نفی دولت-ملت شدن خلقها، نژاد پرستی ناسیونالیسم حاکم در ایران
تقی روز به گرامی در مقاله خود( http://www.iranglobal.info/node/56958#comment-75184 )
قید کرده « امروز ما در دوره جهانی شدن مناسبات سرمایه داری قرارداریم نه دوره گذار نیمه فئودال نیمه سرمایه درای و تداوم عصرتکوین و شکل گیری دولت ملت ها در این یا آن بخش جهان.»
منظور نویسنده از «دوره جهانی شدن مناسبات سرمایه داری»چیست؟ آیا منظور این است که در سراسر جهان « مناسبات سرمایه داری حاکم» است، ؟ یعنی روابط « ارباب - رعیتی» به کلی رخت بر بسته؟ اگر این ایده است که درست نیست. هنوز در نقاط زیادی از جهان ضمن وجود سرمایه داری « روابط اقتصادی-اجتماعی فئودالی یا نیمه فئودالی» همچنان وجود دارد. یعنی « حاکمیت نظام سرمایه داری پیشرفته ی امروزی » در همه جا و در همه ی عرصه ها برقرار نیست.
آیا منظور از « جهانی شدن مناسبات سرمایه داری» اینه که « عملکرد سرمایه » اکنون در سراسر جهان جاری ست؟ باید گفت سرمایه در دوره ی استعمار کلاسیک هم جهانی عمل میکرد. و چگونگی عملکرد آن مختص این دوره حاضر نیست.
گزاره ی « امروز ما در دوره جهانی شدن مناسبات سرمایه داری قرارداریم »، برگرفته از تزهایی ست که در سطح نظریات سیاسی از سوی نویسندگان کم پایه ی خارجی تبلیغ شده و دوستان ایرانی نیز مثل همیشه، بدون اندیشه و تفکر، آن را و مانندهایش را «تقلید و تکرار» میکنند برای « پرده کشی روی اهداف سیاسی و شونیستی» خود؛ آگاهانه یا بدون اینکه خود متوجه باشند.
چرا؟ سرمایه کی جهانی نبود؟ از هنگامیکه این سیستم، فئودالیسم را شکست داد و گسترش یافت « عملکرد جهانی» دارد. حتی نطفه ی آن در شکم فئودالیسم نیز با پدیده ی «تجارت یا سرمایه تجاری» کوشیده جهانی عمل کند.
حتی حرکت سرمایه ی تجاری از « پکن تا روم» از راه « ابریشم» و از طریق اینکه « همه ی راهها به رم ختم میشود -که در حقیقت ترجمه ی عملکرد سرمایه ی تجاری بود- از دوران برده داری نیز کوشیده جهانی عمل کند. چه رسد به اینکه فقط اکنون « جهانی» عمل بکند.
سرمایه از دوران استعمار کلاسیک، استعمار نو، و دوران انقلاب انفورماتیک همواره جهانی عمل کرده است. اینکه مناطقی دارای نظام فئودالی یا نیمه فئودالی بودند ولی حالا نیستند-که البته چنین نیست- و این دلیل آن است که « مناسبات سرمایه داری جهانی شده» ، نشان دهنده ی آن است که نویسنده « متوجه عملکرد جهانی پیشین موجود» نیست و نبوده است.
استثمار به عنوان بهره کشی انسان از انسان، که سرمایه نتیجه ی آن است، از آغاز « فنومنی» جهانی بوده. چه پیش از سیستم سرمایه داری و چه بعد و چه اکنون. استثمار قدیم و جدید همیشه پدیده ای جهانی بوده است. محیط های بسته نیز به شکلی به محیطهای باز راه داشته و متصل وهم پیاله و وابسته و همکار و جهانی بوده اند. از زاویه ی « حاکمیت مطلق نظام » نیز باید گفت هنوز هم « این حاکمیت مطلق یا کامل» را ندارد. « مناسبات» ماقبل سرمایه داری اکنون نیز وجود دارند.
اما عنوان کردن تز « جهانی شدن» برای این است که«حق انتخاب»خلقی را- که باید راه زندگی جمعی خود را آزادانه برگزیند- نقض کنند، چرا که « ناسیونالیسم حاکم» به علت اعمال « تبعیض» که شکلی از« نژادپرستی» ست، و به عبارت دیگر
ناسیونالیسم حاکم که مادر « نژاد پرستی» ست، و از اینرو متضاد با « انتخاب آزاد راه زندگی جمعی ست» ، با پیش پا انداختن چنین سنگهایی(جهانی شدن) ، میخواهد مانع آزادی خلقها بشود.و به « بهانه ی وقوع جنگها» شانه از زیر بار مسئولت اعمال « نژادپرستی» و ایجاد « جنگ و خشونت» که عاملش وجود نامبارک خودش است-خالی کند.
