اتحادیۀ ترور میان پنتاگون، نازیها و مافیا
عملیات گلادیو، خنجر ناتو در قلب اروپا
با حمله به لیبی و به بردگی کشاندن آن در حد یک مستعمره، دستکش مخملین شعارهایی از قبیل «تهاجم انساندوستانه» فروافتاده و مشت فولادین ناتو نمایان میشود. انهدام یوگسلاوی و تجاوز به افغانستان، کشتار مردم عراق و سوریه، همگی در زیر پرچم ناتو انجام گرفت. اما واقعا ناتو چیست؟ اتحادی برای کشتار و ویرانی در پشت «اتحاد برای صلح»، مبنایی برای تشکیل نیروی عظیم جنگاوری که در پی تسلط بر منابع استراتژیکی چون نفت، گاز، مواد معدنی و آب در هر گوشه از جهان است. اما این یک چهره از ناتو است که در انظار عموم مردم نمایان است. اما چهرۀ دیگر آن، که نیروها و عملیات سری این اتحادیه است، چندان برای مردم آشکار نیست. این بخش سری که در ابتدا با ماسک نیروهای پشت جبهه در مقابل تهاجم شوروی سازمان داده شدند، به تروریسم فیزیکی و روانی روی آوردند. نتیجه این تغییر شکل، هزاران قربانی جنگ ترکیبی این نیروها در خیابانهای اروپایی در سالهایی بود که به «سالهای [گلولههای] سرب» (۲) معروف شدهاند. این ارتش سری با توطئه و اقداماتی از جنس پرچم دورغین، اروپا را مستعمرۀ ایالات متحده نگاه داشت. رهبران را میکشتند، جنبشها را سرکوب کرده و پنهان از انظار عموم با جوخههای مرگشان مشابه آنچه که همیشه در جهان جنوب انجام داده و میدهند، در اروپا حکم میراندند. ژنرال لیمن لمنیتزر (۳) فرماندۀ کل نیروهای ناتو دستور انجام رشتهای عملیات را برای کشتن شارل دوگل رئیسجمهور لجوج فرانسه صادر نمود. ولی این عملیات توسط نیروهای امنیتی فرانسه کشف و منجر به اخراج ناتو از فرانسه شد. جان اف کندی رئیسجمهور وقت آمریکا که از قضیه آگاه شده بود، به دلیل عدم رعایت سلسله مراتب، دستور به اخراج و تنزل درجۀ ژنرال را داده و بعد هم او را به اروپا تبعید کرد. ژنرال لمنیتزر، با مشارکت در توطئۀ ترور کندی در دالاس، انتقام همۀ این تحقیرها را گرفت.
این ارتش سری با عنوان «عملیات گلادیو» (۴) با سندیکای جنایتکاران و نئوفاشیستها همکاری کرده و کودتاهایی را با حمایت ناتو در یونان، ترکیه و قبرس سازمان دادند. بسیاری از عملیات تروریستی مانند بمبگذاری در ایستگاه راهآهن بولونیای ایتالیا در یکی از شلوغترین روزهای تابستان ۱۹۸۰، حملهای کلاسیک از نوع پرچم دروغین بود که بهدست این ارتش انجام شد. این ارتش با کمک بخش خاصی از سازمانهای امنیتی هر کشور در گروههای تندروی چپ چون چریکهای شهری بریگاد سرخ و بادر ـ ماینهوف نفوذ کرده و از آنها در جهت اجرای نقشههای خود استفاده میکردند.
