هویت و ادبیات
اخیراً مطلبی با عنوان «دوران هویتیابیها بهسر آمده؛ اصرار بر هویت ما را به داعش نزدیک میکند» در سایت منتشر شد. که به مذاق «ملی گرایی فارسی» بسیار خوش آمد.
چرا که میاندیشند «تزهایی» یافته اند که « ملی گرایی ملیتها» را رد میکند و سنگها را از پیش پایشان برمی چیند. علت این تفکر خام آن است که هنوز که هنوز است سرشت
«ملی گرایی ملیتها» را درک نکرده اند و یا خود را به درک نکردن زده اند.
ملی گرایی فارسی تفاوت و تضاد اساسی با ملی گرایی ملیتها دارد. اولی علت «تبعیض» بوده و دومی « حق طلبی و رهایی از تبعیض». اگر کسی بخواهد خردمندانه بیاندیشد ضرورت دارد
ملی گرایی فارسی را ترک گوید و عدم تبعیض و برابری حقوقی را در همه ی عرصه ها بپذیرد و مسئله ی دو ملی گرایی هم حل میشود. اما ملی گرایی فارسی بیگانه با این کار است و دوست دارد ملیتها از حق طلبی و حقوق برابر چشم پوشند تا «مترقی و مدرن وو» به حساب آیند وگرنه مارکهای« داعشی و پان فلان و بهمان » آماده است.
اما ببینیم «فرید قدمی» که «هویت گرایی را پایان یافته» میداند و مثل تز «پایان تاریخ» مطرح میکند چه میگوید:
-«نتیجهی هویتگرایی نزاع و آدمکشی وسیعیست که در دنیا اتفاق افتاده و نمونهاش همین داعش است. یعنی هرکس هویتی دیگر داشته باشد؛ میکشدش تا به هویت خودش انسجام بدهد.» از قول فرید قدمی بعد ادامه میدهد:
-«من همان نسبتی را با ادبیات غرب حس میکنم که با ادبیات ایران. همان نسبتی را با عبید دارم که با چاسر، همان نسبتی را با نظامی دارم که با شکسپیر، هدایت همانقدر برایم مهم است که آندره بروتون یا هنری میلر. دیواری میان خودم و جهان حس نمیکنم.»
-« بیسوادی و سطحینگری ما تا حد زیادی برمیگردد به هویتگرایی. نویسندهی بزرگی مثل جویس یا هنری میلر را ببینید، کارشان کاملاً هویتگریز است. من همانقدر تصادفی در ایران متولد شدم که ممکن بود در ژاپن، افغانستان، فرانسه یا زیمباوه و به انگلیسی، چینی، فرانسوی یا هر زبان دیگری حرف بزنم.»
-«نویسنده کتاب «سیاست ادبیات: تزهایی درباره نوشتار» افزود: هویت دیگر چه معنایی دارد؟ تنها نتیجهی هویتگرایی نزاع و آدمکشی وسیعیست که امروز در دنیا اتفاق افتاده و نمونهاش همین داعش است. داعش اوج هویتگرایی است، یعنی هرکس هویتی دیگر داشته باشد؛ میکشدش تا به هویت خودش انسجام بدهد. کار نویسنده درست برعکس است. نویسنده هویتگریز است و میخواهد نشانمان بدهد هیچ تفاوتی میان من ایرانی، آن زن افغان، آن مرد چینی یا آن کودک آفریقایی نیست. »
بله، همه انسان اند. و هیچ فرقی برای آدم ندارند. اما همه باید فارسی بنویسند و فارسی حرف بزنند.و...
این است معنی «انسان- انسان» گفتن ها. در فرهنگ ملی گرایی فارسی. فرهنگ یکسان سازی.
هویت چیست؟ که ادعا میشود شناخت آن هم پایان یافته است: هویت و هویت شناسی:
تعریف های مختلف و گاهاً متفاوت و متضاد از آن کرده اند و انواع و اقسام اش را شمرده و هر کس این مقوله را درخدمت اهداف و نظریات سیاسی خود گرفته است.
بدون توجه به تفکر سیاسی ، هویت به عنوان یک «پدیده»عبارت است ار : « من»فرد. «فردیت»شخص. که مشخصات کاراکتر آدم را مشخص میکند. هویت گروهی «ما»-ی جمع است. «من» و «ما» مشخصات نسبتاً پایدار دارند اما در کل «متغیر»اند. آدم بدون «من»خود، تنها کالبد خالی ست. لاشه است. «من» بدون فرد وجود خارجی ندارد. «من» همیشه با «تن»موجود است. «ما» نیز با «جمع» وجود دارد. من پدیده ای تاریخی-اجتماعی ست. یعنی حاصل گذشته است و در اجتماع ساخته شده.
حالا کسی که این «من» را پایان یافته تلقی میکند لابد بدنبال لاشه میگردد و مرده لازم دارد.
«فرید قدمی» درک درستی از هویت ندارد. چگونگی -مثبت منفی-هویت ربطی به عدم آن یا پایان یافتن و نیافتن اش ندارد. من تا مرگ با انسان هست.
هویت از مقولات جامعه شناسی ست . فرد آذربایجانی، من فردی ، گروهی، قومی-ملی،کشوری،منطقه ای، و جهانی و انسانی دارد.
