فروتنی ات را می سراییم ای وطن، ای آزربایجان، که چون فرود "سارای "بر رودخانۀ زبان و اسطوره و فرهنگ ما را به ابدیت و شکوفایی پیوند زدی. امشب دلم را هوای دیگری است. نمی خواهم از اندوه "مانقورد شدگی"و ستم قوم ظالم بنالم.
می خواهم از"سارای"، از زنانگی زمین و زبان و زندگی بسرایم. گور پدر مردانگی متن که تسلط است و دفع کنندگی. زنانگی فرهنگ، گشودگی است. جذبت می کند، تفکرت را می مکد، تفکرت را می زاید، می میراند و باز دوباره می زاید و می میراند.اصولاٌ فرهنگ زنانگی است، تاریخ زنانگی است ، شعر و رمان و نقاشی نیز. و در کل، هنر زنانگی است.
اسارت ات را می سراییم و دغدغه هایت را. اما فراموش هم نمی کنیم به همان اندازه که زندان دغدغۀ اسیر است دغدغۀ زندانبان نیز می باشد. منتهی چشم اندازهای نگرش ها متفاوتند.
"زندانی شده"برای آزادی می اندیشد و زندانبان برای قفل زدن و بستن و خاموش کردن چراغ. اندیشۀ یکی رهایی است و اندیشۀ دیگری بند و زنجیر.
اندیشۀ آزادی، متون آزاد و باز می آفریند و اندیشۀ بسته از متن فقط تاریکی اش را بلد است.
متن زندانی آزادی است و متن زندانبان میله و قفس.
زندانبان برای بستن تلاش می کند و اسیر برای گشایش و گشودگی.
مجادلۀ زندانبان با آزادی است و مجادلۀ زندانی برای آزادی.
جامعۀ فکری اسیر جامعۀ باز است و جامعۀ فکری زندانبان جامعۀ بسته.
همۀ هم و غم زندانبان قطع ارتباط اسیر با محیط بیرون است. جهان فقط سنگ را خواهد دید. فردا که از دل سنگ ها انجیر کوهی سر آرد دهانها همه آب خواهند افتاد.
مثال1: در"جامعۀ فکری باز"امثال موسوی ها ( زندانی خودی) و متین پورها ( زندانی غیر خودی ) جایی برای امثال احمدی نژادها نیست. احمدی نژادها در این جامعه آنقدر کوچک اند که دیده نمی شوند. مگر می توان از جامعۀ باز خود توبه کرد و باز گشت؟ مگر می توان ذهن آزاد را با ذهن بسته و مسدود معاوضه کرد.
مثال 2: جامعۀ فکری یک هویت جوی آزربایجان و عرب و ...جامعۀ باز است. آنها به دلیل شناختشان از چندین فرهنگ و زبان دلایل رنگارنگ و وسیعی برای زیبایی و نیکویی فرهنگ و انسان دارند. برای همین جامعۀ باز آنها در جامعۀ بستۀ حذف و امحا حل نمی شود.
زندانی وقتی زندانی می شود که تسلیم جامعۀ فکری زندانبان باشد.
ملت های غیر فارس موجود در ایران بر خشک و بر زنده اند. آنها بطان اند. محیط دریا و خشکی را بلدند و برای همین سعی محو کنندگان و ترسانندگان بی مورد است. به قول مولانا:
دایه را بگذار بر خشك و بران اندرآ در بحر معنی، چون بطان
گر ترا دایه بترساند ز آب تو مترس و سوی دریا ران شتاب
تو بطی، بر خشك و بر تر زنده ای نی چو مرغ خانه، خانه كنده ای
↧
غیر فارس های موجود در ایران و فلسفۀ اسارت و آزادی آنها
↧