گفتگوی فراز آزادی با محسن ابراهیمیدبیر کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری
ورزش یکی از پدیده های مهم اجتماعی در قرون متمادی در تاریخ بشر بوده که ریشه اش به یک نیاز مهم انسان برمی گردد، انسان برای بازتولید جسمی و روحی خود به ورزش نیاز دارد و اما امروزه ورزش به غیر از جوابگوئی به نیاز پایه ای انسان تبدیل به ابزاری مهم در اقتصاد و سیاست شده است، جهان سرمایه داری در یک قرن گذشته بیش از همه تاریخ بشر از ورزش استفاده سیاسی کرده است، اتفاقات مربوط به تیم تراکتورسازی تبریز و استفاده سیاسی ناسیونالیسم ترک فقط یک نمونه است، با توجه به اهمیت موضوع مصاحبه ای را با محسن ابراهیمی دبیر کمیته آذربایجان در این رابطه انجام داده ام:
اولین سؤالم درباره اقتصاد سیاسی ورزش است، منظورم ورزش در جامعه سرمایه داری است، نظرتان در این مورد چیست؟
مثل همه پدیده های جامعه سرمایه داری ورزش هم در این سیستم امکانی برای سرمایه گذاری و سودآوری است، ورزش یکی از پولسازترین صنایع است، مهمترین باشگاه های دنیا مخصوصا باشگاه های فوتبال محل سود نجومی بزرگترین سرمایه داران دنیا هم هست، ورزشکاران از نقطه نظر سرمایه گذاران صنعت ورزش انسان هائی با مهارت نیستند که با مهارتشان در رقابت های ورزشی صحنه های زیبا و لذت بخش خلق می کنند، آنها ابزار هستند، ابزار بالا بردن قیمت سهام باشگاه ها، ابزار معاملات کلان میان مافیاهای ورزشی، ابزار دسترسی به سودهای سرشار!
لطفا این توضیح کلی را با مثال روشن کنید
مجله فوربزاسامی ده تن از ثروتمندترین میلیاردرهای دنیا را منتشر کرده بود که همه شان در کنار مالکیت بنگاه های مهم اقتصادی بدون استثنا صاحب باشگاه های ورزشی هم هستند! برای مثال آمانسیو اورتگاتاجر اسپانیایی صاحب کارخانه لباس inditeبخش مهمی از ثروت ۳۸ میلیاردیش را از مالکیت باشگاه فوتبال دیورتیو ولاکرونیا به دست آورده است! البشیر عثمانفمیلیاردر روس در کنار معادن و صنعت چوب، دومین سرمایه گذار باشگاه آرسنال در لندن است که ثروتش ۱۸ میلیارد دلار است! رومن آبراموویچمیلیاردر دیگر اهل روسیه که به روش های مافیائی برای ثروت اندوزی مشهور است صاحب باشگاه چلسی یکی از ثروتمندترین باشگاه های فوتبال دنیاست! ثروت ایشان هم بالای ۱۲ میلیارد دلار است، جان فردریکسونصاحب بزرگترین ناوگان نفتکش های دنیا صاحب تیم والرنگا در نروژ است، البته مستقل از نقش فوتبال در فضاسازی ناسیونالیستی، خود ایشان وقتی پای پول وسط است خیلی هم ناسیونالیست نیست و به خاطر فرار از پرداخت مالیات شهروند قبرس شده است! سیلویو برلوسکونینخست وزیر میلیاردر سابق ایتالیا در کنار مالکیت شبکه های تلویزیونی مالک باشگاه میلان هم هست که ثروتش ۶ میلیارد دلار تخمین زده شده است، به لیست فوربز باید کیا جورابچیانمولتی میلیاردر ایرانی الاصل را افزود که از قبل کار چاق کنی برای تملک باشگاه های مشهور توسط میلیاردرهای روسی و مالکیت یک باشگاه مشهور برزیلی خود یک میلیاردر شده است!
