من یک انسانم و بر اصول مورد تفاهم دمکراسی خواهان که همان مصوبات سازمان ملل و در یک کلام منشور حقوق بشر است معتقدم، شاید بتوانم کرد بودن، ایرانی بودن و سایر هویتهای خود را با مهاجرت تغییر دهم اما نمی توانم اصول و حقوق انسانی خود را زیر پای بگذارم. مهمترین حق یک انسان اختیار است و اختیار باعث می شود که انسان در برابر اعمالش مسئول باشد. من اختیار را نه تنها برای خودم بلکه از روی انصاف برای تمامی انسانها ضروری می دانم و طبق اصول حقوق بشری حق تعیین سرنوشت هر انسان مهمترین فاکتور برای ضمانت اختیار اوست، اختیاری که می تواند مسئولانه و بصورت انسانی در جهت ساخت و پیشرفت جامعه قرار گیرد و یا به علتهای گوناگون موجب انحراف از پرنسیپ های انسانی شود. مسلما تاریخ، مذهب و ... که من در بوجود آوردن آنها نقشی نداشته ام و بصورت ناخودآگاه بر من تحمیل شده اند، اگر نگوییم بی ارزش ولی حتما کم ارزشند .
تمام تلاش بشر در طول تاریخ در جهت افزایش سطح اختیار بوده که این اختیار در خدمت انتخاب گزینه های پرنفع تر و رفاه بیشتر قرار گیرد. پادشاهان و حاکمان با توجه به نوع به رسمیت شناختن میزان خاصی از اختیار به عادل و ظالم دسته بندی شده اند و پر واضح است که مستبدین همواره بیشترین سطح اختیار را برای خود طلب کرده و جامعه را برای پیروی از امیال و خواسته های خود به کمترین سطح اختیار و انتخاب محکوم کرده و می کنند.
یکی از مهمترین مسائل سیاسی امروز که باعث افتراق و واگرایی فعالان اپوزیسیون جمهوری اسلامی است مساله ملیتهای ساکن ایران و یا به روایتی دیگر اقوام بوده که با انرژی بسیار همیشه محل نزاع واقع می گردد. ریشه این نزاع و تقویت کننده آن روایتهای گوناگون تاریخی است که هر گروه سعی می کند به نفع خود از تاریخ دلخواهش استفاده کند و سرسختانه راه را بر سایر اندیشه ها می بندد. عده ای از ایران و تمامیت ارضی دفاع می کنند و عده ای از تاریخ ملت خود که در ایران اکثرا زیردست بوده و مسلم است چون معیار مشترکی برای قضاوت وجود ندارد هیچ گاه این دو خط موازی به یکدیگر نمی رسند و خیالبافی است اگر بگوییم سعی ما منطبق کردن این دو اندیشه بر یکدیگر است بطوری که هر دو گروه که هر کدام از قشر عظیمی از جامعه دفاع می کنند دوستانه به مشارکت برای ساختن فردایی بهتر به تفاهم برسند و تلاش کنند.
عده ای به ایران، تمدنش و تمامیت ارضی آن به عنوان خط قرمز برای حفظ پیشینه تاریخی خود تمسک می جویند اما سوال اینست که این ایران و نقشه آن که مد نظر آنهاست، ایران چه دوره ای و کدام حکومت شاهنشاهی است؟ همانطور که همگی می دانیم ایران تا زمان رضا خان در طرح ها و مقیاسهای گوناگونی بوده و مشخص نیست که این گروه برای رسیدن به کدام ایران و تجدید بنای کدام نقشه تلاش می کنند؟ به عنوان مثال اگر به شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم برای اولین بار لفظ ایران در آنجا به کار برده می شود و در آن صراحتا بسیاری از نقاط ایران امروزی را جزء ایران نام نمی برد، مثلا از دیلمان و خراسان در برابر ایران نام برده و بارها در نبردهای رستم به این نکته اشاره می کند. اگر بر اساس موازین حقوق بشری هم قضاوت کنیم طرح این سوال حتمی است که کدام حکومت دمکراتیک در ایران وجود داشته که از طریق همه پرسی میزان علاقه شهروندان برای مشارکت در ژئوپلیتیک – جغرافیای سیاسی – ایران را جویا شود و بر طبق آرای آنها و بر اساس اختیار و انتخاب، با مشارکت حداکثری مردم موازین حقوق بشری و دمکراسی خواهی را برقرار کند. زمان کوروش و داریوش و تاسیس پادگان جی اصفهان که پانصد هزار سوار کار جنگی داشت و انسانهای بیگناه برای کشور گشایی یا به قول برخی دیگر عدالت گستری به جنگ امپراطوری روم و عثمانی که نهایتا به رویارویی نظامیان پادگان جی با نظامیان پادگان بابیلون منجر می شد و آتش زدن آتن و غارت یا فتح سرمایه های هندیان و متعاقبا به آتش کشیده شدن پرسپولیس و بسیاری نقاط دیگر منجر می شد، به سر آمده و از حوزه ی اختیار و انتخاب ما بیرون است و برجسته کردن آنهمه جنگ و کشتار و کشورگشایی اگر مطلوب جامعه جهانی بود بدون شک نیروهای اجتماعی پیوسته به دنبال شاه پرستی و سلطنت طلبی می رفتند اما حقیقت نیازی به تفسیر ندارد، تمام تلاش انسان در طول تاریخ در جهت افزایش سطح اختیار بوده، اختیاری که به انتخاب صحیح تر، انسانی تر و رفاه بیشتر منجر می شود.
