Quantcast
Channel: فرشید یاسائی
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

جیلوها -به مناسبت صدمین سال قتل عام مردم آذربایجان غربی توسط داشناک های ارمنی

$
0
0

جیلوها -به مناسبت صدمین سال قتل عام مردم آذربایجان غربی توسط داشناک های ارمنی

 

کشتارهای وحشتناک در نقاط مختلف دنیا واقعیت‌های تاریخی هستند. که نمی شود انکار کرد.
کشتارآذربایجانی‌ها در جریان "جیلولوق"کشتارهای سومقایت، خوجالی و...  در جمهوری آذربایجان، 
ارمنیها در ترکیه  وقایع دردناک تاریخی اند.
هر قتل و هر قتل عامی محکوم است. فرق نمی کند از طرف چه کسی باشد. 
هر کس از این رخداده ها روایت‌ خود را دارد. ابعاد دقیق هیچ یک از آنها برمن معلوم نیست. اینکار تنها از عهده ی ارگانهای حقیقت‌ یاب بی طرف برمیاید.
روشن است که همه ی اینها اعمال ضد انسانی اند و محکوم.
از دید من پرداختن به این مسایل،عیان نمودن آنها، باید در جهت عبرت آموزی و عدم تکرار آنها باشد.

در جریان جنگ اول جهانی ناسیونالیسهای ارمنی -حزب داشناکسیون- برای تشکیل ارمنستان بزرگ مردم آذربایجان غربی به خصوص اورمیه را قتل عام کردند.
که گوشه ای از آن در تاریخ 18 ساله آذربایجان تألیف احمد کسروی آمده است.
ناسیونالیستهای ارمنی و دولت یا دولتهای حامی آنها به هنگامش باید این جنایت علیه بشریت را بپذیرد و غرامت آن را هم به مردم آذربایجان بپردازد.
رسیدگی به جنایت بشری داشناکها در جنگ جهانی اول در مجامع جهانی پی گیری خواهد شد و این خاطره ی تلخ فراموش نشدنی را به عنوان عبرت جهانیان حفظ خواهیم کرد.
تا جنایکاران ناسیونالیست و راسیست نتوانند این اعمال را درجایی تکرار کنند. همینطور قتل عام 21 آذر در آذربایجان نیز دنبال و رسیدگی خواهد شد . باید جنایت عظیم را بپذیرند و غرامتش را نیز بپردازند.

 

 

 

 مارشیمون رهبر جیلوها در ارومیه

جیلولوق

رویداد های جلولوق  و کوتلوق از میان آتش جنگ جهانی اول(194-1918) پدید آمدند و میوه این جنگ بودند. در این وقایع  دهها هزار انسان بیگناه در آذربایجان غربی از همه ملیتها - در جنگ و کشتار و تاراج و گرسنگی و بی پناهی و عدم امنیت جان باختند. 
 در جنگ جهانی اول  که همزمان با حکومت احمد شاه قاجار بود و دولت مشروطهٔ ایران ضعیف‌ترین دوران خود را می‌گذراند. علی رغم اعلام بی‌طرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب( انگلیس) و شمال (روس) وارد ایران شدند. بر اثر آغاز جنگ و اشغال ایران توسط بریتانیا و خرید آذوقهٔ مردم ایران توسط ارتش اشغالگر و شروع قحطی بزرگ ایران ۱۹۱۷ - ۱۹۱۹ عدهٔ زیادی از مردم  (تقریباً ۴۰ درصد مردم ایران. به عبارت دیگر ۸ تا ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ۲۰ میلیون نفری آن زمان ) به کام مرگ فرو رفتند.1 حالا اضافه کنید  قربانیان ورود روس و عثمانی و وقایع  جلولوق و سیمیتتقو را بر این ارقام، ببینید چقدر میشود. بر اساس بر آورد خودم با مراجعه به منابع گوناگون در آذربایجان غربی جمعاً از ملیتهای روس-ترک عثمانی- ترک آذربایجانی- ارمنی- آسوری و غیره تقریباً 140 تا 150 هزار نفر کشته شده اند. 

