حضار محترم،
اعضاء و هواداران حزب دمکرات کردستان،
فعالان عزیز و مبارز،
یکی از آرزوهای قلبی من، پیش از ترک جهان، اتحاد مجدد حزب قاضی محمد (بنیانگذار) و دکتر قاسملو (باز ساز) آن است، به امید آن روز بزودی.
امروز 25مین سالگرد ترور یکی ازشخصیتهای نامدارخلق کرد است و ما اینجا گرد آمده ایم که یادی از این شخصیت بزرگ تاریخ کرد و پیامبر صلح و آشتی بکنیم و از تدابیر و تجربیات گرانبهای او یاد بگیریم. به یقین درسراسر جهان و درهرجائی که کرد وجود دارد این روزتلخ را به تلخی نام می برند و بیاد می آورند که چرا برخی از قهرمانان جان خود را در راه ملت خویش فدا می کنند و چرا دشمن این هدف جنایتکانه را دنبال می کند؟! چراهای مهمی هستند و پاسخهای آنها بس ساده. باید گفت، همه رهبران و آگاهان سیاسی با اعتقاد به راهی که برای رهائی توده ها انتخاب کرده اند، باور دارند و به قول هم ولایتی عزیزمان هیوا بهرامی در 23مین سالگرد ترور دکتر قاسملو که گفته است: "... ولی من معتقدم که دکتر قاسملو خطرات این سفر را هم می شناخت و (هم) می دانست که شاید سفری بدون بر گشت باشد". منظور از سفر، رفتن به پای میزمذاکره باقاتلان خود اوست. طبیعتا دشمن ملتهای زیر دست نمی خواهد نخبه ای راببیند که بامنطق حرف می زند ومسئله زورآزمائی را به کناری می گذارد و حقوق برابر وقانونی مطرح می کند. بدون شک، همان طور که نشان داده شد، دکتر قاسملو اولینش نبوده و آخرینش هم نخواهد بود که ما با تأسف زیاد، یک بار آن را دیدیم.
کوشش دشمنان آزادی و برابری برای نابودی نخبگان جامعه و رهبران سیاسی ملتهای تحت ستم درطول تاریخ وجود داشته و درآینده نیز، اگر بیدار نشویم، وجود خواهد داشت. نظری به تاریخ خون بار ملت کرد درهمین اواخر سده 19 و تمام سده 20 در هرچهار بخش از کردستان خود گواه براین وقایع تأسف بار است. از محمود خان دز لی مناطق وان گرفته تا شیخ عبدالسلام بارزانی، جعفر خان شکاک برادر بزرگتر اسماعیل آقا سمتکو و خود او، شیخ رضا درسیمی، قاضی محمد و هم راه هان او و دیگر رهبران حزب دمکرات کردستان در ایران مانند دکتر قاسملو و دکتر شرف کندی و هم راهانشان داشته ایم که همه آنان با نیرنگ و تزویر و تهمت دشمن کشته، اعدام و یا ترور شده اند. برای نمونه ژنرالهای ترک با امضاء پای قرآن مجید محمودخان دزلی را از کوههای کردستان پائین آوردند و اورا با نیرنگ اسلامی دستگیرکردند وبه شیوه فجیعی کشتند. اورا به درختی بستند و بصورتش عسل مالیدند و انبوهی از زنبور عسل کردستان را بجانش انداختند. شیخ عبدالسلام را فقط به خاطر اینکه می گفت کردهانیز حق دارند وباید آزاد باشند، ترکهای ناسیونالیست اعدامش کردند. جعفر خان شکاک را چون به دولت ایران مالیات نمی داد و می خواست این مالیات را برای بهبود زندگی کردها مصرف کند، استاندار وقت تبریز او را با همان شیوه ترکها پای میز مذاکره دعوت کرد و دستور داد اورا به رگبار گلوله بستند. این بلا را رضا خان میر پنج بر سر اسماعیل آقا سمتکو برادر کوچکتر او آورد. ترکها شیخ رضا درسیمی را بجرم آن دست گیر و محکوم به اعدام کردند که با خارجی ها ارتباط داشته! این مرد بزرگ در پای چوبه دار گفت: "من 75 سال دارم و هیچ زبان بیگانه ای را نمی دانم و درتمام زندگیم تابه امروز که اعدام می شوم با یک خارجی رو برو نشده ام. اما مرا بجرم ارتباط با خارجیها اعدام می کنند". زنده