آنچه که دیروز در عراق و افغانستان روی داد و شرایط این دو کشور را تا حدود زیادی تغییر داد و با باز شدن فضای سیاسی (که البته هزینه های گاه سنگینی از قِبل اشغال کشور از سویی و عقب ماندگی اقتصادی و سطح پایین دانش و آگاهی در این جوامع از سوی دیگر داشته است)، شرایط را بسوی گشایش بیشتر در این کشورها فراهم ساخت. یکی دیگر از چشم اندازهای این فضای باز سیاسی در عراق و افغانستان دستیابی اغلب خلقهای ساکن در درون این کشورها به حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت خود بود.
حوادثی که امروز در ایران میگذرد، از سویی مبارزه برای دمکراسی و از سوی دیگر مبارزه برای حق ملل در تعیین سرنوشت خود از سوی ملیتهای ساکن این کشور (ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن، لر و...) بی مهابا پیش میرود. اما هنوز سایهء شوم استبداد سیاسی، دینی و نژادی از این کشور رخت نبسته است. مبارزه برای دمکراسی در پاکستان و مبارزه برای اعاده حق تعیین سرونوشت خلقها در آن کشور نیز جریان دارد. بخشی از کشورهای عربی در پروسه بهار عربی موفق بر سرنگونی دیکتاتوریها در مصر، لیبی، یمن و تونس شدند و مبارزه ایی سخت و ویرانگر در سوریه علیه رژیم جنایتکار بشار اسد ادامه دارد.
با تمامی ناهنجاریهای موجود بر سر راه برقراری دمکراسی و به اجرا در آمدن حق ملل در تعیین سرنوشت خویش در کشورها خاورمیانه، کشورهای این منطقه و ملتهای ساکن آن در تحولات پیش رونده منطقه و جهان نقش فعال و تاثیرگذاری ندارند و عمدا به مثابه کشورهای زیر مجموعه قدرتهای بزرگ سیاسی عمل میکنند. تضادهای کشنده حاصل از استبداد سیاسی، نژادی و دینی در این کشورها، هم فضای تنفس را برای مردمان این کشورها تنگ کرده است، و هم موانع جدی بر سر راه دمکراتیزاسیون در این کشورها فراهم ساخته و در عین حال مانع اعمال اراده ملیتهای ساکن در این کشورها برای حق تعیین سرنوشت سیاسی خویش است. این مجموعه مشکلات، جدا از تحمیل عقب ماندگی در عرصه فرهنگی و سیاسی، این عقب ماندگی را به عرصه های اقتصادی و بویژه در مناطق ملی ملیتها غیرحاکم در آن کشورها تحمیل کرده است. این روند بعد از جنگ جهانی اول به این سو خصومت و دشمنی میان خلقهای منطقه (عرب، ترک، فارس، کرد و...) را بشدت افزایش داده است. این تنش و خصومت ها عملا در تفرق و تشتت میان ملتها و حتی کشورهای منطقه نقش بسزایی بازی میکند و شرایط را برای بهره برداری قدرتهای جهانی (چه غرب و چه شرق) را فراهم می آورد. این در حالیست که کشورهای خاورمیانه از پتانسیل بسیار بالایی چه در عرصه تولید انرژی فسیلی برای جهان و چه به تدریج در عرصه های دیگر اقتصادی و صادرات غیرنفتی دارد. اما این پتانسیل به دلیل تنش ها و تشتت هایی که فوقا برشمردیم همواره رو به زوال بوده و عمدا مورد استفاده دیگر قدرتهای سیاسی و اقتصادی جهان قرار داشته است.
ما، ملتهای این منطقه در هر صورت و همواره همسایگان هم هستیم و خواهیم بود. چشم انداز ترقی و پیشرفت در این کشورها و بویژه داشتن نقشی جدی تر در سیاست منطقه ایی و جهانی باید که کشورهای خاورمیانه را در کنار هم قرار داده و ناگزیر آنها را به چارچوب یک اتحاد منطقه ایی خواهد کشاند و گر نه این کشورها عملا به مثابه ابزارهایی در دست قدرتهای مناطق دیگر جهان در غرب و یا شرق مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
مسیر خاورمیانه اتفاقا از مسیری میگذرد که امروز کشورهای اروپایی در "اتحاد اروپا"آن را در پیش گرفته اند و در سمت و سویی حرکت میکنند که در سیاست جهانی (چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی) نقشی فعال و تاثیر گذاری بازی کنند. خاورمیانه حداقل به مثابه منطقه ایی که بخش اعظم انرژی فسیلی در جهان را در خود جای داده و با پیشرفتهای اقتصادی که در بخشهایی از آن (ترکیه) از همین امروز هویداست، میتواند و باید که نقش موثر و جدی تری در سیاست و اقتصاد منطقه و جهان بازی کند. آینده ترقی و پیشرفت در خاورمیانه از اتحاد دمکراتیک کشورهای این منطقه میگذرد. وگرنه خاورمیانه عملا بازندهء اصلی صحنه سیاست و اقتصاد جهانی خواهد بود. بنابراین خصومتهای ضایع کننده موجود در میان ملتهای منطقه را (عرب، ترک، فارس، کرد و...) چه در درون کشورها و چه در بیرون را در سمت و سوی منافع این ملت ها نیست. بنابراین ترقی و توسعه سیاسی اقتصادی در خاورمیانه و نقش تاثیر گذار آن در سیاست جهانی را در گرو اتحاد این ملت ها و کشورهای آن میدانم.