تخمین میزنند جنگ جهانی اول 10 میلیون نفر در اروپا قربانی گرفت. طرفداران نظر  نسل کشی ارامنه مینویسند 1 تا 1.5 میلیون نفر از آنها از بین رفته اند. ترکهای عثمانی هم کم کشته نداده اند.
 اما ریشه این جنگ چه بود؟ 
بر اساس مطالعات خود و  همانطور که خیلی از صاحب نظران نیز مینویسند علت اصلی جنگ هیچ ربطی به مردم  بیگناه و ملتها نداشت. 
ریشه جنگ رقابت اقتصادی- قدرت و تسلط جویی- تقسیم منافع بین طرفین، در سیستم سرمایه داری پیشرفته جهانی بود.

جنگ جهانی زندگی صلح آمیز و روز مره مردم  را در عثمانی- روسیه- و ایران برهم زد. در ایران حکومت مرکزی بر آذربایجان و به ویژه آذربایجان غربی  تسلط  اندکی داشت.  ترکیه در گیر با روسیه بود. نیروی  روسیه ارمنی و آسوریهای  ترکیه- وان- را در مقابل دولت عثمانی و حتی در راه اعلام« استقلال ارمنستان غربی»  حمایت میکرد. موتور حرکت ارمنیها حزب داشناکسیون بود که بعد از تشکیل آغازین خود در روسیه-1890-  با ایده مارکسیستی -در پروسه تغییر و تحولات خود به یک حزب ناسیونالیستی افراطی تبدیل شده و برنامه ارمنستان مستقل از روسیه - و حتی ارمنستان بزرگ را  که شامل سرزمینهای بین دریای سیاه و مدیترانه و آذربایجان ایران میشد - پیش چشم داشت.آسوریان و ارامنه خواستار خودمختاری بودند و  گفته میشود بر ضد عثمانیان با ارتش روسیه همکاری می‌کردند. 

 این حزب در بیشتر کشورهای ارمنی نشین از جمله در ایران و آذربایجان غربی شعبه و تشکیلات داشت و هنوز هم دارد. ارمنیها و آسوری های مسیحی منطقه «جیلو» واقع  در ترکیه- بعد از خروج نیروی روسیه از منطقه تحت فشار کوچ اجباری  قرار گرفته و 12 هزار خانوار به شهر اورمیه کوچیدند و از سوی مردم مورد حمایت و مهربانی قرار گرفتند . 
بخشی از اینان که به همراه زن و بچه  آمده بودند مسلح بودند  و ایده های حزب داشناکسیون را با خود داشتند. تصمیم میگیرند آنها را در ارومیه پیاده کنند. و کشور مستقلی به مرکزیت ارومیه تشکیل داده و نقشه ارمنستان بزرگ را تکمیل کنند. رهبر این مهاجران «مارشیمون» آسوری بود که بعدها در ملاقات با سیمیتقو توسط خود او کشته شد. جیلوها زندگی صلح آمیز آسوری و ارمنی های ایرانی را نیز در منطقه به خون آلودند. نقشه ی ماجراجویانه و غیر عملی ارمستان بزرگ و یا کشور ارمنستان به مرکزیت ارومیه - باعث چنان کشت و کشتاری در منطقه شد که بیشتر به نسل کشی شباهت دارد تا به چیزهای دیگر.

 

 

 

 

 

 

 

جیلوها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این قسمت را به گزارش احمد کسروی از تاریخ هیجده ساله آذربایجان نقل میکنم:

«در این میان یک آرزوی خامی در ذهن مارشیمون و دیگر سران آسوری افتاده بود که یک کشور آزادی برای آسوریان در ناحیه ارومیه و پیرامون آن پدید آورند مارشیمون و آقا پتروس و دیگر سران آسوری و مسیحی، به همدستی مستر شت مسیونر آمریکایی که نایب کنسول آمریکا هم بود و به همداستانی مسیو نیکیتین و فرانسوی‌ها یک واحد نظامی در سرای حاجی مستشار دایر نموده و شروع به سربازگیری از اطراف نمودند. در بهمن آن سال یک نفر جیلو دو نفر مسلمان و یهودی را در بازار بقتل رساند که منجر به قتل چهار نفر دیگر هم از رهگذران بیگناه شد، سپس دسته‌ای از جیلوها در بیرون شهر شروع به کشتار نمود که حدود صد نفر(100) از اهالی دهات را به قتل رسانید. اقدام دو نفر از اهالی برای دفن کردن کشته‌هایی که بیرون شهر بر زمین مانده بودند به شروع جنگ کامل انجامید و مسیحیان در شهر هر کسی را که دیدند به گلوله بستند. 
سپس جیلوها شروع به توپ بستن شهر کرده و سرانجام هیئت صلحی به کنسولگری روسیه نزد مارشیمون رفت. قزاقان شهر هم که رییس ایشان روس بود به دستور او پرچم سفید برافراشتند که باعث دلیر شدن آسوریان شد و با حمله به قزاقخانه هر قزاقی را که یافتند به قتل رساندند. پس از این قتل عام اهالی ارومیه اتفاق افتاد که با تاکید و پیگیری مستر شت نایب کنسول آمریکا ادامه پیدا کرد. حدود ده هزار نفر از مردم بیگناه، شامل زن و بچه و مردم عادی طی این کشتار نابود شدند. این آمار تنها مربوط به شهر ارومیه ونه دهات آن بود و در دهات کشتار بزرگتری اتفاق افتاد.