پیدایش و شکلگیری عملیات گلادیو
در طول جنگ جهانی دوم، در مناطق اشغالشده توسط ارتش نازیها، گروههایی کماندو و چریکی برای مقاومت در برابر ارتش اشغالگر رایش سوم تشکیل شد. برخی از این گروهها توسط سازمانهای جاسوسی ایالات متحده و بریتانیا ایجاد و کمکهایی را از آنها دریافت میکردند. بعد از پایان جنگ، با توجه به تهدیدی که دولتهای آنگلو ساکسون از سوی اتحاد شوروی احساس میکردند، تصمیم بر حفظ این نیروهای مخفی و شبهنظامی گرفتند. مشابه اهداف ارتشهای سری در زمان جنگ، حفظ آنها با دو هدف بود. اول قرار بود در صورت حملۀ اتحاد شوروی به اروپای غربی ــ منظور ایتالیا، فرانسه، آلمان، دانمارک، سوئیس و غیره ــ و شکست ارتشهای منظم، این شبکه در قالب نیروهای چریکی در پشت خطوط دفاعی دشمن با سلاحها، مواد منفجره و مهماتی که دارد، بجنگد و هدف دیگر آن اطلاعرسانی از تحرکات دشمن و مثلاً گزارش وضعیت هواپیمایهای ساقط شدۀ نیروهای دوست، به دولتهای مربوطه بود.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، بسیاری از مقامات عالیرتبۀ نظامی آمریکا، سرمست از پیروزی بر آلمان و استفاده از بمب اتمی، معتقد بودند که باید بلافاصله حمله به مسکو را آغاز کرده و دولت شوروی یعنی دشمن اصلی خود را از میان ببرند. رهبران ارتش و سازمانهای جاسوسی آلمان هم که به متفقین پیوسته بودند نیز همواره تکرار میکردند که اکنون وقت حملۀ دستجمعی به شوروی کمونیستی و انهدام آن است. نیروهای متفقین هنوز قوی بودند و دستگاههای جاسوسی غرب از تلفات عظیم شوروی خبر میدادند، انها بهخوبی میدانستند که مسکو در صدد شروع جنگ جدیدی نیست. رهبران غرب که از توانایی تاریخی مقاومت روسها آگاه بودند، با احتیاط و دوراندیشی روش محافظهکارانهتری را پیش گرفتند. جنگ سرد حاصل طولانی این برخورد مصلحتاندیشانه بود. هر چند که جنگ سرد هم نوعی جنگ بود که بهسختی هم جنگیده شد. اما از دید بسیاری کسانی که با تعمق بیشتری به قضایا نگاه میکردند، جنگ سرد حیله و پوششی بیش نبود. جنگ سرد تضمینی برای صلح نسبی، و ایجاد شرایط برای تحقق آن نظم واحد جهانی بود که در اذهان قدرتهای پنهان غربی شکل میگرفت.
پس از جنگ در اروپا و بهخصوص در آلمان و ایتالیا، جو کشورهای اشغالشده حاکم بود. سربازان آمریکایی همه جا حضور داشتند و هیچ نشانهای از عزم به بازگشت به میهن خود نشان نمیدادند. در همین حال بود که پنهان از دید ارتش رسمی و مردم آمریکا، سازمان ارتش سری گلادیو در حال تأسیس بود. هرچند که تانکهای روسی هرگز ظاهر نشدند، اما گلادیو با کمک «استراتژی تنش» کمک کرد که اروپای بعد از جنگ، در صف ناتو باقی بماند. در سالهای بعد رشد احزاب چپ و سوسیالیست، جبهۀ جدیدی را برای گلادیو ایجاد کرد: گلادیو وسیلهای برای سربراه کردن سوسیالیستهای بلندپروازی چون فرانسوا میتران، ویلی برانت، و اولاف پالمه نخست وزیر سوسیال دموکرات سوئد بود.
یکی از وظایف اصلی عملیات گلادیو، انجام اقدامات تروریستی توسط اعضای خود یا گروههای دیگر آلت دست آنها بود.
