نقد ادعای ناصر پورپیرار درباره افسانه "پوریم"
ناصر پورپیرار، به اصطلاح تاریخنگار حقیقت پژوه ، به خیال خام خویش کمر به تخریب هویت تاریخی ایرانیان چه آنچه از دوران باستان و چه آنچه از دوران اسلامی به یادگار مانده بسته است .
از جمله دعاوی بی پایه ی وی وقوع رخدادی مصیبت بار به درخواست یهودیان و به اجرای هخامنشیان تحت عنوان پوریم است . در حقیقت ، به نظر او به روزگار هخامنشیان ، یهودیان با توطئه چینی بر علیه مردمان ممتاز شرق میانه و با استفاده از بازوی نظامی توانمند خود یعنی هخامنشیان کشتار و تاراج گسترده ای را به راه انداختند .
بر اساس باور او وسعت این قتل عام و ویرانگری چندان بود که به مدت ۱۲۰۰سال یعنی تا زمان ظهور اسلام این مناطق به تقریب خالی از سکنه بود و دیگر هیچگونه تمدنی در شرق میانه و از جمله ایران زمین رخ ننمود . اما انچه روشن است دلایلی در دست می باشد که مانع پذیرفتن دعاوی او از سوی حقیقت جویان می گردد . بایسته است یاد گردد تنها مدرک یا شبه مدرک تاریخی که او از ان در جهت سندیت بخشیدن به نظریه خویش بهره بر می گیرد کتاب مقدس یهودیان ؛ تورات ؛ می باشد .
برابر با بخشی از تورات یعنی کتاب استر به هنگام فرمانروایی خشایارشاه در سیزدهم ماه ادرار ؛ یهودیان در سراسر قلمروی هخامنشی ۷۵۰۰۰ نفر از دشمنان خود را با پشتیبانی شاهنشاه هخامنشی به قتل رساندند و از ان پس یهودیان همه ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ماه آدار را به سبب نجاتشان از دست دشمنان جشن می گیرند و شادی می نمایند . (کتاب مقدس ؛ کتاب استر؛ باب ۹ )به هر حال در رد نظریه پورپیرار در مورد پوریم می توان دلایل زیر را بیان نمود :
۱ حتی اگر بتوان متون مقدس یهودیان را تا بدان درجه اعتبار بخشید که محتوی واقعیتهای تاریخ پنداشت حداکثر ۷۵۰۰۰ نفر در سراسر قلمروی هخامنشی کشته شده اند و نه بیشتر . این در حالی است که بر پایه ی اعتقاد پورپیرار این قتل عام ها موجب خالی گشتن شرق میانه از سکنه گردید . ایا کل جمعیت ساکن در قلمروی هخامنشی همین ۷۵۰۰۰ نفر بودند ؟
۲ بنا به نوشته ی کتاب استر این رخداد در زمان فرمانروایی خشایار شاه فرزند داریوش بزرگ رخ داده است . این در حالی است که پورپیرار مدعی ان می باشد که پوریم در روزگار داریوش بزرگ رخ داده است در حالیکه دلایل و سند دیگری غیر از گفته ی تورات در دست ندارد ؛ پس ناگزیر باید بپذیرد که پوریم به روزگار خشایار رخ داده است .
۳ پورپیرار در به اصطلاح تاریخ نوشته های خود به کرات یهودیان را به جعل ، دروغگویی ، فریبکاری و تاریخ سازی متهم می نماید اما هرگز بیان نمی دارد چرا کتاب مقدس انان را برای اثبات نظریات خود و از جمله نظریه ی پوریم سندی معتبر به شمار می اورد . ایا نمی توان چنین پنداشت که این جاعلان بزرگ داستان پوریم را نیز به دروغ ساخته و پرداخته باشند ؟
۴ اگر به راستی پوریم رخ داده باشد و ان هم با ان شدت و وسعت که پورپیرار یاد می کند تا بدان حد که تا به روزگار اسلام این صفحات خالی از جمعیت ماند ؛ اسکندر که پورپیرار او را چونان قدیسان می ستاید و ذوالقرنین یاد شده در قران کریم می پندارد برای چه و چگونه به سرزمینی چنین وارد شد و ان کلنی های یونانی نشینی که او در کتاب اشکانیان خود از انها به کرات یاد می کند چگونه پا گرفتند ؟
۵ اگر به واقع پوریم رخ داده باشد چرا به غیر از تورات در هیچ یک از منابع اصلی تاریخ کهن و اثار نویسندگان ان روزگار چون هرودوت ، توسیدید ، کتزیاس ، دی نن ، مان تن ، پولی بیوس ، دیودور سیسیلی و ... حتی اشاره ای نیز بدان نشده است؟
انچه روشن است تا زمانی که پورپیرار پاسخی مستدل و مستند به این پرسشهای پنجگانه ندهد نمی توان نظر او در مورد پوریم را درست پنداشت . حال بماند که پورپیرار از سرنوشت یهودیان پیروزمند از جریان پوریم مورد ادعای او و همچنین هخامنشیان هیچگونه خبری نمی دهد .