پس از آن مارشیمون آهنگ سلماس کرد و می‌رفت تا سلماس را نیز زیر فرمان خود درآورد و چون شمار آشوریان و ارمنیان را کم می‌دید، می‌رفت تا با سمیتقو دیدار کرده و وی را نیز با خود همداستان کند. دو تن چون با هم نشستند، مارشیمون به سخن پرداخت ما همه گفته‌های او را نمی‌دانیم. آنچه از زبان خود سیمیتقو بیرون افتاده آن است که مارشیمون به او گفته : این سرزمین که اکنون کردستان نامیده می‌شود میهن همه ماها بوده ولی جدایی در کیش، ما را از هم پراکنده و به این حال انداخته. اکنون می‌باید همدست شویم و این سرزمین را خود بدست گیریم و با هم زندگی کنیم. ما سپاه بسیج کرده‌ایم ولی سوار نداریم اگر شما با ما باشید چون سوار بسیار دارید بر سر تبریز می‌رویم و آنجا را هم می‌گیریم . بعد از خاتمه جلسه هر دو باهم دست مودت داده و به یکدیگر قول همکاری می‌دهند . جناب مارشیمون از اتاق خارج شده و به طرف کالسکه رفته و هنگام سوار بر کالسکه مورد هدف شلیک طپانچه سیمیتقو قرار می‌گیرد با شلیک گلوله سیمیتقو کردها آسوری‌ها را در آن دم نشانه گرفته و می‌زنند به طوری که تمام صد و چهل نفر آسوری به جز چند نفر همه کشته می‌شوند.»
 «نزدیک به ۱۲ هزار خانواده جلو با مارشیمون از خاک عثمانی آمده بود. نزدیک به ۲۰ هزار خانوار از ارمنیان و آسوریان خود ارومیه و سلماس و سلدوز و پیرامون بودند که به آنان پیوستند. پنج تا شش هزار ارمنی از ایروان و وان و نخجوان گریخته و به اینان پیوسته بودند. بیست هزار سپاهی و هشتصد نفر سرکرده روسی و ۷۲ نفر سرکرده فرانسوی داشتند به همراه ۲۵ توپ و ۱۰۰ مسلسل.»
در این رخداده به نوشته ی کسروی 130 هزار نفر از مردم سلماس و اورمیه و دسته ی انبوهی - [گویا 5 هزار نفر از مسیحییان]- کشته و سراسر منطقه ویرانه شد و همه مسیحیان آواره گردیده و از خانه های خود بدور افتادند. جیلوها با  دادن هزاران کشته عاقبت بعد از باز گشت نیروی عثمانی،  شهر ارومیه را ترک کرده و توسط انگلیسی ها به بغداد برده میشوند. مردم منطقه هنوز از اندوه و درد این فاجعه رها نشده بودند کهگرفتار ماجراجویی های سیمیتقو شدند.

 

