فارسی دری، زبان مهاجر يا بومی در ايران؟
کسانيکه ميگويند فارسي دري ادامة زبان پهلويي است که در زمان ساسانيان در مناطق فارس متداول بود راهي کاملاً خطا ميپيمايند و اين گفتهها را بدون پايه و برهان علمي و تنها از سر تعصب بر زبان ميآورند که بر مردم فارس زبان گفته باشند زبان آنها با آمدن زبان بيگانه دري از ميدان بدر نرفته و بر حيات خود ادامه داده است .
اگر زبان دري ادامة زبان پهلوي يا فهلوي مردم شيراز و ديگر شهرهاي استان فارس بوده, چرا سعدي شيرازي در قرن هفتم هجري همزمان با زبان دري, به فهلوي يا پهلوي که صدها سال هم تحت تأثير زبان دري بوده شعر سروده است؟
اگر ما ميگوئيم زبان ترکي امروز آذربايجان ادامة زبان ترکي هزار سال پيش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود»است غيرممکن است استاد شهريار در کنار اثر معروف«حيدربابايه سلام»که به زبان ترکي امروز است به زبان هزار سال پيش ترکي, يعني به زبان دده قورقود هم منظومهاي بسرايد و ديواني به اين زبان داشته باشد ! اما استاد شهريار علاوه بر زبان ترکي, به زبان فارسي که زبان جداگانه و متفاوت از ترکي است نيز شعري سروده و ديواني تنظيم کرده است, همانطوريکه سعدي شيرازي هم به دو زبان جداگانه فارسي دري (زبان مرسوم دربار), و پهلوي (زبان بومي و اصلي مردم فارس) سروده هایی دارد.
اگر فارسي دري در تداوم زبان پهلوي بود. چرا تا قرن هفتم هجري حتي يک بيت شعر در منطقة استان فارس که مسکن اصلي فارس زبانان است به فارسي دري سروده نشده است و يک سطر نثر, به زبان دري تا قرن هفتم هجري در اين مناطق نوشته نشده است؟ درحاليکه در مناطق ديگر بخصوص مناطقي که سلاطين, مراکز حکومتي خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دري (فارسي) ميبينيم؛ مثل مناطق تاجيکستان و افغانستان که مرکز حکومتهاي ساماني و غزنوي بوده و عراق عجم (مناطق مرکزي ايران چون شهر ري, قم, کاشان, اراک, اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقيان بوده است!
حتي خود ناسيوناليستهاي افراطي هم به دري (فارسي) زبان نبودن مردم مناطق فارس و سروده نشدن حتي يک بيت شعر به اين زبان تا قرن هفتم هجري در اين مناطق اعتراف دارند.
«اکثر شعرايي که به فارسي شعر گفتهاند اين زبان را در محيط مدرسه آموختهاند حتي سخن پردازي چون سعدي که در محيط خانوادگي به زبان محلي صحبت ميکرد, فارسي را در محضر استاد فرا گرفته است.»[1]
«سلجوقيان . . . نقش . . . در ترويج زبان فارسي در ايران, به ويژه پشتة غربي داشتند. اتابکان در حمايت از اهل ادب, کوشش قابل ملاحظهاي به خرج دادهاند. سدههاي پنجم و ششم هجري دورة شکوفايي نظم و نثر دري . . . در اغلب سرزمينهاي غربي است کما اينکه: «از آغاز زبان دري تا روزگار سعدي در ظرف اين شش قرن ازدهات کوچک يا شهرهاي بزرگ . . . . گويندگاني کوچک يا بزرگ . . . و برخي شاعران ديگر برخاستهاند و آثاري خوب يا بد از آنها بر جاي مانده است, اما تاريخ ادبيات ما از فارس که متاع خاص و مختص آن شعر و شاعر است حتي اسم يک شاعر را ضبط نکرده است و تا جايي که من به ياد دارم يک بيت شعر خواندني به عنوان محصول اين محيط در ظرف اين ششصد سال, نگاه نداشته است . . . »[2]
با اسناد و مدارکي که در دست است آشکار ميگردد سلاطين و پادشاهان در هر جا مستقر ميشدند افرادي از آن مناطق براي راهيابي به دربار, زبان دري (فارسي) را که زبان مرسوم شعر دربار شده بود ياد ميگرفتند و به سرودن شعر در شأن و شوکت سلاطين, نوشتن تاريخ فتوحات آنها, و دريافت انعام از دربار ميپرداختند.