نفوذ در نیروهای چپ افراطی و بهرهبرداری از آنها
در سالهای آخر دهۀ ۱۹۵۰ با فعالیتهای جداییطلبان «کمیته برای آزادی تیرول جنوبی (۵) ( نواحی مجاور مرز ایتالیا با اتریش)» فعالیتهای تروریستی در شمال ایتالیا شدت گرفت. ابتدا این کمیته به رهبری کشیشی بهنام مایکل گامپر که شخصیتی مشابه راسپوتین داشت و نُه نفر فعال مبارز دیگر تشکیل یافت. سازمان سیا بلافاصله بعد از جنگ در این گروه نفوذ کرده بود. مردم آن ناحیه از فعالیتهای این گروه که شعارشان جدایی از ایتالیا و پیوستن تیرول جنوبی به اتریش بود، حمایت میکردند. مردم از نفوذ سازمان سیا در این گروه بیخبر بوده و نمیدانستند که در نهایت این گروه بر ضدِ خواست جدایی آنها عمل خواهد نمود. بر اثر ۳۵۷ حملۀ تروریستی که توسط این گروه انجام شد، ۲۱ نفر جان خود را از دست دادند. برای سازمان سیا و ناتو، پیوستن تیرول جنوبی به اتریش با وجود حزب کمونیست پر قدرتش، یک کابوس بود. رهبران ناتو فکر میکردند که با الحاق این ناحیه، گذرگاهی بهسوی رم برای نیروهای اتحاد شوروی که در شرق اتریش حضور داشتند، گشوده خواهد شد. تروریستهایی از ملیتهای دیگر نیز در این گروه بودند. آنها روابط نزدیکی با نئونازیهای اتریش و آلمان برقرار کرده و سازمان سیا از این طریق در آنها نفوذ کرده و آنها را تشویق به اجرای اعمال قهرآمیز میکرد. در «شب آتشبازی» در ماه ژوئیۀ ۱۹۶۱، کماندوهای این گروه ۳۷ برج انتقال برق را منهدم کردند و موجب قطع برق کل ناحیۀ شمال ایتالیا شدند. این خرابکاری بزرگ درست در جهت اجرای منویات ناتو بود (در این زمان گلادیو کاملاً فعال شده بود). در عکسالعمل به این اقدام قهرآمیز، ارتش دولت ایتالیا وارد صحنه شده و جنبش جداییطلب را ریشهکن نمودند. سیاست شلاق و شیرینی در مورد شورشیان تیرول بسیار مؤثر عمل کرد. آن زمان این تازهترین مورد بهکارگیری «استراتژی تنش» ناتو و ایالات متحده بود. ابتدا ترور را ایجاد کردند و بعد به بهانۀ آن، جنبش جداییطلب را سرکوب کردند. بعد از آن تیرول جنوبی در ایتالیا باقی ماند و هیچگاه به بخشی از اتریش خطرناک تبدیل نشد.
شواهد کاملی وجود دارد که سازمان سیا از مورد تیرول بهعنوان آزمونی برای کاربرد «استراتژی تنش» استفاده کرد. شگفتآور نیست که ده سال بعد، چریکهای به اصطلاح «مارکسیست ــ لنینیست» بریگاد سرخ دوباره به تقلید از تروریستهای تیرولی، از همان تاکتیکها استفاده کردند. هر دوی این گروهها آلت دست ارتش سری گلادیو شده و مبدل به بازیگرانی بودند برای اجرای «استراتژی تنش». روش عملکرد گلادیو: ابتدا تروریسم را سازمان بده و بعد آن را به گردن کمونیستها و چپهای دیگر بیانداز، ابتدا وحشتپراکنی کن و بعد قوانینی برای تحدید آزادی مردم به تصویب دولت برسان. آنها با تبلیغاتی که در مورد تیرول جنوبی بهراه انداختند، با اشاعۀ تصویر قزاقهای روسی که در حوض فوارههای واتیکان به اسبهای خود آب میدادند، مردم را دچار وحشت کرده، آنها را فریب داده و توانستند که قوانین فوقالعادۀ بیشتری را به تصویب رسانده و هزاران چپگرا را به زندان بیاندازند. با ترساندن تودههای مردم آنها را به قبول وعدههای تأمین امنیت دولت مجبور کرده، با دروغ وحشت ایجاد کرده و بعد دولت را به سرکوب دگراندیشان واداشتند. رسانههای دولتی کمونیستها، چپگرایان را بهعنوان دشمن امنیت مردم معرفی کرده و لذا هر اقدامی برای نابودی آنها توجیه داشت. اگر ارتش سری توطئهگر گلادیو با موفقیت در ایتالیا عمل کرد، چرا در کشورهای دیگر اروپا از آن استفاده نشود؟
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، زمانی که در بلژیک تروریستهای فلاماندی علیه والونهای فرانسوی زبان، دست به عملیات قهرآمیز میزدند و بروکسل خطرناکترین شهر اروپا به حساب میآمد، الگویی مشابه شمال ایتالیا به اجرا درآمد.