بهتر نیست که منشور حقوق بشر را که بسیار پیشرفته تر از منشور کوروش است، معیار سنجش درستی و یا نادرستی اعمال قرار دهیم؟ اگر اصول حقوق بشری در صدر امور واقع شود خواهیم دید که رعایت و احترام به اصل حق تعیین سرنوشت برای تک تک انسانها امری حیاتی است، این اصل انسان را در شرایطی قرار می دهد که بتواند با اختیار در ژئوپلیتیک خاصی قرار گیرد و داوطلبانه بدون احساس تبعیض خود را در برابر هویت و آینده خود و جامعه اش مسئول بداند. دنیای امروز دنیای گذار از اصالت تاریخ و تفاهم بر تعادل وزنه ی فرد – اجتماع بر اساس معیارهای حقوق بشری است که می تواند به درستی محل رجوع تمامی اندیشه های چپ، راست، لیبرال و ... باشد. فیلسوفان، سیاسیون و جامعه شناسان امروز به دهکده جهانی می اندیشند و سعی در نزدیک کردن انسانها و اندیشه هایشان با یکدیگر دارد بطوری که ترس و وحشت تبعیض به اعتماد و اعتقاد تبدیل شود.
در اینجا من به عنوان یک کرد صراحتا می گویم که مهمترین اصل نزدیکی و مشارکت با سایر هموطنان ایرانی پذیرفتن موازین حقوق بشری است و این موازین می تواند ضمانت کننده عدم تبعیض و نابرابری برای کرد و سایر ملیتهای ساکن ایران باشد، تا زمانی خودم را ایرانی میدانم و برای آن تلاش میکنم که مورد تبعیض واقع نشوم و در صورتی که امیدی به اصلاح ساختار سیاسی نباشد جدایی کرد و سایر ملیتها از ایران طبیعی است. وقتی که کرد طبق آمارهای نهادهای حقوق بشری آمار 60 درصدی اعدام و زندانیان سیاسی را دارد و بقیه جامعه ایران 40 درصد، وقتی که به دستور خمینی لشکرهای نظامی و شبه نظامی کردستان را به قتلگاه تبدیل می کنند، وقتی که شهرهای کردنشین ایران مانند سردشت بیشترین آمار قربانیان سلاحهای شیمیایی را دارد و از طرف فعالان سیاسی و مدنی به آن بی توجهی می شود، وقتی که برای کرد اشد مجازات برای کوچکترین مخالفت با رژیم های گذشته صادر می شود، وقتی که خمینی به منحل کردن و مجازات احزاب می پردازد و کردستان میزبان و حامی فعالان غیر کرد می شود، وقتی که با بی شرمی جمهوری کردستان انکار می شود و حتی اگر بر اساس تاریخهای معتبر بین المللی،تاریخ تمدن ویل دورانت و تاریخ هرودت – چندان برایم فاکت آوردن از تاریخ دور خوشایند نیست – کردها اولین تمدن بشری را در ایلام بوجود آوردند و... نمونه های بیشماری که در تاریخ نه چندان دور سایر ملیتهای ساکن ایران وجود دارد، چه کسی حق دارد خود را از ملیتهای ایران، ایرانی تر بداند؟!! اما باید توجه کرد که تنها شرط تداوم حضور و مشارکت ملیتهای ساکن ایران، حل مساله ی ملیتها به عنوان کلید اصلی حل معمای جدایی و دشمنی است و باز هم تکرار می کنم که تنها موازین حقوق بشری می تواند به عنوان اصل مورد تفاهم تمام طیفهای اجتماع ضمانت کننده این اتحاد باشد.
ایمیل : arash_raha777@yahoo.com