نادرستی ترجمه ها و به اصطلاح "تحقیقات" کسروی و یارشاطر در مورد «زبان آذری»
مقدمه:در فرهنگ ادب زدۀ ایران که "نبش قبر"یا یافتن لغت از منابع قدیمی، بدون ارزیابی منطقی منبع و محتوا "تحقیق"شمرده میشد، جهت گیری وطنپرستانه تالیفات کافی بود تا اشخاصی نظیر کسروی و یار شاطر "محقق"نامیده شوند. در حالیکه چه کسروی باسواد آخوندیش که مطلقأ از موازین منطقی تحقیق بی خبر بود، و چه یارشاطر تحصیلکردۀ سال فیل در خارج (که زبانشناسی اروپا هنوز در قید بینش اروپامرکزی و آریازدگی محصور بود)، نه تنها اصول تحقیق علمی را که مقایسه و ارزیابی منطقی منابع و محتوا باشد، نمی شناختند. بلکه به دلیل پان فارسیسم علنی شان فرسنگها از قابلیت تحقیق علمی فاصله داشتند (1). مقصود من آوردن بحث به حوزۀ منطق و علم جوان زبانشناسی است.
پیش از این نوشتم که غلط بودن هر منبع ( نسخۀ چاپ) عربی از نوشتۀ ابن حوقل، هر ترجمه و یا هر ارزیابی از این نوشته که محتوی یا متضمّن «فارسی و عربی صحبت کردن اکثر اهالی ارمنستان هزار سال پیش» باشد، از نظر منطق مسلم است! این یک مسئلۀ صرفأ منطقی است! نادرستی این نظر حتی برای کسانی که عربی ندانند، اما سواد تاریخی داشته باشند، از اینجا روشن است که زبان اکثر اهالی ارمنستان در دوران سیاحت ابن حوقل، حداقل پانصد سال می شد که ارمنی بوده است. چون انجیل هزارو پانصد سال پیش به زبان ارمنی ترجمه شده است. کمااینکه ترجمۀ صحیح نوشتۀ هزارسالۀ ابن حوقل نیز خود گواه این حقیقت تاریخی است که "زبانارتباطی (مراوده) اهالی آذربایجان و اکثر اهالی ارمنستان (که زبانهای داخلی همدیگر را نمی فهمیدند) فارسی بوده و عربی هم (بعنوان زبان ارتباط) بینشان مستعمل بوده است ..." (پرانتز ها از راقم). لازم به تذکر است که در هزارسال پیش به جهت مشکلات عظیم مسافرت، تنها معدود بسیار اندک از بازرگانان بزرگ و ماموران دولتی ساکن ایالات آذربایجان و ارمنستان (به اجبار شغل) قادر به مسافرت میان این ایالات بودند! لذا غرض زبان ارتباطی این معدود مسافران هزارسال پیش بوده است. نظیر بعضی ساکنین امروزی کشورهای اروپا که در مسافرت به کشوری که زبانشنان را ندانند، منظورشان را به انگلیسی می گویند.
تاکنون سعی من این بود که مغالطۀ کسروی را ناشی از بیسوادی او در ترجمه اش از عربی دیده و دفاع یار شاطر را از نظر وی ناشی از وطنپرستی کاذب او بشمارم. کمااینکه نوشتۀ فارسی ("ترجمۀ") کسروی از ابن حوقل با هیچ (!) منبعی مطابق نیست و نمی تواند باشد! و هر منبعی که از ابن حوقل در نظر گرفته شود، ترجمۀ کسروی از آن: ("زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است ... چنانکه مردم ارمنستان به ارمنی و مردم بردعه بآرانی سخن گویند ...." (2)) به جهت ساختار غلط فارسی آن از نظر منطق (!) همواره (!) غلط خواهد بود. لذا تلاشهای مذبوحانه قادر به توجیه غلطهای اساسی کسروی در ترجمه اش نبوده و سراسر مهمل محسوب می شوند.
