دی ماه ۱۳۹۱ طی «طرح پیشنهادی برای رفع ستم ملی از ملل ساکن ایران» نظر خود را با شرکت کننده گان کنفرانس پراگ در میان گذاشتم. هرچند با شکّ و تردید و اینکه «تلاشی است چه بسا عبث در این گیرودار». این نوشته به یکی از سران کنفرانس پراگ ایمیل شد. ازآخر و عاقبت آن مطلع نشدم آیا ایمیل به دستشان رسید ویا با یک کلیک دیلیت ازنظرشان محو شده. ولی عده ای از دوستان و استادان نظر اصلاحی برایم فرستادند.تعدادی از دوستان هم این تلاش را تلاشی همچون «آب در هاون کوبیدن» دانستند. با تشکر از وب سایت هایی که درانتشار این طرح مرایاری کردند. اکنون ضمن مقدمه ای درباره زمینه های تهیه این طرح، آخرین ویرایش آنرا در اختیار علاقمندان قرار می دهم.
گرایشهای سیاسی و گروه بندی های نظری جامعهٔ ایرانی در مورد مسائل ملی را میتوان به دو طیف عمده دسته بندی کرد:
الف)گرایشهای غالب فکری سازمان ها و جریانات سراسری
ب) گرایشهای موجود بین جریانات ملی (بطور عمده بین کردها و آذربایجانیها)
الف)گرایشهای غالب بین سازمانها و احزاب سراسری:
۱ـ طیف فکری که معتقد به «یک دولت٬ یک ملت و یک زبان» هستند. این جریان فکری معتقداست در کشور ایران از هخامنشی ها و ساسانیان به بعد بغیر از مواردی تا پهلوی اول همه اش گروهای مهاجم حکومت کرده اند و برای اولین بار پهلوی ها دولت مدرن پارسی را بنیان گذاشتند بنام دولت ایران، ملت ایران با زبان فارسی. براین اساس سایر اقوام باید خود را در ملت ایران ( که مترادف قوم یا ملیت فارس است) ذوب کنند. برای این دستهٔ فکری کوروش پیغمبرشان وحضرت فردوسی امامشان وترک و تازی مهاجمین و دشمنان قومی شان هستند. کرد ها پارسهای قدیمی وزبان «آذری» زبانی است که ریشه در پارسی دارد و دیگران «اَران» هستند. برای این ها «تمامیت ارضی» از مقدساتشان است و تردید در مقدسات به ارتداد می انجامد و آخر و عاقبت دشمن مقدساتشان هم بعنوان خائن ملی معلوم است. هرجریان فکری که صحبت از حقوق ملّی و ملت در سر داشته باشد تجزیه طلب است و درمقابله با تجزیه طلبی از شیطان هم می توان یاری جست. اینها معتقدند همانند دو پادشاه، دو ملت در یک کشور نمی گنجند. آنها با مراجعه به ۲۵۰۰ سال از تاریخ ۷ـ۸هزارساله استدلال میکنند که همهٔ ایرانیان در گذشته های دور پارسی بودند و از نژاد پاک آریایی و بعداً ترک و عرب و بلوچ ....شده اند. معتقدند واژهٔ ملت تنها با کشور مستقل مفهوم پیدا میکند وملت خطاب کردن آنها یعنی جدایی و استقلال آنها. این جریان فکری بخوبی میداند که قوم و اقوام و طایفه در زبان فارسی معنای فامیلی میدهد ودر حد یک ملت مدرن نیست واز لحاظ مفهومی در عرصهٔ سیاست تحقیرآمیز است.
۲ـ جریان فکری که معتقد است در ایران یک ملت وجود دارد و آنهم ملت ایران است وملتی را بنام ملت فارس نمی شناسند. ترک ها، عرب ها، بلوچ ها و.... خرده ملتها ( در معنی ساب نی شین) ویا ملییت های ایران که درزیرمجموعهٔ ملت ایران هستند. برایشان حقوق زبانی رسمی درادارات محلی را قبول ندارند. فرق اساسی که با جریان فکری اول دارند مسئلهٔ ملی ایران را تمرکز بیش از حد در ساختار می شناسند ومعتقدند در صورت عدم تمرکز بیش از حد و دادن بعضی حقوق شهروندی در رابطه با مسائل فرهنگی و قومی می توان این مشکل را حل کرد. بخشی از این طیف نظری حتی به فدرالیزم جغرافیایی معتقدند مثل فدرالیزم آمریکایی.