این اسامی را به این خاطر آوردم که نشانه های شناخته شده ای از ورزش به مثابه محل پارو کردن سود و پول هستند، در خود ایران هم باشگاه های مهم فوتبال یکی از مهمترین مراکز رقابت اقتصادی میان سرمایه داران هستند، برای مثال باشگاه راه آهندر فرابورس ایران با قمیت بیش از ٤ میلیارد تومان در اختیار شرکت هواپیمائی فراز قشم قرار گرفت، باشگاه تراکتورسازیکه در مقدمه به آن اشاره کردید تحت مدیریت سرداران سپاه عاشوراست و سهامش میان مؤسسات مهم جمهوری اسلامی مثل مؤسسه مالی و اعتباری کوثرو مؤسسه مهر ایرانیانوابسته به سپاه پاسداران و شرکت سایپادست به دست شده است، در ارتباط با خصوصی سازی ها باشگاه ها یکی از مهمترین عرصه های رقابت مافیائی میان لاشخوران اقتصادی در جمهوری اسلامی بوده و این داستان همچنان ادامه دارد.
رابطه ورزش مشخصا با سیاست چیست؟
ورزش البته به خودی خود سیاسی نیست، ورزش که از لحاظ سیاسی قاعدتا باید خنثی باشد عملا بهترین وسیله برای پیش بردن اهداف سیاسی شده است! رابطه ورزش و سیاست البته دو لبه است، از یک طرف دولت ها و طبقات حاکم همیشه از ورزش به مثابه امکانی برای اهداف سیاسی استفاده کرده اند و از طرف دیگر در موارد زیادی از تجمعات به بهانه ورزش برای ابراز وجود سیاسی و اعتراضی استفاده شده است، همین جا بگویم که یک دلیل مهم این خاصیت سیاسی ورزش این است که ورزش یک ظرف طبیعی برای تجمع وسیع توده ای مردم مخصوصا نسل جوان است، آنجا که توده مردم آن هم در مقیاس هزاران نفره حضور داشته باشند مساعدترین ظرف برای اقدام سیاسی فراهم می شود، بی دلیل نیست که فوتبال بیش از ورزش های دیگر محلی برای عمل سیاسی است، به این خاطر که فوتبال بیش از ورزش های دیگر ظرفیت جذب جمعیت کثیری را دارد.
اجازه بدهید موضوع استفاده سیاسی از ورزش را با چند مثال تاریخی در چند مقطع مهم تاریخی روشن کنیم: می دانیم که دوران جنگ سرد مقطع تاریخی مهمی است که اغلب مسائل جهانی را به نحوی به رنگ خود درآورده بود، در این دوره بازی های المپیک دو بار به مثابه یکی از ابزارهای اصلی جنگ سردی عمل کرد و اصلا تبدیل شد به جزئی از تقابل جنگ سردی، در سال ۱۹۸۰ مسکو به نمایندگی از اردوگاه شرق قرار بود محل برگزاری بازی های المپیک باشد که با تحریم نزدیک ۶۰ کشور از بلوک غرب مواجه شد، یک مسابقه جهانی ورزشی عملا محل تصیفه حساب و تقابل سیاسی جهانی شد، متقابلا چهار سال بعد بازی های المپیک در لوس آنجلس با مقابله به مثل سیاسی از طرف اردوگاه مقابل مواجه شد، دو سوی جنگ سرد حواسشان بود که طرف مقابل از ورزش برای تحکیم موقعیت خود استفاده نکند!
یخ یک کشکمش و قدرت نمائی در مقیاس جهانی بالاخره با "دیپلماسی پینگ پنگ"آب شد! در اوج جنگ سرد در اواسط دهه ۱۹۷۰ آمریکا و چین برای شروع روابط سیاسی برگزاری یک بازی پینگ پنگ را وسیله قرار دادند، دولت چین و آمریکا مذاکرات صلح ویتنام را با دعوت تیم ملی پینگ پنگ آمریکا به پکن شروع کردند و در جریان آن بود که تعدادی از دیپلمات های آمریکا مخفیانه با مقامات چینی مذاکره می کردند، مذاکره ای که بالاخره مسیر سفر مخفیانه هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون به چین را فراهم کرد و یک سال بعدش هم دستان نیکسون را در دستان مائو گذاشت!
