با تشکر از گردانندگان بیبیسی و آقای کریمی در تهیه این برنامه. ضروری میبینم که این نوشته را چون اظهارات تکمیلی در مورد نظرات بنده در برنامه بیفزایم. درفرصت کوتاهی که داده شد متاسفانه فشرده کردن و حذف قسمتهایی به علت تنگی وقت برنامه بعد از تهیه آن , نکاتی را مبهم گذارده که بنده مایل به توضیح آنها هستم:
1-بنده در این برنامه به درستی به "کنوانسیون منع و مجازات جرم نسلکشی"حقوق بشر سازمان ملل اشاره کرده ام و که به درستی در ماده 2 بند "ِی"آن در تعریف نسل کشی از جمله آمده است : تراسفر کردن کودکان یک گروه در گروهی دیگر "نسل کشی ( نسل کشی فرهنگی) نامیده میشود. متاسفانه دوستانی در اینجا تراسفر شدن, یعنی انتقال ماهوی از یک فرم به فرمی دیگر (مثل ترانس سکسول شدن) را با کلمه "ترانسپورت "شدن یعنی نقل و انتقال یا جا به جایی فیزیکی درهم آمیخته اند.
منظور از این بند این نیست که الزاماً کودکان گروهی به زور از آنها گرفته شود و به گروهی دیگر فرستاده میشوند! بلکه با محروم کردن فرهنگی کودکان یک ملیت از سوی دولت حاکم که ملت حاکم نمایندگی میکند، عملا این گروه اتنیکی محروم راه چارهای غیر از ارسال کودکان خود به مرکز تعلیم و تربیتی دولت و ملت حاکم را ندارد. این شیوه عملا کودکان ملیتهای غیرحاکم بعد از چند نسل به همان گروه حاکم ترانسفر یا تبدیل میکنند. افرادی در این رابطه تز دکترا نوشته و روانشناسان و جامعه شناسان مشهور دنیا بر اساس همین مساله با استناد از همین سند سازمان ملل و همین بند انتقال اجباری کودکان فنلاندی به سوئدی و یا بعد ها از کودکان دیگر مناطق تحت اقتدار یک حاکمیت تک زبانی, به گروه خود را محکوم کردهاند و به اندازه کافی نوشتهاند که در صورت لزوم میتوانم در اختیار علاقه مندان قرار دهم
2- یک بار و برای همیشه باید توضیح دهیم که چرا حتی وضع اقتصادی خوب بعضی از اعضای یک گروه اتنیکی در ایران هیچ ربطی به ضایع شدن حقوق جمعی گروه اتنیکی که آن فرد به آن متعلق است ندارد.
برای فهم بهتر مساله تصور کنید که وجود تعدادی زنان مقنه به سر و چادر به سر اما تاجر و صاحب ملک و یا وجود تعداد زنان در پارلمان ایران آیا میتواند دال بر این باشد که ستم جنسی در اینکشور وجود ندارد ؟! پر واضح است که زنانی که از حقوق برابر جنسیتی دفاع میکنند علیه حجاب اجباری و بی عدالیت جنسیتی فعالیت میکنند نمیتواند در این کشور به کسب و کار بپردازد. چنین زنانی نه تنها کار و کسب نمیتوانند داشته باشند، بلکه حتی جانشان نیزدر خطر است.
به همین ترتیب آنجا که از ستم ملی سخن میگوییم هیچ تاجر ترکی در ایران نمیتواند درعین حال مخالف ولایت فقیه باشد و یا نمیتواند از حقوق اتنیکی گروه خود مثلا تقاضای تاسیس حزب آذربایجانی بکند و یا از درخواست حقّ تحصیل به زبان مادری دفاع کند (که حقّ اتنیکی و جمعی اوست). در این صورت تجارت که سهل است حتی زندگی خود او را نیز به خطر میاندازند.
پیشرفتهای شغلی انسانها در جامعه آسیمیله شده آنجا که افراد هم حقوق شهروندی خود هم حقوق جمعی ملی خود را سرکوب یا فراموش کردهاند ربطی به مساله ملی در ایران ندارد. حتی اگر تمامی اعضای پارلمان جمهوری اسلامی را زنان چادر به سر که در خدمت قانون ضدّزن این نظام هستند تشکیل دهند هیچ تاثیری در این حقیقت واضح ندارد که در ایران ستم جنسیتی وجود دارد. به همین خاطر تمام افراد نظام و بازار و اقتصاد حتی اگر به یک گروه اتنیکی تعلق هم داشته باشند، افرادی در خدمت نظام جمهوری اسلامی هستند و نمیتواند از ستم ملی به گروه اتنیکی خود دفاع کند.