۳ـ جریانی که به حق تعیین سرنوشت تا حد جدایی معتقدند عمدتاً در طیف چپ قرار دارند. گاهاً برنامهٔ لنینی حق تعیین سرنوشت را بنیان فکریشان و راه حل مشکل ملی در فردای انقلاب مطرح می کنند. ولی راه حل عملی برای حل این معضل اجتماعی ارائه نمی دهند. فعالیتشان خلاصه میشود در حد ایجاد کمسیونی بروکراتیک بنام «کمسیون ملی» در کنار رهبری. اینکه می گویم برنامهٔ عملی وراهبردی معینی ندارند بعنوان نمونه وارد دیالوگ مستقیم با استقلال طلبان نه تنها نمی شوند بلکه بعنوان جریان فکری هم به رسمیت نمی شناسند. درنشستهایی که تشکیل میدهند افرادی را بعنوان نمایندهٔ فکری آذربایجانی ها دعوت میکنند که به هیچ وجه فعال ملی دمکراتیک نیستند. ویا درمورد ابتدایی ترین حقوق ملی یعنی زبان مادری هیچ تلاشی از سوی آنها انجام نمی گیرد. ویا بطور آکتیو وارد مباحث ملی ملل ساکن ایران بطور منظم نمی شوند. هر از چند گاه به دادن اعلامیه ای و یا انجام مصاحبه ای بسنده می کنند. اینها از همه گروهبندیهای دیگرفوق مثبت ترند ولی ناپیگیر و هنوز اسیر برخی تفکرات ناشی از تاثیر جریانات ناسیونالیست فارسی هستند. امید تا چه زاید سحر.
ب)گرایشهای موجود بین جریانات ملی (بطور عمده بین کردها و آذربایجانیها)
اکثراً ایران را کشوری کثیرالملله قبول دارند که در آن ترک، کرد، عرب، بلوچ، لر، ترکمن و فارس و.. زندگی می کنند. تنها ملتی که دارای احزاب سابقه داری می باشد کردها هستند.
۱ـ احزاب کردی بحد کافی در عرصه ملی وبین المللی فعال بوده ودرب مذاکرهٔ شان از جمهوری اسلامی گرفته تا سلطنت طلبان وچپ و راست بازاست. اینرا باید درجامعهٔ ایرانی به فال نیک گرفت. دردرون شان ازمعتقدین کردستان بزرگ گرفته تا طرفداران خودمختاری را جا داده اند. هیچ مشکلی ندارند که جریان پژاکی درجامعهٔ کرد حضور دارد و بدون مباحثهٔ نظری ومشکلی چشم به روی طرفداران کردستان بزرگ با نقشهٔ جغرافیایی شان می بندند. خصوصاً حدکا در تلویزیون تیشک شهرهایی را به اسم شهرهای کردستان به نمایش میگذارند.
دراینجا باید از حزب کومه له به رهبری آقای عبدالله مهتدی وتلویزیون روژهالات که به حساس بودن موضوع واقفند تقدیر کرد.
رابطهٔ پیشه وری ـ قاضی محمد الگوی مناسبی برای احزاب کردی در روابط بین دو ملت آذربایجان وکردستان است. تاکید مکرر دو حزب بزرگ کردستان به توافق های زنده یادان پیشه وری ـ قاضی محمد می تواند در تحکیم بخشیدن به فضای سالم ودوستانه در روابط کرد و آذربایجانی نقش مؤثری ایفا کند.