استفاده از تروریسم برای جلوگیری از به قدرت رسیدن نیروهای ترقیخواه
در ۱۲ دسامبر سال ۱۹۶۹، بمبی در داخل بانک ملی کشاورزی (۶) در میدان فونتانای میلان منفجر شد که منجر به کشته شدن ۱۶ نفر و زخمی شدن ۵۸ نفر شد. انفجار این بمب مقارن بود با بزرگترین موج اعتصابهای ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم. کارگران فلزکار و صنایع اتومبیلسازی با مبارزهجویی پیشگام اعتصابات در دیگر شاخههای صنعت ایتالیا شده بودند. تورم موجب افزایش سرسامآور قیمتها شده بود. صفحۀ اول روزنامهها پُر بود از خبر فعالیتهای اتحادیههای کارگری. «تحریکات» بیشترین کلمهای بود که در روزنامههای دست راستی بهکار میرفت. نرخ بهرۀ بالا، قطع مداوم برق و سهمیهبندی آب مصرفی، خشم مردم را تشدید میکرد. در حالیکه ثروتمندان خانههای سوم و چهارم خود را میخریدند، مردم فقیر را از خانهها بیرون میکردند. دولتهای متزلزل یکی بعد از دیگری بر سر کار نیامده مجبور به استعفا میشدند. تحمل مردم به نهایت درجه رسیده بود. اما با وقوع این انفجار، همۀ فعالیتهای چپها متوقف، و موج اعتصاب خاموش شد. پلیس افرادی از چپگرایان را برای بازجویی دستگیر و خانوادههای آنان را تهدید میکرد. دولت قوانین فوقالعادۀ جدیدی را علیه مظنونین به تروریسم به اجرا گذاشت. پلیس و رسانه در همکاری با یکدیگر تقصیر را به گروه نگونبختی از آنارشیستها بهنام «کلوب باکونین» انداختند، گروهی که از قبل نیز زیر نفوذ سازمان امنیت قرار داشت. یکی از این مظنونین را آنقدر تحت فشار قرار دادند که خود را از طبقۀ چهارم ادارۀ پلیس میلان به بیرون پرتاب و درجا کشته شد.
تنها بعد از گذشت بیش از بیست سال از این وقایع، مقامات رسمی اعلام کردند که همۀ آن بمبگذاریها توسط عملیات گلادیو و زیر نظر ناتو انجام گرفته بود. ناتو نگران شده بود که دامنۀ اعتصابها و ناآرامیها منجر به ورود حزب کمونیست در دولت شود.
در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، وحشت اصلی سردمداران حکومت در ایتالیا، مشارکت حزب کمونیست در دولتی ائتلافی بود. نمونۀ برجستۀ این نگرانی را در قضیۀ ربودن و قتل آلدو مورو نخستوزیر وقت ایتالیا شاهدیم. در حالی که مورو در تلاش تشکیل دولتی ائتلافی با حزب کمونیست ایتالیا بود، تروریستهای بریگاد سرخ با تحریک شبکۀ گلادیو، او را ربوده و بقتل رساندند. (۷)
سوءقصد به جان پاپ جان پل دوم توسط عناصر جنایتکار شبکۀ گلادیو در ترکیه، تیراندازی به دانشآموزان در نروژ در جولای ۲۰۱۱، و حملات تروریستی در بلژیک، فرانسه و ایتالیا در ۲۰۱۲، همگی نشان از جای پای پرچم دروغین عملیات گلادیو را دارد.