پس حقوق جمعی (اتنیکی) در مورد نقض حقوق جنسیتی, دینی, ملی هرگز به جهت موفقیت های شغلی یا اقتصادی نمایندگانی از افراد این گروه ها که با انکار یا تسلیم شدن در مقابل یکی یا بعضی از ستمها کسب کردهاند , وجود ستم را به هیچ وجهی انکار نمیکند و خبر از سرکوب و اسیمیلاسیون و به سکوت کشاندن گروه های مختلف انسانی میدهد که دیگر تسلیم شده اند و مشغول منافع و علاقه مندی های شخصی خود هستند و حقوق گروه اتنیکی خود را مطالبه نمی کنند چون به احتمالی نسبت به آن آگاهی کافی ندارند.
3-در ادّعای آنهایی که میگویند این افکارهویت طلبی از خارج تاثیر میگیرد شاید نوعی حقیقت بیابیم اما نه به آن شکل که آنها گمان میکنند.
مهاجرت بعد از سر کار آمدن رژیم کنونی ایران و فرار از بیعدالتیها و ستمهای گوناگون این امکان را فراهم کرد که شهروندان این کشور از ملیت های گوناگون قدم به دنیایی بگذارند که در اغلب آنها جایی بر این ستمها نیست . عصیان هنگامی صورت میگیرد که انسان بیدار شده خود را فریب خورده و در جهالت بیابد. درست مثل کودکی که زمانی گمان میکرد کتک خوردن از پدر، مادر و یا معلم بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی اوست. همین کودک بعد از رسیدن به سن بلوغ و آشنائی با جهانی "جویبار ماهی سیاه کوچولو" را درمییابد. جویباریکه در آن اغلب مشکلات روانی و یا جسمی او ریشه در همین رفتار ضد انسانی در دوره کودکی با اوست . آشوب و سرکشی و به محکمه کشیدن مسبب های این رفتار وحشیانه که از او سالهای کودکی را ربوده و حتا اثرات دراز مدت منفی در سال دیگر زندگی او گذاشته درست بعد از واقف شدن به حقوق خود رخ میدهد.
به همین شکل است که زندگی در کشورهایی که در آنجا انسانها بیعدالتیهایی از این قبیل رادر حقّ ملّیتها و گروه های دینی مذهبی یا جنسی نمیبینند منجر به بیداری میشود که طبیعتاً به نوبه خود شورش و عصیان را همراه میاورد. جهان کنونی دوران سیم خاردارها را پشت سر گذشته است و استحمار مردم تا حدودی غیرممکن شده است. بعداز بیداری نه خوابیدن ممکن است نه خود را به خواب زدن !این آن فاکتوریست که مرکز گرایان طرفدارا ادامه استبداد باید آن را ببینند. .
4-جامعه روشنفکر فارس دوران حساسی را در پیش دارد. مسولیت این قشر که از طرفی در اپوزیسون علیه رژیم و طرفدار عدالت اجتماعی است، و از طرفی دیگر به مثابه نماینده گان ملت حاکم، تقسیم امتیاز و شریک کردن دیگر ملیتها در قدرت بر او چندان آسان نیست. این قشر نمیتواند هم مدعی طرفداری از حقوق بشر باشد و هم به نقض حقوق ملی و وجود ستم ملی در این کشور کثیرالمله بی تفاوت باشد.
اپوزیسون سیاسی جامعه فارس هرگز بدون روبرو شدن با این مساله و راهیافتی برای این مشکل،راه به جایی نخواهد برد. هر گونه تلاش به دور زدن و یا به مسکوت گذاشتن این مساله امکان گشایش آن را مشکلتر خواهد کرد. چون نمیتوان هم طرفدار عدالت بود هم چشم بر بیعدالتی بست !شایان ذکر استکه دیدن جوانه هایی هر چند اندک از روشنفکران فارس که در راستای این مسله مهم موضع عقلانی و درست گرفتهاند امید بخش است !
---------------------------------------------
" 1-کنونسیون منع و مجازات جرم نسلکشی"
http://www.ohchr.org/EN/ProfessionalInterest/Pages...
2-برنامه پرگار بیبیسی: "هویت طلبی در آذربایجان"
https://www.youtube.com/watch?v=XLwD_Ybfco4&featur...
3-در این کتاب پژوهشی پرفسور کانگاس از فنلاند در در رابطه با جنوساید زبانی- فرهنگی که دارای دو درجه دکتریست. در گفتار 9: "آلترناتیو برجنوساید و دیستوپی" بند 1.9صفحه 652 را بایستی با دقت خواند. همین ماده که من اشاره کردم مربوط به "کنوانسیون منع و مجازات نسل کشی"است. همینطور در این کنوانسیون از فشار روانی یا روحی به اعضای یک گروه نیز به مثابه جنوساید تعریف شده است. به بیان دیگر هر کودکی که به زبان مادری خویش تحصیل نکند عملا در معرض چنین جنوساید فرهنیگ قرار میگیرد. نمونه این رفتار را میتوان در سیاست سده اخیر دولت ایران در برخورد با کودکان ترک و کودکان دیگر ملیتهای ساکن در ایران به عین مشاهده کرد.