به زبان ديگر بايد گفت, سلاطين به هر کجا ميرفتند اين زبان مهاجر را همراه خود به آنجاها ميبردند, همانطوريکه زبان عربي را هم به عنوان زبان علم همراه خود داشتند!
لذا فرضيه اينکه زبان دري ادامة زبان پهلوي فارسيان است, فرضية نادرست و غيرعلمي است و دري و يا فارسي دري زباني است متفاوت از پهلوي و متعلق به تاجيکها و افغانها که به وسيله سلاطين ترک وارد ايران و ساير مناطق تحت حاکميت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتي ترکيه عثماني شده است؛ لاکن زبان ترکي و بعضي از زبانهاي ديگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حيات خود ادامه دادهاند ولي زبان پهلوي پارسيان نتوانسته در مقابل آن ايستادگي کند و در داخل آن مستحيل شده و از بين رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضي شهرها و روستاهاي دورافتاده مناطق فارس نشين باقي مانده است. اگر زبان فارسي دري ادامة زبان پهلوي ساساني ميبود, فارسي زبانان و فارسي دانان امروز نبايد زحمت زيادي در خواندن و فهميدن معنا و مفهوم زبان پهلوي دوران ساساني و بعد آن داشته باشند, همچنانکه ترک زبانان آذربايجاني و ترکيهاي در خواندن و فهميدن زبان کتاب «دده قورقود»که مربوط به هزار تا هزارو دويست سال پيش است و ترکي امروز آذربايجان و ترکيه, ادامة اين زبان است؛ با مشکل زيادي روبرو نيستند و معني و مفهوم کتاب براي آنها کاملاً آشکار است. در صورتيکه هيچکدام از ايرانيان فارس زبان نميتوانند از متن چند سطري زبان پهلوي که حتي بعد از اسلام نوشته شده, مثل کتيبه پهلوي «اقليد» در جنوب آباده, کتيبة «تخت طاووس» در استخر فارس و يا متنهاي پهلوي که در سدههاي سوم و چهارم هجري مثل «بُندهشن, زادسَپَرم, روايات پهلوي[3] و . . . » که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دري نوشته شدهاند چيزي سر در بياورند. در حالي که آثار نوشته شده در همين سده يعني در قرن سوم و چهارم هجري به زبان دري, اکنون نيز به راحتي از طرف هر فرد ايراني فارس زبان و غيرفارس زبان آشنا به فارسي (دري) قابل خواندن و مفهوم است و تفاوت آنچناني با زبان فارسي امروز ندارد! چنانکه خواندن و درک مفاهيم شعر دري (فارسي) حنظلة بادغيسي اولين شاعر دريگوي قرن سوم هجري براي هيچيک از ايرانيهاي امروز مشکلي ايجاد نميکند و اشعار «رودکي» شاعر دوران سامانيان (قرن چهارم هجري) براي همة فارسي دانان به راحتي قابل درک است.
. حنظلة بادغيسي اهل بادغيس از شهرهاي شمال شرقي افغانستان است:
مهتري گر به کام شير در است شو خطر کن ز کام شير بجوي
يا بزرگي و عزّ و مکــنت و جاه يـا چو مردانت مرگ روياروي
دو بيت بالا اوّلين شعر فارسي دري و از حنظلة بادغيسي است.
شعري هم از رودکي شاعر قرن چهارم هجري:
بوي جوي مــولين آيـــد همي يـاد يـار مهربان آيــد همي
ريــگ آمـــو و درشــت راه او زير پايم پرنيــان آيــد همي
آب جيحون از نشاط روي دوست خنگ ما را تا ميـان آيد همي
اي بخارا شـاد باش و شـــاد زي مير نزد ميهمـــان آيـد همي
مير مـــاه است و بخـارا آسمـان ماه سوي آسمـــان آيد همي
مير سرو است و بخــارا بوستــان سرو سوي بوستـانآيد همي[4]
متني هم به نثر معمول "دري"در قرن چهارم هجري, بر گزيدهاي از متون تاريخ بلعمي تأليف ابوعلي محمد بن محمد بلعمي که خود ترجمة تاريخ طبري است.
