تلاش چین و روسیه برای پر کردن خلاء آمریکا در خاورمیانه
خروج آمریکا از خاورمیانه برای مواجهه با چین و روسیه در خاور دور، زمینه را برای چین و روسیه فراهم میکند تا نفوذ خود را در خاورمیانه گسترش دهند.
دورنمایی که در حال حاضر از خاورمیانه در واشنگتن وجود دارد، مانند گذشتهها نیست. نه به دلیل اینکه اوضاع سیاسی خاورمیانه دچار دگرگونیهای زیادی شده است، بلکه به خاطر اینکه در دیدگاه آمریکا در مورد این منطقه دگرگونی اساسی پدید آمده است. این تغییر و تحول دو عامل دارد؛ عامل نخست این است که پروژههای آمریکا در خاورمیانه، چه پروژه «ملتسازی» و چه پروژه «خاورمیانه بزرگ» که پس از اشغال عراق مطرح کرده بود، همه به شکست انجامید و حملههای نظامیاش هم نتیجه مطلوبی به بار نیاورد؛ از اینرو آمریکا دیگر از پرداخت این همه پول و دادن این همه قربانی خسته شده است و میخواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
عامل دوم، به تغییر اولویتهای ایالات متحده آمریکا برمیگردد؛ در شرایط کنونی اولویت واشنگتن نه خاورمیانه، بلکه خاور دور است که کانون ثروت و قدرت محسوب میشود و بر سر آن با چین و روسیه رقابت دارد. اکنون آمریکا خود را از خط سنتی که از دوران آیزنهاور تا دوران جورج بوش پسر ترسیم کرده بود، بیرون کشیده است. خطی که در زمان ریاستجمهوری ریگان به اوج رسید و در زمان ریاستجمهوری جورج بوش پدر «طوفان صحرا» را رقم زد. خروج از این خط سنتی از زمان ریاستجمهوری باراک اوباما آغاز و در زمان ترامپ پیگیری شد و دولت جو بایدن برخلاف وعدههایی که داده بود تاکنون آن را ادامه داده است.
خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان بر اساس توافق با «طالبان» و بدون توجه به حکومت کابل، در چارچوب سیاست «خروج از جنگهای بیپایان» صورت گرفت. این خروج، آمریکا را تکان داد، خاورمیانه را دچار بیثباتی کرد و محاسبههای منفی و مثبتی را در روسیه و چین به وجود آورد.
حال که اعتبار آمریکا زیر سوال رفته است، این پرسش مطرح میشود که خروج آمریکا از خاورمیانه تا چه اندازه خواهد بود؟ جیمز جفری، نماینده ویژه پیشین آمریکا در امور سوریه، در رابطه با سیاست بایدن در قبال دمشق میگوید: «ما تنها عناوین موضوعات را میدانیم، اما از محتوای درونی سیاستها خبری نداریم. شاید ما در جهتی کار کنیم که به تقویت روسیه، ایران و رژیم بشار اسد در سوریه تمام شود.»
ریچارد هاس، رئیس اندیشکده روابط خارجی آمریکا و مسئول پیشین برنامهریزی در وزارت خارجه آمریکا، از تمرکز آمریکا بر خاورمیانه انتقاد میکند و میگوید: «چرا بر منطقهای تمرکز کنیم که فقط ۵ درصد جمعیت جهان را در خود جای داده و اقتصادش متکی بر نفت است و هیچ قدرت بزرگ جهانی هم در آنجا نیست»؛ اما برعکس مارتن اندیک، سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل، نظرش این است که «خاورمیانه هنوز هم از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا در تقاطعی میان اروپا و آسیا واقع شده و دارای موقعیت ژئواستراتژیک مهمی است. گذشته از آن متحدان آمریکا برای حفظ امنیتشان به این منطقه متکیاند.»
اندیک در مقاله دیگری که در فارین افرز منتشر شده است، مینویسد: «سوریه و یمن که نظامهای ناکامی دارند، بستر خوبی برای تروریستها باقی خواهند ماند تا به آمریکا و متحدانش حمله کنند. اگر ایران به قدرت هستهای تبدیل شود، هرگونه مسابقه تسلیحاتی را رهبری خواهد کرد؛ اما حمله پیشگیرانه اسرائیل به ایران، آمریکا را مجبور خواهد کرد تا به خاورمیانه بازگردد.»