اما اینک مسئلۀ انتخاب میان بیسوادی تحقیقی کسروی و مخصوصأ یارشاطر و یا غرض او در کتمان حقایق به موضوع اضافه شده است. لذا در ادامه نشان می دهم که نه تنها منبع عربی مورد استفادۀ کسروی مخدوش، محذوف و لذا غلط و بی اعتبار است. بلکه حتی به فرض قبول منبع غلط وی نیز، ترجمه کسروی از آن غلط و مغرضانه است. یعنی نادرستی ترجمۀ کسروی و غلط بودن ارزیابی او از آن ترجمه، غیر از ترجمۀ غلط همان منبع مخدوش، از بی کفایتی کسروی در تحقیق منبع، مقایسۀ منابع و بی کفایتی او در ترجمه ناشی می شود. به این ترتیب بی کفایتی در مقایسۀ منابع که از بدیهیّات تحقیق محسوب می شود، بر بیسوادی او و متابعینش نظیر یارشاطر اضافه می شود.
ترجمۀ کسروی از ابن حوقل چنین است: "زبان مردم آذربایجان و زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است ... چنانکه مردم ارمنستان به ارمنی و مردم بردعه بآرانی سخن گویند ...." (2)
این ترجمۀ کسروی (از منبع نامعتبر، مخدوش و محذوف «المسالک والممالک»، چاپ بریل، لیدن 1873) متناقض و غلط اندر غلط بوده و ارزیابی کسروی در: "فارسی وعربی بودن زبان اهالی آذربایجان و بیشتری از اهالی ارمنستان"، حاکی از فقدان شعور تحقیقی اوست. لذا صرفأ میان عوام رایج است! چون عوام را کاری با تحقیق و مقایسۀ منابع نیست، بلکه صرفأ بدنبال جواب های سادۀ غلط برای توجیه پیشفرضهای خود هستند.
عدم اعتبار و نادرستی این منبع کسروی از آنجایی روشن است که اندکی دقت در ساختار جملۀ عربی مورد ترجمۀ کسروی: «فامّا لسان اهل آذربیجان و اکثر اهل ارمنیة فالفارسیة» (هم با و هم بدون کلمۀ «والعربیة» در ادامۀ جمله) نشان می دهد که این جمله «...» فاقد فعلاست!و لذا این نسخه مخدوش و بی اعتبارست! یعنی جمله بصورتی که کسروی ترجمه کرده است، به جهت فقدان فعل جملهقابل ترجمه نیست! و ترجمۀ کسروی ( که در آن فعل «است» اضافه شده است) ماخوذ به هیچ منبعی نیست، بلکه «من در آوردی» است! کمااینکه اولین فعل در این قسمت جمله کلمۀ «قلّ» است که فعل جملۀ بعدی است! مقایسۀ این منبع با منبع دیگر همان نوشتۀ ابن حوقل (چاپ بریل، لیدن 1939 ) نشان میدهد که بعد از کلمۀ «والعربیة» باز فعل و قید این قسمت نیز که «بینهم مستعملة» باشد، در این نسخه (1873) محذوف است. و لذا این نسخه (چاپ بریل، لیدن 1873) مطلقأ فاقد اعتبار است! چون اگر در نسخه ای در دو جملۀ پشت سرهم سه کلمه افتاده باشد، چنین نسخه ای تنها بدرد کسروی می خورد و نه محققین!
کمااینکه نه من و نه یارشاطر (باوجود ارزیابی غلطش از منبع صحیح) به این منبع غلط رجوع نکرده ایم و از کاملترین منبع موجود از نوشتۀ ابن حوقل که چاپ بریل، لیدن 1939 است، استفاده کرده ایم، که هم دارای فعل محذوف جملۀ مذکور («تجمعه (م)») است و هم دارای بخش محذوف دیگر («بینهم مستعملة» ) است. از روی این نسخه (1939) می توان ترجمه کرد، اما از روی نسخۀ دیگر (1873) امکان ترجمه موجود نیست، بلکه به عین کتیبه های هیروگلیف و میخی تنها می توان تعبیر و فرانویسی کرد! با این ضرورت که حتی فرانویسی هم نیاز به مقایسه با منابع دیگر دارد، مقایسه ای که کسروی انجام نداده است!