۲ـ آذربایجان
در آذربایجان میتوان سه جریان فکری را ازهم تمیز داد هرچند جریان اول و دوم بسیار سیال اند و مرز میان آنها بشدت ناروشن:
آ) جریان تورانیست ها و پان ترکیست ها: این جریان فکری به دنبال اتحادی بزرگ در دنیای ترک تحت رهبری برادر بزرگتر که همانا دولت ترکیه است، می باشد. جریانی که درتهران مجله اش را منتشرمی کند ودر ت ـ ر ـ ت فارسی نقش مؤثر بازی میکند. سیاست همه ترکیم را تبلیغ میکند. با شعار هایی تبریز ـ باکی ـ آنکارا .... در اکثر سایتهای مجازی ترکی جا خوش کرده ودر رویایش زبان ترکی را به جای زبان فارسی درایران سراسری خواهدکرد. اطلاعات جمهوری اسلامی هم هیچ بدش نمی آید که این جریان را تقویت کند. چراکه این هم برای سرکوب فعالین حرکت ملی خوبست وهم بمثابه «سنگ بزرگ علامت نزدن» فقط آدرس عوضی می دهد. وهم شکاف در درون حرکت ملی ـ دمکراتیک آذربایجان را برایش فراهم میکند. این جریان فکری ازهمان صد سال پیش در آذربایجان حضورداشت. در مقابل ملانصرالدین جلیل محمد قلی زاده، یا جایی که عزیر حاجی بیگ اف در فیلم مشهدی عباد از زبان مشهدی عباد خطاب به رضا بیگ ژورنالیست طرفدار ترکیه میگوید: «مرد حسابی آنقدر غلیظ حرف میزنی که نمی شه فهمید. من خودم تاریخ نادر را تا نصف اش خوانده ام امّا زبان تو را نمی فهمم این بی سواد ها از کجا سردربیارن؟» و همینطور سیدجعفرپیشه وری این نیرو را «افندی ها» نام میبرد. این نیرو مرحلهٔ تحول را در رهایی آذربایجان از سلطهٔ رژیم فارس ها وتشکیل دولت مستقل ارزیابی میکند «رهایی بخش» بودن هدف اول است وبرایش مبارزه برای دمکراسی درمرحلهٔ بعدی قراردارد. درنتیجه درمقابل رژیم فارس ( ژن فارسی) خودرا هم کیش با دیکتاتورها وسلطه گران آذربایجانی میداند و در مقابله با «کردهای تروریست مدعی اراضی آذربایجان» سپاه و نیروی امنیتی ترک زبان رژیم را متحد خود می داند.
این نیرو به قاعدهٔ دمکراتیک بازی پای بند نیست وامکان گفتمان را به روی خود بسته است حتی در انجمن قلم درتبعید آذربایجان جنوبی (ایران).
آآ) جریان فکری استقلال طلب و طرفدار آذربایجان واحد که استقلال آذربایجان را ضرورت زمان میداند. علت وجودی استقلال طلبی را در به نتیجه نرسیدن یک قرن فعالیت نخبگان آذربایجان در چهارچوب ایران میداند. از شیخ محمد خیابانی وستارخان وپیشه وری تا به امروز همگی جان خودرا برای ایرانی دمکراتیک و آذربایجانی خودمختار درچهارچوب ایران فدا کردند. این جریان فکری نا امید از تجربهٔ پیشینیان خود به این فکرهستند که «بس است بیش از این خودرا فدای دیگران(ایران) کردن» اکنون زمان آن رسیده برای خود آذربایجان و آذربایجانی بیاندیشیم. این جریان فکری هم کیشی نیز در آذربایجان شمالی دارد که آنها هم خسته از شکست دولت جبههٔ خلق آذربایجان در شمال هستند وشانس و اقبالشان را در آزادی و استقلال واتحاد دو آذربایجان از کانال ۳۵میلیون ترک آذربایجان جنوبی می بیند. شعار هایی همچون «آذربایجان جزو ایران نیست» و «آذربایجان واحد» وسیاسی کردن حرکاتی حول تیم فوتبال «تیراختور» از کانال تلوزیون گؤن آذ (که بخشاً نقش مهمی در تنویر افکار ورشد شعور ملی داشته است) را پیش می برند. دراینجا باید یاد آور شد که هرچه تنگتر کردن چهار چوب فکری کانال تلویزیونی گؤن آذ امکان ارتباط با توده های وسیع را محدودتر کرده است. برنامه های سیاسی تلوزیون ودعوت از عده ای فعالین فارس زبان هرچند راه را بر دیالوگ باز میکند ولی باز گذاشتن خط های تلفن به اصطلاح «صدای ملت» هر آنچه را در این دیالوگ رعایت شده بود با اظهارنظرهای تلفن کنندگان، سطح دیالوگ را در حد پوپولیزم پایین می آورد.
باتوجه به حمایت دولت اسلامی از ارمنستان، دولت سکولارآذربایجان هم غیرمستقیم از این جریان فکری حمایت میکند. موضوع کنفرانسی در باکو طیف رنگارنگی ازجریانات سراسری تا جمهوری اسلامی را آنچنان به عکس العمل واداشته بود که انگار نه انگار که از همین کنفرانس ها از اروپا گرفته تا آمریکا از داشتن پایگاه در اربیل سالهاست اتفاق می افتد.
