فردوسی و آذربایجان
ترجمه تركى آذرى شاهنامه فردوسى را ميخوانم. مترجم معروف و دانشمند مرحوممحمد مبارز عليزاده ٢٧ سال زندگى خودرا به ترجمه شاهنامه وقف كرده است. اصل و شكل كامل ترجمه در باكو چاپ شده ولى منتخبى از آن هم در تهران با تيتر «فردوسى نين شاهنامه سى» به كوشش آقاى عبدالكريم منظورى خامنه منتشر شده است.
ابتداى «فردوسى نين شاهنامه سى» و اصل شروع شاهنامه را اينجا تقديم ميكنم تا دقت و مهارت مرحوم مبارز عليزاده را مشاهده فرمائيد:
او خالق كى وئرميش بيزه عقل و جان،
اونون قدرتى وصفه گلمز، اينان.
اودور خلقه، شهرت، شرف، شان وئره ن،
او روزى وئره ن دير، او يول گؤستره ن.
يئرى، گؤيلرى خلق ائده ن ده اودور،
اونون وارليغيندان گونش آلدى نور.
زماندا، مكاندا اونو گزمه سن!
زمانى، مكانى اودور جمع ائده ن!
گؤره ن اولماييب خالقى بير نفر،
اونو گؤرمه يه جهد قيلما هدر!
اونو درك قيلماز تفكر، خيال،
خيالا سيغارمى مگر بو جلال؟!…
و اصل فارسى:
بنام خداوند جان و خرد،
كز اين برتر انديشه بر نگذرد.
خداوند نام و خداوند جاى،
خداوند روزى ده رهنماى.
خداوند كيوان و گردان سپهر،
فروزنده ماه و ناهيد و مهر.
ز نام و نشان و گمان برتر است،
نگارنده برشده پيكر است.
به بينندگان آفريننده را
نبينى، مرنجان دو بيننده را.
نيابد بدو نيز انديشه راه،
كه او برتر از نام و از جايگاه…
در عین حال کتابی در دستم است به ترکی آذری و با الفبای «اصلاح شده» لاتینی متعلق به 1934 – بله، 1934 یعنی حدود 90 سال پیش – با تیتر «شاهنامه». چند مقدمه و توضیحات بسیار طولانی و جالب دارد همراه با ترجمه های مختلف از داستان های شاهنامه از طرف تقریبا همه نخبگان و سرآمدان آن موقع آذربایجان مانند شاعر معروف میرزاعلی اکبر صابر شاعر «هوپ هوپ نامه»، میکائیل مشفق، ابراهیم طاهر و میرزه ابراهیموف. اولین ترجمه ترکی آذری شاهنامه را «رشید افندی زاده» در سال 1906 از «داستان سهراب و رستم» کرده است. ظاهرا تا آن موقع کسی نیاز چندانی به ترجمه شاهنامه به ترکی آذری ندیده است و احتمالا علت اصلی این وضع رواج فارسی در این منطقه قفقاز بوده است.
سنت شاهنامه خوانى در آذربايجان قفقاز تاريخى طولانى دارد كه حتى بعد از الحاق اين منطقه به روسيه در قرن نوزدهم هم ادامه يافته است. از این طریق است که شاهنامه و داستانهای اساطیری آن به فرهنگ عامه رسوخ کرده است. بخصوص در اواخر قرن نوزدهم دعوت شاهنامه خوان ها به سرا و اقامتگاه خان ها و اشراف باکو و شهر های دیگر بسیار رایج بوده است. برای مثال میتوان از معروف ترین شاهنامه خوان آن دوره «میرزا تقی» لنکرانی نام برد که برای شاهنامه خوانی به باکو، قره باغ و گنجه دعوت میشد. اخيرا خاطرات حميده خانم جوانشير همسر جليل محمد قلى زاده را ميخواندم كه از تصاوير شاهنامه خوانى در خانه خودشان در قره باغ مينويسد. این خاطرات مربوط به دوره قبل از انقلاب اکتبر و بحبوحه انقلاب مشروطه ایران است. در خود آذربايجان يعنى طرف ما من خودم يادم هست كه كتابچه هاى «رستم نامه» و دیگر داستان های شاهنامه به تركى آذرى (البته با زبانی عامیانه و مناسب برای آواز خوانی و نقالی) در دسترس بود و ماهم ميخريديم و ميخوانديم. آن وقت ها یعنی در سال های 1340 شمسی هنوز در «عاشيقلار قهوه خاناسى» تبريز شاهنامه خوانى به تركى ميكردند.
