طی چند روز گذشته بدنبال جنایت و عمل ضد انسانی پاشیدن اسید به صورت زنان در اصفهان، کامنتی تحت عنوان "چرا اصفهان؟ " ( ١ ) در خصوص اینکه چرا عوامل رژیم اصفهان را برای این عمل ننگین خود انتخاب کردهاند در زیر نوشتهای از آقای محمد نوریزاد در صفحه فیس بوک ایشان نوشتم. کامنت بنده با واکنشهای زیادی همراه و خارج از اینکه مورد تائید دهها نفر قرار گرفت، دهها نفر نیز محتوای کامنت مرا مورد نقد، در برخی موارد فحاشی قرار دادند. اهمیت این بحث در این بود که قریب به اتفاق شرکت کنندگان در بحث از داخل ایران بودند و بسیاری هم اصفهانی بودند. کسانیکه مایل به خواندن بحثهای مربوطه باشند، میتوانید به لینک فیسبوکی ( ٢ ) زیر مراجعه نمایند. اینک در سطح وسیعتری علل قضیه اسیدپاشی در اصفهان و اینکه در زیر پوست آن شهر چه میگذرد که بعداز ده سال از ماجرای اسید پاشی در آن شهر مجددا اسیدپاشی شروع شده است.
در چند دهه گذشته و از بدو حاکمیت جمهوری اسلامی اتفاقات وحشتناکی در ایران علیه زنان اتفاق افتاده است که سایه سنگین آن هنوز هم بر جامعه حس میشود. باید بخاطر آورد ده سال قبل ( سال ٢٠٠٤ ) همین ماجرای اسید پاشی در شهر اصفهان و در خیابان سجاد علیه چهار دختر جوان اتفاق افتاد که گویا عاملان آن جنایت ٦ نفر بسیجی بودند. اینک تکرار همین جنایت در همان شهر بعداز ده سال بی ربط با هم نیستند و شاید ده سال آینده به شیوه خطرناکتری وارد عمل شوند. جنایات یادشده بمهراه جنایتهای دیگری نظیر، خفاش شبهای تهران، قتلهای عنکوبتی در مشهد، قتلهای سریالی کرمان، مواردی مشابه در اراک ( قتلهای محفلی ) ، کشتار کودکان افغانی در اسلامشهر و ...بسیاری دیگر از جمله جنایات دهشتناکی بودهاند که بازتاب گستردهای یافتهاند و برای مدتی مورد توجه رسانهها بوده اند و اسیدپاشی اخیر به روی زنان همه آنها را در اذهام عموم تداعی نموده است. در واقع پدیده زن ستیزی و کشتار زنان منوط به حوزه مشخصی از جغرافیای ایران نیست و در تمام نقاط ایران اتفاق می افتد. نگاهی به صفحه تابناک اجتماعی و یا سرچ در گوگل عمق فجایع اجتماعی را متوجه خواهیم شد که خشونت در جامعه ایران تا چه اندازه گسترده است. مواردی که در شهرهای مرکزی ایران به عبارتی دیگر مناطق فارس زبان اتفاق افتاده است از جهاتی متفاوت با آنچه در مناطق دیگر اتفاق می افتد و و پرداختن به آن از جهاتی حائز اهمیت است. مثلا پدیده خودکشی و خود سوزی زنان در استانهای کرماشان و ایلام در سالهای گذشته بطور وحشتناکی انجام گرفته، اما کمتر شاهد پدیده کشتن یک زن از طرف مرد بودهاست، و بیشتر این خودسوزیها نتیجه فقر، ناکامی و بلاهای دیگر اجتماعیست، اما آنچه در تهران، مشهد، کرمان، و اصفهان اتفاق افتاده توسط مرد و یا شبکههای سازمان یافته انجام گرفته با استفاده از حربه دینی و در برخی موارد با همراهی حاکمیت انجام میگیرد.