لازمه شکل گیری یک اتحاد دمکراتیک و پایدار سیاسی در منطقه خاورمیانه تحقق دو روند را می طلبد؛
یک: روند دمکراتیزاسیون در داخل کشورهای خاورمیانه
دو: روند عملی شدن حق ملل در تعیین سرنوشت خویش یا تشکیل دولت خود (در داخل یا خارج از آن جغرافیای سیاسی)
چون قبل از تکوین دمکراسی در درون این کشورها، و قبل از اعمال حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، و نه در پروسه های تاریخ متفاوت، بلکه بصورت پارالل باهم بایستی صورت گیرد، میتواند راه را برای شکلگیری یک اتحاد سیاسی جدید در منطقه خاورمیانه باز کند. اما حرکت بسوی چنین اتحادی بدون تبدیل شدن این دولتها به دولتهای دمکرات از سویی و بدون تامین حق ملل در تعیین سرنوشت خود برای ملتهای اسیر استبداد و استعمار داخلی در این منطقه، غیرممکن است.
برای نیل به این مقصود، بایستی تمامی تلاش ها و مبارزات از شیوه ها و متدهایی بهره گیرند که مسیر مبارزه برای تغییرات سیاسی را تا حد ممکن با هزینه های کمتری طی کنند. چه، به مراتبی که ملتی هزینه بیشتری برای آزادی خود بپردازد، فاصله آن ملت با ملت حاکم آن کشور بیشتر و بیشتر شده و امکان دستیابی به آن اتحادی که پیش از این سخن اش رفت را مشکل تر می سازد. لذا روشهای سرکوب خشونت آمیز و اغلب غیرمتعارف علیه مبارزات رهایبخش ملی مسیر این دو ملت را (چه ملت و دولت حاکم و چه ملت و دولت محکوم) از همدیگر جدا میکند. این جدایی در پروسه تاریخی میتواند ضرر و زیانهای جبران ناپذیری را بر دو کشور و یا دو ملت وارد کند. خصومت دائمی، مانع تراشی دائمی، اتحاد با دشمنان همسایگان بصورت دائمی، ترویج کینه و نفرت بصورت دائمی در چنین کشورهایی و در میان این ملتها حتی ممکن است ابدی گردد. استمرار چنین خصومتی میتواند حرکت این ملتها و دولتها بسوی همبستگی، ترقی و دمکراتیسم را کندتر و حتی مسدود نماید.
بنابراین مرحله کنونی مبارزه در کشورهای استبداد زده مبارزه برای دمکراسی است و مرحله کنونی مبارزه برای ملتهای استعمارزده (داخلی) مبارزه برای اعمال حق تعیین سرنوشت آنان در درون کشورهای استبداد و استعمارزده است. این مبارزه از هر دو سو، شرایط را برای نزدیکی ملل ساکن در منطقه خاورمیانه فراهم می کند و با محور قرار دادن مبارزه برای صلح و همبستگی منطقه ایی، بی تردید ملتهای ساکن در خاورمیانه را بسوی تلاش برای صلح و همبستگی جهانی و پذیرفتن نقش فعالتر در تغییرات منطقه ایی و جهانی سوق خواهد داد.
در نهایت، آنچه در شرایط کنونی و برای مبارزات دمکراتیک ("برای دمکراسی"و "برای حق تعیین سرنوشت") لازم است توسل به شیوه ها سیویل و مقاومت مدنی از سوی جنبش های سیاسی از یکسو و پایان دادن به سرکوب و خشونت های غیرمتعارف از سوی استبداد سیاسی، دینی و نژادی حاکم بر ایران است. من بسیار خوشحال میشوم که جامعه سیاسی فارس در اپوزیسیون نیز از ناسیونالیسم افراطی در عدم شناسایی ملیتهای غیرفارس و احترام به حقوق برابر آنان در ایران فاصله بگیرد و تحمیل هزینه های سنگین علیه خلقها در پروسه گذار مبارزاتی را محکوم کند، تا شرایط برای مبارزه پارالل و همسو را "برای دمکراسی"و "برای حق تعیین سرنوشت"فراهم ساخته و از این طریق همبستگی سراسری تمامی خلقهای ساکن در ایران را تامین کند. روند صلح و آشتی با پ ک ک در ترکیه و رفرم بزرگی که برای حل مسئله حقوق ملیتها در آن کشور آغاز شده است، درسهای گرانی برای دولت ایران از سویی و اپوزیسیون سیاسی جامعه فارس از سوی دیگر دارد. البته بایستی گوش شنوایی هم در کار باشد!
20130417