سه مقاله پیرامون «گرگ خاکستری Canis lupus’»
گرگ در اساطیر ترک
زبان ، تاریخ و اسطوره در شکل گیری هویت ملی نقش اساسی را بازی می کنند بهمین خاطر جنبش های ملی ارزش زیادی برای هر یک از آنها قائل می شوند . بعضی از پرسوناژ های اسطوره ای در بحران های ملی بصورت نجات دهنده در روانشناسی اجتماعی ظاهرمی شوند و گرگ در اسطوره های ترک چنین نقش وجایگاه مخصوص را دارد . گرگ در اسطوره های ملل ترک همان نقشی را بازی می کند که سیمرغ در اسطوره های فارس بازی کرده است . دردوران آنیمیسم گرگ توتم اقوام ترک بوده است . اجداد اولیه ترک ها اعتقاد داشتند که ترک ها از بچه ای که از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود بوجود آمده اند . در قرن هشتم میلادی که ترک ها با اسلام آشنا شدند این اسطوره نیز اسلامی شد و گفته شد قبایل ترک از پشت پسران حضرت نوح بوجود آمده اند. حضرت نوح نیز برای ترک هااز آن جهت در میان پیامبران برجسته تر است که قبل از پیدایش ادیان توحیدی نوح خدای نور و خورشید بوده است و در بعضی از اسطوره ها هم عمر نوح سیصد و شصت و پنج سال ذکر شده که برابر سیصد و شصت و پنج روز یک سال است و نوروز همان روز تولد خورشید است .
جالب توجه است که گرگ و مخصوصا گرگ سفید در میان قبایل سرخپوست آمریکای شمالی هم حیوان مقدسی محسوب می شود و چون طبق نظر مردم شناسان ، در دوره یخبندان که شمال آسیا به آلاسکا در شمال آمریکا وصل شده بوده ، بومیان شمال شرق آسیا ازین طریق به آمریکا رفته اند و بعد از دوران یخبندان ارتباط آنان با ساکنان سایر قاره ها قطع شده است لذا احتمالا اعتقاد به مقدس بودن گرگ از ریشه ترکی سرخپوستان آمریکای شمالی مانده است . سرخپوستان لقب گرگ سفید را برای روسای قبایل انتخاب می کنند.
در میان تمام طوایف شکارچی و دامدار گرگ دارای ابهت ویژه است زیرا گرگ همواره بدنبال گله گوسفند و گله حیوانات وحشی گیاهخوار می رود و در فرصت مناسب به گله می زند و سهم خود را می برد . قبل از اینکه ساکنان آسیای مرکزی سگ را اهلی بکنند توان مقابله با گرگ را نداشته اند مخصوصا که گرگ شکارچی ماهری است و با پنهانکاری تمام به گله نزدیک می شود و اگر حمله گروهی باشد کاری از دست چوپان بر نمی آید بدینجهت گله داران اولیه گرگ را می پرستیدند و فکر می کردند اگر احترام و التماس بکنند گرگ کمتر به آنها خسارت خواهد زد . انواع اوراد جادوئی نیز برای جلوگیری از حمله گرگ وجود داشته و حتی بعد از اسلام هم این اوراد جادوئی بشکل دیگری حفظ شدند مثلا دعای بستن دهان گرگ که در کتابهای دینی وجود دارد تغییر شکل یافته همین اوراد جادوئی است . گرگ در تمام نقاط جهان وجود دارد اما در نقاط سرد سیر شمال آسیا و شمال آمریکا بیشتر از جاهای دیگر است و بهمین خاطر گرگ در زندگی روزمره بومیان شمال آسیا و آمریکا حضور عینی دارد و با فرهنگ مردمان شمالی عجین شده است .