خانواده های ارمنی 

چه درسهایی میتوان از واقعه ی جیلولوق گرفت؟
علت این زخم بزرگ چه چیزها بودند؟ 
 - جنگ جهانی اول- زمینه  را برای تاخت و تاز ها و ماجرا جویی های نظری مساعد نمود. چون قدرت مسلط بر منطقه را ضعیف نموده بود. 
- ایده های غیر عملی و ناسیونالیستی حزب جهانی داشناکسیون ارمنیها در مورد تشکیل خودمختاری-استقلال- ارمنستان بزرگ.
- عدم شناخت شرایط موجود- برای تحقق یا عدم تحقق  ایده ها.
-دچار شدن ناسیونالیستهای جیلو به خیال بافی 
- پیش بردن سیاست «هدف وسیله را موجه میسازد».
-فراموشی اخلاق و معیارهای انسانی 
- تکیه به اسلحه به عنوان عصای معجزه آفرین- کلید همه مشکلات. 
- عدم شناخت شرایط خود و موقعیت نیروهای درگیر در جنگ و منطقه.
- عدم استقلال عملی و نظری
- عدم سازمانیابی مردم و نیروهای آذربایجانی برای دفاع از خود.  
- جنگ صلح را میزداید و امکان شرایط مناسب برای مبارزه حقوقی و متمدنانه را از بین میبرد. 
-بیراهه روی فاجعه میافریند.

 

برای آگاهی بیشتر درمورد «داشناکها» و ناسیونالیسم ارمنی و نقش آن در رخدادهای منطقه به نوشته دکتر قرجه لو تحت عنوان«منازعه ترک - ارمنی از دیدگاه "بوریان"دولت مرد ارمنی»
http://www.iranglobal.info/node/46156
و (ECHR) مسئله ارمنی و دادگاه حقوق بشر اروپا  http://www.iranglobal.info/node/46279
مراجعه شود.

نوشته ی «جیلوها» که بخشی از مقاله ی «رخداده های تلخ آذربایجان غربی» ست وقتی برای بار دوم به مناسبت صدمین سالگرد کشتار بزرگ مردم آذربایجان غربی توسط ارمنی های حزب داشناکسیون»  منتشر شد، واکنشها نشان داد که ضرورت دارد « ناسیونالیسم ایرانی( در حقیقت فارسی)، و سکوت اش، و واکنش آن به مردم آذربایجان»، به مطلب افزوده
شود؛ که در زیر آمده است:

«دردت را فراموش کن! خودت را فراموش کن! به خدمت من درآ!»

پرسشهایی پیرامون ملی گرایی فارسی:

«ملی گرایی ایرانی» یا ناسیونالیسم ایرانی ، اصطلاح نادرستی ست. صحیحش همان است که نوشتم. ملی گرایی ایرانی نداریم. هر ملیتی در ایران ملی گرایی خود را دارد. و باید به نام اش نیز خوانده شود.

-این «ملی گرایی فارسی» - همه نوع اش را میگویم- چرا در برابر قتل عام مردم آذربایجان غربی توسط «حزب داشناکسیون» سکوت کرده و کک اش نمی گزد؛ اما مدام « ارمنی-ارمنی» میکند؟ علت اش چیست؟
- آیا می توان این «سکوت»و « شادی روزنجات » (21 آذر) را فراموش کرد ؛ و «سیاست یکسان سازی فرهنگی»، و «تمرکزطلبی در قدرت»را پشت گوش انداخت و باهم در جبهه ای ، علیه «حکومت داعشی حاکم» بود ؟
- آیا این «سیاستهای نابخرانه» در خدمت «تجزیه قوا»و خدمت گذار حکومت اسلامی نیست؟ 
- آیا اینان «خاله خرسانی» نیستند که جامعه ایران را « با این سیاستها» در زنجیر نگاه داشته اند؟ و دو قورت و نیمشان هم باقی ست؟

-آیا «باستان گرایی و آریاگرایی» دوره ی مشروطیت به «سیاست یکسان سازی رضا شاه»و «سومکا» منتقل نشد؟ و در «جبهه ی ملی» و «حزب توده»دامن روشنفکران«راست و چپ» را نیالود؟ 
و از این مجرا به «چپ نو»وارد نشد که اکنون «سازمان اکثریت» نمی تواند برای «رفع تبعیض 70 درصد جامعه» سیاست لازم اش را اتخاذ کند؟
- آیا علت سکوت یک قرنی نویسندگان و روشنفکران و سیاسی کاران زبان فارسی-منهای فریاد زنان- دربرابر «اعمال تبعیض» در جامعه،
همین «ملی گرایی فارسی» به همراه «ملی گرایی حکومتها» نبود و نیست؟ 