آآآ) جریان فکری چپ ـ دمکرات و سوسیال ـ دمکرات و ملی
این جریان فکری خواهان حقوق برابر فرهنگی (زبانی ـ دینی)، سیاسی ـ اجتماعی و اداری در حد سه قوه مقننه ـ مجریه ـ قضائیه برای ملل میباشد. مبارزه در راه دمکراسی هم تاکتیک اش وهم استراتژی اش است. از تحجر وایده ئولوژی های دگم فاصله گرفته وتلاش در دمکراتیزه کردن دیالوگ درمیان ملل را دارد. هرحزب سیاسی با هر ایده ای ( حتی تجزیه طلبی ) را به رسمیت می شناسد در صورتیکه به شکل مسالمت آمیز وبدون دست بردن به اسلحه و ترور فعالیت کرده وبه قاعده دمکراتیک بازی دیالوگ پایبند باشد.
یکی از بزرگترین خطراتی که در فردای برچیده شدن این نظام، دمکراسی را در ایران تهدید می کند خطر ظهور دوبارهٔ آریا پرستی و حفظ تمامیت ارضی است. آنهایی که هم اکنون در اپوزیسیون هستند و کما بیش برابر حقوق نتوانند به توافق برسند در جایگاه نابرابر حاکمیت و اپوزیسیون اصلاً نمی توانند به توافق برسند. لذا درست همین حالا و اکنون که فرصت کافی داریم باید مسئلهٔ برابری حقوق ملتها را که یکی از گرهگاههای اصلی جنبش دموکراتیک جامعه ماست جدی گرفت. باید هم اکنون، این مسئله را از نظر فکری وتئوریک بطورکامل حل کرد. نه در فردای ساقط شدن رژیم اسلامی ونه در فردای بحرانی و نامشخص ونه در خلاء حاکمیت که امکان حل مسالمت آمیز این معضل وجود نخواهد داشت.
گذاشتن شروطی همچون تمامیت ارضی ویا فدرالیسم ویا زبان فارسی بعنوان تنها زبان رسمی کشور نزدیکی را در میان نیرو های جامعه بطور عملی غیرممکن می سازد. اگر ما دنبال دمکراسی هستیم باید حل ریشه ای مسئله و جلب رضایت تمام ملتها را مد نظر داشته باشیم. هر چند راه سخت و مسیر سنگلاخ است ولی از رهروان دموکراسی، پایداری و ثبات قدم می طلبد.
سکوت شخصیت ها (خوشبختانه آقای حسن شریعتمداری اخیراً با طرح عملی که نیاز به کار تخصصی دارد پا پیش گذاشته اند) وجریانات سیاسی سراسری در مقابل این معضل این شبهه را ایجاد میکند که چه بسا اعتقادی به ستم ملی در ایران ندارند و آنرا ساخته وپرداختهٔ اجنبی ها میدانند و از همین جاست که اعتماد به شعار های آزادی خواهی و حقوق بشری این آقایان از دست می رود.
درشرایطی که آلترناتیو نظری انسجام یافته ای وجود نداشته باشد، وقوع هر انقلابی و فروپاشی حکومت مرکزی، اوضاع را از کنترل همه خارج خواهدکرد. در آنجاست که نیروهای اکسترمیست (تندرو) بهترین فرصت را در اختیار خواهند داشت و به سرعت کنترل اوضاع را بدست خواهند گرفت. من مطمئنم که همین «بی بی سی» و «صدای آمریکا» که بعنوان مثال در بایکوت خبری اعتراضات خرداد ۸۵ آذربایجان همراه گروههای مرکزگرا پیش رفتند آنجا دیگر دلشان برای یکپارچگی ایران نخواهد تپید.
یا انتخابات سال ۸۸را بیاد آورید همهٔ نیرو های سیاسی داخل وحتی خارج کشور در مورد حذف اعلمی از صحنهٔ سیاسی هم رای بودند و بایکوت خبری کاندیداتوری اش، هم در روزنامه های اصلاح طلب داخل وهم در رسانه های خارجی مانند صدای آمریکا و بی بی سی، نشان داد که در یک قرارداد نانوشته، همه آنها با همدیگر هم پیمان هستند. آیا موسوی نمی توانست اعلمی را از مشاورین خود، اعلان واز این راه یک نیروی متشکل سیاسی ـ اجتماعی آذربایجانی را با خود همراه کند؟ با این حال بعد از کودتای انتخاباتی ۸۸، جنبش سبز انتظار همراهی آذربایجان را داشت. آیا این منطقی بود؟
مثالی دیگر: جریانات سراسری دمکرات کنفرانسها و نشستهایی را تشکیل میدهند وبنا به تمایلات درونی خودشان فردی را که هیچگونه سابقهٔ فعالیت ملی ـ دمکراتیک نداشته بعنوان فعال آذربایجانی به این نشستها دعوت میکنند .