گرگ خاکستری در اسطوره های پیدایش گوگ ترک ها (ترک های آسمانی)عنصر میتولوژیک برجسته ای است . طبق نوشته قدیمی ترین منابع چینی ، اولین خاقان گوگ ترک ها که « آسینا» یا آچینه نام داشت از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود . این خاقان دارای نیروی ماوراء طبیعی بود و بر روزقارها و یاغموت ها حکمرانی می کرد . توضیح اسطوره فوق این است که گوگ ترک ها در سواحل غربی دریای غرب زندگی می کردند ، یکی از ملل همسایه که دشمن آنان بود با حمله ای آنان را قتل عام کرد ، از این کشتار تنها یک پسربچه زنده ماند . سرباز دشمن که او را دیده بود نخواست او را بکشد ولی دستها و پاهای وی را برید و او را در باطلاقی انداخت . این بچه را گرگ ماده ای پیدا نموده و بزرگ کرد و از وی حامله شد . خان دشمن وقتی از زنده ماندن او با خبر گشت ماموران خود را برای کشتن آن شاهزاده فرستاد و گرگ خاکستری قبل از رسیدن ماموران دشمن شاهزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاری پناه گرفت و در همانجا پسری بدنیا آورد . بعد ها خاقان های ترک هر سال در ماه مخصوصی آدمهای خودشان را به این غار مقدس میفرستادند و در آنجا قربانی کرده و به ارواح اجدادشان هدیه می کردند . این غار را ترک ها «بودون اینلی» یعنی خدای نگهدارنده ملت می نامیدند .
خان های گوگ ترک ها در مقابل فرارگاهها و اقامتگاههایشان علمی نصب می کردند که شکل کله گرگ را داشت . سایر تیره های ترک نیز که در آسیای مرکزی حکومت کرده اند در باره منشاء پیدایش خودشان همواره روی عنصر گرگ تاکید می کردند .
از قرن چهارم میلادی به بعد در منابع چینی در باره ترک های اویغور اطلاعات با ارزشی وجود دارد و هنگام ذکر نام اویغورها منشاء آنان را به اسطوره گرگ خاکستری نسبت می دهند . طبق یکی از این روایات چینی یکی از خاقانهای هون ها دو دختر بسیار زیبارو داشت ، اطرافیان خاقان اعتقاد داشتند که این دختران شایسته خدا هستند. خاقان تصمیم می گیرد این دختران را به خدا هدیه کند و بدینجهت آنان را در قلعه بزرگی در نقطه ای که کسی را بدان دسترسی نبود پنهان می سازد . روزی در مقابل این قلعه گرگی ظاهر می شود و یکی از دختران خیال می کند که این گرگ فرستاده خداست و با آن گرگ هماغوش می شود و اویغورها از پیوند گرگ با آن شاهزاده خانم زیبا بوجود می آیند . طبق این اسطوره خان های اویغور نیز که خود را از نوادگان گوگ ترک ها می دانستند همواره علم فلزی (سنجاق) با خود حمل می کردند که بشکل کله گرگ بود . گردیزی می نویسد که « مویون – چور»، خان بزرگ اویغور ها یکی از ژنرال های چینی را وادار کرده بود که در مقابل پرچم گرگ خاکستری به خاک بیافتد .
بعد از تشکیل امپراطوری مغول اسطوره هائی که در باره منشاء ترک ها موجود بود به سلاله چنگیزخان نیز نسبت داده شد و آن عده از سلاله های ترک که در تشکیل امپراطوری مغول شرکت کرده بودند ، اصل و نسب خود را با چنگیز خان یکی می دانستند . حکومت های ترک که در اتحادیه (فدراسیون) قبچاق وارد شده بودند خود را با چنگیزخان هم منشاء می دانستند و در اثری بنام «چنگیزنامه» دو اسطوره در باره سلاله چنگیزخان قید شده است یکی از این اسطوره ها خیلی شبیه روایت چینی ها در باره منشاء اویغورها است. طبق این اسطوره خان «آق دنیز» (دریای سفید) دختری بسیار زیبا بنام «اولاملیک» داشت که در زبان مغولی بمعنی غزال (مارال) می باشد. این دختر بقدری زیبا بود که وقتی می خندید درختان خشکیده گل می دادند و وقتی قدم در زمین خشگ می گذاشت زمین پر از سبزه می شد. پدر دختر برای اینکه ماه و خورشید او را نبینند وی را در قصر بزرگی مخفی کرده بود. روزی هنگامی که دختر از پنجره قصر به بیرون نگاه می کرد آفتاب به صورتش خورد و از نور خورشید حامله شد و بعد از سپری شدن دوران حاملگی پسری بدنیا آورد که او را « دوبون – بایان» نام نهادند . می دانیم که « دوبون – بایان» یکی از اجداد چنگیزخان است و باین ترتیب منشاء چنگیزخان را به نور نسبت می دادند . در این اسطوره نامی از گرگ خاکستری بمیان نیامده است . اسطوره دوم درباره افسانه «آلان – قوآ» مادر چنگیزخان است . آلان قوآ بعد از مرگ شوهر و بیوه شدنش از روحی که بصورت نور وارد می شود و بشکل گرگ خاکستری خارج می گردد حامله شده و چنگیزخان را بدنیا می آورد. در این اسطوره گرگ خاکستری با نور یکی شده است .
