Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

زبان ديرين و زبان کنونی مردم آذربايجان

$
0
0

زبان ديرين و زبان کنونی مردم آذربايجان

از مجموع تحقيقاتي كه تاكنون در مورد زبان آذربايجان (اعم از زبان ديرين يا زبان كنوني) به عمل آمده است نتايج زير گرفته مي‌شود:
1ـ مردم آذربايجان در گذشته به زباني كه يكي از زبان‌هاي ايراني (يا لهجه‌اي از لهجه‌هاي زبان ايراني) بوده سخن مي‌گفته‌اند و ما اين زبان را «زبان آذري» مي‌ناميم.
2ـ زبان آذري مثل زبان كنوني آذربايجان و بيش از آن، داراي لهجه‌هاي مختلف و متعدد بوده است.
3ـ به شهادت جغرافي‌نويسان و دانشمنداني چون ياقوت و مسعودي و ابن‌حوقل و مقدسي و ابن‌النديم زبان ديرين مردم آذربايجان آذري يا پهلوي يا فارسي بوده است و از نوشته‌هاي اين دانشمندان برمي‌آيد كه هر معنايي براي آذري قايل بشويم، در هر صورت جز شعبه‌اي از شعب زبان‌هاي ايراني نبوده و نوشته‌هاي حمدالله مستوفي (در نزهت القلوب) نيز، اگر چه يادي از چند قصبه‌ي «ترك» يا «ممزوج» مي‌كند، مويد اين است كه زبان عموم مردم آذربايجان پهلوي و ايراني بوده است.
4ـ گويندگان آذربايجان مثل شاعران ديگر نقاط ايران به فارسي دري شعر مي‌گفته‌اند ولي گاهگاهي تفنن كرده، به زبان محلي و لهجه آذري شهر خود نيز شعر سروده‌اند و اين اشعار، كه نمونه‌هاي آن به لهجه‌ي آذري تبريز و اردبيل و مراغه (احتمالا) در دست است، با صرف‌نظر از تحريفاتي كه به دست نساخ به عمل آمده و به فارسي دري نزديكتر شده‌اند، نمونه زبان آذري يا زبان ديرين آذربايجان به شمار مي‌روند. به عنوان نمونه‌ي اشعار آذري مي‌توان از غزل همام تبريزي و يازده بيتي از شيخ‌صفي‌الدين و سه دو بيتي از اطرافيان شيخ و يك دو بيتي از ماما عصمت و يازده دو بيتي و سه غزل از كشفي و يك دو بيتي از يعقوب اردبيلي و يك دوبيتي از عبدالقادر مراغي ياد كرد.
5ـ چنان كه اشاره كرديم زبان ديرين مردم آذربايجان آذري، از شعب زبان ايراني بوده و همان طور كه زبان كنوني آذربايجان داراي لهجه‌هاي متعدد است و زبان مردم تبريز يا زبان مردم اردبيل و مراغه از لحاظ طرز تلفظ و بعضي واژه‌هاي اختصاصي يا اصطلاحي تفاوت‌هايي دارد، زبان آذري نيز شعب متعدد داشته است و مردم شهرها و ده‌هاي آذربايجان به لهجه‌هاي گوناگون اين زبان سخن مي‌گفته‌اند و به نظر مي‌رسد. اختلافي كه بين لهجه‌هاي فرعي زبان كنوني آذربايجان وجود دارد معلول اختلافي باشد كه بين لهجه‌هاي زبان ديرين مردم نقاط مختلف اين سامان وجود داشته.