یاد و همیشه حاضر قاضی محمد را با نیرنگ دستگیر و زندانی کردند و او خود گفته بود که ازمردم مهاباد می خواهد بخاطرش هیچ مقاومتی نشان ندهند که مبادا ازهر طرف کسی کشته شود. دکتر قاسملوی زنده یاد را با تزویر به پای میز مذاکره مخفیانه کشاندند و او را ترور کردند. دکتر شرفکندی از پیروان سیاست دکتر قاسملو را بر سر میز مذاکره با دیگر نیروهای مخالف رژیم در رستوران میکونوس در برلین، با صرف هزارها دلار از بودجه مردم، ترور کردند. گویند دشمن در میان آنها نفوذ داشته و مکان دیدار زیر نظر بوده است. بدون شک این ترورها، به شیوه های مزورانه دیگری از قبیل خریداری جاشهای کرد و اغفال آنها با پول ادامه خواهد داشت. ما باید آگاه باشیم و خود را به دام دشمن گرفتار نکنیم، من واقعا دلم برای نا آگاهی آن جاشها می سوزد، چون به یقین دشمن حتا از آن جاشهای مأمور خریداری شده هم متنفر است و آنها را نیز پس از گذراندن خر مرادش از پل و در موقع خود نابود خواهد کرد. زیرا نمی خواهد نکته ضعفی داشته باشد و یا نکته ضعفی بر جای بگذارد که همیشه خودرا در حال تهدید ببیند.
اولین آرزوی بنده و میلیونها کرد و همه شما حضار محترم و نیز آرزوی قلبی زنده یاد دکتر قاسملو ی جاوید، آزادی ملت کرد ازهمه قید وبندها بوده و ما اکنون برای کسب آن مبارزه می کنیم. دشمن دقیق به این دلیل او و پیروان اش را ترور کرد و درکوشش است همه ی رهبران کرد را که دراین راه مقدس گام برمی دارند، نابود کند. زیرا نمی خواهد صدای حق طلبانه ملتهای تحت ستم بگوش مردم جهان برسد. این دشمن آنگونه که اشاره شد، حتا میلیونها دلار از مال مردم صرف می کند که مدافعان حقیقی بخش هایی از همین مردم را از بین ببرد. برای مثال حالا اگر بر اعمال جاش های محلی در سطوح مختلف از جوانک به اصطلاح تاریخ دانی مانند قانعی فرد "روشنفکر"با ترور قلم و تهمت تا شوفر و گارد محافظ و نظافتچی و غیره، چشم به پوشیم که با نا آگاهی یا از روی جاه طلبی و خود خواهی، حاضر می شوند بهر قیمتی زندگی کنند و همه چیز (شرف و وجدان و حتی میهن را) به خاطر زر این وسیله زنده ماندن وجاه وجلال بخش، بفروشند، کمترین کاری می توان انجام داد. فقط می توان افشاگری کرد و مواظب بود. اما این که نزدیک ترین افراد را باپول، این زر پر بهاء می خرند و بوسیله ای به سطح رهبری حزبی نزدیک می کنند و حتا از فامیل زیاد نزدیک در بغل دست رهبر حزب قرار می دهند، این دیگر حرفی است و باید با دقت بیشتر جلو آن را گرفت. طبیعتا معلوم است، اهداف دشمن ایجاد نا امنی وشیوع بی اعتمادی در میان کادرها و رهبری احزاب سیاسی مخالف خود است. تنها راه از بین بردن این نا امنی، به طور مسلم از بین بردن نا آگاهی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. برای مثال اگر یاد بگیریم که رأی را به یک چلو کبا نفروشیم، همان طور که هم سن و سالهای من کردند و امروزحاضر نشویم برای میلیونها رهبر، فعال سیاسی ومیهن خودرا به دشمن بفروشیم، بدون شک دیگر دشمن شانسی برای زنده ماندن نخواهد داشت. این چه زمانی است؟ زمانیکه ما ریشه نا آگاهی را کنده باشیم. چون هرانسان آگاهی هرگز شرف و مروت را به هیچ قیمتی نمی فروشد. بنابر این آنگونه که می بینیم، دشمن همه ی ملتها و پیش از همه، دشمن ملت کرد بیکار ننشسته و نمی نشیند، ما باید دل خودرا خوش نکنیم که با درایت رهبران حزب، دشمن تاکنون فقط توانسته است با نیرنگ و تزویر اعمال جنایتکارانه و ضد بشری خود را، برای نمونه برسر میزمذاکره برای شناسائی حقوق ملت کرد و در نشستها درپیوند با اتحاد همه دیگر ملیتها انجام می دهد. این دشمن به بی اخلاق ترین شیوه تا پای قوادی می رود که مخالفین خودرا از سرراه بردارد. ما باید بیدار باشیم و اگر تاکنون خفته ایم بیدار شویم و به دشمن کم بهاء ندهیم. تنها راه پیروزی دشمن نا آگاهی و جاه طلبی برخی از مردم حق پایمال شده است. اگر این دو ابزار از میان بر داشته شود، بدون شک دشمن خلع سلاح شده و ازاو دیگر نباید ترسید. ازاین نظر تنها راه پیروزی همه ملتهای تحت ستم آن است که ضمن روشنگری و آگاه شدن مردم، در زمینه اجتماعی و حقوق سیاسی، بسیج آنها بوسیله فعالان و روشنفکران است. باید باتمام قوا ازخود دفاع کنیم، ازرهبران خود با دلسوزی و آگاهی تمام و باور به خود و پیروزی ملت محافظت کنیم. مثلی است معروف که گویند: تجربه معلم بی رحمی است، نخست امتحان می گیرد و بعدش درس می دهد. لذا باید از این تجربیات تلخ که به قیمت بسی گران برای ملت مان به دست آمده، درس یاد بگیریم. یادبگیریم خاکی که در آن بدنیا آمده ایم و رشد کرده ایم برای همه ما مقدس است. درآ ن سر زمین آزادی انسانها و شرف انسانی بالاتر از هرچیز دیگر است. در همین اواخر قرن بیستم قاسملو ها و شرفکندی ها برای رسیدن به برابری وآزادی جان خودرا دادند. من حدود 22 سال است که به قول معروف به دزدی خدا اگروجود دارد، زنده ام. چون میبایستی همراه زنده یاد دکتر شرفکند ترور می شدم. من زندگیم را مدیون یکی از شاگردانم در دانشگا هایدلبرگ آلمان می دانم که باعث شد به موقع، سر قرار نرسم و کاتوفیق رفته بود. در اینجا یک مثال تاریخی در مورد حفظ شرف داریم، برای همه ضروری می بینم که در هر فرصتی آن را تکرار کنم. گویند، آقای رشید عالی گیلانی نخست، وزیر وقت پادشاهی عراق تازه تأسیس شده توسط مأموران بریتانیای کبیر، نامه ای به زنده یاد ژنرال مصطفی بارزانی می نویسد و بوسیله نماینده ویژه خود برای ایشان می فرستد. درنامه آمده بوده: اگر شما ازمبارزه علیه دولت عراق دست بردارید، هر پست و مقامی که لایق و شایسته خود بدانید، دولت با کمال میل در اختیارتان خواهد گذاشت. قهرمان ملت کرد بعد ازخواندن نامه وکمی کردن، به نماینده آقای رشید عالی گیلانی می فرماید:"سلام مرا به آقای نخست وزیر برسانید و بگوئید که سپاسگذارم از لطف و محبت ایشان. اما باید بگویم، بنظر من برای هر انسانی دو چیز بسیار مهم است. یکی شرافت و دیگری زندگی. یا انسان زندگی اش را فدای شرف اش می کند و یا شرف را فدای زندگی می کند. من آن انسانی هستم که حاضرم زندگیم را فدای شرافتم بکنم و شرافت من کردستان است". بله زنده یاد دکترعبدالرحمن قاسملو از آن رهبران کرد بود که مانند همه جاودانان قاضی محمد، ژنرال مصطفی بارزانی و دیگران جان خودرا فدای شرافت و مروت کردند. دکتر قاسملو ازآن شخصیتهائی بود زندگی را فقط بخاطر ملت کرد دوست داشت و حاضر بود برای رهائی این ملت دست بهر کاری بزند. بعد از انقلاب با وصف اینکه آیت الله خمینی کردها را و بویژه حزب دمکرات کردستان را شیطان و ضدانقلاب می دانست دکتر قاسملو برای مجلس خبرگان در ارومیه 137000 رأی آورد و کاندید رهبر انقلاب فقط 11000 رآی نصیبش شد! این بود محبوبیت دکتر قاسملو درمیان مردم کرد و حتا آذری شیعه.