نوشته ی نویسنده پر است از ایده های منجمد « مارکسیسم مکتبی» که پرداختن به همه ی آنها از گنجایش این کوتاه نویسی بیرون است.
« احکام جامد چنین چپی» مبارزه ی تبعیض دیدگان را از مبارزه ی استثمار شدگان جدا میکند و ضربه به مبارزه ی مشترک اینان میزند. و لاجرم در خدمت نظامهای ظالمانه ی حاکم است. اینان با نیت خیر راه جهنم را برای ستمکشان آماده میکنند.
در سرمایه داری قرن 21 هیچ چیز استثنایی وجود ندارد که خلقی از « انتخاب آزاد راه زندگی جمعی خود»چشم بپوشد. مگر اینکه ناسیونالیسم حاکم که عامل تبعیض و در حقیقت مادر نژادپرستی ست ، آقایی خود را از دست داده و متضرر بشود.
بر عکس از دستاوردهای اندیشه یی مثبت سرمایه داری قرن 21 یکی همین « انتخاب آزاد راه زندگی جمعی» ست.
انسان قرن 21 میخواهد همه چیز را خودش انتخاب کند، و نه برایش انتخاب کنند. این را باید درک کرد.
ناسیونالیسم فارسی حاکم در ایران 90 سال است که مقام مادرتبعیض را مالک است. و ناسیونالیسم حاکم در جاهای دیگر نیز کم و بیش چنین فونکسیونی دارد.
طرفدار « صلح و دوستی و عدم خشونت هستید»؟ بر حق انتخاب آزاد راه زندگی جمعی انسانها گردن بگذارید.
استثمار همیشه جهانی بوده است. کیهانی هم باشد نمی تواند موجب نفی « حق انتخاب آزاد» انسانها بشود.
«جامعه ی بشری» در روی زمین مثل هر پدیده ی دیگری ایستا نبوده است و نیست. از زاویه «مادی،روحی،ارتباطی» در حرکت زگزاکی دائمی خود سیرکرده و میکند. این حرکت تازه نیست، از قدیم بوده و خواهد بود. تا زمانی که بشراجتماعی و جود دارد. هرکس از دیدگاه نظری خود به این « حرکت دائمی زیگزاکی» نامی داده و برای تحقق ایده آل هایش چشمداشتهایی دارد، نام « جهانی شدن» برای« حرکت همه جانبه ی جامعه ی بشری» از اینجا توسط برخی نظریه پردازان به میان آمده است.
که هیج اجماع قابل توجهی در مورد مفهوم آن ندارند. ولی همه میکوشند این « تز» را در خدمت دیدگاه های خود به کار گیرند. استناد به این نام و تز و نظریه ی غیر قابل اجماع در مفهوم، برای « زدودن حق انتخاب آزاد انسان» یکی از سوء استفاده هایی ست که از این مقوله میکنند. به بهانه ی گسترش تمدن بشری نمی توان « استقلال و آزادی» بشر را نقض کرد یا رد نمود.
اگر در همه ی نقاط جهان اتحادیه ها و حتی حکومت جهانی هم تشکیل شود باز « مانع این نیست که انسان آزادی و استقلال و حق انتخاب سرنوشت خود را نداشته باشد». اتحادیه های منطقه ای، حکومت جهانی از راه وجود و به رسمیت شناخته شدن« دولت-ملتهای مستقل» میتواند به وجود آید. و نه از راه « نقض وجود این دولت- ملتها». همانطور که در اتحادیه ی اروپا « هستی دولت-ملتها» مورد قبول است، به رسمیت شناخته شده اند، و آزادی و استقلال هر دولت-ملتی تأمین است. بدون پذیرش « آزادی و استقلال» دولت-ملتها، نه اتحادیه های منطقه ای به وجود میاید و نه حکومت مثلا جهانی. اگر حکومت جهانی روزی و روزگاری تحقق یابد، میتواند « دموکراتیک» باشد.
حکومت جهانی یا منطقه ای دموکراتیک، بدون قبول وجود« آزادی و استقلال و انتخاب داوطلبانه ی » دولت-ملتها، اگر ممکن باشد تنها یک پدیده « زورکی و دیکتاتورانه» میشود که ناقض غرض ما در اینجاست. اصل ما بر اساس « دموکراتیسم» است. بدون دموکراتیسم ، بدون پذیرش دولت-ملتهای مستفل و آزاد، نه اتحاد داوطلبانه ی خلقها تحقق مییابد و نه اتحادیه های منطقه ای و حکومت جهانی.
نفی دولت-ملتهای خلقها بر اساس اعمال تبعیض ناسیونالیسم حاکم درایران است که شکلی از نژاد پرستی ست.