6ـ تسلط قوم مغول و حكومت ايلخانان در آذربايجان، برخلاف تصور گروهي كه آن قوم را تغيير دهنده زبان ايراني مردم آذربايجان و مروج زبان تركي مي‌دانند موجب تغيير زبان آذربايجان نبوده است و منطقا نيز نمي‌بايست تسلط قوم مغول كه متكلم به زبان مغولي بودند موجب غلبه زبان ديگر (يعني تركي) بشود. چنين به نظر مي‌رسد كه تاثير تسلط مغول از لحاظ زبان محدود به ورود مقداري لغات مغولي و اصطلاحات ديواني، كه در كتاب‌هاي دوره‌ي مغول و بعد از آن ديده مي‌شود، بوده است و اگر تسلط مغول كمكي به غلبه و رواج زبان تركي كرده باشد جز اين نخواهد بود كه مسلما تسلط قوم مغول كه از هر حيث به تركان نزديك‌تر از ايرانيان بودند بر نفوذ تركان و اهميت زبان آنان افزود و عوامل ايراني را كه در برابر توسعه تدريجي زبان اقليت نيرومند ترك در اين سرزمين مقاومت مي‌كردند، تضعيف كرد و به طور غير مستقيم زمينه مساعد و مناسبي براي نفوذ و توسعه زبان بيگانه ايجاد كرد.
7ـ مقارن تشكيل سلسله صفويان، زبان تركي در آذربايجان جانشين زبان آذري شد و رسميت زبان تركي در دربار صفويه و نفوذ و تقرب تركان در پيشگاه سلطان صفوي و عوامل ديگر موجب شد كه زبان ايراني مردم اين سامان جاي خود را به زبان بيگانه تركي بسپارد.
8ـ اگر «اصطلاحات و عبارات اناث و اعيان و اجلاف تبريز» كه در چهارده فصل پايان رساله مولانا روحي انارجاني آمده مربوط به آغاز سده يازدهم هجري باشد، معلوم مي‌شود كه تا زمان سلطان محمد خدابنده و حمزه ميرزاي صفوي هنوز كار زبان آذري يكسره نشده بود و اناث و اعيان و اجلاف تبريز به زبان آذري سخن مي‌گفتند، ولي البته اين رساله بايد با دقت كامل مورد تحقيق قرار گيرد و از لحاظ «زبان‌شناسي» و «مقايسه با آثار ديگري از زبان آذري كه در دست است» و هم‌چنين « از اين لحاظ كه آيا در زمان تاليف رساله، مردم تبريز به همين زبان سخن مي‌گفته‌اند يا اين كه اين زبان مربوط به زمان‌هاي گذشته است» بررسي شود.
9ـ اگر چه زبان آذربايجان عوض شده و در عهد سلاطين صفوي كه باني وحدت سياسي و مذهبي ايران بودند، آسيبي بزرگ به وحدت زبان ايران وارد آمد ولي زبان آذري يك باره و سراسر از بين نرفت. بلكه مواد لفظي و معنوي زبان ديرين آذربايجان در زبان كنوني باقي است و زمينه ايراني زبان آذري در زبان كنوني آذربايجان كاملا جلوه‌گر مي باشد.
10ـ در زبان كنوني آذربايجان واژه‌هاي آذري و فارسي (به طور كلي ايراني) فراوان است وتقريبا همه‌ي نام‌هاي پيشه‌ها و اصطلاحات كشاورزي و دامداري و خانه‌داري و صدي هشتاد اعلام جغرافيايي و اسامي امكنه‌ي آذربايجان، ايراني و فارسي مي‌باشد و لغات تركي زبان آذربايجان بيش از سي درصد مجموع لغات اين زبان را شامل نيست.
11ـ علاوه بر واژه‌ها و اصطلاحات ايراني (آذري و فارسي) كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد بسياري از تعبيرات و امثال مستعمل در زبان كنوني آذربايجان ترجمه‌ي تعبيرات و امثال و تركيبات فارسي (به طور كلي ايران) مي‌باشد.
12ـ چون اكثر مواد لفظي و معنوي زبان كنوني آذربايجان، ايراني است و در حقيقت زبان كنوني آذربايجان از قالب تركي و مواد ايراني (آذري، فارسي، عربي مستعمل در فارسي) و تركي (كه چنان كه گفتيم بيش از سي درصد مجموع مواد زبان را شامل نيست) تشكيل يافته است زبان فعلي آذربايجان با زبان تركي اصيل اختلافات فراواني دارد تا جايي كه زبان آذربايجان براي تركان و زبان تركي براي مردم آذربايجان كاملا مفهوم نيست و بهتر است اين زبان را زبان «آذري جديد» يا «تركي آذري» يا «زبان كنوني آذربايجان» بناميم نه « زبان تركي» چنان كه به غلط مصطلح است.