در ادبیات هیچ چیز پایان نیافته است. ادبیات بازتاب هنری انسان و زندگی و محیط او ست. هرچیز که در انسان و زندگی هست در ادبیات پایان نیافته است. و می تواند به صورت هنری منعکس شود. چگونگی بدی و خوبی اثر بستگی به «اندیشه و هنر» آن دارد. که با معیارهای نقد سنجیده میشود. در اثر ادبی-هنری «جهان و انسان» ؛ خاص و عام؛ بازتاب می یابد.
نویسنده جهانی می اندیشد و درمحیط خود عمل میکند. یا محیط خود را جهانی منعکس میکند. از جزء به کل یا از کل به جزء حرکت میکند.
هویت ها مختلف است و می توان آنها را ارزش گذاری نمود و سنجید. این هم بستگی به آن دارد که ما چه چیزها را «ارزشهای انسانی و هنری» بدانیم و چه چیزها را ناقض اینها.
چه چیزها را مترقی و چه چیزها را ارتجاعی به حساب آوریم. اما ارزشهای جهان شمول هست که در این کار به ما کمک میکند. مثل اصول حقوق بشر- در اندیشه. یا معیارهای ادبی در نقد و هنر.
بخشی از آثار پاتریک مودیانو برنده ی جایزه ی نوبل 2014 مسئله ی هویت را مطرح میکنند. ازجمله « رمانِ ویلای غمگین». ادبیات هیچ منع و پایانی ندارد. تنها چگونگی طرح موضوع مهم است. ادبیاتی که زمانی به «نوشته های ایده لوژیک» معروف شدند وبعد ها خط خوردند اشکال اساسی شان در « ایده لوژی گرایی» بود. از این رو نیز به نوشته هایی که با «ایده لوژی ناسیونالیسم» نوشته میشوند ، در مقالات ادبی دیگر خود اشاره کرده ام که کار درستی نیست و فاقد ارزش اند. به آرشیو رجوع شود.
اما این به معنای آن نیست که نویسنده نباید مسایل تبعیض و مبارزه را منعکس کند. نه همه چیز را می توان نوشت اما عاری از دید ایده لوژیک و با فرم هنری و محتوا و اندیشه ی انسانی.
منظور قدمی «گریز از هویت» و پایان آن است. فکر درستی نیست. نویسنده مجبور است هویت فردی و جمعی شخصیتهای خود را بشناسد. حتی داستان پی گیری هویت شان را بنویسد. و شناخت آنرا. و زخمی شدنشان را. داستان دیگرانی را که برایشان هویت تعیین میکنند. مثلاً تو «آذری» هستی! ترک چیه؟ و...
بخشی از هویت یک مردم و ملت ادبیات آن است. حالا این هویت پایان یافته و ادبیات هم نابود شده است؟ درسته وقتی ادبیات را نابود کردید، هویت هم پایان می یابد؛ نه؟ تاکنون که چنین بوده است. اما هویت خیلی جان سخت است؛نابود نشد. برای پایان آن باید تمامی مردم نباشند تا هویت تمام شده اعلام شود.
هویت گرایی ناسیونالیستی فارسی پایان نیافته است . تازه 80 سال است که عامل تبعیض 70 در صد مردم در ایران است. بفرمایید پایان بدهید. با پذیرش حقوق برابر ناسیونالیسم ملیتی هم رفع میشود.
هویت همیشه وجود دارد. تنها باید آنرا شناخت. خود شناسی در حقیقت هویت شناسی است.
به هویت خود لازم است آگاهانه برخورد کرد. هویت چون متغییر است می تواند به گونه های مختلف نیز تبدیل شود. که اصطلاحاً گویند شخص «هویت دیگر» یافته است.
بچه ممکن است از نظر زبان مادری یک یا دو هویتی باشد. از پدر ترکی،ازمادرانگلیسی بیاموزد. و همینطور در مورد ویژگیهای دیگر. در هرصورت انسان همیشه دارای نوعی
هویت است. و می تواند در جهتی که دوست دارد تغییر و تکمیل کند. اما تغییر برخی ویژگیها در بعضی ها ممکن نیست و تا دم مرگ با انسان میماند. مثل زبان یا زبانهای مادری شخص که با آن بزرگ شده است.
هویت طلبی-حفظ هویت، در حقیقت هویت شناسی ست. شناختن هویت خود است. از هویت شناسی گریزی نیست.
اگر میخواهی دیگری را بشناسی خودت را بشناس. این اندیشه برپایه ی «خودشناسی هویت شناسی ست»، قرار دارد.
هویتها را باید نه نفی کرد و نه پایان یافته دانست. لازم است آنها را بشناسیم،با حقوق برابر، و انسانی با آنها برخورد کنیم.
هر کس حق دارد هویت خود را حفظ،کامل،یا تغییر دهد. اما نباید به دیگری هویت تعیین کرد همچنان که سیاست یکسان سازی کرده است.
هویت شناسی در ایران تبعیض شناسی ست. و مبارزه برای پایان دادن به تبعیض. هم تبعیض گر رها میشود و هم تبعیض دیده.
ادبیات می تواند بازتاب هنری این مبارزه باشد.