آیا این مثال ها نشان نمیدهد که جریانات سراسری دمکرات ملت ها را تنها بعنوان سیاهی لشکر و تزیینی برای آرایش خود می خواهند؟
با وجود اینها، چپ ـ دمکرات، سوسیال ـ دمکرات و نیروی ملی آذربایجانی معتقد است که رژیم توتالیتر و دیکتاتور مذهبی اسلامی چون منشاء قدرتش را نه از رای مردم بلکه از مذهب میگیرد در نتیجه سکولاریسم را یکی از پایه های مهم نظری خود می داند.
سقوط دیکتاتور ها روزی اتفاق می افتد که مجبور به باز کردن فضای سیاسی میشوند. لذا نیروهای ملی ـ دمکراتیک از کوچکترین باز شدن فضای سیاسی جامعه نه تنها استقبال میکنند بلکه حضور فعال داشته واز فرصت های بدست آمده بطور غافلگیر کننده همچون بهانهٔ کاریکاتور سال ۸۵باید نهایت استفاده رابکنند. همچنانکه حکومت یک هفته تمام کنترلش را بر آذربایجان از دست داده بود ودیدیم که اپوزیسیون سراسری با نفوذی که در رسانه ها داشت به خفه کردن صدای حق طلبانهٔ ملت آذربایجان مصّر بود (اینجا باید معدود رسانه ها را استثنا قرارداد) بخشی از اپوزیسیونی که در رویای شیرینش امپراطوری پارس آریایی را دارد. بخاطر تقدیس «تمامیت ارضی» بمصداق «هدف، وسیله را توجیه می کند»، به هر وسیله ای متوسل شده و می شود که مانع گسترش و تعمیق جنبش حق طلبانه مردم آذربایجان گردد.
نیروی ملی ـ دمکراتیک آذربایجان اتحاد ملل ایران را بر پایهٔ برابری تمام انسانها و ملتها واحترام متقابل فی مابین را یکی از اصول بنیادی خود می داند؛ اتحادی که می تواند کل خاورمیانه را تحت تاثیرش بگذارد. آیا نیروی اپوزیسیون سراسری این را درک خواهد کرد؟ چپ های ـ دمکرات و سوسیال ـ دمکرات ها ونیروهای ملی آذربایجان همواره مورد سؤال قرار میگیرند که با همچون اپوزیسیون سراسری چگونه میتوانید تعامل ونزدیکی کنید؟.
آری عزیزان همه چیز به سرعت بر علیه مقدسات شما در حال پیشروی است. رهروان ستارخان، خیابانی، وپیشه وری آخرین شانس شما برای حل معضل ملی در چهارچوب ایران است. منطقاً نباید این شانس را از دست بدهید.
پیشنهاد هایی که بار دیگر در خاتمه با تصحیحاتش می آید اگر بطور رسمی مورد مذاکرهٔ کنفرانسها و نشستها قرار گرفته وتوافق های حاصله ازطرف جریانات سراسری تبلیغ وبه پیش برده شود می تواند گره گشا باشد. به امید تعاملات و همیاری همهٔ نیروهای جامعهٔ مان.
صمد دژبان
فروردین ماه۱۳۹۲
طرح پیشنهادی برای رفع ستم ملی از ملل ساکن ایران
صورت مسئله: باتوجه به اینکه حقوق فرهنگی (زبانی ـ دینی)، اداری وسیاسی ـ اجتماعی میلیون ها انسان هم به صورت فردی همچون شهروندان ایرانی وهم بصورت جمعی وگروهی زایل شده است هویت شان موردانکاروسرکوب سیستماتیک هشتادو هفت ساله قرارگرفته است ودرسرزمین آبا واجدادی خود بصورت نابرابر با سیستم تک فرهنگی حاکم زیسته اند وبا تبعیض های قانونی شده به اجبارساخته اند. درچنین شرایطی چه موضوع هایی را باید برای نزدیکی جریانات، گروهها، اشخاص حقیقی وحقوقی مطرح کرد تا بیشترین دمکراسی، رفاه وعدالت را، باکمترین دشمنی ونا امنی میان ملل و اقوام ساکن کشور ایران به ارمغان آورد.