به عقیدۀ کوترل (۸) «استراتژی تنش» شامل سه مرحله بود: مرحلۀ اول شامل جنگ و درگیریهای چریکی در خیابان، تحریک گروههای چپگرا به انجام عملیات قهرآمیز حتی اگر خود به اعمال قهر معتقد نبودند، این اقدامات با «هدف تحکیم وفاداری کشورهایی است که در زیر تهدید سلطۀ اتحاد شوروی قرار داشتند» انجام میگرفت. مرحلۀ دوم: استفاده از کودتا و شیوههای دیگر برای جایگزینی دولتهای منتخب و محبوب مردم با رژیمهایی سرسپردۀ و حرف شنو، و مرحلۀ سوم ترور افراد مهمی که بهعنوان مانع در سر راه انجام اهداف ناتو قرار گرفتهاند.
در سطور قبل مثالهایی از اجرای مرحلۀ اول آورده شد. ایتالیای بعد از جنگ همچنین نمونۀ بارزی از اجرای مرحلۀ دوم را نشان میدهد. مبارزۀ متهورانهای که کمونیستها در دوران جنگ با نیروهای فاشیست موسولینی کردند، موجب افزایش محبوبیت آنها شد. در نتیجه بعد از جنگ بخش اعظمی از مردم ایتالیا طرفدار روی کار آمدن دولتی متشکل از کمونیستها بودند. ناتو و سازمان سیا میدانستند که در صورت به قدرت رسیدن کمونیستها، ایتالیا هرگز به به ناتو نخواهد پیوست، لذا با استفاده از همۀ ابزارهای ممکن از تبلیغات گرفته، تا تقلب در انتخابات کوشیدند که کمونیستها در ۱۹۴۸ نتوانند به قدرت برسند، و در نهایت در ۱۹۴۹ ایتالیا به ناتو بپیوندد. کودتا در کشور یونان و به قدرت رسیدن حکومت سرهنگان؛ کودتای نظامی سال ۱۹۶۰ که مجر به برکناری نخستوزیر محبوب عدنان مندرس و اعدام او شد، و کودتای دیگر در ۱۹۸۰، که شبکۀ گلادیو در ترکیه دیکتاتوری نظامیژنرال کنعان اورن را بر سر کار آورد، مثالهای دیگری از این عملیات مرحله دوم است.
مثال بارز اجرای مرحلۀ سوم را در ترور اولاف پالمه نخستوزیر سوئد میبینیم. او مخالف جنگ ویتنام بود و روابط خوبی با کوبای فیدل کاسترو و شیلی آلنده داشت. در سال ۱۹۸۶، اولاف پالمه را در خیابانهای استکهلم ترور کردند و هیچگاه اثری از قاتلانش بهدست نیامد. مثال دیگر اعدام عدنان مندرس نخست وزیر محبوب ترکیه در ۱۹۶۱ است.
در سپتامبر سال ۲۰۰۳، زمانی که وزیر امور خارجۀ سوئد آنا لینده (۹) در حال خرید از فروشگاهی بود، به جانش سوءقصد شد. معالجات بعد از ساعتها جراحی در اتاق عمل، مؤثر نیفتاد و او جان سپرد. بسیاری، لینده را ادامهدهندۀ راه اولاف پالمه، با مواضعی مترقی در امور بینالمللی بهخصوص در مورد مسألۀ فلسطین و مخالفت اکید با حمله به عراق میدانستند. تحلیلگران متعددی ترور او را چهارمین قتل عمد میان سیاستمداران مترقی سوئدی ــ پس ازکشته شدن کنت فولکه برنادوت (۱۰)، وسقوط مشکوک هواپیمای داگ هامرشولد (۱۱) دبیرکل سازمان ملل ــ بهحساب میآورند.
افشای فعالیتهای سری گلادیو
برای سالها وجود چنین شبکهای توسط مراجع رسمی و سخنگویان سرویسهای اطلاعاتی غرب، قویاً تکذیب و همۀ شواهد و مدارک را به دروغپردازیها و انتشار اطلاعات نادرست توسط اتحاد شوروی نسبت میدادند.