هرگاه از اماکن اسلامی و شیعی در ایران سخن بمیان می آید فورا نگاهها متوجه شهر قم میشود، اما در واقع شهر قم تنها مرکز تجمع آخوند و فقیهان است اما بطور مطلق اصفهان پایگاه اسلام شیعی در ایران است. کارشناسان و صاحبنظران زیادی در مورد قم نوشتهاند، کافیست از روی مطالعه مطالب آقای مجید محمدی تحت نام "قم شهر گناه "و یا مطلب خانم کامیلیا انتخابی فرد تحت نام "قم شهر خوشگذرانی و شهوت"و یا نوشتههای اقای مهدی خلجی تحت عنوان " قم؛ تقدس شیعی و تجدد سعودی" آن شهر را شناخت. اما در خصوص اصفهان کمتر منابعی از طرف کارشناسان امور اجتماعی در دسترس است . استانی که ستون فقرات نظام محسوب میشود. شهری که از همه ویژگیهای یک شهر مدرن بهرهمنده است اما نوسازی و مدرنیزه شدن آن شهر بیشتر گرایشان دینی را تقویت کردهاست. شهری که اکثر ایرانیان از دوران کودکی آرزوی دیدنش را دارند و یا اینکه جایگاه ویژهای در اذهان عمومی دارد، اما این شهر مرزبندی شدیدی با تمام نقاط ایران دارد و نقش ارباب را بازی می کند و دیگر نقاط رعیت آن شهر بشمار می آیند. شهری کانون تحجرات اسلامی است. اصفهان تفاوتهایی با همسایه جنوبی خود یعنی شیراز نیز دارد. هرگاه نام شیراز می آید وکیل الرعایا ( کریم خان زند ) به ذهن میخورد، اما نام اصفهان با حکومت صفویان و رسمی کردن دین شیعی همراه است. از سال١٣٣٢تا سال مراد ١٣٥٧ هیچ حرکت سیاسی در آن شهر شکل اتفاق نیافت. در تاریخ بعداز انقلاب اعتراضهای شکل گرفته در این شهر عموما جنبه مذهبی داشته و اعتراضها در جهت حمایت از منتظری در مقابل خمینی و یا در حمایت از آیهالله جلال الدین طاهری امام جمعه سابق اصفهان در مقابل خامنهای بوده است. گرچه آنان برای دفاع از منتظری در مقابل خمینی قد علم کردهاند و یا به حمایت از طاهری علیه خامنهای، اما هردو برای بقای مذهب و حفظ آن بوده است، دینی که حافظ ثروتهای بادآوره مردمان آن استان است. در چند سال گذشته که موضوع تقلب انتخاباتی سال ١٣٨٨ مهمترین بحث بود و بسیاری از شهرهای ایران منجمله تهران، شیراز، کرماشان و تبریز صحنه اعتراضات بود، در اصفهان اتفاقی نیفتاد و این هوادارن احمدی نژاد بودند علیه فتنهگران! در اصفهان تظاهرات کردند. با کمی تعمق در می یابیم که اسیدپاشیهای اخیر در اصفهان نیز برای جلوگیری از آسیب رسیدن به دینشان بودهاست، چون در صورت تزلزل اسلام در آنجا و پدیده آزادی زنان تمام معادلات اقتصادی آنان بهم میخورد. تمام اینها مرتبط با پیوند دینی آنان با قدرت و حاکمیت اسلامیست.