عروج دیکتاتورهای نظامی به قدرت در آمریکای لاتین در دهه هفتاد هم یکی دیگر از مهمترین مقاطع سیاسی در تحولات جهان است، جام جهانی ۱۹۷۸ در آرژانتین را می توان یکی از غم انگیزترین و تاریکترین صفحات تاریخ ورزش جهانی نامید! دو سال جلوتر ژنرال خورخه رافائل ویدلابا کودتای نظامی به قدرت رسیده بود و اعلام کرده بود که: "در صورت لزوم آن قدر آرژانتینی باید کشته شود تا بار دیگر این سرزمین امن شود!"و در حالی که در فضای رعب و وحشت ناپدید شدن ها جوخه های مرگ دسته دسته در خیابان ها تیرباران می کردند و سکوت مرگ بر کشور حاکم شده بود جام جهانی به مثابه جلوه ای از قدرت و عظمت و مشروعیت حکومت نظامی در آرژانتین برگزار شد! جالب است این اتفاق با حمایت همه دولت هائی رخ داد که در مقابل خطر جنبش چپ به حمایت از جام جهانی در آرژانتین و تقویت خونتاهای نظامی برخاستند و فیفا هم با حمایت از این اتفاق در خدمت خونتای نظامی قرار گرفت!
تبادل تیم های ورزشی کشتی و والیبال میان "شیطان بزرگ"از یک طرف و "محور شر"از طرف دیگر هم که معرف حضور همه است! نه تنها دو دولت برای زمینه فراهم کردن برای شروع رابطه متقابل منظما از مسابقات ورزشی استفاده می کنند بلکه هر روبرو شدن تیم های دو طرف از نظر مردم فرجه ای برای ابراز تمایلات سیاسی خودشان می شود! در مسابقه کشتی میان آمریکا و روسیه در ایران جوانان با تشویق تیم آمریکا هم به نحوی تمایل و تعلق و طرفداریشان از مدنیت غرب و هم انزجارشان از حقه بازی همیشگی جمهوری اسلامی زیر پرچم "مرگ بر آمریکا"را نشان می دادند! بازی والیبال اخیر تیم های آمریکا و ایران در استادیوم آزادی به فرجه ای برای کشمکش علنی حکومت و زنان بر سر حق حضور زنان در استادیوم تبدیل شد که می دانیم یک تقابل سیاسی مهم در ایران جمهوری اسلامی است!
از ورزش و مشخصا فوتبال و ناسیونالیسم صحبت کنید، فوتبال یک ورزش است، ناسیونالیسم یک جنبش، این دو چه ربطی به هم دارند؟ چرا مخصوصا فوتبال مورد توجه جنبش ناسیونالیستی است؟
ناسیونالیسم از هیچ چیزی که بتوان به نحوی رنگ ملی رویش پاشید نمی گذرد! مثلا حتی قورمه سبزی هم برای فخرفروشی ملی در پیشگاه ناسیونالیسم ایرانی جا دارد! با این حساب روشن است که این جنبش از توده ای ترین و پرهیجان ترین ورزش تاریخ می تواند بیشترین بهره سیاسی را ببرد، فوتبال به این دلیل در میان انواع ورزش ها بیشتر مورد توجه ناسیونالیسم است که پتانسیل بالائی برای ایجاد هیجانات عاطفی و روانی در ابعاد توده ای دارد و از آنجائی که رقابت های جهانی میان کشورهاست این هیجانات عاطفی و توده ای را می توان به سمت احساس تعلق ملی، احساس رقابت ملی، احساس افتخار ملی و بالاخره هر جا لازم شد احساس تقابل و نفرت و تخاصم ملی مهندسی کرد! بهره گیری سیاسی و ناسیونالیستی از فوتبال مخصوصا در قرن نوزده به تناسب تحرک ناسیونالیستی، تحرک بیشتری گرفته است، استفاده دولت ها از فوتبال در دوران شکل گیری دولت – ملت ها بیشتر در جهت تأمین چسب عاطفی و روانی تبدیل توده انبوه مردم به یک جمعیت یک کاسه عمل کرده است اما همان طور که ناسیونالیسم بسته به نیازهای دوره ای دول سرمایه داری قالب های متنوعی به خودش گرفته است هدف و نحوه مراجعه جنبش ناسیونالیستی به ورزش های مختلف از جمله فوتبال هم متأثر از این تأثیرات بوده است.