مورخین مسلمان که تاریخ مغولان را نوشته اند هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند. ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیدهاند و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند . طبق نوشته همین مورخین «آلانقوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود حامله شده و چنگیزخان را زائیده است .
خان های مغول که بعدها تحت تاثیر فرهنگ اسلامی قرار گرفته بودند در باره منشاء خودشان اسطوره گرگ را نمیپسندیدند بهمین ترتیب خانهای اویغورها نیز بعد از آنکه دین مانوی را قبول کردند گرگ خاکستری را فراموش نمودند. در این مورد می توان به اسطوره بوغوخان اشاره کرد . در روایت «توکوز – اوغوز» (اویغور) پسر بچه ای که دستها و پاهایش بریده شده بود بوسیله یک راهب مانی پرورش داده می شود و نه توسط گرگ خاکستری .
در بعضی از داستان های قدیمی گرگ به ترک ها راه نشان می دهد و سمبل خرد و کیاست است . در کتیبه اوغوز خاقان که بخط اویغور نوشته شده گرگ راهنمای ترک هاست. عین همین مضمون در تاریخ «علی حال الدین» نیز قید شده است و در هر دو مورد گرگ راهنما « باش قورت» یعنی رئیس و سرکرده گرگها نامیده شده است .
از دورانهای بسیار قدیم منشاء سلاله های ترک به گرگ نسبت داده می شده و هیچ فرقی بین گرگ اسطوره ای با جانور معمولی که گرگ است قائل نمی شدند و فقط بعد از زیاد شدن جماعات ترک این اینگونه فهمیده شد که گرگ خاکستری یک جانور معمولی نبوده بلکه موجود خدائی بوده که بصورت نور از آسمان به زمین آمده است و بعدها نیز نقش رهبر و مربی به وی نسبت داده شد .
گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نيز هست ، در تاریخها آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند و انتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد.
در کتاب ده ده قورقود در یکی از حکایات، دو بار از گرگ با احترام یاد می شود یکی: « قوردون اوزو موبارک» یعنی روی گرگ مبارک و دیگری « قاراباشیم قوربان اولسون قوردوم سانا» یعنی سر سیاهم قربان تو باد ای گرگ من، است. همچنین در اوراد و دعاهای شامان های ترک نیز با فرهنگ گرگ خاکستری برخورد می کنیم .
هم اکنون در بعضی از روستاهای آذربایجان وقتی ظلم بزرگی به کسی می شود و یا عزیزترین آدم یک نفر بناحق کشته می شود و یا در اثر سانحه ای می میرد، زن یا مادر کسی که مرده در بیرون از آبادی زوزه گرگ می کشد و این باقی مانده نوعی از اعتقادات شامانیستی است و بمعنی اعتراض به خالق می باشد. کسی که زوزه گرگ می کشد می خواهد بگوید که دیگر انسان نیست و خدا را بندگی نخواهد کرد و همه تکالیف دینی را از دوش خود انداخته است و هیچ چیزی را گناه نخواهد شمرد حتی قتل نفس و حرام خواری را.
طی قرن های گذشته ساکنان شمال آسیا در زمستان که درجه حرارت تا چهل درجه زیر صفر می رسد از پوست گرگ پوستین درست می کردند تاخود را از سرما حفظ بکنند و مخصوصا هنگام شکار پوستین گرگ می پوشیدند که هم سبک است و هم گرم و در اثر برف و باران نیز خیس نمی شود . شامان های ترک نیز که «تویون» نامیده می شدند همواره پوستین گرگ می پوشیدند . دندان گرگ بعنوان دگمه لباس و نیز گردنبد برای جلوگیری از چشم زخم ، دم گرگ بعنوان زینت کلاه ، پوست گرگ برای پوستین و دست خشگ شده گرگ برای معالجات جادوئی استفاده عمومی در میان ساکنان شمال آسیا داشته است .