13ـ علاوه بر مواد لفظي و معنوي ايراني كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد، و يادگار زبان ديرين اين سرزمين و نماينده‌ي اين حقيقت مي‌باشد كه قالب و استخوان‌بندي زبان فعلي (قالب و استخوان بندي تركي) بر زبان اصلي و بومي مردم آذربايجان تحميل شده است، هنوز گروهي از مردم آذربايجان به زبان‌هايي كه از شعب زبان ايراني به شمار مي‌روند سخن مي‌گويند (زبان هرزني و كرينگاني و خلخالي) ولي ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه بعضي از زبان شناسان در اين كه اين لهجه‌ها را بتوان از بقاياي زبان آذري دانست ترديد دارند.
***
چنان كه گفته شد در چند سال اخير تحقيقات مفيدي درباره زبان آذربايجان (اعم از قديم و جديد) شده است كه نتيجه‌ي كلي از تحقيقات اجمالا ذكر شد.
تحقيقاتي كه تاكنون راجع به زبان آذربايجان شده پنج قسم است:
1ـ تحقيق زبان‌شناسي درباره‌ ي زبان آذري قديم.
2ـ تحقيقات كلي درباره‌ ي تاريخچه و سوابق زبان قديم آذربايجان.
3ـ تحقيقاتي كه درباره‌ ي آثار باقيمانده‌ي آذري قديم به عمل آمده است.
4ـ تحقيق درباره‌‌ي لهجه‌هاي ايراني كه امروز در آذربايجان وجود دارد.
5ـ تحقيق درباره‌ ي مواد و آثار فارسي و آذري (به طور كلي ايراني) در زبان كنوني آذربايجان.
مآخذي كه براي كسب اطلاعات مفصل از «زبان آذربايجان» مي‌توان به آنها رجوع كرد، تا جايي كه به نظر نگارنده رسيده و در نوشتن اين مختصر از آنها استفاده شده، از اين قرار است:
1ـ الف: مقاله «زبان قديم آذربايجان» از استاد هنينگ
The Anicent Language of Azerbaijan (Paper read before the philological Society on Dec. 4. 1953)
در Transactions of the Philological Socitey 1954, p. 158-17
2ـ الف: «زبان كنوني آذربايجان» تاليف دكتر ماهيار نوابي، از ص 28 تا 38 در اين كتاب اختلاف تلفظ و تغييرات حروف و آواها در فارسي و آذربايجاني با يكديگر سنجيده شده.
3ـ الف: رك فهرست مآخذي كه در پايان مقاله محققانه‌ي «زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني» از دكتر احسان يارشاطر ذكر شده، مجله‌ي دانشكده‌ي ادبيات تهران، شماره 1 و 2 سال پنجم، ص 43 تا 46.
4ـ ب: «زبان تركي آذربايجان» از مرحوم عباس اقبال. مجله‌ي يادگار، سال 2 شماره 3 ص 9ـ1
5ـ ب: «زبان كنوني آذربايجان» تاليف دكتر ماهيار نوابي، مقدمه ص 3 تا 28.
6ـ ب: «آذري يا زبان باستان آذربايگان» تاليف مرحوم احمد كسروي. اين رساله در سال 1309 و 1352 جداگانه و نيز در ضمن «كاروند كسروي» در سال 1352 به چاپ رسيده است.
7ـ ب: «فهلويات ماما عصمت و كشفي به زبان آذري» از اديب طوسي، شماره‌ي سوم سال هشتم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز، ص 241.
8ـ ب: G. Le strange, The Land or the Eastern Caliphate,
9ـ ب: «گويش آذري» پژوهشي از رحيم رضازاده ملك، انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان ـ 6، مقدمه.
10ـ ج: «آذري يا زبان باستان آذربايكان» تاليف مرحوم كسروي.
11ـ ج: «فهلويات ماما عصمت و كشفي به زبان آذري ـ اصطلاح راژي يا شهري» از اديب طوسي، شماره سوم سال هشتم نشريه دانشكده‌ي ادبيات تبريز.
12ـ ج: «فهلويات مغربي تبريزي»، از اديب طوسي، شماره دوم سال هشتم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز.