تاريخ بلعمي در سال ۳۵۲ هـ . ق از متن عربي تاريخ طبري که توسط محمدبن جرير طبري و حدود صد سال پيش از آن تأليف شده بود به فارسي دري ترجمه گرديد. تاريخ بلعمي اولين و قديميترين اثر تاريخي به زبان فارسي دري است.[5]
«سپاس و آفرين مر خداي کامران و کامکار و آفرينندة زمين و آسمان را, آنکش نه همتا و نه انباز و نه دستور و نه زن و نه فرزند. هميشه بود و هميشه باشد, و بر هستي او نشان آفرينش پيداست آسمان و زمين و شب و روز و آنچه بدو اندر است . . . و ما خواستيم که تاريخ روزگار عالم اندر آنچه هر کسي گفته است, از اهل نجوم و از اهل هر گروهي که تاريخ گفتهاند, از گبر و ترسا و جهود و مسلمان, هر گروهي آنچه گفتهاند, ياد کنيم اندرين کتاب به توفيق ايزد عزوّجل از روزگار آدم تا گاه رستخيز چند بود؛ و اين اندر کتاب پسر جرير نيافتيم, و باز نموديم, تا هر که اندر وي نگرد, زود اندر يابد, و بر وي آسان شود, انشاء الله تعالي وحَدهُ العزيز.[6]»
اينک متني به زبان پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري, يعني همان زماني که حنظله بادغيسي اولين شعر فارسي دري را صد سال پيش از آن سروده بود و رودکي در دربار سامانيان به فارسي دري شعر ميسراييد و ابوعلي محمدبن محمد بلعمي تاريخ طبري را به فارسي دري ترجمه ميکرد!
روايات پهلوي
متن پهلوي مربوط به قرن چهارم هجري از کتاب «زبان پهلوي, ادبيات و دستور, ژاله آموزگار- احمد تفضّلي- ص ۱۱۱- انتشارات معين تهران- ۱۳۸۰»
متني ديگر به زبان پهلوي از يادگار زريران و تلفظ آن به لاتين و فارسي, و ترجمة آن به فارسي و تعمّق در تئوري کسانيکه ادعا دارند زبان فارسي- دري ادامة زبان پهلوي است؟ !
تلفظ متن اصلي, به لاتين:
Halā šarwan īgyān abzūd – it kē amwašt
Halā wirāz fatarōwad tō kē amwašt
Halā sēne- murwag bārag- it kē amwašt
Ka-t hamē ēdōn kāmest kū- m (?) abāg hyōnān kārezār kunē nūn ōžad, abgand hē andar im(?) razm, čiyōn, a-gāh, a-ganĵ mardōm, u- t ēn xwehl wars ud rēš wādān wišuft ēstēd, u-t abēžag tan asbān xwsat pad pāy, u-t xāk ō grīw nišast
تلفظ متن اصلي, به فارسي:
هلاشروان اي گيان ابزود- ايت که اموشت
هلا ويراز فَتَر اوود تو که اموشت
هلا سنه موروگ بارَگ- ايت که اموشت
کَ- ت همه اِدون کامست کو- م (؟) اباگ هيونان کارزار کونه نون اوژَد, ابگند هه اندريم (؟)
رزم, چيون, اَ- گاه, اَ- گنژ مردم, او- ت ان خوهل ورس وادان ويشوفت استد او- ت اَبژَگ تن اسبان خوست پد پاي, او- ت خاک او گريونيشست.
ترجمه متن پهلوي, به فارسي:
هلا شير افکن ستوده جان ! که بر بادت داد؟
هلاگرازِ پيشتاز ! تو را که بر باد داد؟
هلا سيمرغ باره ! که بر بادت داد؟
چون تو همي ايدون خواستي که همانا (؟) با هيونان کارزار کني, اينک کشته (و)
افکنده باشي در اين (؟) رزم, چونان مردم بي (تخت و) گاه (و) بيگنج, و اين موي و ريش تابدار تو را بادها آشفته است, و تن پاکيزة تو را اسبان به پاي لگدکوب کردند, و خاک بر تن تو نشسته است.[7]
نمونهاي که از زبان پهلوي داده شد در صورتيکه ترجمه نشود آيا قابل فهم براي هموطنان فارس زبان ميباشد؟ تازه ترجمة فارسي متن پهلوي که توسط مترجم تلاش شده به تلفظ متن اصلي نزديک باشد, باز به راحتي قابل درک نيست !
حال آنکه نمونهاي که از فارسي دري داده شد و مربوط به قرن سوم و چهارم هجري و زمان حکومت سامانيان است و در مناطق تاجيکستان و افغانستان امروزي متداول بود و هم عصر با زبان پهلوي مردم مناطق فارس ميباشد, کاملاً مفهوم است و تنها فرقي که با فارسي امروز دارد کلمات کمتر بکار برده شده عربي در آن است.