-آیا سیاست «ملی گرایی فارسی حکومتی و غیر حکومتی اپوزیسیون» برخلاف برخی «حرفها » عملا مدافع «تبعیض فرهنگی،سیاسی،اقتصادی» نبوده است؟
- آیا با این سیاستها می توان شعار «همه با هم علیه حکومت» را تحقق بخشید؟ 
- آیا اینان که عملا با این سیاستها - ملی گرایی فارسی، و مدافع عملی تبعیض بودن- شعار «همه باهم» میدهند ، «خودفریب-مردم فریب» نیستند؟ یا ناآگاه و نادانند؟ یا آگاه و دانایند؟
-آیا ملی گرایی فارسی در شعار «ارمنی-ارمنی» به خاطر تعصب نژادی «هندو-اروپایی» "آریایی» که گویا ارمنیها هم از این 
«دسته » حساب میشوند، نیست؟ اگر نیست پس چرا این ملی گرایی در برابر قتل عام مردم آذربایجان غربی سکوت کرده است؟
آیا علت سکوت به خاطر دیدگاه «نژادگرانه» ی ملی گرایی فارسی یا روشن تر هسته ی راسیستی این ملی گرایی نیست؟
«دردت را فراموش کن! خودت را فراموش کن! به خدمت من درآ!»
این است شعار ملی گرایی فارسی.

علت عدم همبستگی:

ملی گرایان ملیت فارس با «ملی گرایی» خود، درطول این 80 سال ،چه در حکومت وچه در بیرون آن، با سیاست یکسان سازی، خود و دیگران را نگون بخت کرده اند.
خود را در مقابل دیگر ملیتها قرارداده و سمبل «تبعیض» ودیکتاتوری و ستمگری شده اند.
علت عدم همبستگی و پیشرفت دموکراسی خواهی در ایران،همین«ملی گرایی» ناسیونالیستهای ملیت فارس است.
علت دوام عمر حکومت اسلامی نیز همین است.
این ملی گرایی دیگرملیتها را «مخالف» خود کرده وهنوز که هنوز است حالیش نیست.
-این ها خود را صاحب ایران میدانند-در صورتی که نیستند.صاحب واقعی ایران همه ی ملیتها هستند.
- فرهنگ و زبانشان رامال همه میدانند-درصورتی که چنین نیست-هرملیتی زبان و فرهنگ خود را دارد.
- قدرت و کشوری داری را از آن خود میدانند- درصورتی که قدرت به همه ی ملیت ها تعلق دارد.
- حقوق برابر با دیگر ملیت ها را نمی پذیرند- در صورتی که همه اهل کشورند و برابر.

راه حل مشکل پذیرش برابری ، عمل به آن، در سیاست و رفتار، و خداحافظی با ملی گرایی خود است.
با حفظ ملی گرایی پذیرش عملی برابری غیرممکن است. بدون برابری همبستگی و اعتماد بوجود نمیاید.
ملی گرایان فارس اگر میخواهند دموکراسی و برابری در ایران پیروز شود- جدایی دین و دولت عملی شود- زندگی مشترک در ایران ادامه یابد - ایران حفظ شود . دیگران نیز از واکنش ملی گرایی دست بردارند - فدرالیسم ایران پیاده شود- چاره ای جز ترک ملی گرایی خود ندارند.
ترک ملی گرایی- اجرای سیاست برابری. این راه حل مسئله است.

اما روشن است که ملی گرایان این ملیت خصلت خود را ترک نمی کنند و به این علت هم موجب بدبختی خود و دیگرانند.
عدم همبستگی -عدم اعتماد- حاصل ملی گرایی اینها ست. هرجا و در هرسیاستی این ملی گرایی ظاهر شده شکست ببارآورده است.

حکومت به «دین -ملی گرایی» چسبیده و بیرون حکومت به ملی گرایی. همینطور بخشی از چپها.
ملیتهای دیگر نیز به ناچار به ملی گرایی واکنشی روی آورده اند. در این فضا عملا «اتحاد و همبستگی و مبارزه با حکومت» غیر ممکن است. همچنان که «وضعیت جاری موجود» نیز آن را اثبات میکند.

در این شرایط ، متأسفانه «ملی گرایی » ملیتها نیز مانع آن است که با سیاستهای درست «برابری طلبانه» خود راه «مبارزه و همبستگی و اعتماد» را هموار کنند و میدان دار سیاست گردند. سطح افکار و سیاستهای اینها هم مناسب شرایط نیست.
بدینجهت در صحنه ی موجود برنده طبق معمول حکومت داعشی ایران است.