در ماه مه سال ۱۹۷۲، تلفنی ناشناس به مرکز پلیس خبر داد که اتومبیلی مشکوک در یکی از خیابانهای دهکدۀ پتییانو (۱۲) پارک شده است. سه نفر مأمور پلیسی که برای تحقیق به محل رفته بودند، به محض باز شدن در ماشین و عمل تلۀ انفجاری، کشته میشوند. تا سال ۱۹۸۴، یعنی زمانی که قاضی کاسون (۱۳) پیگیرانه بهدنبال یافتن مسئول اصلی این جنایت بود، تصور عمومی بر آن بود که انفجار توسط بریگاد سرخ طراحی شده. اما شخصی بهنام وینچی گوئرا (۱۴) در دادگاه بهصراحت اظهار میکند که حمله توسط سازمان دست راستی افراطی (۱۵) که او عضوش بوده با همکاری دو نفر دیگر از همفکرانش طراحی و اجرا شده است. او در دادگاه تشریح میکند که چگونه بعد از این کشتار با کمک سازمان پلیس مخفی ایتالیا به اسپانیای فرانکو میگریزد. او به صراحت در دادگاه چنین میگوید:
«بله این حقیقت دارد، اما من توسط شبکۀ سازمان امنیت حمایت میشدم، بهعلاوه یک شبکۀ مخفی درتمام اروپا وجود دارد که توسط ناتو اداره میشود….»
در بخشی دیگر از اعترافات وینچی گوئرا میگوید:
«میبایست به غیرنظامیان، مردم عادی، زنان و کودکان، و افراد بیگناه و ناشناسی که کاملاً از بازیهای سیاسی به دور بودند، حمله میکردیم.... دلیل این بهسادگی روشن است، این اقدامات با این هدف انجام میشد که افکار عمومی از دولت امنیت بیشتری طلب کند. این منطق همۀ کشتارها و بمبگذاریهایی بود که بدون مجازات باقی ماند. زیرا که دولت نمیتوانست خود را مجرم اعلام کرده و خود را به کیفر برساند.»
بهیاد داشته باشیم زمانی که این اعترافات در سالهای ۱۹۸۰، منتشر شد، بسیاری میگفتند که: «این فرد دیوانهای بیش نیست؛ چطور ممکن است؟ ارتشی مخفی زیر فرمان ناتو؟» اما قاضی ایتالیایی مصمم بود که به عمق حقیقت برسد، بنابراین با اعمال فشار بر نخستوزیر وقت جولیو آندره ئوتی، تقاضای دستیابی به پروندههای سری سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ایتالیا را کرد، و در چرخشی بسیار نامتعارف با تقاضای او موافقت شد. (۱۶)
طبیعی است که انتشار این اسناد موجب افتضاح عظیمی در ایتالیا شد، در ابتدا سعی کردند که موضوع را تنها به مورد ایتالیا محدود نمایند و آنرا به فساد معمول در دستگاههای دولتی ایتالیا نسبت دهند. در جلسهای مشترک میان رهبران کشورهای اروپایی در ۱۹۹۰، درست وقتی که آندره ئوتی، وجود این شبکه را در ایتالیا و کشورهای دیگر اروپای غربی تأیید کرد، رئیسجمهور وقت فرانسه فرانسوا میتران میگوید: «نخیر ما چنین ارتش سری در فرانسه نداریم» و آندره ئوتی در جواب میگوید: «بله البته هم که در فرانسه چنین ارتشی وجود دارد….»، این گفتوگو موجب سرافکندگی دولت فرانسه شده و بعداً حرف خود را پس گرفته و قبول کردند که چنین ارتشی «قبلاً» وجود داشته است. همزمان وزیر دفاع بلژیک که در ایتالیا بوده، از طریق خبر روزنامهها مطلع میشود که بلژیک هم ارتشی سری داشته است. طبیعی است او ابتدا وجود چنین ارتشی را انکار میکند، اما در بازگشت به بلژیک، از رئیس ستاد ارتش در مورد صحت مطلب میپرسد و او وجود چنین ارتشی را تأیید میکند. وزیر دفاع میپرسد که: «چطور من نمیبایست از چنین رازی باخبر باشم؟»، که رئیس ستاد در جواب میگوید: «ما نظامیان تمام زندگی خود را وقف ارتش میکنیم، و شما تنها یک وزیر دفاع موقتی آن هم از حزب سوسیالیست هستید که بهزودی کنار خواهید رفت، دولتها میآیند و میروند، دراین صورت ما باید برای هر وزیر دفاعی که میآید، در مورد عملیات سری خود توضیح دهیم؟»
بهنظر میرسد که حضور دولتمردانی از احزاب سوسیالیست و کمونیست در کشورهای اروپای غربی، این نگرانی را برای واشنگتن و لندن ایجاد کرده بود که در صورت علنی شدن این شبکههای مخفی برای دولتها، بهنحوی خبر آنها به مسکو درز نماید. و بدین دلیل سعی میشد که وجود این شبکهها تا حد ممکن سری نگاه داشته شود، امری که بههیچ وجه با اصول دموکراسی ادعایی غرب همخوانی ندارد.