در 25 سال گذشته در باره زنده یاد دکتر قاسملو، زندگی نامه سیاسی اش و بر خورد او در قبال حکومتهای مرکزی و نیکی ها و اشتباهات اش زیاد نوشته اند. برخی از صاحب نظران سیاسی، استادان دانشگاه، شاعران، نویسندگان مترقی و مردمی از ملت حاکم در ایران که با دکتر قاسملو از نزدیک تماس داشتند و دوست بودند، بارها بطور مکرر در محفلها و بحثهای سیاسی می گفتند که زنده یاددکتر قاسملو شایستگی ریاست جمهور ایران راداشت، اما این جانیان حاکم برمملکت اورا ترور کردند. چون می دانستند، سیاست او درست است و در یران کثیر الملله شخصیتی با تدبیرتر و آگاهتر از او در امور کشورداری وجود ندارد. برخی دیگر حتا ازملت خودمان دوستانه از دکتر قاسملو انتقاد می کردند که او نمی بایستی با این جانیان سر میز مذاکره برای کسب حقوق ملت کرد می نشست و یا زیاد با اعتماد و با مصالحه بود و دشمن از نرمی و متانت او سوء استفاده می کرد و غیره. این انتقاد ها از روی دلسوزی است، اما از سیاست واقعی بدور است.
حقیقت امرچه بود؟ و سیاست دکتر قاسملو چگونه بود؟ اولا دکتر قاسملو بنا به تأیید حتا نظرات مخالف، سیاست مداری بود آگاه به امور خاورمیانه و می دانست چگونه بایستی با مخالفین ودشمنان رفتارکند، گرچه هدف این دشمنان فقط ازمیان برداشتن نخبگان جامعه کردمانند خوداو وامثال بود. دوما اوبدرستی می دانست که نا آگاهی برکل خاورمیانه حاکم است و باید این ضعف از بین برود. او به یقین می دانست آنها برای گفتن، چیزی در چنته ندارند، اما آن زنده یادبرای اثبات به همه مردمان ملتهای ایران احتمالاآگاهانه این ریسک را کرد و می خواست هیچ بهانه ای به دست دشمن ندهد که به مردم بگویند: احزاب کردی نمی خواهند، در باره حل مشکلات، با ما گفتگو و مذاکره شود. دکتر قاسملو به درستی به نکات ضعف ملیتهای اقلیت در خاورمیانه که همان ناآگاهی وتفرقه سیاسی است، پی برده بود. او یکی از اولین رهبران احزاب سیاسی بود که به این نکات مهم و حیاتی دست یافته بود و می دانست تاملتها حقوق وتاریخ خودرا نشناسند، نمی توانند درراستای اتحاد دست به کوشش بزنند و با دل وجان برای کسب حقوق خویش متحدا مبارزه کنند. بهمین دلیل او با باور راسخ خود از پیشمرگان حزبی آغاز کرد. شاید بجرأت بتوان گفت اولین رهبر سیاسی در خاورمیانه بود که برای کادرها و پیشمرگان کلاس سیاسی بنا کرد و خواست که همه، اطلاعات اولیه را از حقوق خویش و تاریخ و سیاست یاد بگیرند و داشته باشند و بدانند چرا مبارزه باید کرد؟ و این پیشمرگان بدانند برای چه جان می بازند؟
هایدلبرگ، آلمان فدرال 12 ژوئیه 2014 دکتر گلمراد مرادی
dr.g.moradi41 gmail.com