اما علاوه بر این سوء استفادۀ کسروی از همان منبع نامعتبر نیز، از مقایسۀ سطور متعاقب ترجمۀ کسروی از آن بر هر شخص معقولی (!) آشکارست. چون هر کسی که منطق بشناسد، تناقض و مغلوط بودن سطور ترجمۀ کسروی و لذا نادرستی ارزیابی کسروی از موضوع را متوجه می شود
چون هرگاه بر طبق سطر دوم ترجمۀ کسروی: "... چنانکه مردم ارمنستان به ارمنی و مردم بردعه بآرانی سخن گویند ...." (2)، مردم ارمنستان به ارمنی سخن گویند! دیگر امکان ندارد که بر طبق سطر اول همان ترجمۀ کسروی "زبان بیشتری از مردم ارمنستان فارسی و عربی است". چه اصطلاح کلی "مردم"سطر دوم، شامل "اکثریت مردم"سطر قبلی است! لذا تنها این مورد نشان می دهد که کسروی در این ترجمه فاقد شعور منطقی بوده است. و به این ترتیب ساختمان زبان مجعول آذری کسروی فرو می پاشد
اشتباهات و تناقضات دیگر این نوشتۀ کسروی، نظیر تکیه اش بر ترجمۀ غلط از «ابن حوقل» در مورد صحبت بیشتر اهالی ارمنستان "به عربی و فارسی"در قرن چهارم هجری که متناقض با نظر منبع دیگرش «مقدسی» در مورد صحبت اهالی ارمنستان "به ارمنی"در همان قرن چهارم هجری است؛ و نیز نامعتبر و یاوه گو، عوام و مغرض شناختن منابع خود نظیر ابن حوقل، مسعودی و مستوفی، دقیقأ موید تداوم "منطقی"نادرستی در سراسر کتابچۀ کسروی است (2). یعنی سراسر این کتابچۀ کودکانۀ کسروی آکنده از مغالطات و تناقض های آشکارست. و به هیچ وجه من الوجوه نمی توان حتی یک نتیجه و یک نظر اساسی از کسروی را در این کتابچه یافت که معقول و منطقی باشد. و باز دقیقأ به این جهت است که عوام توجیه پان فارسیسم خودرا در این کتابچۀ متناقض کودکانه یافته اند. یعنی از نظر منطقی رابطه ایست بین بیسوادی کسروی در تحقیق و منطق، با بیسوادی عوام.
کسروی اگر اهل تحقیق می بود، همچنانکه مقایسۀ منابع از بدیهیّات تحقیق محسوب می شود، می توانست برای تحقیق صحت ارزیابی اش به منبع کامل (چاپ 1939) رجوع کند و مخدوش بودن و لذا عدم اعتبار منبع مورد استفاده اش و غلط بودن ارزیابی اش از موضوع را دریابد.
کمااینکه تنها بواسطۀ غرض است که کسروی سعی در سوء استفاده از ترجمۀ غلط خویش کرده است. تاسف اینجاست که یارشاطر نیز در جهت پان فارسیسم در این سوء استفاده مشارکت نموده و خودرا بی اعتبار کرده است. باز تاسف و سئوال مهم اینجاست که یارشاطر چرا به وظیفۀ تحقیقی خود در مورد ضرورت تذکر تفاوتهای ترجمۀ خود و کسروی از ابن حوقل عمل نکرده است. احتمالأ علت این کوتاهی غیر قابل بخشش او اینست که یار شاطر در اینصورت مجبور می بود که به نادرستی ها و تناقضات متعدد کسروی و عدم اعتبار نسخۀ مورد استفاده کسروی اشاره کند و مجعول بودن قصۀ زبان آذری را آشکارتر کند.