بالاخره همۀ این تناقضگوییها و اظهارات رهبران دولتها علیه یکدیگر، منجر به صدور قطعنامهای در پارلمان اروپا در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۹۰ شد. در متن آن چنین میخوانیم:
«پارلمان اروپا به حمایتی که گروه معینی از پرسنل ارتش ایالات متحده که در مرکز فرماندهی عالی نیروهای متفقین در اروپا (۱۷) و یا ناتو عضویت داشتند، در ایجاد شبکهای مخفی برای کسب اطلاعات در اروپا و عملیات سری کردند، شدیداً معترض است» (۱۸)
بعد از صدور این قطعنامه در انتقاد از این عملیات و توصیه به مجالس همۀ کشورهای عضو برای انجام تحقیقات جداگانه، تنها مجالس بلژیک و سوئیس تحقیقاتی را ادامه دادند. دولت آمریکا در دوران ریاستجمهوری بوش پدر هیچگونه اظهارنظری در این مورد نکرد. وزارت امور خارجۀ آمریکا در اطلاعیهای چنین اعلام کرد: «اتهاماتی از قبیل اقدام به عملیات پرچم دروغین توسط آمریکا، تنها تکرار اطلاعات دروغ زمان اتحاد شوروی و ارائۀ مدارکی است که توسط شوروی جعل شده بود.»
نیویورک تایمز اما به وجود و ماهیت چنین شبکهای اعتراف نمود، این روزنامه در شمارۀ ششم نوامبر ۱۹۹۰ طی مقالهای مینویسد:
«عملیات گلادیو» یک سازمان سری ضدِ کمونیستی بود که در دوران جنگ سرد تأسیس شد. وظیفۀ این سازمان که وجودش برای ۴۵ سال مخفی نگاه داشته شد، اجرای حوادثی با هدف پرچم دروغین با پشتیبانی و کمک ناتو، سیا، و سازمان امنیت کشورهای عضو بود، تا اجرای آن را به گردن کمونیستها، دیگر چپها و سازمانهای مترقی انداخته و از این طریق به اعتبار آنها لطمه وارد شود.
ادامۀ عملیات گلادیو در قالبی جدید
در اواسط سالهای ۱۹۹۰، با توجه به افشاگریهای فراوانی که که در ایتالیا، ترکیه و کشورهای دیگر اروپا شد، اقدامات تروریستی گلادیو کاملاً افشا شده بود. به لحاظ رسمی نیز گلادیو در ۲۷ ژوئن ۱۹۹۰، منحل اعلام شد.
