث حاضر چند مسئله را بهتر است در نظر گرفت:1-ایران دارای حکومت متمرکز اسلامی است.دراین حالت همه احزاب آزاد اند هرجا دلشان خواست فعالیت کنند. چه مترقی و چه ارتجاعی.2- ایران حکومت فدرال دارد.در این حالت هم باز احزاب مختلف آزاد هستند هرکجا دوست دارند فعالیت کنند.3- آذربایجان جداشده و برای خودش کشور جداگانه ایست. مثل جمهوری آذربایجان.در این حالت هم باز در داخل خود آذربایجان همه احزاب داخلی اعم از ارتجاعی مترقی، ملی و چپ آزادند فعالیت کنند.4-در نظر آقای شاملی آذربایجان جدا شده و کشورجداگانه ایست.بنا بر این ایشان فکر میکنند احزاب سراسری یا حکومتی نباید فعالت کنند.5- در ضمن احزاب داخلی آسیمله شده به نظر خود را هم ممنوع اعلام میکنند.6- فکر مقاله ضد دموکراتیک و دیکتاتورانه است. چه در آذربایجان جداشده وچه در آذربایجان توی ایران فدرال.6- درحقیقت فکر مقاله قلع و قم دیگر اندیشان را دنبال میکند.
رازی
بهرنگ
آقای شاملی عزیز توضیح داده ام که مطلب نقد با مطلب مناظره فرق دارد.
-در مناظره کامنتهای دو طرف بحث در یک مطلب جمع میشوند.
-در مطلب نقد تنها کامنتهای انتقادی به مقاله جمع میشوند.
لینک مقاله شما داده شده. شما حق کامنت نویسی زیر همین مطلب دارید.
دیگر اینکه نوشته ام تیتر مطلب بازتاب واکنش منتقدین به مقاله شماست. شما فعالیت غیر خودی را در آذربایجان ممنوع اعلام کرده اید و منتقدین این کار و فکر شما را جدی گرفته و وحشت خود را از آینده این نوع تفکر با عبارات : «با این مقاله * شعارگونه شما مو بر تنم سیخ شد! » یا «اينكه كسى به جز افراد مورد تاييد نبايد در اذربايجان يا در مناطق غير فارس فعاليت كنند،به جز شوراى نگهبان،به چيز ديگرى شبيه نيست» . «افکاری در قلع و قم دیگر اندیشان» ، بیان داشته اند. و این موضوع هم در تیتر باز تاب یافته است.
و شما در کامنتها و توضیحاتتان باز هم بر نظر خود تأکید کرده اید. در تیتر کلمه ملی بخاطر این آمده که سخن شما در باره مسئله ملی است. کلمه فاشیسم آمده چون غیرخودیها ممنوع فعالیت شده اند، و منتقدین وحشت خود را با اشاره به تجربه جمهوری اسلامی و جهانی نشان داده اند.کار ما انعکاس نظر و وحشت یا خوشحالی منتقدین مقاله شماست. شما در کامنت خود نوشته اید سوسیالیست و دموکرات هستید. تا جایی که اطلاع داریم سوسیالیست دیگر دوست و دگر اندیش دوست است و دموکرات مخالف ممنوع کردن فعالیت دگر اندیش. اما فکر و عمل شما در مقاله خلاف این دو موضوع است. و منتقدین را متوجه عکس گفته خود کرده اید. آنها این وحشت را پنهان نکرده اند.
هرگاه شما مشکل خودتان را با منتقدین حل کردید و آنها نوشتند که مو برتن شان سیخ نمیشود و فکر شما به معنای قلع و قم دگر اندیشان نیست و مثل شورای نگهبان خودی و غیر خودی نمیکنید و در مقالعه یتان نشانی از افکار دوره جنگ جهانی نیست؛ چشم، من تیتر مطلب را عوض میکنم. همینجا از آقایان ثانی، قنبری، اکبری خواهش میکنم به این موضوع توجه کنند که اگر این نکات ذکر شده از کامنت شان را پس میگیرند اطلاع دهند که تیتر مطلب عوض بشود. با مهر.
---------
*گشوده شدن دفاتر احزاب استعماری فارسی در آذربایجان را افشا کنیم
یونس شاملی