بنابرین باید بگویم «تاس قرامت گؤرسدیر!»-جام جهان نما فضا را تاریک نشان میدهد. حق با کسانی ست که میگویند:
« به این اپوزیسیون نمی توان امید بست».
همانطور که درگذشته نوشته ام امید در داخل است. در حرکات اقشار مختلف اجتماعی. در حرکات زحمتکشان یدی و فکری. که جنبش  دموکراسی خواهی،
عدالت اجتماعی طلبی، و رفع تبعیض را با نفی «ملی گرایی » ، با برابری طلبی، به سوی پیروزی پیش ببرند. و به تله ی عقب ماندگان سیاسی نیافتند.

 نوشته شد صحبت از «کشتارها» برای عبرت آموزی جهت عدم تکرار آنهاست: همانطور که «کشتار نازیها در آلمان » نه تنها صحبت میشود
حتی مراکز آنها به عنوان «عبرت آموزی و عدم تکرار» بانام مراکز توریستی حفظ میشود. نه تنها در رادیو تلویزیون و فیلمها موضوع را بحث میکنند حتی در مدارس نیز مسئله ، موضوع کندکاو و تحقیق دانش آموزان است. 
 آنچه باعث دشمنی میان مردمان مختلف میشود «مخفی نگاه داشتن کشتارها» و طرفداری از عاملان آنهاست. 
 کشتارحزب ناسیونالیست داشناکسیون ارمنی ضرورت دارد از سوی فارسها ، خود ارمنی ها و دیگر خلقها نیز محکوم شود. و بشریت. کار حزب ربطی به مردم عادی و بیگناه نداشت.
 اگر حکومتهای شاه و شیخ کشتار مردم آذربایجان غربی را فراموش نمیکرد و مثل کشتار نازیها مورد بحث عمومی و همه ساله قرار میداد و امکان «درس و عبرت آموزی » میداد هرگز جنایتهای سومقایت و خوجالو و... دربیخ گوش ما تکرار نمیشد. و همینطور دیگر کشتارها در خود ایران. عدم تکلیف حکومتها با این کشتارها به علت آن است که جامعه ی روشنفکری ایران در کل تکلیف خودشان را با این کشتارها روشن نکرده بودند و نکرده اند. 

عاملان کشتار در حزب داشناکسیون جنگ اول جهانی مرده اند اما حزب و ایده ی این حرکت «ناسیونالیسم ارمنی» هنوز هم زنده است و کشتارهای بیخ گوش ما را انجام داده است. محکومیت متوجه «ناسیونالیسم کشتارگر دیروزی و امروزی» است تا فردا دیگر در جایی  تکرار نشود. بروید ببینید جامعه ایتالیا با فاشیسم، آلمان با نازیسم و اسپانیا با فالانژیسم ، کامبوچ با پولپوتیسم، ویتنام با جنگ آمریکا، چگونه تکلیف خود را روشن کرده اند. آیا مثل حکومتهای شاه و شیخ، یا با «موزه و صحبت همیشگی و فیلم و تحقیق و مراکز توریستی»؟

باید برای روبرو شدن با فجایع تعصب را کنار گذاشت و شجاعت داشت. وگرنه تکرار آنها حتمی ست.
میدانم ناسیونالیسم فارسی جرئت مشخص کردن تکلیف خود با ناسیونالیسم ارمنی را نداشته و ندارد. چرا که با ناسیونالیسم خود تصفیه حساب نکرده است. و از اینرو نیز با هیچیک از کشتارهای ایران نتوانسته تعیین تکلیف کند. اما آذربایجانی آزاد اندیش و خواهان رفع تبعیض با محکوم کردن ناسیونالیسم ارمنی با ناسیونالیسم خود نیز تعیین تکلیف میکند. و همینطور با دیگر احزاب و مکاتب ناسیونالیستی.
ناسیونالیسم فارسی نه می تواند کشتار و تبعیض عربهای ایران را محکوم کند و نه ترکهای ایران را. چرا که مسئله ی قادسیه را هنوز برای خود حل نکرده است و همینطور حکومت هزارساله ی ترکان ایران را. بدینجهت مشکل «آنتی عرب و ترک» دارد. 

-------

1) Majd Mohammad Gholi. ۲۰۰۳ The Great Famine and Gencide in Persia ۱۹۱۷-۱۹۱۹, University press of America

 * رخداده های تلخ آذربایجان غربی
http://www.iranglobal.info/node/18937


Viewing all articles
Browse latest Browse all 3526

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>