13ـ ج: « فهلويات زبان آذري در قرن هشتم و نهم» از اديب طوسي، شماره‌ي چهارم سال هفتم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز.
14ـ ج: « نمونه‌اي از فهلويات قزوين و زنجان و تبريز (اصل و آوا نوشت و معني غزلي ملمع از همام تبريزي با توضيحات لغوي) در قرن هفتم) از اديب طوسي، شماره‌ي سوم سال هفتم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز.
15ـ ج: «زبان مردم تبريز در پايان سده‌ي دهم و آغاز سده‌ي يازدهم هجري»، دكتر نوابي، شماره سوم و چهار سال نهم نشريه‌ي دانشكده‌ي ادبيات تبريز.
16ـ ج: «رساله‌ي روحي انارجاني»، سعيد نفيسي، «فرهنگ ايران زمين» جلد دوم دفتر چهارم، ص 372 ـ 329
17ـ ج: «سندي در باب زبان آذري» از مرحوم عباس اقبال، مجله‌ي يادگار سال 2 شماره 3 ، ص 50 ـ 43
18ـ ج: «يك سند تاريخي از گويش آذري تبريز» از محمد مقدم، ايران كوده، شماره‌ي 10.
19ـ ج: «گويش آذري» (متن و ترجمه و واژه‌نامه رساله‌ي روحي انارجاني) پژوهشي از رحيم رضازاده ملك، از انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان ـ 6، مقدمه و متن.
20ـ ج: ايضا براي رساله‌ي مولانا روحي انارجاني رجوع شود به: مقاله‌ي «زبان قديم آذربايجان» از استاد هنينگ، ص 157، شماره‌ي 2 و ص 176 شماره‌ي 50.
21ـ ج: «آثار موجود از زبان آذري» از اديب طوسي (شامل توضيحات كلي و طبقه‌بندي آثار موجود از زبان آذري و فهرست واژه‌هاي باقيمانده از آن زبان)، شماره‌ي 4 سال نهم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز.
22ـ د: «آذري يا زبان باستان آذربايگان» كسروي.
23ـ د: «نكته‌اي چند از زبان هرزني» از منوچهر مرتضوي، شماره سوم دوره ششم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
24ـ د: « تاتي و هرزني» تاليف عبدالعلي كارنگ، تبريز 1333.
25ـ د: «گويش كرينگان» تاليف يحيي ذكاء، 1332.
26ـ د: «گويش گلين قيه» توسط يحيي ذكاء، فرهنگ ايران زمين 1336 دفتر اول.
27ـ د: مقاله‌ي « زبان قديم آذربايجان» از استاد هنينگ كه ذكر آن گذشت به خصوص از صفحه 165 به بعد.
28ـ د: «زبان‌ها و لهجه‌هاي ايران» توسط دكتر احسان يارشاطر، شماره 1 و 2 سال پنجم مجله‌ي دانشكده‌ي ادبيات تهران، صفحات 35 و 36 و 37 . 43.
29ـ د: «فعل در زبان هرزني» از منوچهر مرتضوي، شماره زمستان سال 1341 و شماره‌ي بهار سال 1342 نشريه‌ي دانشكده‌ي ادبيات تبريز.
30ـ ﻫ : « نمونه‌اي چند از لغت آذري» از اديب طوسي در دو قسمت:
الف ـ اسامي قري و شهرها و امكنه، شماره‌ي 4 سال هشتم و شماره‌هاي 2 و 3 سال نهم نشريه‌ي دانشكده‌ي ادبيات تبريز.
ب ـ كلماتي كه در زبان فعلي آذربايجان موجود است، شماره‌هاي 3 و 4 سال نهم نشريه‌ي دانشكده‌ي ادبيات تبريز.
31ـ ﻫ : «زبان كنوني آذربايجان» تاليف دكتر ماهيار نوابي.
32ـ ﻫ : «تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذربايجاني» از هوشنگ ارژنگي، نشريه دانشكده ادبيات تبريز: شماره‌هاي 1 و 2 سال نهم و شماره 1 سال دهم نشريه.