اجازه بدهید برای روشن شدن این موضوع به چند مثال تاریخی اشاره کنیم: در مقطع رکود و بحران اقتصادی دهه سی در اروپا جریان فاشیستی حزب نازی از بازی های المپیک بیشترین استفاده را برای مشروعیت دادن به عروج جنبشی که بعدا هولوکاست ضد یهودی را سازمان داد استفاده کرد! فوتبال را با ملت و ملت را با نازیسم یکسان تلقی کردند و مردم زیادی را پشت سر خود بسیج کردند، آن موقع بعد از اعلام دولت آمریکا مبنی بر این که تیم آمریکا از طرح بایکوت بین المللی حمایت نمی کند و این کشور ورزشکارانش را به بازی های المپیک در برلین اعزام می کند کشورهای زیادی نیز ورزشکاران خود را به آن شوی تبلیغاتی نازی ها اعزام کردند! هیتلر و حکومت نازی از این اتفاق بهره برداری زیای در جهت آرایش چهره آلمان کردند، همان موقع در ایتالیا در هنگام عروج موسولینی به قدرت، فوتبال را به مثابه یک بازی که منشأ انگلیسی دارد کنار گذاشتند و بازی دیگری به نام ولاتا اختراع کردند که البته دوام نیاورد! می خواستند در مقابل انگلیس و منشأ غیر ملی فوتبال یک بازی ملی اختراع کنند و از آن استفاده سیاسی کنند!
یا به عنوان مثال دیگر در اسپانیا دیکتاتور فرانکو از باشگاه رئال به عنوان سمبل عظمت ملی اسپانیا استفاده سیاسی می کرد و در مقابل، کاتالان ها همان مردمی که در منطقه کاتالونی زندگی می کنند و به آن زبان صحبت می کنند و با دولت مرکزی همیشه در کشمکش سیاسی و ملی بودند از باشگاه بارسلون به مثابه منبعی برای ارتقا و یا تبلیغ اهداف فدرالیستی و قوم گرایانه خود استفاده می کردند! به قول خودشان بارسلونا جائی فراتر از یک باشگاه بود و از طریق این باشگاه صدای کاتالانیزم را در گوش دیکتاتوری فرانکو فریاد می زدند! پیش از شعله ور شدن جنگ قومی در یوگسلاوی ناسیونالیسم تا می توانست از هیجانات فوتبال در رقابت ستاره سرخ بلگرادو دینامو زاگرببرای تحریک قومی استفاده کرد! اگر تماشاگران نمی دانستند که چه کابوسی در حال تحقق است اما آنهائی که سناریوی خونین قومی را حدادی می کردند خوب می دانستند که در این استادیوم ها با آتش زدن بر کینه توزی و نفرت قومی دارند یک جنگ قومی خونین را تمرین می کنند!