اکنون نیز در روستاهای قره داغ دست گرگ را در خانه ها نگهمیدارند و هنگامیکه گلوی بچهاي درد می کند، دست گرگ را بر محل درد می زنند و اعتقاد دارند که بیماری برطرف می شود ونیز علیرغم حرام بودن گوشت گرگ برای مسلمانان می دانیم که شکارچی ها دل و جگر گرگ را می خورند و مخصوصا در آذربایجان این اعتقاد وجود دارد که خوردن جگر خام گرگ، دل و جرئت آدم را زیاد می کند. همين امروز حتي در شهرهاي آذربايجان «قورد اوره يي يئميش» (کسي که دل گرگ را خورده است) معادل آدم فوق العاده بيباک و شجاع بکار ميرود. بعضی از روستائیان هم دل و جگر گرگ را بعنوان داروی معجزه گر می خورند و آدمهای تک رو و تیزبین را هم به گرگ تشبیه می کنند و نسبت به گرگ ترسی توام با احترام دارند .
تعداد زیادی از شاهکارهای ادبی جهان با الهام از افسانه ها و اسطوره هائی که در باره گرگ وجود دارد ساخته شده اند و به هر جا که پای ترکان و اقوام شمالی رسیده است اسطوره گرگ نیز با آنها به اقصی نقاط جهان رفته است که از آنجمله می توان از گرگی یاد کرد که سمبل شهر رم در ایتالیاست و طبق اسطوره ها آن گرگ روملوس را با شیر خود بزرگ کرده و وی نیز شهر رم را بنیانگذاری کرده است .
اثر جاودانه استاد رضا براهنی بنام «رازهای سرزمین من» هم با الهام از اسطوره گرگ در فرهنگ ملل ترک نوشته شده است و در آن ماده گرگی که بچه هایش توسط ماموران شاه کشته شده اند از کوه سبلان پائین می آید و بصورت زنی جنگجو قهرمانانه در انقلاب ضد سلطنتی شرکت می کند و می جنگد و بعد از آنکه رژیم شاه را سرنگون میسازد دوباره به موطن اصلی خود در دامنه سبلان بر می گردد و از انظار پنهان می شود .
گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان به اشکال مختلف ظاهر می شود و چون فرهنگ اسلامی با فرهنگ اساطیری مخلوط شده است بدینجهت گاهی با تعاریف متضاد در باره گرگ روبرو می شویم . برای آشنائی با ضرب المثل هائی که به گرگ نسبت داده شده اند در زیر تعدادی از مثال های متداول امروزی را با ترجمه فارسي و برخي توضیحات می آورم :
1– قورت دومانلیق سئوه ر – گرگ هوای ابری را دوست دارد .
2 – قورت گئچینین بیر شئیین یئمه ییب – گرگ چیزی از بز نخورده.
3 – قورت کیمی گوزلری پاریلداییر – چشمانش مانند گرگ برق می زند – معادل مثل چشم طمع دوخته است .
4 – قورت کیمی دیشلریوی قیجیتما – مانند گرگ دندانهایت را بهم نساب.
5 – آج قورت کیمی باخما – مانند گرگ گرسنه نگاه نکن – معادل مثل دهانت آب نیفتد .
6 – قوجا قوردا بنزه ییر – شبیه گرگ پیر است – معادل مثل گرگ باران دیده است .
7-- قورتدور، قویون دونو گئییب – گرگی است که لباس گوسفد پوشیده است – معادل مثل پیراهن عوض کرده .
8 – قوردونان قیيامته گئده جک – با گرگ به قیامت خواهد رفت .
9 – قویونو (يا قوزونو) قوردا تاپیشیریر – گوسفند را (يا بره را) به گرگ سپرده است .
10 – قورتدان قورخان قویون ساخلاماز – کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگهداری نمی کند .
11 – قوردا گئده ن آدامدیر . قورتدان دٶنمه جاناواردیر – گرگ افکن است .