ناصح ناطق که افکار ناسيوناليستي افراطي وي بر همه آشکار است و براي از ميان برداشتن زبان ترکي در آذربايجان و ديگر مناطق ترک ايران پيشنهادهاي خاص خود را دارد. در کتاب «دربارة زبان آذربايجان» اعتراف ميکند که زبان پهلوي, زبان ايرانيان دورة ساساني بود که در دورة اسلامي منسوخ شده است. وي در ارتباط با همين موضوع ميگويد: «. . . . اگر در دورة ساساني زبانهاي سغدي و خوارزمي,. . . پهلوي, سگزي در قسمتهاي مختلف ايران رواج داشت, در دوران اسلامي اين زبانها به تدريج منسوخ شد و زبان فارسي امروزي براي کتابت و محاوره جاي زبانهاي باستاني را گرفت. به نحوي که از زبان سغدي جز چند لهجة فرعي به نام يغنوبي و غيره در پامير و از زبان خوارزمي جز مقداري نوشته و خاطره و نامهاي ماهها در کتاب بيروني, و از زبان پهلوي جز چند لهجة فرعي در غرب ايران و مقداري نوشته چيزي باقي نمانده است. ولي گسترش زبان فارسي به عنوان زبان شعر و ادب در دوران اسلامي واقعاً عجيب بوده . . . »[8]
دکتر ناتل خانلري هم در کتاب «زبان شناسي و زبان فارسي» مينويسد:
«مردم شيراز در قرن هفتم و هشتم هجري به زبان محلي شيرازي سخن ميگفتهاند. اما سعدي و حافظ آثار گرانبهاي خود را به آن لهجه ننوشتهاند. نمونة لهجه شيرازي سعدي بيتي است در گلستان و مصراعهايي در يکي از قصايد مُلَمّع او. در ديوان حافظ نيز غزل ملمّعي هست که چند مصراع به لهجة شيرازي است, اين سخنوران بيشبهه در خانه و بازار به همان لهجه گفتگو ميکردهاند. اما زبان شاعري و نويسندگي ايشان فارسي دري بوده است.»[9].
در حقيقت دکتر پرويز ناتل خانلري زبان پهلوي شيرازيها را که به تدريج در حال از بين رفتن بوده و در گذشته نيز بدان زبان نوشته و ميخواندند و در زمان سعدي و حافظ, طي صدها سال تحت تأثير زبان عربي و دري هم بوده «لهجة شيرازي» مينامد !
دکتر عبدالحسين زرين کوب در مورد از بين رفتن زبان پهلوي پارسيان مينويسد:
«به هر حال از وقتي حکومت ايران به دست تازيان افتاد زبان ايران نيز زبون تازيان گشت. ديگر نه در دستگاه فرمانروايان به کار ميآمد و نه در کار دين سودي داشت. در نشر و ترويج آن نيز اهتمامي نميرفت و ناچار هر روز از قدر و اهميت آن ميکاست.» زبان پهلوي اندک اندک منحصر به موبدان و بهدينان گشت. کتابهايي نيز اگر نوشته ميشد به همين زبان بود, اما از بس خط آن دشوار بود اندک اندک نوشتن آن منسوخ گشت. . . .
از اين روي بود که وقتي زبان تازي آواز بر آورد زبانهاي ايران يک چند دم در کشيدند. . . »[10]
دکتر رحمت مصطفوي در کتاب «دربارة زبان فارسي» مينويسد:
«ولي يک واقعه خيلي مهم را در اين ميانه فراموش نکنيم, و آن اينکه در اين ماجرا, و در اين ميدانهاي جنگ و در اين دارالحکومههاي عربي, زبان پهلوي مُرد. . .زبانها به دنيا ميآيند, زاد و ولد ميکنند و ميميرند. همين چگونگي مرگ زبان پهلوي و تولد زبان فارسي نمونة ديگر از تحولات زبان است.»[11]
ابن نديم در کتاب «الفهرست» خود با اتکا به عبداله بن مقفع, دري را زبان درباريان و زبان اهل خراسان و مشرق و اهل بلخ. . . . دانسته است.[12]
ابو عبداله محمدبن احمد خوارزمي که در سدة چهارم هجري ميزيست در کتاب «مفاتيح العلوم» زبان دري را زبان خاص دربار شمرده که «غالب لغات آن از ميان زبانهاي مردم خاور و لغات زبان مردم بلخ بوده است.»[13]
پروفسور غلامحسين بيگدلي در مقدمة کتاب «صحاح العجم» مربوط به هندوشاه بن سنجر صاحبي نخجواني که فرهنگ «فارسي - ترکي» است و در قرن ۱۳ ميلادي (۷ هـ . ق) در تبريز تأليف شده است مينويسد:
«هندوشاه زبانهاي فارسي, ترکي, عربي و پهلوي (فارسي ميانه) را خوب ميدانسته و آثار متعددي در اين زبانها تصنيف کرده است. متأسفانه تاکنون پارهاي از ميراث ادبي وي ناشناخته مانده, از آن جمله فرهنگ گرانبهاي «صحاح العجم» يا «تحفه العشاق» را ميتوان نام برد.»[14]
پروفسور بيگدلي از آشنايي مؤلف فرهنگ «صحاح العجم» به زبانهاي ياد شده سخن به ميان ميآورد و از زبان پهلوي, در کنار زبان عربي, ترکي و فارسي (دري) نام ميبرد, که دليل بر اين است زبان پهلوي زباني بوده مستقل, مثل زبانهاي ترکي, عربي و فارسي دري, و مؤلف صحاح العجم هم با اين زبان آشنا بوده و به اين زبان هم اثر آفريده است!