در سال ۱۹۸۸ در بازی میان مکزیک و آمریکا در لوس آنجلس یک اتفاق جالب توجهی رخ داد، نزدیک ده هزار تماشاچی با پرچم مکزیک در ورزشگاه حضور داشتند که در لحظه پخش سرود ملی آمریکا به تماشاگران آمریکائی و پرچم هایشان حمله کردند! چه چیزی بهتر از این می توانست مهاجران مکزیکی را که بخش مهمی از طبقه کارگر بی حقوق در آمریکا را تشکیل می دهند این چنین از اعتراض طبقاتی و سیاسی به کل سیستم منحرف کند و انرژی سیاسیشان را به سمت بخش دیگر طبقه کارگر همان جامعه سمت و سو دهد؟ بی دلیل نیست که کشورها و ملت های تازه استقلال یافته یا ملت هائی که در میان تخاصم دو قطب تروریست دهه گذشته ویران شده اند بیش از پیش با تکیه به مسابقات ورزشی و عروج ورزشکاران ملت خود به سکوی قهرمانی در جستجوی هویت یابی برای ملت خود هستند! برای مثال حضور تقریبا ۸۰ هزار تماشاگر افغانستانی در مسابقات اخیر در استادیوم آزادی تهران برای تشویق تیم افغانستان هم نیاز یک جامعه انسانی به اعلام موجودیت را نشان می داد و هم از این طریق ناسیونالیسم افغانی برای بازگشت به صحنه سیاسی به مثابه یک هویت ملی از آن استفاده می کرد.
اجازه بدهید برگردیم به اتفاقی که اخیرا در جریان بازی تراکتورسازی تبریز و نفت تهران در ورزشگاه "یادگار امام"رخ داد و به اعتراض و درگیری شدید هواداران تراکتورسازی با نیروهای انتظامی – امنتیی کشید، تیم تراکتورسازی هواداران زیادی در آذربایجان دارد، عده ای می گویند این تیم محل رشد قوم پرستی و ناسیونالیسم است، درباره رابطه ناسیونالیسم ترک و تیم تراکتورسازی تبریز چه نظری دارید؟
یک لحظه تصور کنید که مردم تبریز هیچ مشکلی با حکومت اسلامی ندارند و دارند مثل هر هوادار تیم فوتبال با هیجان قابل انتظار بازی تیم مورد علاقه خودشان با نفت تهران را نگاه می کنند، دقایق آخر بازی است، همه در اوج هیجان، تلاش تیم مورد علاقه شان را نگاه می کنند که در دقایق آخر بتواند دروازه حریف را باز کند، یک باره تمام امکانات ارتباطی مثل تلویزیون، رادیو و تلفن و اینترنت قطع می شود و شایعه ای در استادیوم پخش می شود که در اصفهان سایپا و سپاهان برابر شده اند! مربی و بازیکنان تصمیم می گیرند بازی را کش بدهند چون نیازی به گل زدن ندارند و می توانند با اتکا به امتیاز به قهرمانی در لیگ برتر برسند، بازی تمام می شود و تماشاگران به میدان هجوم می آورند و جشن شادی را شروع می کنند و در اوج هیجان شادی معلوم می شود که نتیجه بازی سایپا و سپاهان دو بر هیچ بوده است و یک باره همه امیدهای تراکتورسازی بر باد می رود! به این توطئه آشکار، انزجار مردم از حکومت را هم اضافه کنید، مردمی که به فساد و باندبازی و تبانی در فدراسیون فوتبال آگاهند، از نقطه نظر این مردم چنین اتفاقی غیر از توطئه هیچ چیز دیگری نمی تواند باشد! یا پول هائی میان مقامات و مدیران باشگاه ها رد و بدل شده اند و یا دست اطلاعاتی - امنیتی ها و حکومتی ها برای تحریکات قومی و ملی در کار است که مستقیما هدف سیاسی دارند!