او میافزاید: «آمریکا اگرچه اولویتهایش در حال تغییر است، اما باید یک برنامه راهبردی بعد از خروج از افغانستان برای توسعه نظام امنیتی در خاورمیانه پیریزی کند».
این در حالی است که وعدههای دولت بایدن به چند مورد محدود خلاصه میشود؛ ابقای یک نیروی کوچک در سوریه و شماری مشاوران بدون مسئولیت نظامی در عراق، تعیین نماینده ویژه در مورد منازعه مصرـاتیوپی بر سر آب رود نیل، کمک به عربستان سعودی در تامین امنیتش در برابر حملههای حوثیها و دعوت به تکمیل «پیمان ابراهیم» میان کشورهای عربی و اسرائیل، اما بدون برداشتن گام عملی برای حل منازعه ریشهدار فلسطینـاسرائیل.
قدرت دیگر اثرگذار دیگر در منطقه روسیه است. یکی از آرزوهای دیرین روسیه رسیدن به آبهای گرم است که هم در زمان تزارها و هم در دوران اتحاد جماهیر شوروی و هم در دوران تزار جدید، ولادیمیر پوتین، برای تحقق آن تلاش کرده است. دولت تزاری روسیه یک ناوگان جنگی به بیروت فرستاد و پس از درگیری با عثمانیها، در سوریه، لبنان و فلسطین مدرسه تاسیس کرد که یکی از شاگردان این مدرسه میخاییل نعیمه، نویسنده معروف لبنانی است.
دولت شوروی به مصر، سوریه، عراق و یمن جنوبی کمک کرد. پوتین نیز در جنگ سوریه مداخله نظامی کرد، رژیم بشار اسد را نجات داد و پایگاههای دریایی و هوایی در سوریه تاسیس کرد که درنتیجه، نقش سیاسی و نظامیاش در خاورمیانه تثبیت شد؛ اما مهمتر از همه این است که روسیه با تغییر اوضاع و شرایط، دست از کمک به متحدان خود برنمیدارد.
قدرت بزرگ دیگر در منطقه چین است. چین برای به دست آوردن جایگاه و ایفای نقش در خاورمیانه، کار خود را با طرح «یک کمربند، یک راه» آغاز کرد. چین برای پیاده کردن این طرح یک تریلیون دلار را تخصیص داده است تا با ایجاد زیرساختهای مناسب «راه ابریشم» را زنده کند؛ راه تاریخی که در هزاره نخست چین را با جهان پیوند میداد و چین در آن زمان مهمترین تمدن و نیرومندترین قدرت در جهان بود. اکنون چین در تبانی با روسیه در رقابت سختی با آمریکا قرارگرفته است و آرزو دارد که در نقش یک ابرقدرت جهانی برای رسیدن به اهداف اقتصادی و بازرگانی خود ظاهر شود و قصد تغییر نظامها و نقشه کشورها را ندارد.
اکنون با توجه به شانه خالی کردن آمریکا از بسیاری از تعهدها و مسئولیتهایش، کشورهای منطقه به سوی چین و روسیه آغوش باز کردهاند، اما بسیار دشوار است که چین و روسیه بتوانند نقش جایگزین آمریکا را در منطقه ایفا کنند.
آمریکا در رابطه با اینکه تا چه اندازه از منطقه خارج شود و تا چه اندازه در سرنوشت آن مداخله کند دچار اختلافهای داخلی شده است و در این زمینه میان نخبگان سیاسی آمریکا اختلافنظر وجود دارد. به هر ترتیب، آمریکا میخواهد از خاورمیانه خارج شود تا در خاور دور با چین و روسیه به مقابله بپردازد، ولی خروج آمریکا از خاورمیانه به چین و روسیه فرصت میدهد تا در این منطقه نفوذ خود را گسترش دهند که البته تناقضی بزرگ و قابلتامل است.