دلایلی دیگر نیز در دست است که به روشنی عدم صداقت پورپیرار در ابداع این نظریه را روشن می دارد . چنانکه گفته شد پورپیرار گفته ی تورات مبنی بر کشته شدن ۷۵۰۰۰ نفر ( که البته ان را هم نمی توان پذیرفت ) را به کشتن تمام نفوس ساکن در قلمروی هخامنشی و از جمله سرزمینهای بزرگی چون ایران ؛ میان رودان ؛ فرارودان ؛ مصر و ... تعمیم می دهد . اما کشتار وحشتناک مردمان همان سرزمینها به توسط مغولان و همچنین تیمور لنگ را با وجود یادکرد افزون منابع متعدد از ان به هیچ می انگارد و حتی در پاسخ به یکی از خوانندگان تارنگارش انان را فراری دهندگان یهود به شمال افریقا و اروپا معرفی می نماید . این در حالی است که برابر با متون تاریخی ان عهد یهودیان حتی به وزارت حاکمان مغول نیز برگزیده می شدند و گهگاه چنان قدرت می یافتند که دستور قتل بزرگان و اندیشمندان مسلمان را صادر می کردند و همچنین اندیشه تبدیل کعبه به بتخانه را به سر می پروراندند . ( تاریخ وصاف ؛ ص۲۴۲) به هر ترتیب برای روشنگری بیشتر نمونه هایی از جنایات و همچنین ارقام کشته شدگان فجایع حمله ی مغول و تیمور از منابع تاریخی ان عهد بازگو می گردد :
۱ بر اساس گزارش عطاملک جوینی که خود در دربار مغولان صاحب منزلت و مقام بود و سرانجام نیز به دست یکی از انان ؛ ارغون ؛ به قتل رسید مغولان در شهر مرو « زیادت از صد هزار را شهید کردند » و « در جمله ی شهر چهار کس بیش نماند » ( جهانگشای جوینی ؛ ج۱ ؛ ص۱۳۱) میرخواند نیز در این باره گفته است که « به روایتی در شهر مرو بیش از دوازده تن و به روایت دیگر بیش از چهار تن نماند .» (روضه الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۸۵۳)
۲ در نیشابور نیز وضع اسفناک بود و مغولان این شهر را چنان خراب ساختند که قابل زراعت و کشت گردد . بایسته است یاد گردد میرخواند بلخی شمار کشتگان این شهر را یک میلیون و چهل و هفت هزار نفر نام برده است و شمار زنده ماندگان را تنها چهارصد نفر بیان داشته است که البته کار همه ی انان به بردگی انجامیده بود . ( همان ؛ ص ۸۵۴) جوینی نیز بر زنده ماندن تنها چهارصد نفر از مردم این شهر صحه نهاده است و اورده است که مغولان سگ و گربه را نیز زنده نگذاشتند .(جهانگشای جوینی ؛ ج۱ ؛ ص۱۴۰ )
۳ بنا به نوشته ی حمدالله مستوفی در هنگام یورش هلاکوخان مغول به بغداد « هشتصد هزار ادمی کشته شد .» (تاریخ گزیده ؛ ص۵۸۹) نگارنده ی تاریخ وصاف نیز گفتاری مشابه گفتار فوق بیان داشته و اورده است که « افراط در قتل بغایتی انجامید که از خون کشتگان نهری بر صفت نیل ... روان شد .» ( تاریخ وصاف ؛ ص۳۸)
۴ به هنگام حمله ی امیر تیمور به اصفهان نیز بر اساس گزارش ابن عربشاه ؛ نگارنده ی کتاب زندگی شگفت اور تیمور ؛ و هاتفی ؛ سراینده ی تمرنامه ؛ به دستور این پادشاه ترک تبار کشتار عظیم برپا گردید (زندگی شگفت اور تیمور ؛ ص۴۹ و تمرنامه ) به گونه ای که « حداقل هفتاد هزار نفر بکشتند و از سرهای کشته ها در مواضع متعدد مناره ها ساختند . » ( روضه الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۱۰۴۹) بقای بلخی نیز روایتی مشابه بیان داشته است اما رقم کشتگان را چهل هزار تن یاد کرده است . ( تذکره مقیم خانی )