حکومت اسلامی خوب می داند جامعه در حال انفجار است و باید به شیوه های مختلف خود را برای انفجار سیاسی آماده کند، اسیدپاشی ها و اعدام ها و گسترش دستگیری فعالین و رهبران کارگری و فعالین شبکه های اجتماعی و غیره همه روش هائی برای ادامه حیاتند اما در کنار این روش های سرکوبگرانه، مهندسی مشغله ها و تقابل های قومی تاکتیکی است که حکومت اسلامی رویش حساب می کند! به همان دلایلی که در بالا گفته شد میدان ها و مسابقات فوتبال مساعدترین عرصه پیاده کردن چنین تاکتیکی است! خوب، روشن است که ناسیونالسیم ترک مثل همه جنبش های ناسیونالیست مخصوصا با توجه به محبوبیت تراکتورسازی در میان جوان ها توطئه هائی مثل ماجرای اخیر را روی هوا می قاپد و با آن پرچم قومی درست می کند! مخصوصا در جائی که تاریخی از ستم ملی توسط حکومت های مرکزی مثل محرومیت از تحصیل و فعالیت به زبان مادری را هم پشت سر دارد ناسیونالیسم فضا را حتی مساعدتر می بیند! بی دلیل نیست که جریانات ناسیونالیست تمام تلاششان را می کنند در جریان چنین اتفاقاتی در مقابل شعارهائی مثل: "آنا دیلینده مدرسه، اولمالیدی هر کسه" (مدرسه به زبان ترکی برای همه لازم است) و یا شعار "اورمو گؤلو سوسوزدو، میللت اویانماسا اوتوزدو" (دریاچه اورمیه تشنه است، ملت اگر بیدار نشود باخته است) شعارهای نژادپرستانه ضدفارس را به وسط پرت کند و به شعار مردم تبدیل کند!
البته مثل همیشه چنین تاکتیک های حکومت نقش دو لبه دارند، مردم از چنین اتفاقی مثل یک فرصت سیاسی استفاده می کنند، جوان های تبریز که مثل همه جوان ها محرومند، بی آینده هستند، امیدشان تباه شده است، خشمگین و پر از نفرت و کینه علیه وضعیت حاکم و پر از انرژی اعتراضی هستند می خواهند این انرژی اعتراضی را به یک شکلی بیرون بریزند و مترصد هر فرصتی هستند تا استفاده کنند، چه جائی بهتر از یک ورزشگاه ۹۰ هزار نفره که در آن ده ها هزار جوان دور هم هستند و فرصتی برای ابراز خشم و انزجار و نفرت پیدا شده است؟ به این باید محرومیت این جوانان از روزنامه و رسانه و حزب و هر کانال دیگر ابراز وجود سیاسی را هم اضافه کرد که نیاز به ابراز وجود از طریق میدان مسابقه را دو چندان می کند، به طور خلاصه در فقدان تشکل های حزبی و مدنی و رسانه های آزاد برای ابراز اعتراض مسابقات تیم تراکتورسازی امکان، محل، فضا و فرجه ای برای ابراز وجود اجتماعی و سیاسی برای مردم و به ویژه برای نسل جوان شده و می شود.
خیلی مختصر تصویر شما از جایگاه ناسیونالیسم ترک در آذربایجان چیست؟ آیا ناسیونالیسم ترک خطری جدی است؟
اینجا چند مسأله باید روشن شوند: اگر به نیازها و مسائل اکثریت مردم یعنی کارگران، زنان، جوانان و اکثریت محروم و تحت تبعیض جامعه نگاه کنیم خواهیم دید که که دردها و مسائلشان با دردها و مسائل و مشغله های سایر نقاط ایران یکی است، در آذربایجان هم مثل همه ایران مردم دنبال راهی هستند که هر چه زودتر از شر حکومت اسلامی راحت شوند، خواسته ها و شعارها و مشغله های ناسیونالیسم ترک با خواستهها و آرزوها و نگرانی های مردم از بنیاد متفاوت و بیگانه است!ناسیونالیسم ترک با علائق و تمایلات طبقاتی و انسانی مردم عمیقا فاصله دارد، درد و رنج و آرزوهای مردم را نمایندگی نمی کند و به این اعتبار در یک شرایط عادی نمی تواند در قلب مردم جا باز کند و به نیروی توده ای وسیع تبدیل شود، جالب است که وقتی چند روز بعد از ماجرای تبریز روحانی به تبریز رفت مردم با شعارهای قوم پرستانه به استقبالش نرفتند بلکه این کارگران شرکت ماشین آلات صنعتی بودند که در کنار حق آموزش به زبان مادری و رسیدگی به وضعیت دریاچه اورمیه در مقابل رئیس جمهور سرمایه خواستار خلع ید سرمایه گذار بخش خصوصی از این شرکت و تعیین تکلیف این کارخانه شدند و یا این کارگران نیروگاه تبریز بودند که خواستار رسیدگی به وضعیت شغلیشان در این شرکت شدند.