قابلیتهای اقتصادی اصفهان را میتوان در بخش صنعت و توریست خلاصه کرد. اما رونق اقتصادی آن استان روندی عادی نبوده و باتوجه به پیوندهای عمیق حاکمیت با مردمان آن شهر روند مضاعفی را طی نموده است، گرنه جاذبههای توریستی اصفهان از جاذبه توریستی شهرهایی مثل بندرعباس و یا آبادان بیشتر نبوده و نیست که در گذشته جزو شهرهای توریستی محسوب میشدند. صنعت اصفهان نیز که بحث پیرامون آن است و حلقه پیوند میان حاکمیت و اصفهانیهاست از صنعت نفت منطقه خوزستان که ٩٠% درصد انرژی ایران را تشکیل میدهد، و بودجه کل کشور را تامین میکند، بیشتر نیست. در ضمن منطقه عربستان ایران خارج از نفت، دارای کشاورزی غنی، بنادر، ماهیگیری، جاذبههای توریستی، منابع عظیم سیمان و آهن، نخلستان میباشد که شاهرگ اقتصاد ایران بشمار می آید، اما اصفهان کجا و اهواز کجا؟ چه عواملی دخیل است که اهواز با آنهمه غنای طبیعی از فقر بیداد میکند، اما در اصفهان از فرط ثروت نهادهای مافیایی اسیدپاش ظهور میکنند؟ نقطه مشترک هر دو شهر در آلودگی هواست، اما تفاوت در این است آلودگی هوای اهواز بخاطر استخراج نفتیست که تنها دود آن بچشم اهوازیها می رود اما آلودگی هوای اصفهان بخاطر حجم انبوه کارخانجاتی است که سود آن به جیب تک تک اصفهانیها میرسد.
اصفهان مثل تبریز هم نیست. در طول سالیان دراز سر زبانها بودهاست که تورکها اقتصادی و اقتصاددان هستند، اما اصفهانیها دست آنان را هم از پشت بستهاند و با اینهمه شم اقتصادی آذریها با تفاوتی فاحش عقب افتادهاند؟ آقای عبدالله رمضانزاده در روزهای واپسین مسئولیت خود در دولت خاتمی که سخنگوی دولت بود گفت اگر بپنداریم که عقب ماندگی کوردستان نتیجه جنگ و ناامنیست، چرا آذربایجان شرقی در رژیم گذشته بلحاظ توسعه اقتصادی در رتبه سوم استانهای ایران قرار داشته و اینک در رتبه شانزدم توسعه قرار گرفتهاست، و برعکس کرمان که در رژیم سابق رتبه ١٦م را دارا بوده اینک به رتبه سوم ارتقا یافته است اگر ریشهدر تبعیض ملی ندارد؟ این سخن مقام دولتی است.
البته در ارتباط با تفاوت فاحش میان اصفهان و کرماشآن نیازی به گفتن نیست. در کامنت "چرا اصفهان؟ " همینکه نوشتم اصفهانیها در آنتالیا هتل دارند اما کرماشانیها ندارند، یکی از کرماشانیها پاسخ داد که از سرمایه ایران، تنها "ترامادول و خون و فساد به ما رسیدهاست، دیگه هتل منی چند؟ "سوال دیگری که به اذهان خطور میکند و در کامنت بسیاری از منتقدین بنده آمده بود و معتقد بودند پیشرفت اصفهان نه نتیجه توجه ویژه دولت به آن استان بلکه نتیجه درایت مردمان آن شهر است ، سوال اینجاست که اگر اصفهانیها مدیر و مدبر هستند، چرا همین مدیران لایق که تمام امورات اداری و مدیریتی کرماشان و خوزستان را در اختیار دارند کمکی به حال آن شهرها نمی نمایند؟
واقعیت این که استقرار ثروت کلان ایران در اصفهان از این جهت است که نهادهای حساس قدرت و نهادهای تصمیم گیری دست خود آنان است و روحانیون طراز اول نظام هم اصفهانی هستند. بنوعی معامله دوطرفه هست، خدمتگزاری دولت به آنان با توجه به فارس بودن، شیعه بودن، وفادار بودن به نظام و مبانی اسلامی آنان است آنان نیز بخوبی میدانند که حفظ سرمایه بدون همسویی با دولت و مذهب امکان پذیر نیست. و در حالیکه دولت و روحانیون بعنوان نماینده قدرت و دین از خودشان هستند چه دلیلی برای مبارزه با آن دارند؟ از نظر آنان اصفهان ـ همچون تکریت برای صدام حسین ـ بعنوان پایگاه اصلی نظام بحساب می آید و نطفههای ناسازگار با ماهیت حکومتی را باید در ریشه خشکانید. تفاوت در منش و روش آنان با دیگر مردمان ایران در اینجا تجلی می یابد. هنگامیکه آقای محمد نوریزاد به من نقد میگیرد که خاک اصفهان و بلوچستان و کوردستان همه یکیست و تفرقه ایجاد نکنیم، به او نوشتم خاک یکی است اما مردمان یکی نیستند. . تورکها گرگ را بعنوان نماد آزادی خودشان پذیرفتهاند و و معتقدند که گرگ آزادی را به ذلت ترجیح نداد، اما سگ برای یک لقمه نان ذلت را قبول نمود. این تشبیه تورکها در مورد اصفهانیها هم بگونهای صدق میکند.