12 -- قورت قولاغینا قورقوشون – سرب در گوش گرگ (گوش گرگ کر).
13 – قورت کیمی بیرین یئییب اونون یارالاما – مانند گرگ یکی را خورده و ده تا را زخمی نکن .
14 – قوردون آغزیني باغلادیق – دهان گرگ را بستیم – در میان تمام مسلمانان همین مثل ترجمه می شود .
15 – قورت آغزیندان سالدیردیق – از دهان گرگ انداختیم – بمعنی بزحمت نجات دادیم می باشد .
16- آیی گلدی، قورت گتدی – خرس آمد و گرگ رفت – در مورد آدمهائی گفته می شود که سخنان بی ربط می گویند .
17 – ایت، قوردونان طرف اولموشوق – با سگ وگرگ طرف شده ایم – معادل همنشین نا اهل شدن .
18 – ایتلر ، قورتلار شهه ریدیر – شهر سگان و گرگان است – در جائی که بلبشو باشد می گویند .
19 – سئوينه ن قوردون آغزی باغلی اولار – گرگ خوشحال دهانش بسته می ماند .
20 – قوردونان قوزونون حيکایه سیدیر – حکایت گرگ و بره است – اشاره به شعر لافونتن که از ترکها یاد گرفته.
21 – قورت کیمی اؤزوندن سونرا هئچ کسی سئومير – مثل گرگ غیر از خودش کسی را دوست ندارد .
22 – مئشه ده قورت آزيیدی، بیری ده گمی ایله گلدی – در جنگل گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد .
23 – آدادا قورت آزيیدی، بیری ده گمی ایله گلدی- در جزیره گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد .
24 – قورت قویونو دالدالایان کیمی او دا منی گودور – همچون گرگی که گوسفند را بپاید مرا می پاید.
25 – قویونو قوردا وئردی – گوسفند را به گرگ داد - معادل ضرب المثل بند را آب داد .
26 - قوردون گؤزو قارا. قوزونو، قارا گئجه، قارا زمیده سئچه ر – گرگ بره سیاه را در شخم سیاه می بیند .
27 – قورت ایته دئدی بورنووون اییسین وئر منه، گوزومون ایشیقین وئریم سنه. ایت دئدی اوندا گلیب قویونو طٶوله ده یئیه رسه ن- گرگ به سگ گفت بوی دماغت را بمن بده من نور چشمم را بتو می دهم . سگ گفت آنوقت تو میآيي و گوسفند را در طویله می خوری .
28 – ایته دئدیلر نیيه هورورسه ن، نيیه دالی دالی گئدیرسه ن؟ دئدی هم قورخودورام همی ده قورتدان قورخورام – به سگ گفتند چرا پارس می کنی و چرا عقب عقب می روی ؟ جواب داد که گرگ را می ترسانم و خودم نیز می ترسم .
29 ايته آتديم، قوردا ده يدي. خواستم سگ را بزنم، خورد به گرگ: وقتي که حسب تصادف نتيجه بيش از انتظاري از يک عمل بست آمده باشد.
30 قوردا دئديلر گئت قوزولاري اوتار، آغلادي، دئدي آخي سيز دئييرسيز آمما من اينانميرام: به گرگ گفتند برو برهها را بچران، زد زير گريه، گفت اخي شما ميگين اما من باورم نميشه.
31 قوردو اولويوبدور. گرگش زوزه کشيده است: در مورد کسي که موفقيت بزرگي کسب کرده است، کنايه از روکردن خوشبختي به کسي است.
یقینا ازین مثال ها که هر یک از حکایتی گرفته شده اند باز هم می توان نمونه آورد اما در اینجا هدف اشاره به چند نمونه بود. در زبان ترکی گرگ سمبل شجاعت و نترسی و هوشیاری و در عین حال مثال قهر و خشونت است. شاعر همه دان بابا طاهر عریان در دوبیتی زیبائی می گوید :
هر آن کو عاشقه از جون نترسه
نه از بند و نه از زندون نترسه
دل عاشق بوه گرگ بیابون
که گرگ از هی هی چوپون نترسه
در نقد گرایش سیاسی به اسطوره ی بوزقورد
اسماعیل آل بایراق: