"آذری یا زبان باستان آذربایجان"، رد پای کسروی!
در روزهای اخیر، نوشته ای از دکتر احسان یار شاطر در باره"زبان آذری"- که ظاهرا در گذشته های دور، در آذربایجان زبان محاوره ای اهالی این سرزمین بوده و نزدیکی کامل با زبان فارسی داشته، در سایت "ایران گلوبال"خواندم. لازم دانستم در پیرامون این نوشته و نوشته های دیگری از این دست که بدون تردید به منظور خوار شمردن زبان ترکی متداول در آذربایجان و تبلیغ و اشاعه نظریات پان فارسیستی، به رشته تحریر می آید، نکاتی را مطرح سازم.
به نظرمن، "دانش پژوهانی"که این نوع مطالب را به رشته تحریر در می آورند، هم و کوشش خود را بر آن نهاده اند که زوایای تاریخ اعصار و قرون فراموش شده را مورد کنکاش "علمی"قرار دهند تا با استمداد از روح مردگان، زندگان را آزار رسانده و حقوق انسانی آنها را له و لگدمال سازند.
در رابطه با خلق آذربایجان که بیش از یک سوم جمعیت ایران را تشکیل میدهد و دیگر ملت های تحت ستم ایران، حاصل کار این محققین رسمی و عنوان دار را می توان چنین خلاصه کرد:
1- در ایران تنها یک ملت وجود دارد که ملت ایران نامیده میشود. آذربایجانیها،کردها، بلوچها و ... همه اقوامی ایرانی نژاد هستند و اطلاق عبارت ملت در مورد هر کدام از این اقوام، از ریشه غلط و ناروا است.
2- آذربایجانی ها در گذشته زبانی از جنس ایرانی و مشتق از فارسی به نام "زبان آذری"داشتند و اقوام ترک زبان در یورش های خود به ایران، زبان بیگانه ای را به اهالی ایرانی تبار این سرزمین، تحمیل کرده اند!
3- زبان رسمی ایران، زبان فارسی است که مظهر هویت همه ایرانیها می باشد. بهمین جهت نیز این زبان باید زبان تحصیل در تمام مدارس و دانشگاه ها در سرتاسر کشور باشد!
بوی گند این شوونیسم و زور گوئی آشکار، مشام همه انسانهای دموکرات و برابری طلب را آزار میدهد.
باید از کسانی که نام پژوهشگر بر خود نهاده، باد در غبغبه انداخته، ادعا میکنند که در ایران بدین پهناوری تنها یک ملت واحد به نام ملت ایران وجود دارد و آذربایجانیها، عربها، بلوچ ها و دیگر ملت های غیر فارس ساکن این سرزمین چیزی جز اقوام و تیره های مختلف نیستند، سوآل کرد آیا این ادعای شما برپایه تحقیقات علمی و برداشت واقع بینانه از پدیده های عینی و مادی است، یا اساس و پایه استدلالات شما را تعصب نژادی و شوونیسم برتری طلبانه، تشکیل میدهد؟
اگر این دانش پژوهان برتری طلب کمی به خود زحمت داده و در زمینه مقوله ملت، مطالعه اجمالی بکنند، خواهند دید که مدت هاست ملت ها در دنیای معاصر – دنیای سرمایه داری مدرن- همه جا جای اقوام را گرفته اند. این روند تاریخی از دوران رنسانس در اروپا آغاز گردیده و بعدها در تمام نقاط گیتی متداول شده است.
بعبارت دیگر، در تمام سرزمین ها از ادغام و بهم پیوستن اقوام، ملت های مدرن به وجود آمده اند. در دوران فئودالیسم، نشانی از ملت وجود نداشت. با رشدسرمایه داری مدرن، پدیده ای به نام ملت، جا برای خود باز کرده است. بدین ترتیب این پژوهشگران "دانشمند"که مغرضانه و در اغلب موارد به خاطر وابستگی و مهر ورزیدن به رژیم های شاه و جمهوری اسلامی، در نوشته های غیر علمی خود هنوز هم در اوایل قرن بیست یکم، ملتهای ساکن در ایران را اقوام ایرانی می نامند، بدون تردید حقایق ملموس را انکار کرده و آشکارا بر خلاف واقعیت های موجود در جهان کنونی، قلم فرسائی میکنند.
اولین نشانه یک ملت واحد، داشتن زبان مشترک است. نشانه دیگر یک ملت واحد، داشتن سرزمین مشترک می باشد. تاریخ مشترک، اقتصاد مشترک و آداب و رسوم و ترکیب روانی مشترک نیز از دیگر ویژگی های یک ملت مشخص محسوب می گردد.
در بین یک ملت واحد، همواره این امکان وجود دارد که ادیان مختلف وجود داشته باشد. اما هر ملت مشخصی، زبان خاص خود را دارا می باشد. مواردی پیدا می شود که چندین ملت جداگانه به زبان واحدی تکلم کنند، اما در دنیا هیچ جا ملتی که به دو یا چند زبان حرف بزند، نمیتواند وجود داشته باشد. در ایران، چون زبانهای مختلف وجود دارد، طبیعته یک ملت واحد، نمیتواند وجود داشته باشد. این حقایق آشکار را پژوهشگران "دانشمند"ما دانسته و آگاهانه نادیده گرفته و با اصرار و ابرام، وجود ملت های مختلف را در ایران انکار میکنند.
راستی سبب این کج اندیشی در زمینه مساله ملی در ایران چند ملیتی چیست؟ چرا این شوونیست های برتری طلب در نوشته های خود همه جا ملت های غیر فارس ایران را اقوام نامیده و تاکید میکنند که در سرتاسر ایران تنها یک ملت به نام ملت ایران وجود دارد؟ چه چیزی سبب می شود که این همه زبان شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی و سیاسی، چشم بر روی حقایق آشکار بسته، ملت آذربایجان را که بیش از یک سوم جمعیت ایران را شامل میشود، صرفا "اقوام"بنامند؟
به نظر من علت اصلی این کج اندیشی ها در کنار نگرش غیرعلمی به تاریخ، چیزی جز شوونیسم و برتری طلبی نژادی و زبانی نیست. اساس تحقیقات سست بنیاد این "دانشمندان"را بهره برداری و سودجوئی سیاسی و اقتصادی تشکیل میدهد. بهمین جهت نیز نتایج مطالعات و ژرف اندیشی های آنها از هرگونه ارزش علمی، عاری است .
مغرض بودن این پژوهشگران شوونیست را برای مثال میتوان در برخورد یک جانبه آنها به نظرات احمد کسروی(1324-1269 شمسی) در زمینه "زبان آذری"، مورد نگرش قرار داد. کسروی نویسنده پرکاری بود که در زمینه مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، تاریخی، دینی و ادبی، مطالب زیادی نوشته است. کسروی در مقالات و کتابهای خود، در عین حال که نکات و نظرات واقع بینانه ای مطرح ساخته، دچار غلط اندیشی ها و اشتباهات فاحشی هم شده است. حتی در "تاریخ مشروطه ایران"و "تاریخ 18 ساله آذربایجان"وی - که آثار پر ارزشی در زمینه تاریخ معاصر می باشند- نظرات نادرست زیادی مشاهده میشود. یکی از کتاب های احمد کسروی که شهرت زیادی کسب کرده است، نوشته کوتاهی است در زمینه زبان شناسی، تحت عنوان "آذری یا زبان باستان آذربایجان". این کتاب، در سال 1304 شمسی به رشته تحریر در آمده و در سالهای بعد بارها تجدید چاپ شده است. در این نوشته، کسروی این نظریه را مطرح میکند که در ادوار و قرون گذشته، اهالی آذربایجان به زبانی که با زبان فارسی قرابت زیاد داشت، حرف میزدند. اسم این زبان را کسروی زبان "آذری"می نامد. بعدها، با سرازیر شدن قبایل ترک سلجوقی به ایران در قرن یازدهم میلادی و سکونت جستن آنها در آذربایجان، زبان ترکی هم وارد این سرزمین شده است.
در فاصله بین حکومت ترکان سلجوقی و به قدرت رسیدن سلسله صفویه طی چندین قرن، در نتیجه هجوم پی در پی اقوام ترک و حمله مغول ها، زبان ترکی "زبان آذری"را از صحنه خارج ساخته و به زبان محاوره ای اهالی آذربایجان مبدل شده است.
این کتاب کسروی، از همان زمان انتشارش، به سلاحی در دستشوونیست های پان فارسیست به منظور پیشبرد اهداف برتری طلبانه خود و خوار شمردن زبان ترکی، مبدل شده است. این نوشته کوتاه، جای بررسی نظریات احمد کسروی در زمینه "زبان آذری"نیست. این خود به نوشته های دیگری نیاز دارد.
اینکه در آذربایجان قرنها پیش، قبل از متداول شدن زبان ترکی چه زبانی رایج بوده و زبان ترکی از چه زمانی به زبان عموم اهالی در آذربایجان مبدل گردیده است، بررسی و مطالعه همه جانبه ای را طلب می کند. اما حقیقت غیر قابل انکار این است که در طی قرنها، زبان ترکی آذری، زبان محاوره ای میلیون ها آذربایجانی بوده و هم اکنون نیز اهالی این سرزمین باستانی، بدین زبان تکلم میکنند. آنچه به سو استفاده از نوشته های کسروی در زمینه "زبان آذری"مربوط میشود این است که "پژوهشگران"شوونیست پان فارسیست، آن بخشی از نظرات کسروی را در زمینه زبان های فارسی و ترکی انتخاب میکنند که به پیشبرد اهداف برتری طلبانه شان یاری میرساند و نظراتی از وی را که به سودشان نیست، آگاهانه نادیده میگیرند!
در کتابی تحت عنوان "زندگانی من"که در سال 1323 شمسی نوشته شده، کسروی به ناقص بودن زبان فارسی در مقایسه با زبان ترکی، اشاره می کند: "ترکی از دیده کارواژه ها (افعال) به فارسی برتری میدارد. زیرا دیده شده در ترکی پانزده گونه گذشته (ماضی) و چهار گونه اکنون(مضارع) به کار میرود. در حالی که در فارسی در برابر آنها بیش از چهار گونه گذشته و یک گونه اکنون، شناخته نمی شود. این یکی از چیزهائی بود که مرا از نارسائی زبان فارسی و بیماری آن آگاه گردانید."کسروی همچنان در مقاله ای تحت عنوان "در پیرامون زبان"در روزنامه "پرچم"، پس از اشاره به این نکته که زبانهای پهلوی و اوستائی را یاد گرفته و در ضمن سفرهایش در زمینه نیمه زبان های ایران از قبیل دماوندی، شوشتری، کردی و مازندرانی تحقیقاتی انجام داده است، چنین می نویسد: "اینها مرا در باره فارسی بینا گردانید و چون در نگریستم این زبان را (منظور کسروی زبان فارسی است) پریشان و نابسامان و نادرست و نارسا یافتم."در همان کتاب "آذری یا زبان باستان آذربایجان"در زمینه نارسائی زبان فارسی باز چنین می گوید: "زبان فارسی بسیار نارساست. بسیاری از معنی هائی که به ترکی توان فهمانید این زبان به فهمانیدن آنها توانا نیست و از هر باره بر یک آذربایجانی سخت است که با این زبان سخن راند."
کسروی در یکی از مقاله هایش در مورد زبان ترکی، چنین اظهار نظر می کند: "ترکی یکی از زبانهای بزرگ جهان است و خود درشمار عربی و فارسی و اینگونه میباشد." ("پرچم"روزانه، 21 بهمن 1320) به این نکته نظرات صریح کسروی در مورد نواقص و نارسائی زبان فارسی، پان فارسیست ها و شوونیست های برتری طلب هرگز در نوشته های خود کوچک ترین اشاره ای نمی کنند. چون این گونه مطالب به مقاصد سودجویانه و شوونیستی آنها یاری نمی رساند.
اما دلیل این امر که کسروی با وجود اذعان مکرر به مقام والای زبان مادری خود - زبان ترکی- چرا با تمام نیرو سعی می کند زبان فارسی را با همه "نابسامانی و نارسائی"این زبان، در آذربایجان حتی به زبان محاوره مبدل سازد.(امری که در محال بودن آن کوچکترین تردیدی نمی توان داشت) این است که کسروی نویسنده و اندیشمندی مرکزگراست و رواج و رونق زبان فارسی را موثر ترین وسیله برای هرچه محکم تر کردن تسلط دولت مرکزی در نقاط غیر فارس نشین ایران میداند. این اندیشه عمیقا ضد دموکراتیک، کسروی را برآن میدارد که خواهان محو و نابودی زبان ترکی و دیگر زبانهای متعلق به ملت های غیر فارس ایران باشد.