33ـ ﻫ : «تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذربايجان» از رفيعه قناديان، نشريه‌ي دانشكده‌ي ادبيات تبريز، شماره‌ي تابستان سال 1342.
***
چنان كه گذشت زبان كنوني آذربايجان زباني خاص و ممتاز است كه از تركيب قالب و استخوان بندي زبان تركي با مواد لفظي و معنوي و روح زبان ديرين ايراني آذربايجان به وجود آمده است و به طور كلي از سه جنبه قابل مطالعه است:
1ـ از لحاظ «فونتيك» يا طرز تلفظ. طرز تلفظ زبان كنوني آذربايجان ممزوجي از طرز تلفظ آذري قديم و تركي و فارسي مي‌باشد و هر سه زبان در طرز تلفظ زبان كنوني تاثير «فونتيك» داشته‌اند. تاثير زبان فارسي اختصاصي به زبان مردم آذربايجان ندارد و زبان فارسي دري كه زبان ادبي و كتابتي سرتاسر ايران (و از جمله آذربايجان چه در ادوار قديم و چه در دوره رواج زبان فعلي) به شمار مي‌رود، چه از لحاظ طرز تلفظ و چه از لحاظ مواد در كليه لهجه‌هايي كه زبا‌نزد مردم نقاط مختلف ايران است. كمابيش تاثير داشته و اين تاثير در زبان طبقه فاضله و با سواد آذربايجان كه با زبان فارسي سروكار مداوم دارند بيشتر محسوس است.
2ـ از لحاظ صرف‌ و نحو يا استخوان‌بندي زبان. علت اين كه زبان كنوني آذربايجان را، با وجود غلبه‌ي مواد ايراني بر مواد تركي در آن زبان. زبان تركي مي‌نامند مربوط به همين قسمت يعني داشتن صرف و نحو و استخوان‌بندي زبان تركي است.
3ـ از لحاظ مواد تشكيل‌دهنده‌ي لفظي و معنوي زبان. از اين لحاظ غلبه با مواد ايراني (اعم از آذري و فارسي) است. براي مواد لفظي ايراني كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد بايد به منابع و مآخذ مربوط به زبان آذربايجان. كه در بالا داده شده، رجوع شود.
از بين عناصر و مواد تشكيل دهنده هر زبان مواد و عناصر معنوي آن داراي اهميتي خاص است. هر قومي طرز تعبير و تشبيه و تمثيل خاصي دارد و همين طرز خاص تعبير و تشبيه و تمثيل است كه از آن به « روح زبان» تعبير مي‌كنيم. روح زبان را به طور كلي مي‌توان در طرز «تعبير و تشبيه و تمثيل» يا در تشبيهات و استعارات عام (منظور تشبيهات و استعاراتي است كه جنبه ادبي و ابداعي نداشته زبانزد عموم اهل زبان است) و تعبيرات و اصطلاحات و امثال خلاصه كرد. 
علت اين كه فراگرفتن قواعد صرفي و نحوي و لغات و مواد ظاهر يك زبان كافي براي تكلم فصيح و صحيح به آن زبان نمي‌باشد همين موضوع (ناآشنايي متكلم به روح زبان) است و اگر كسي به روح يك زبان يعني طرز تعبير و تشبيه و تمثيل آن زبان آشنا نباشد تكلم او بدان زبان خالي از تصنع نخواهد بود و گفتار او لطافت و رنگ طبيعي نخواهد داشت.
مردم ايران كه در نقاط مختلف اين سرزمين پهناور زندگي مي‌كنند و به لهجه‌هاي گوناگون زبان ايراني سخن مي‌گويند، صرف‌نظر از طرز خاص تلفظ و مصطلحات و تعبيرات مختص به خود داراي طرز تعبير واحدي هستند و اين وحدت طرز تعبير معلول سه علت است:
نخست ـ اين كه لهجه‌هاي مختلف ايراني از آبشخور واحدي سيراب شده‌اند و طبعا طرز تعبير مشترك ايراني كمابيش در همه آنها جاري مي‌باشد.
دوم ـ به سبب تاثير و ورود تعبيراتي و اصطلاحات لهجه‌هاي مختلف در يكديگر.