پذیرفتن و خود را تطبیق دادن با ساختار قدرت و دین بدون تفکرات مردسالارانه امکان پذیر نیست. در نتیجه زیستن با روحیه دینی و مردسالارانه، نگاهی همچون کالا به زن دارد. قطور بودن این سیستم و فرهنگ اجتماعی به جایی منجر شده که زنان ایرانی نیز بنوعی کالایی بودن خود را پذیرفهاند. در صورت عدم نیاز به این کالا و در صورتیکه کالای مورد نظر به تهدیدی علیه قدرتشان بینجامد با اسید و شیوههای مرموز سر جایشان می نشانند. در اینجاست که درد و رنج زنان مناطق مرکزی با ملتهای غیر فارس در یک مسیر جای میگیرد و هر دو از جامعهای مردسالار رنج میبرند که در کامنت چرا اصفهان؟ به دردی پنهان و مشترک اشآره نمودم.
از سالها پیش به این مسئله فکر میکنم که چگونه روزی بتوان دست آخوند را از این مملکت کوتاه کرد؟ و جامعهای انسانی بنیان نهاد که شاهد اسید پاشی به روی زنان نباشیم و قتل نشوند؟ تنها نتیجهای که به آن رسیدهام این است که ایران منقرض شود. تنها تجزیه میتواند جامعه فارس زبان ایران را دموکرات کند. تنها در تجزیه ایران است تغییرات بنیادی فرهنگی، اقتصادی و ساختاری بطور بنیادی در جهت استقرار دموکراسی واقعی در ایران انجام میگیرد. تنها در شرایطی که جامعه فارس زبان ایران بجای تکیه بر پول نفت مجبور باشد از پتانسیلهای ملی خود استفاده نماید. و برای نمونه صنعت توریست خود را رونق بخشد. صنعتی که بسیاری از کشورهای مشابه ایران را تغییر دادهاست. تنها صنعت توریسم است که نیاز به حکم و فتوای آخوند ندارد و بطور تدریجی نقش روحانیون را از رونق خواهد انداخت. اما تا زمانیکه فارسها از پول نفت مجانی عربها ، نیروی کار مفت و مجانی کوردها، نیروی کار متخصص تورکها و مسیر ترانزیت بلوچها بهره ببرند، نیازی به دموکراسی ندارند؟ در نتیجه قدرت برای حفظ ثروتهای یاد شده نیاز به توجیه شرعی و فتوای روزانه دارد و این هم بازار روحانیون را همیشه گرم میگذارد، حال فرق نمیکند ساختار رژیم اسلامی باشد، پادشاهی باشد و یا جمهوری باشد. با همچون ترکیب ملی و ویژگیهایی که ایران دارد در بهروی همان پاشنه میچرخد.