در تعقیب این سیاسیت شوونیستی و پان فارسیستی، کسروی، در واقع امر، به جاده صاف کن سیاست های سرکوبگرانه رضا شاه در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و از آن جمله در پایمال ساختن حقوق ملتهای تحت ستم ایران مبدل میگردد.
چند نقل قول از نوشته های کسروی به روشنی، افکار شوونیستی و ضد دموکراتیک وی را در مورد زبان ملت آذربایجان آشکار میسازد. در نوشته ای تحت عنوان "فارسی را در آذربایجان روان گردانیم،"چنین اظهار نظر می کند: "ما هوادار زبان فارسی هستیم و بر آنیم که باید این زبان را تواناترین و آسان ترین زبانها گردانیم. نیز بر آنیم که در سرتاسر ایران، جز این زبان نباشد. بخصوص در باره آذربایجان این آرزو را داریم و سود آذربایجانیها را در این، می دانیم. ما به زبان ترکی ایرادی نداریم. آنهم یکی از زبانهای بزرگ جهان است و خود، زبان توانائی است. ولی سود ما در این است که آن را از آذربایجان برداریم و فارسی را چنانچه زبان نوشتن است، زبان سخن گفتن گردانیم."!! (پرچم روزانه شماره 162 15 مرداد ماه 1321)
در جزوه "دفاعیات از سرپاس مختاری و پزشگ احمدی"، کسروی چنین می گوید: "این آرزوی ایرانیان است. آرزوی همگی ماست. ما این را به یاری خدا از پیش خواهیم برد و همه زبانها را جز از فارسی از میان بر خواهیم داشت...... زبان مادری من ترکی بوده ولی همه می دانند که چه کوشش هائی به کار می بریم که آن زبان نیزاز ایران بر افتد. ترکی بر افتد، عربی بر افتد....." (پرچم و پرچم هفتگی، سال های 22-1321)
چنانچه از این اظهارات عمیقا شوونیستی کسروی استنباط میشود، این نویسنده پان- فارسیست و مرکزگرا بر آن بود که همه زبانها را به جز زبان فارسی از میان بردارد. حتی زبان فارسی را در آذربایجان به زبان محاوره ای اهالی این سرزمین، مبدل سازد! در دوران دیکتاتوری عنان گسیخته رضا شاهی، این بحث احمقانه هم در محافل رسمی شوونیستی مطرح بود که اطفال شیرخواره آذربایجانی را از آغوش مادران برداشته و در شیر خوارگاه ها و کودکستانهای ویژه ای، زبان فارسی را از همان آغاز زندگی به آنها بیاموزند. این شوونیست های عاری از شعور، فکر میکردند با این سیاست فاشیستی، خواهند توانست زبان فارسی را در آذربایجان جانشین زبان ترکی سازند! چه سیاست ضد مردمی و نابکارانه ای!
گرچه حتی با توسل به وحشیانه ترین عقوبتها و ضد انسانی ترین تدابیر نمی توان زبان محاوره ای یک ملت را از آن ملت گرفت، اما با اعمال سیاست های ضد دموکراتیک و شوونیستی میتوان به رشد زبان و ادبیات و فولکلور ملتهای تحت ستم، صدمات جبران ناپذیری وارد ساخت. نگاهی اجمالی به نوشته های احمد کسروی در زمینه زبان و ادبیات، این واقعیت تلخ را آشکار می سازد که نظرات مرکزگرایانه و پان فارسیستی، سبب گردید نویسنده چیره دستی مثل کسروی،- که با شکوه ترین تاریخ را در زمینه انقلاب مشروطه و قهرمانی های خلق آذربایجان در آن انقلاب به رشته تحریر در آورده و در طول سال ها بی باکانه به جنگ با فرقه ریا کار شیخ و ملا برخاسته بود،- برخوردی کاملا شوونیستی و تحقیر آمیز در باره شعر و ادبیات آذربایجان داشته باشد.
وی در یکی از نوشته های خود، در برخورد به ادبیات چند صد سال اخیر آذربایجان، چنین می نویسد: "در آذربایجان در این مدت چند صد سال جز برخی کتاب های کوچک و کم بهائی از ثعلبیه و دخیل و دیوان راجی و مانند این ها تالیف نگردیده."! تعجب آور است که این پژوهشگر سخت کوش با تمام اطلاعاتی که در زمینه تاریخ و ادبیات داشته، چنین برخورد توهین آمیز و نا درستی به ادبیات زادگاه خود داشت.
از 600 سال به این طرف که شاعر آزاده و ماتریالیست آذربایجان، عماد الدین نسیمی، آن غزلیات شیوای فلسفی را به زبا ن ترکی سرود تا امروز، آذربایجان نویسندگان و شعرای بس نام آور و آزاده ای در دامن خود پرورش داده است. در زمان جوانی کسروی، شاعری در آذربایجان به نغمه سرائی پرداخته بود که اشعار آتشین و ترقی خواهانه او را فدائیان جان برکف در سنگرهای مبارزه مسلحانه در تبریز، زمزمه میکردند. اسم این شاعر انقلابی، صابر میرزا است(1911-1862) که چکامه های پرشورش را شعرای مبارزدوران مشروطه، از آن جمله علی اکبر دهخدا(1334-1257شمسی) و اشرف الدین گیلانی مدیر نشریه "نسیم شمال"(وفات در سال1313 شمسی) به زبان فارسی بازگو میکردند.
در همان دوران زندگی کسروی، اشعار دلنشین معجز شبستری در آذربایجان شهرت وافری پیدا کرده بود. در اشعار لطیف و طنزآمیز معجز، ملایان ریاکار، سرمایه داران استثمارگر و دیگر دزدان اجتماعی بی رحمانه مورد حمله قرار گرفته اند.
کسروی همچنان حرفی از نمایش نامه های انتقادی میرزا فتحعلی آخوند زاده(78-1812) که ده ها سال قبل از انقلاب مشروطه، اولین نمایش نامه ها را در مشرق زمین به زبان ترکی آذری نوشته است- آثار پر ارزشی که همه حاوی انتقا دهای اجتماعی است- به زبان نمی آورد.
در ایران، از زمان سر کار آمدن رضاخان تا به امروز که رژیم آزادیکش و شوونیست جمهوری اسلامی در ایران حاکم است، به مدت 90 سال در حق زبان و فرهنگ و ادبیات و آداب و رسوم ملت های غیر فارس، بدترین تبعیض ها و ستمگری ها اعمال شده است. تسلط زبان فارسی که برای ملتهای غیر فارس ایران به مثابه زبان بیگانه می باشد، بیش از نصف جمعیت کشور را از خواندن و نوشتن به زبان مادری خود محروم ساخته است.
هنوز هم،شوونیست های پان فارسیست، آنهائی که در جای پای کسروی در رابطه با مساله زبان گام برمیدارند، با تمام سعی و اصرار، از حق ویژه زبان فارسی و از تسلط این زبان که تنها زبان یکی از ملت های ساکن ایران می باشد، در یک کشور چند ملتی، دفاع میکنند.
هنوز هم، هر آن کسی را که علیه شوونیسم و پان فارسیم و برتری زبانی و نژادی مبارزه میکند، به تجزیه طلبی متهم کرده و با این برچسب زدن ها می کوشند فریادهای اعتراض علیه ستم ملی را در گلوها خفه کنند.
راستی این همه کوشش در جهت از قبر در آوردن نعش پوسیده "زبان آذری"به چه سیاست هائی جز تداوم ستم ملی کمک میکند؟ اگر هم روزی، روزگاری، اهالی آذربایجان به زبان "آذری"کسرویها و احسان یار شاطرها محاوره میکردند، اکنون دیگر از آن دوران که از خاطره ها فراوش شده، خبری نیست. اهالی آذربایجان صد ها سال است به زبان ترکی حرف میزنند. در این زبان نغمه سرائی میکنند ، شعر میسرایند، داستان می نویسند، افکار خود را در این زبان بیان میدارند، مادران در این زبان در گاهواره به اطفال خردسال خود لالائی میگویند .
این زبان، زبان دیرین خلق آذربایجان است که 90 سال تمام است رژیمهای ارتجاعی و پان فارسیست حاکم در ایران، فرا گرفتن آنرا قدغن کرده اند.
اهالی آذربایجان،برخلاف نظر کسروی که در نوشته هایش همه جا به علاقه وافرشان برای نوشتن و تکلم به زبان فارسی اشاره میکند، در عین علاقه مند بودن به زبان مادری خود، از اینکه شوونیست های حاکم در ایران با زور و قلدری زبان فارسی را برآنها تحمیل کرده اند، رنج می برند و سرسختانه علیه ستم ملی مبارزه میکنند.
خرداد ماه 1394.