۵ امیر تیمور در مازندران نیز چنین کشتار عظیمی برپا کرد و « ساری و امل را غارت و تالان فرمود و قتل عام نمود و چنان ساخت که در تمامی ممالک مازندران خروسی و ماکیانی نماند که بانگ کند و بیضه نهد . » ( تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ؛ ص۲۳۷) مشابه این روایت را میرخواند نیز در کتاب خویش اورده است . ( روضه الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۱۰۶۱)
به هر ترتیب در این باره بسیار افزونتر از این می توان نوشت فقط این نکته یاد اور می گردد که هجوم مغول و همچنین تیمور چندان و حشتناک بود که تاریخنگاری چون ابن اثیر عرب تبار که خود شاهد فجایع مغولان بوده در مورد ان چنین نوشته است :
« چند سال از ذکر این حادثه خودداری کردم و به مناسبت عظمت ان ؛ از نوشتن ان کراهت داشتم . کیست که بر او نوشتن جز مرگ اسلام و مسلمین اسان اید و این کار را سهل و ساده پندارد . کاش از مادر نزاده بودم و قبل از این واقعه مرده و در اعداد فراموش شدگان معدوم شده بودم .» ( الکامل فی التاریخ ؛ ج۲۶ ؛ ص۱۲۵)
اما نکته این است که ایا ناصر پورپیرار ، این به اصطلاح تاریخنگار نواندیش ، می تواند پاسخ گوید چرا گفته ی یک شبه سند تاریخی مبنی بر کشته شدن ۷۵۰۰۰ نفر را به قتل عام کلیه ی مردمان شرق میانه به توسط یهودیان و هخامنشیان تعمیم می دهد اما کشته شدن میلیونی مردمان همین سرزمین به توسط مغولان و ترکان تیموری که گزارش ان در اسناد متعدد و پرشمار امده است را به هیچ می انگارد و حتی برپادارندگان ان فجایع را بانیان خیر بر می شمارد ؟*
* امیر نعمتی لیمائی (سورنا گیلانی)، دکتر تاریخ ، نویسنده و پژوهشگرایرانی در حوزه ی تاریخ ایران است.
کتاب نامه :
۱ ـ ابن اثیر ؛ عزالدین علی ؛ الکامل فی التاریخ ؛ ترجمه ی ابوالقاسم حالت ؛ جلد بیست و ششم ؛ تهران : بی نا ؛ ۱۳۵۵
۲ ـ ابن عربشاه ؛ زندگی شگفت اور تیمور ؛ ترجمه ی محمد علی نجاتی ؛ چاپ سوم ؛ تهران : انتشارات علمی و فرهنگی ؛ ۱۳۶۵
۳ ـ بقای بلخی ؛ محمد یوسف منشی بن خواجه بقای ؛ مجموعه ی تذکره ی مقیم خانی ؛ نسخه ی خطی کتابخانه ی دانشگاه تهران ؛ شماره ی ۷۹۱۲/۲
۴ ـ پورپیرار ؛ ناصر ؛ دوازده قرن سکوت ؛ اشکانیان ؛ تهران : کارنگ ، ۱۳۸۱
۵ ـ جوینی ؛ عطاملک بن محمد ؛ تاریخ جهانگشای ؛ به سعی و اهتمام محمد بن عبدالوهاب قزوینی ؛ چاپ سوم ؛ جلد اول ؛ تهران : دنیای کتاب ؛ ۱۳۸۲
۶ ـ شیرازی ؛ فضل الله بن عبدالله ؛ تاریخ وصاف الحضره در احوال سلطین مغول ؛ تهران : کتابخانه ی ابن سینا و کتابخانه ی جعفری تبریزی ؛ ۱۳۳۸
۷ ـ مرعشی ؛ میرسید ظهیرالدین بن سید نصرالدین ؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ؛ با مقدمه ی محمد جواد مشکور و و به کوشش محمد حسین تسبیحی ؛ بی جا : موسسه ی مطبوعاتی شرق ؛ ۱۳۴۵
۸ ـ مستوفی ؛ حمدالله بن ابی بکر ؛ تاریخ گزیده ؛ به اهتمام عبدالحسین نوایی ؛ چاپ چهارم ؛ تهران : امیرکبیر ؛ ۱۳۸۱
۹ ـ میرخواند بلخی ؛ محمد بن خاوند شاه ؛ روضه الصفا ؛ تهذیب و تلخیص عباس زریاب ؛ چاپ دوم ؛ جلد دوم (شش جلد در دو مجلد ) ؛ تهران : انتشارات علمی ؛ ۱۳۷۵
۱۰ ـ هاتفی ؛ عبدالله بن محمد ؛ تمرنامه ؛ نسخه ی خطی کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران ؛ شماره ی ۳۷۹۸
۱۱- .......... ؛ کتاب مقدس ؛ بی جا : بی نا ؛ بی تا