( ١ )
چرا اصفهان؟
اگر کسانی بخاطر داشته باشند در شش ماه گذشته همایشهای پیاپی دلواپسان مذاکرات هستهای در اصفهان برگزار می شد و اینک انتخاب این شهر برای اسیدپاشی به زنان از طرف نیروی موتورسوار امر به معروف امری تصادفی نیست. در واقع اگر آنکارا پایتخت کشور تورکیه است، اما استانبول نقش محوری در مناسبات سیاسی و اقتصادی آن کشور دارد. در ایران هم اگرچنانچه تهران مرکز ایران محسوب میشود اما اصفهان مرکز تصمیم گیری و تنظیم برنامههای نظام محسوب میشود. نگاهی به طیف اصولگرایان نشآن می دهد که اکثر چهرههای تندرو این طیف از مناطق مرکزی ایران و بویژه اصفهان میباشند. برعکس چهرههای طیف سبز، اغلب از آذربایجان، کوردستان و لورستان میباشد. اگر کمی بیشتر به عقب باز گردیم متوجه خواهیم شد که سازمان مجاهدین خلق ایران بیشتر از مناطق اصفهان و مرکزی ایران برخواسته بود و سازمانهای چپ از شمال و غرب ایران. به بیانی دیگر اصفهان کانون تحجر است، منطقهای که بدترین تاریخ را در زمینه باب کشی و بهایی ستیزی به ثبت رسانده است. آیهالله محمد تقی نجفی از کسانیکه بوده که در شهر اصفهان بدست خود اقدام به کشتن بابیها نمودهاست. این شهر بیشترین فواید را از اقتصاد مملکت نصیب شده است تا جائیکه بدلیل حجم زیاد کارخانجات سبک و سنگین در این استان هوای آن استان آلوده شده است. مختصرا حقوق ملتهای تحت ستم را اصفهانیها در درجه اول می بلعند. اخیرا در گزارشی که از روی گلایه اصفهانیها در سایت پیک نت منتشر شد، نوشته شده که اصفهانیها برای رهایی از هوای آلوده به تورکیه سفر میکنند و در آنجا هوای تازه میکشند. ملتی که تا این اندازه از امکان مالی برخوردار باشد و برای کشیدن هوای تازه به کشورهای دیگر سفر کند، اما مردمان استانهای دیگر محروم از حقوق ابتدایی باشند، نشانه چیست؟ کسانیکه به آنتالیا سفر کرده حتما با هتلهای مجلل ٥ ستاره مواجه شده که بخاطر اینکه پاتوق اصفهانیهاست، هتل اصفهانیها نام گرفته است. البته هتلهای دیگری بنام هتل شیرازیها، قمیها و مشهدیها را مشآهده کردهام، اما تنها خبری از هتل کرماشآنی و اهوازی و زاهدانی نیست. درداخل کشور نیز اگر کسانی مسیر جاده تهران اصفهان را رفته باشند متوجه خواهند شد که میزان سیر وسفر آنان تا چه اندازه با سوقاتهای میان جادهای رنگین میشود، و مسافرین اتوبوسهای آن مسیرها اغلب تورهای خانوادگیست، اما اگر نگاهی به اتوبوسهای مسیرهای کوردستان بنمائید متوجه خواهید شد که اتوبوسها مملو از کارگران و یا افرادی که کالای غیرمجاز نظیر آدامس و چای را برای امرار معاش برای فروش به تهران و دیگرشهرها میبرند و خطرات و تحقیرها را متحمل میشوند. بعنوان بازگشت به اصل موضوع باید گفت اسیدپاشی و افغآنی ستیزی در آن شهر نشان از نگه داشتن آن استان بعنوان شهری با همان مواصفات اسلامی و پایگاه اصلی خود نگهدارند، روشی که صدام حسین در تکریت بعنوان بازوی اصلی مردمی خود روی آن سرمایهگذاری میکرد.
( ٢ )
https://www.facebook.com/m.nourizad/posts/960247610669522?comment_id=960248980669385¬if_t=like
http://www.didgah.net/YaddashtHaftehMatnKamel.php?id=7387
http://pz.rawa.org/55-56/55qwomen.htm