محبوبیت و منزلت شاهنامه در آذربایجان قفقاز گذشته ای طولانی دارد. نمایشنامه نویس و متفکر یزرگ آذربایجان میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) (1812-1878) که خود ایرانی الاصل بود شدیدا تحت تاثیر شاهنامه قرار داشت. اوکه دین را منشا و منبع عقب ماندگی نه فقط عالم اسلام بلکه همه مردم دنیا میپنداشت در اشعار فردوسی راه برگشت از اسلام بعنوان «دین اعراب» را میدید و اشعار فردوسی را نیز چنین تفسیر میکرد (در حالیکه میدانیم که خود فردوسی مسلمان و در عین حال شیعه مومنی بود). آخوند زاده رهائی از تعصب و خرافات دینی و حتی الفباء و املای عربی و اسلامی از طریق باز گشت به «گذشته درخشان» ایران باستان را ممکن میپنداشت و در «مکتوبات» خود (مکتوب اول کمال الدوله) مینوشت: «ای ایران، بیچاره فردوسی علیه الرحمه هشتصد سال قبل از این، این روز ترا به الهام دانسته، از زبان رستم، پور هرمزد شاه خبر داده است» و سپس آن شعر فردوسی را نقل میکند که مطلعش:
چو بخت عرب بر عجم چیره شد،
همی بخت ساسانیان تیره شد…
است.
در قرن نوزدهم حتى نظيره هائی برای شاهنامه مينوشتند. مثلا مسيح شيروانى در سراى خان «قوبا» شاهنامه خودش را به فارسى نوشت و حتى اينچنين سرود:
از آن شاه، شاه مرا كم مخوان،
و شهنامه ام را از آن كم مدان…
شاعر معروف آذربايجان ميرزا على اكبر صابر سودابه و سياوش را به تركى آذرى ترجمه كرد كه در روزنامه رهبر چاپ شد:
بو احوالدن گچدى بير روزگار
كه ايدى هر حالده شهريار
اوتورموش بير گون سياوخش ايله شاه
كه سودابه وارد اولدى نابگاه…
صابر حتى به تقليد از سبک فردوسى شعر معروف خود را در رابطه با مبارزه ستارخان در مقابل نيرو هاى محمد على شاه چنين نوشت:
شهيم، تاجداريم، قوي شوكتيم،
ملك احتشاميم، فلك رفعتيم!…
در ابتداى قرن بيستم روشنفكر برجسته آذربايجان فريدون كوچرلى بود كه دوست معروف خود و بزرگترين موسيقي سراى آذربايجان اوزيير بيگ حاجى بيگوف را تشويق كرد و او هم «ليبرتوى» معروف رستم و سهراب خود را در سال ١٩١٠ نوشت كه بلافاصله در باكو، تفليس و ايروان به صحنه آمد.
میتوان حدس زد که حالا علاقه به فردوسی و شاهنامه در آذربایجان قفقاز کمتر از گذشته است. ورای مشکلات اقتصادی، یک محیط مسموم سیاسی روابط بین دو کشور را آلوده کرده اما مهمتر از آن اینست که از جدائی آذربایجان قفقاز از ایران حالا درست 200 سال میگذرد و تاثیر زبان و فرهنگ ایرانی و فارسی در جمهوری آذربایجان و دیگرکشور های همسایه که قبلا سرنوشت مشترکی با ایرانیان داشتند بمراتب کمرنگ تر شده است. *
* دکتر عباس جوادی، پژوهشگر ایرانی، دکتر زبانشناسی و خاورشناسی و مدیر منطقه ای رادیوی آزاد اروپا ست.