به نظرم مثل همه جای ایران فضای سیاسی و اجتماعی در آذربایجان میدان رشد و نفوذ افکار قوم پرستانه نیست اما مسأله ناسیونالیسم نفوذ توده ای در مقیاس وسیع نیست، این چنین نیست که ناسیونالیسم و قوم پرستی باید حتما نفوذ وسیع توده ای داشته باشد تا خطرناک شوند، نه خیر، ناسیونالیسم برای تبدیل شدن به خطر جدی، برای کاشتن تخم نفرت در میان بخش های مختلف مردم و درو کردن محصول خونینش پول، اسلحه و آدمکش و البته شرایط مساعد لازم دارد، مطمئنا وقت خودش دولت هائی پیدا می شوند که پول و اسلحه و حتی مربی آدمکشی در اختیار این جریان بگذارند، به نظرم اگر حکومت اسلامی وارد یک بحران حکومتی عاجل شود و اما فورا و به طور برق آسا سرنگون نشود، اگر مردم با یک حزب سازمان یافته انقلابی وارد قیام و انقلاب نشوند و فورا خود را مثل یک حکومت سازمان ندهند نه تنها ناسیونالیسم ترک بلکه هر ناسیونالیسم دیگری که صاحب پول و اسلحه و آدمکش است می تواند میداندار شود!
موقعیت چپ در آذربایجان چگونه است؟
باید اول روشن کرد که منظور از چپ چیست؟ آرمان ها و آرزوها و ارزش ها و تلقیات و مطالبات آزادی خواهانه و برابری طلبانه اکثریت مردم یا تشکل و تحزب نیروهای اجتماعی چپ؟ این دو هم به هم مربوطند و هم دو مقوله جدا از هم هستند! تمام کسانی که برای همه جامعه، برابری، آزادی، رفاه و حرمت انسانی می خواهند، تمام کارگرانی که برای خود و همه جامعه معیشت و منزلت انسانی می خواهند تمام انسان هائی که خواهان کوتاه کردن دست مذهب از زندگی و آموزش و پرورش و سیستم اداری جامعه هستند، تمام کسانی که می خواهند زندگی و نان و مسکن و بهداشت و درمان شهروندان به پول جیبشان، به مذهب و ملیت و قومیت گره نخورد، می خواهند کارگر در رفاه باشد، زن، آزاد و برابر زندگی کند، کودک له نشود متعلق به چپ جامعه هستند، به این معنا در جامعه آذربایجان مثل همه نقاط ایران چپ نیروئی جدی و قابل توجه است اما به لحاظ تشکیلاتی هنوز این اکثریت عظیم با این آرزوهای انسانی متحزب نیستند، در مقیاس وسیع حول یک حزب انقلابی متشکل نشده اند و از این نظر چپ ضعیف است، این شکاف مهمی است که ما باید پر کنیم، به درجه ای که این شکاف پر شود، به درجه ای که این طیف جامعه مخصوصا در میان کارگران، زنان و جوانان متشکل شوند و توسط حزب سیاسیشان نمایندگی شوند چپ قدرتمندتر خواهد بود، البته این همان قدر در سایر نقاط ایران صادق است که در آذربایجان.