در این برهه همچنین شاهدیم که بهتدریج تمرکز استراتژیهای ژئوپولتیک ایالات متحده از اروپا بهسوی خاورمیانه منتقل میشود. دولتهای غربی بهجای رها کردن عملیات گلادیو، توجه خود را به سلاح بسیار قویتری، یعنی «افراطگرایی اسلامی» متمرکز کردند. استفادۀ نیابتی از این افراطگرایی برای «استرتژی تنش» در سطح جهان، استراتژی جدیدی است که شاید بتوان آن را بهنام «گلادیو ــ ب» خواند. هر چند که تاریخ دقیقی را برای شروع «گلادیو ــ ب» نمیتوان تعیین کرد. اما با توجه به پُررنگ شدن حضور گروههای اسلامگرای افراطی در غرب، شاید اواسط دهۀ ۱۹۹۰ را بتوان نقطۀ شروع آن در نظر گرفت.
درست در همین بازۀ زمانی است که شروع پارهای از اقدامات تروریستی از سوی گروههای بنیادگرای افراطی مسلمان را در اروپا شاهدیم. در سال ۱۹۹۶، اولین بمبگذاری انتحاری در انگلستان بهوقوع پیوست. با اندک فاصلۀ زمانی شاهد اولین بمبگذاری در سازمان تجارت جهانی در نیویورک (۱۹۹۳) و تأسیس القاعده در چند سال قبل (۱۹۸۸) از آن بودیم. اعلام «جنگ علیه ترور» توسط برگزیدگان حاکم در کشورهای غربی، خبر از استفاده از عناصر اسلامگرایی چون ایمان مظاهری، بهجای عناصر تروریست دست راستی میداد.
باید تأکید کرد که عملیات گلادیو حقایقی مربوط به گذشتهای دور نیست. مردم غرب از وجود و ادامۀ گلادیو و «استراتژی تنش» بیاطلاعاند، آنها نمیدانند که چرا تروریسم به حیات خود ادامه میدهد؟ و تروریستهای واقعی چه کسانی هستند؟ چرا آنها باید دائما در صفحۀ تلویزیون خود خبرهایی از بمبگذاریها، حملات انتحاری و کشتار مردم بیگناه را مشاهده نمایند.
در دوران جنگ سرد، دشمنان کمونیستها بودند، از اواسط دهۀ ۱۹۹۰، به بعد مسلمانها شدند. و اخیراً با وجود شواهدی چون واقعۀ نوی چوک و مسموم شدن ناوالنی، و یا حملات تروریستهای افراطی اویغور در چین ... دشمنان اصلی چین و روسیه شدهاند.
۱ــ منابع مقاله
I-Gladio: The Story of a Conspiracy by Gaither Stewart
II- NATO’s Secret armies, Operation GLADIO and the Strategy of Tension, Interview with Dr. D. Ganser, Global research.
III- Gladio: NATO’s Dagger in the Heart of Europe – The Pentagon-Nazi- Mafia Axis by Richard Cottrell
۲ــ Lead Years
۳ــ Lyman Lemnitzer
۴ــ Gladio گلادیو اسم خنجری کوتاه و دو پهلوست که توسط گلادیاتورهای رومی بکار می رفته است. در دوران جنگ سرد ، بخشی کاملا سری از سرویس امنیت نظامی ایتالیا Servizio Informatzione Sicurezza Militare، با این نام خوانده می شد.
۵ــ Committee for liberation of South Tyrol: به آلمانی ــ Befreiungsausschuss Sudtryl (BAS)
۶ــ Banca Nazionale dell Agricoltura
۷ــ Gladio: The Story of a Conspiracy by Gaither Stewart
۸ــ به زیرنویس یک مراجعه شود.
۹ــ Anna Lindh
۱۰ــ Count Folke Bernadotte
۱۱ــ Dag Hammarskjold
۱۲ــ Peteano
۱۳ــ Flice Casson
۱۴ــ Vinciguerra
۱۵ــ Ordine Nuovo
۱۶ــ Nato’s Secret armies, Operation GLADIO and the Strategy of Tension, Interview with Dr. D. Ganser, Global research
۱۷ــ Supreme Headquarters Allied Powers Europe ( SHAPE)
۱۸ــ en.wikisource.org/wiki/European_Parliament_ resolution_on_Gladio