طرح مسئله: آنچه که سالهای سال فعالین دمکراسی خواه رابه عنوان دشمنان فکری وآرمانی ازهم دورکرده (درصورتی که میتوانست به عنوان تفاوتهای فکری بهم نزدیک کند) بی اختیار مرا به سال ۱۳۵۸برد. شوراهای کارخانجات برای برگزاری روز جهانی کارگر گردهم آمده بودند وساعتها روی کلمات این شعاربحث شدولی نخواستندهمدیگر را بفهمند:
شعار فدائیان: یازده اردیبهشت روز جهانی کارگر گرامی باد.
شعار مجاهدین: خجسته باد
شعار توده ای ها و پیروان خمینی: مبارک باد
در آخرجلسه یکی از نماینده گان گیج و مبهوت گفت: اینها که هرسه یکی است. این درحالی بود که هر سه طیف میدانستند «دعوابرسر لحاف ملا است» وکشمکش فقط وفقط بخاطرمصادره تظاهرات به نام گروه خود بود و بس. ولی آنچه که گفتمان دهه ۵۰بود ایدئولوژی بود که امکان نزدیکی دگراندیشان را بهم نمی داد. آنها تنها وتنها سیاه ویا سفید را می دیدند ورنگ خاکستری ورنگ های دیگرمطرح نبودند. به نظر میرسد که ما هنوزدر همان زمان متوقف شده وباهم سرمسائل فرعی وکوچک « سروکله » میزنیم. یکی «تمامیت ارضی» را دگم وارآیهٔ قران اش کرده است٬ دیگری «حق تعیین سرنوشت» را. هرطرف سعی میکند به هر شکل ممکن به طرف دیگرآنرا بقبولاند ومتوجه نیست که خود را در پشت دیوار بتنی خود ساخته زندانی کرده است. وقتی صحبتِ مقولات وگفتمان امروزی همچون دمکراسی و سکولاریزم درمفهوم کلی یا مجرد آن است باهم اختلافی نداریم اما وقتی به موضوعات مشخص میرسیم سعی در تبدیل تو به من میشود.
اصل مسئله: این پیشنهاد به شرکت کننده گان کنفرانس پراگ میباشد که بدرستی گامی پیش نهاده و میزگردی تحت نام «مسئله قومی ـ ملی »راهجویی و ارائه راه بُرد را تشکیل داده بودند هرچند خبری از « ارائه راه بُرد» در نیامد.
این پیشنهاد برای فاصله گرفتن از موانع برنامه ای، تاریخی و ایدئولوژیکی و نزدیکی به موضوع مشخص می باشد. تلاشی است «چه بسا عبث در این گیرو دار». اما برای کاری نیک، برای نزدیکی جریانات، گروهها، احزاب واشخاص حقیقی و حقوقی. هراقدامی مفیداست بخصوص اگربموقع باشد. شاید برای فاصله گرفتن از سکتاریزم. تلنگری است برای تکان دادن دیوارهای دگم. تلاشی است درمقابل تخریب های سربازان گمنام امام زمانشان.
برای همدلی وهمپیوندی و نزدیکی نظری ملت ها، ملیت ها یا اقوام ۵ مورد اساسی زیر میتواند گره گشا باشد:
۱ـ حق داشتن قوه مقننه ـ مجریه ـ قضائیه (پارلمان ـ دولت ـ دادگستری) ملی ـ منطقه ای در کنار (پارلمان ـ دولت ـ دادگستری) مرکزی
۲ـ حق تحصیل از ابتدایی تا دانشگاه به زبان مادری، فرهنگستان علوم به زبان مادری ورسمیت یافتن زبان مادری در ادارات دولتی محلی در کنار زبان رابط و مشترک
۳ـ ازکلاس چهارم در کنار زبان مادری، تدریس زبان فارسی بعنوان زبان رابط بین ساکنان دیگر مناطق و ملل
۴ـ تعداد نمایندگان ملل در مجلس شورای ملی ایران بر اساس جمعیت ملل معین می شود. تعداد نمایندگان در مجلس سنا برابر خواهد بود
۵ـ تلاش ملل برای حفظ اتحاد ملل واقوام ایران خواهد بود.
صمد دژبان
تصحیح شده در فروردین ماه۱۳۹۲