ـ لذا در نهایت این سئوال مهم بی جواب می ماند که چرا حداقل شعور تحقیقی، یارشاطر را موظف به تذکر مخدوش بودن و نادرستی نسخۀ مورد استفادۀ کسروی نساخته است؟ آیا یارشاطر چنان نامحقق است که از وجود نسخۀ نامعتبر مورد ترجمۀ کسروی بی خبر بوده است و یا اگر باخبر بوده است مخدوش بودن و عدم اعتبار آنرا کتمان کرده است؟ آیا به این ترتیب با روشن شدن خصیصۀ عدم تحقیق یارشاطر و یا آشکاری غرض او در کتمان حقایق تاریخی (در این مورد مهم و طی این زمان طولانی!)، می بایستی "ایرانشناسی"دانشگاه کلمبیای نیویورک را به دور ریخت؟
به این ترتیب هرکسی که دفاعی از کسروی در رابطه با این نظر آشکارأ متناقض کسروی کرده و بکند، بی خبر از منطق محسوب میشود. و طرف بحث اهل منطق نظیر من نمی تواند باشد.
حواشی و توضیحات:
(1) پان فارسیسم و فاشیسم فرهنگی کسروی غیر از موارد مختلف تصریح شده وسیلۀ خود وی حداقل از بخش پنجم «دفاع از سرپاس مختاری» در مورد "از بین بردن زبانهای غیر فارسی در ایران"روشن است (موجود در اینترنت). پان فارسیسم آقای یارشاطر از کوشش بی ثمر او در تغییر نام «ایران» به «پرشیا (پارس)» آشکارست (موجود در اینترنت). متاسفانه این آقایان بحث زبانشناسی را در ایران را به اغراض سیاسی آلوده اند.
(2) احمد کسروی: « آذری یا زبان باستان آذربایجان» ، شرکت نشرو پخش کتاب، 1/ 10 / 8/ 2535 ،صص 11.
(نیز بنگرید به توضیحات من در مقالات اخیرم در این رابطه در مورد اتهامات کسروی به مورخین مورد استفاده اش در این کتابچه نظیر ابن حوقل، مسعودی و مستوفی)
ـ منبع ترجمه و ارزیابی یارشاطر: احسان یارشاطر: بخش «آذری» دانشنامه ایران و اسلام (جزء اول طهران ١٣٥٤).
ـ متن مخدوش و حذف شدۀ عربی منبع مورد استفادۀ کسروی در صفحۀ 250 («المسالک والممالک» ابن حوقل، چاپ بریل، 1873 لیدن) چنین است: «فامّا لسان اهل آذربیجان و اکثر اهل ارمنیة فالفارسیة والعربیة و قلّ ...»
ـ اولأ جمله ای که به «فالفارسیة» می انجامد، فاقد فعل است! (فعل محذوف همان «تجمعهم (تجمعه)» است)
ـ ثانیأ از مقایسه این متن با متن کاملتر «(طبع لیدن 1939)، ص. 349 – 348» معلوم می شود که جمله ای که در ادامۀ آن با «والعربیة» شروع می شود باز فاقد فعل و قید است. (این مورد حذف شده «بینهم مستعملة» است).
لذا اگر هم کسروی به جهت فقدان دقت تحقیقی و عدم رجوعش به منبع صحیح (حداقل بعد از انتشار کتابچه اش)، به همان منبع مخدوش هم قناعت کرده باشد، باز نبودن فعل در جملۀ اول مورد ترجمه اشمی بایستی او را متوجه مخدوش بودن منبع و اقلأ تذکر این حقیقت آشکار را در نوشته اش می کرد. اما چون کسروی نامحقق و مغرض بود، کودکانه با پوشیدن این حقیقت آشکار در ترجمه اش عوامیت خود و خروجش را از حوزۀ تحقیق آشکار کرده است. چون هیچ شخص محققی چنین متن مخدوشی را ترجمه و از آن سوء استفاده نمی کرد. و هر شخص بیغرضی حداقل به مخدوش بودن منبع مورد استفاده اش و فقدان فعل در متن عربی اشاره می کرد.
ـ منبع صحیح نوشتۀ ابن حوقل اینست: ابی القاسم ابن حوقل: « صورة الارض »، الطبعه الثانی (القسم الثانی)، (طبع لیدن 1939)، صص. 349 – 348.