سوم ـ از لحاظ تاثير دامنه‌دار زبان دري (فارسي) در لهجه‌هاي گوناگون ايراني، و همين تاثير روزافزون است كه روز به روز از تعدد و امتياز لهجه‌هاي مي‌كاهد و لهجه‌هاي مردم ايران را به هم نزديك مي‌كند.
پس زبان مردم نقاط مختلف ايران با وجود اختلافاتي كه لازمه طبيعي لهجه‌هاي گوناگون است، داراي زمينه و رنگ واحد ايراني مي‌باشد و همين زمينه و رنگ ايراني است كه به وضوح در زبان كنوني آذربايجان نيز جلوه‌گر است و روشن‌تر از هر دليلي ريشه و بن و اصل ايراني زبان آذربايجان را نمايان مي‌سازد.
طرز تعبير مشترك آذربايجاني و فارسي يا تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذربايجاني، آيينه‌اي است كه از پيوستگي و وحدت زمينه زبان مردم آذربايجان با زبان ديگر نقاط ايران حكايت مي‌كند و نماينده اين حقيقت است كه مردم آذربايجان همان گونه مي‌انديشند و تعبير مي‌كنند و مثل مي‌آورند كه مردم ديگر نقاط ايران. به عبارت روشن‌تر مردم آذربايجان نيز مثل مردم تهران و شيراز و خراسان گاهگاهي «سري به خانه‌ي هم مي‌زنند» و از «پيچيدگي كردن» خوششان نمي‌آيد و «دست باز» را كنايه از «جود» مي‌گيرند و «سوگند» را «مي‌دهند» و «‌مي‌خورند» و اگر كينه‌اي در دل داشته باشند بالاخره «زهر خود را مي‌ريزند» و هر گاه که گله داشته باشند «سرگلايه را باز مي‌كنند» و كسي را كه گرسنه طبع است و آز جبلي و پايان‌ناپذير دارد با وصف «گرسنه چشم» توصيف مي‌كنند و بين «غوره فشاري و آب غوره گرفتن» و «گريستن» رابطه تشبيهي قايلند و شعبده بازي را «چشم‌بندي» مي‌خوانند و كسي را كه بدون داشتن استعداد فطري درصدد تقليد از بالاتر و بهتر از خود است و در نتيجه روش خود را نيز فراموش مي‌كند به «كلاغي كه مي‌خواهد روش كبك را ياد بگيرد و در نتيجه روش خود را فراموش مي‌كند» تشبيه مي‌كنند و اگر فارسي زبانان «از گل بالاتر نمي‌گويند» آنان نيز «از گل سنگين‌تر نمي‌گويند» و اگر آزمندان و بخيلان فارسي زبان «از آب كره مي‌گيرند» آنان نيز « از آب سياه سرشير مي‌گيرند» و «اشتهاي ايشان نيز كور مي‌شود» و از مردم‌ «دو رو» بيزارند و مثل مردم ديگر نقاط ايران « مار را به دست ديگران (سيد احمد) مي‌گيرند» و چون عازم پيدا كردن جايي كه قبلا بدان جا نرفته‌اند و آنجا را نمي‌شناسند باشند «سراغ مي‌گيرند» و هم چنان كه مردم سرتاسر ايران «عرقچين» به سر مي‌گذارند و با «عرقچين» عرق خود را خشك مي‌كنند، آنان نيز « عرق را مي‌چينند». هم‌چنين تصورات و تعبيرات خرافي ايشان ( يعني مردم آذربايجان) نيز با مردم سرزمين‌هاي ديگر ايران يكي است و از صدا كردن آب، آمدن مهمان را استنباط مي‌كنند و آب را دليل روشنايي و شادماني مي‌دانند و از چشم زدن مي‌ترسند و از شور چشمي و تنگ چشمي متنفرند و اگر كف دستشان بخارد به فكر پول مي‌افتند و بالاخره مثل مردم سرتاسر ايـران آرزومندند كه دشمنان ايـران «آروزيشان را به گور ببرند.» *

* دكتر منوچهر مرتضوی (1389 ـ 1308)، استاد ادبیات دانشگاه تبریز و پژوهشگر برجسته ی ادبیات و تاریخ بوده است.

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>