اگر زبان پهلوي, مادر زبان فارسي دري به حساب ميآمد ديگر نيازي نبود از زبان پهلوي, همطراز و برابر با زبان فارسي و موازي با آن نامي برده شود و نام اين دو زبان در کنار هم بيايد!
[1] - زبان فارسي در آذربايجان, گردآوري ايرج افشار, ص ۳۸۶- بديعالزمان فروزانفر «سخن و سخنوران» ص ۴۹۵.
[2] - زبان فارسي در آذربايجان. . . ص ۳۸۵- دکتر مهدي حميدي, بحثي دربارة سعدي, کنگره جهاني سعدي و حافظ شماره ۴۷, ص ۷۰ و ۷۱.
[3] - مراجعه شود به کتاب «زبان پهلوي- ادبيات و دستور» ژاله آموزگار- احمد تفضلّي, صص ۲۳-۳۲ , انتشارات معين چاپ سوم, ۱۳۸۰, تهران.
[4] - تمدن باستاني و فرهنگ زمان سامانيان , مجموعه مقالات, وزارت فرهنگ جمهوري تاجيکستان [شهر] دوشنبه, انتشارات مزديسنا- ص ۱۴۸- سال ۱۹۹۹ ميلادي.
[5] - گزيده تاريخ بلعمي, به انتخاب و شرح دکتر رضا انزابي نژاد, ص ۱۳, مؤسسه انتشارات امير کبير تهران- ۱۳۷۳.
[6] - همان کتاب صص ۲۱-۲۲.
[7] - «فرهنگ», مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه) کتاب سيزدهم زمستان ۱۳۷۱ صص ۲۰۷-۲۰۸ . (متن پهلوي بالا و تلفظ به لاتين و ترجمة آن به فارسي, از کتاب ياد شده گرفته شده است, تنها تلفظ متن پهلوي به فارسي از طرف مؤلف به آن افزوده شده است.)
[8] - «دربارة زبان آذربايجان» ناصح ناطق, ص ۶ سال ۱۳۵۸.
[9] - «زبان شناسي و زبان فارسي» دکتر پرويز ناتل خانلري, ص ۱۴۶.
[10] - دو قرن سکوت, دکتر عبدالحسين زرين کوب, ص ۱۱۲ , چاپ دوم سال ۱۳۳۶.
[11] - درباره زبان فارسي, دکتر رحمت مصطفوي ص ۱۳, مؤسسه عطايي,۲۵۳۵ شاهنشاهي (۱۳۵۵ هجري شمسي)
[12] - مجلة ايران مهر, شماره ۶, دي ماه ۱۳۸۲ ص ۳۳. (خراسان قديم سرزمينهاي داخل افغانستان و خراسان ايران را شامل ميشد)
[13]- آذربايجان و اران . . . عنايتاله رضا ص ۱۷۰ / خوارزمي, ابوعبداله محمدبن يوسف کاتب, مفاتيح العلوم, ترجمه حسين خديو جم, انتشارات بنياد فرهنگ ايران ص ۱۱۲.
[14] - «صحاح العجم» هندو شاه بن سنجر نخجواني, باهتمام غلامحسين بيگدلي- مرکز نشر دانشگاهي ص ۵, ۱۳۶۱.